رسالة السماع الطبيعي

    از ویکی‌نور
    رسالة السماع الطبيعي
    رسالة السماع الطبيعي
    پدیدآورانابن رشد، محمد بن احمد (نویسنده)

    عجم، رفيق (محقق)

    جهامي، جيرار (محقق)
    ناشردار الفکر اللبناني
    مکان نشرلبنان - بيروت
    چاپ1
    موضوعابن رشد، محمد بن احمد، 520 - 595ق. - واژگان ما بعد الطبيعه
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BBR‎‏ ‎‏664‎‏ ‎‏/‎‏س‎‏8
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    رسالة السماع الطبيعي، به کوشش ابن رشد، بیان اقوال مستقیم ارسطو (بدون توجه به نظریات شارحان و اختلافات آنان) در طبیعیات، به هدف روشن‌سازی نظریات اوست. این اثر به زبان عربی نوشته شده است. رفیق عجم و جیرار جهامی کار تحقیق آن را انجام داده‌اند.

    ساختار

    کتاب، دارای تقدیمیه، مقدمه و محتوای مطالب در هشت مقاله است.

    گزارش محتوا

    تقدیمیه اثر، شامل توضیحاتی درباره ابن رشد (نویسنده کتاب) است. در این بخش درباره سیره ابن رشد، برخی آثار او، طبیعت کتاب‌هایش و... توضیح داده شده است.[۱].

    نویسنده در مقدمه درباره هدف از نگارش کتاب چنین می‌نگارد: هدف ما در این اثر، این است که صرفا اقوال و نظریات علمی ارسطو را که نمایان‌گر مذهب وی است، بیان کنیم و نظریات دیگران را نادیده انگاریم؛ چراکه نه چندان قانع‌کننده‌اند و نه فایده‌ای در جهت شناخت مذهب ارسطو دارند[۲]. ما از میان آرای قدما، تنها این رأی (نظر ارسطو) را مورد اعتماد قرار داده‌ایم؛ چون برای همگان روشن شده بود که نظر وی قانع‌کننده‌تر و پابرجاتر است. آنچه باعث شده ما این راه را در پیش گیریم آن است که بسیاری از کسان به رد مذهب ارسطو پرداخته‌اند، بی‌آنکه حقیقت مذهب او را بشناسند و همین باعث پنهان ماندن حق یا باطلی است که در مذهب اوست[۳].

    ابن رشد، می‌نویسد: ابوحامد غزالی، قصد انجام چنین کاری را در کتاب خود معروف به المقاصد (مقاصد الفلاسفة) داشته، ولی چون نتوانسته درست به مقصودش وفا کند ما به انجام این کار همت گماشتیم[۴].

    طبیعیات ارسطو در هشت مقاله نوشته شده است: در مقاله اول، وی می‌نویسد: روشن است که غرض این کتاب که به نام «السماع الطبيعي» به عربی برگردانده شده، بررسی اسباب عامه اولیه برای آنچه در طبیعت یافت می‌شود (از آن جهت که در طبیعت موجود است) و همچنین لواحق کلی این اسباب می‌باشد. برای این کار پیش از هر چیزی، باید اسباب چهارگانه‌ای را در نظر گرفت که موجودات طبیعی متقوّم به آن باشند؛ دقیقا همان گونه که صنعتگر در ابتدای ساخت مصنوعش چنین عللی را در ذهن تصور می‌کند[۵]. ارسطو بحثش را از ماده اولی شروع می‌کند؛ زیرا ماده اولی مشهورترین اسباب است و همان چیزی است که در میان قدما جریان داشته است.[۶].

    ابن رشد در مقاله دوم، درباره اصناف موجودات، حد طبیعت، فرق بین علم الهی و علم طبیعی، تفاوت منجّم با فیزیک‎دان (عالم طبیعی)، هدفمند بودن افعال در طبیعت و نفی باطل بودن حرکت در طبیعت، بیان علل اربعه در یک رخداد طبیعی، جایگاه بخت و اتفاق در علوم طبیعی و... صحبت می‌کند[۷].

    مقاله سوم دربردارنده نظریات درباره حرکت و نامتناهی است. آخرین امری که در این مقاله به آن می‌رسیم بحث از محرک اول است. ارسطو می‌گوید: چون حرکت را در حد و تعریف طبیعت اخذ کرده بودیم، لازم است تعریفی از آن ارائه کنیم و از آنجا که روشن است که حرکت از امور متصله است، لازم می‌آید که طبیعت متصل را هم تعریف کنیم و چون لازمه امر متصل، امر بی‌نهایت است، همچنین بر ما لازم خواهد بود که از امر نامتناهی هم صحبت کنیم. علاوه بر این موارد، بر ما لازم است که از زمان و مکان نیز بحث کنیم؛ زیرا از موارد ضروری در وجود موجودات متغیر، زمان و مکان است. در کل، بر عالم طبیعی (فیزیک‎دان) لازم است که در لواحق عامه موجودات طبیعی و خلأ نظر افکند و دقت کند..[۸].

    وی در مقاله چهارم، بحث را در زمان و مکان ادامه می‌دهد و درباره مکان می‌نویسد: مکان، چیزی موجود است و این امر بیّن بنفسه است. از این مطلب روشن می‌گردد که محمولاتی ذاتی وجود دارند که لایق اطلاق بر موجود هستند. همان طور که مکان نیز دارای چنین محمولاتی است؛ مثلاًدر اطلاق محمولاتِ ذاتی مکان می‌گوییم: مکان دارای فوق و اسفل است، یا اینکه می‌گوییم: مکان جایی است که اجسام، بالطبع به سمت آن منتقل می‌شوند [گرایش دارند] و در آن آرام می‌گیرند، یا اینکه مکان محیط بر متمکن است (نه کوچک‎تر از آن است و نه بزرگ‎تر)، ولی غیر از آن است..[۹].

    چهار مقاله آخر کتاب (از مقاله پنجم تا هشتم)، به مباحث حرکت و جوانب آن مرتبط می‌شود. در مقاله پنجم از جهات وقوع متحرک، حرکت در متوسطات و متقابلات، اصناف اضداد، معنای سکون، لواحق اجسام متحرک، قوام حرکت، حرکات متضاده، ضدیت حرکت و سکون و... بحث می‌شود. ابن رشد درباره سکون می‌نویسد: سکون در جایی معنا پیدا می‌کند که مورد ما شأنیت داشته باشد برای حرکت در وقتی که آن وقت هم شأنیت حرکت را داشته باشد و در جهتی که جهت هم شأنیت چنین امری را داشته باشد و اما در سایر مواردی که اطلاق سکون می‌شود و می‌گویند مثلاًفلان چیز ساکن است، این اطلاق یا مجازا و بالعرض است؛ مثل موردی که درباره صوت بگوییم امری است غیر مرئی و یا درباره جواهر مفارق بخواهیم بگوییم غیر متحرک هستند و یا در این اطلاق از استعاره استفاده شده است؛ مثل جایی که به عسیر الحرکه بگوییم غیر متحرک[۱۰].

    مباحث مقاله ششم به انقسام متصل، تغییر در این و کیف، عدم توسط وجود بین قوه و فعل و... می‌پردازد. ابن رشد می‌نویسد: وجودی (که بتوان به آن اشاره کرد)، به‌جز حرکت نمی‌تواند بین قوه و فعل واقع شود و در اجزای حرکت هم هیچ‎کدام از اجزا نمی‌تواند اول واقع شود؛ زیرا حرکت دائما به امر منقسم تقسیم می‌شود؛ ولی درباره نهایت حرکت، وضع به‌گونه دیگری است؛ زیرا در نهایت حرکت، از چیزی حرف می‌زنیم که موجود شده و گذشته و ازاین‌رو می‌توان به‌لحاظ زمانی به آن اشاره کرد و اساسا این شأن کمالی است که باید در نهایت حرکت برای آن به دست بیاید. ولی مبدأ حرکت در آن موجود است نه در زمان و ازاین‌رو نمی‌توانیم به‌لحاظ زمانی به آن اشاره کنیم..[۱۱].

    درباره اینکه مقاله هفتم و هشتم یکی باشند، یا دو مقاله، یا یکی تفسیر دیگری باشد، اختلافاتی هست. مقاله هفتم درباره این است که هر متحرکی را محرکی است. ارسطو در این مقاله به شروط تحریک و تحرک هم پرداخته و انواع کیفیات را هم بیان کرده است.[۱۲].

    مقاله هشتم، درباره متحرک در مکان، تناهی متحرک در کلیتش، جسم بودن متحرک هیولانی و... است، ولی به نظر می‌رسد مهم‎ترین بحث این مقاله این عنوان باشد: المحرك الأول لا يتحرك. ارسطو درباره این مدعا چنین دلیل می‌آورد که: چون ما محرک اولی داریم و محرک اوسط و متحرک اخیر و متحرک اخیر، اساسا غیر محرک است و محرک متوسط، هم محرک است و هم متحرک، لازم است که محرک اول غیر متحرک باشد؛ این امر به این دلیل است که اگر هر محرکی بخواهد متحرک باشد، هیچ‎گاه یکی از محرک‎ها از متحرکش جدا نخواهد شد تااینکه در مبدأ به محرکی غیر متحرک برسیم (امتناع تسلسل)[۱۳].

    وضعیت کتاب

    فهارس فنی (شامل فهرست مصطلحات، اعلام و مطالب) در انتهای اثر ذکر شده‎ است.

    پانویس

    1. ر.ک: تقدیمیه کتاب، ص6
    2. ر.ک: مقدمه کتاب، ص27
    3. ر.ک: همان
    4. ر.ک: همان، ص27-28
    5. ر.ک: متن کتاب، ص31-32
    6. ر.ک: همان، ص32
    7. ر.ک: همان، ص37-45
    8. ر.ک: همان، ص45
    9. ر.ک: همان، ص59
    10. ر.ک: همان، ص83
    11. ر.ک: همان، ص104
    12. ر.ک: همان، ص111-121
    13. ر.ک: همان، ص130-131

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها