۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یگ' به 'یگ') |
جز (جایگزینی متن - 'میک' به 'میک') |
||
| خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
[[مونس، حسین|مؤلف]] سالیان درازى را در راه مطالعه این تاریخ و تدوین آن سپرى کرده و بارها شروع به نگارش تاریخ جامع و فراگیرى درباره این دیار کرده، تاآنکه سرانجام به شکل کتاب حاضر درآمده است.<ref>ر.ک: پیشگفتار، ج1، ص1</ref>. | [[مونس، حسین|مؤلف]] سالیان درازى را در راه مطالعه این تاریخ و تدوین آن سپرى کرده و بارها شروع به نگارش تاریخ جامع و فراگیرى درباره این دیار کرده، تاآنکه سرانجام به شکل کتاب حاضر درآمده است.<ref>ر.ک: پیشگفتار، ج1، ص1</ref>. | ||
[[مونس، حسین|مؤلف]]، انگیزه نوشتن کتاب را چنین بیان | [[مونس، حسین|مؤلف]]، انگیزه نوشتن کتاب را چنین بیان میکند: «اسباب و عوامل نگارش تاریخ مغرب، از سده ششم تا هجدهم میلادى، بهمرور زمان براى من فراهم شد و دستبهکار نوشتن این تاریخ شدم که پس از چندین بار تجدید نظر در آن سرانجام به این شکل و ساختارى رسیدم که اینک آنرا به خواننده گرامى تقدیم مىدارم»<ref>ر.ک: همان، ص5</ref>. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
| خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
# عصر سوم: عصر طوفانها: این عصر از سال 269ق/909م، تا نیمه قرن پنجم هجرى/یازدهم میلادى را در بر مىگیرد<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص6</ref>. | # عصر سوم: عصر طوفانها: این عصر از سال 269ق/909م، تا نیمه قرن پنجم هجرى/یازدهم میلادى را در بر مىگیرد<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص6</ref>. | ||
[[مونس، حسین|مؤلف]] اشاره | [[مونس، حسین|مؤلف]] اشاره میکند که در این کتاب، سخن خود را به سرزمین مغرب محدود خواهیم کرد، ولى در ضمن آن با فتح صقلیه توسط مسلمانان و مختصرى از تاریخ آنان نیز آشنا خواهیم شد و به تمدن اسلام در این جزیره هم نگاه گذرایى خواهیم کرد. درباره صحراى بزرگ و ساکنان و تاریخ آن هم صحبتهاى زیادى خواهیم داشت. در هنگام سخن از مرابطان نیز به گوشهاى از تاریخ افریقاى مدارى غربى، یعنى سرزمین سودان غربى، خواهیم پرداخت. همچنین از نقش مغرب و دولتهاى آن در تاریخ اندلس و بهعکس، تأثیر اندلس بر تاریخ مغرب سخن خواهیم گفت؛ چراکه تاریخ غرب اسلامى به هم آمیخته است و مناطق و میدانهاى گوناگون آن همواره بر یکدیگر تأثیر گذاشتهاند؛ بهطورىکه نگارش تاریخ هر منطقه و ناحیهاى از آن، جدا از تاریخ سایر اقطار و عرصههایش غیرممکن است.<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>. | ||
مؤلف درباره عصر والیان بیان میدارد که عصر فتوحات، عصر کشمکش میان تازیان و رومیان و سپس میان تازیان و بربرها بهمنظور درآوردن مغرب و مغربیان به اسلام و عربیت بود، اما عصر والیان، عصر کشمکش میان عناصر تشکیلدهنده ساکنان مغرب بود. این کشمکش، پس از پایان فتح مغرب، بر سر تعیین مسیر مغرب عربى - اسلامى به وقوع پیوست<ref>ر.ک: همان، ص114</ref>. | مؤلف درباره عصر والیان بیان میدارد که عصر فتوحات، عصر کشمکش میان تازیان و رومیان و سپس میان تازیان و بربرها بهمنظور درآوردن مغرب و مغربیان به اسلام و عربیت بود، اما عصر والیان، عصر کشمکش میان عناصر تشکیلدهنده ساکنان مغرب بود. این کشمکش، پس از پایان فتح مغرب، بر سر تعیین مسیر مغرب عربى - اسلامى به وقوع پیوست<ref>ر.ک: همان، ص114</ref>. | ||
وی درباره عصر اول که عصر فتوحات است اشاره | وی درباره عصر اول که عصر فتوحات است اشاره میکند که عمرو بن عاص، والى برقه و طرابلس بود که به دست خود او فتح شده بودند. همچنین ولایت ودان را که به دست سردارش بسر بن ابىارطاة فتح شده بود، بهعهده داشت<ref>ر.ک: همان، ص64</ref>. | ||
مؤلف در مورد عصر سوم، عصر نخستین دولتهاى مغربى اسلامى خاطرنشان | مؤلف در مورد عصر سوم، عصر نخستین دولتهاى مغربى اسلامى خاطرنشان میکند که با پایان یافتن عصر والیان، مغرب به عصر جدیدى از اعصار اسلامى تاریخ خود قدم مىگذارد. این عصر دولتهاى مستقل، یا عصر تجربه تأسیس دولتهاى مستقل است. باآنکه قلمرو دولت عباسیان در خاک مغرب در محل رود شلف، یعنى حدّ شرقى مغرب میانه، متوقف مىشد، اما همانندى تحولات تاریخى میان افریقیه و بقیه سرزمین مغرب، بهگونهاى جالب توجه، ادامه یافت<ref>ر.ک: همان، ص230</ref>. | ||
در مورد عصر چهارم، عصر طوفانها اشاره | در مورد عصر چهارم، عصر طوفانها اشاره میکند که نخستین دولتهاى مغرب در پایان سده سوم هجرى، یعنی آغاز سده دهم میلادى به دست فاطمیان به پایان آمدند. دولت فاطمى، در حقیقت، تندباد مهیبى بود که در سرتاسر خاک مغرب وزیدن گرفت و به عمر دولتهاى موجود در افریقیه و مغرب خاتمه داد و با افکندن آشوب در میان قبایل آنها را به جان یکدیگر انداخت؛ چه، فاطمیان، نخست، قبیله کتامه را که بار اصلى روى کار آمدن دولت آنها را به دوش کشیدند، تضعیف کردند، سپس صنهاجه را ضد کتامه به کار گرفتند و صنهاجیان را بر گروه مغرب میانه و مغرب دور مسلط کردند. دولت فاطمى تیرههاى این قبیله را به میدان کشمکشى سخت و بىحاصل با ادریسیان و امویان اندلس، بر سر حاکمیت مغرب دور، درافکند؛ آنگاه زناته را علیه صنهاجه برانگیختند و در نهایت باز به کتامه و صنهاجه روى آوردند. با تکیه به همین کتامه بود که فاطمیان، وقتى نشانههاى امکان تصرف مصر بر ایشان آشکار گردید، این کشور را تسخیر کردند و با تکیه به صنهاجه بود که حاکمیت فاطمیان بر افریقیه و مغرب میانه زمانى دراز ادامه یافت<ref>ر.ک: همان، ج2، ص1-2</ref>. | ||
وی درباره دولت فاطمى در مغرب مطالبی را ذکر کرده و میگوید: در بررسى تجربه اغلبیان و رستمیان و ادریسیان ملاحظه کردیم که هیچیک از این دولتها نتوانست دایره نفوذ خود را از بخش محدودى از سرزمین پهناور افریقیه و مغرب فراتر برد. براى مثال دیدیم که بنىاغلب فقط بر بخشهاى سهگانه افریقیه حاکمیت داشتند<ref>ر.ک: همان، ص6</ref>. | وی درباره دولت فاطمى در مغرب مطالبی را ذکر کرده و میگوید: در بررسى تجربه اغلبیان و رستمیان و ادریسیان ملاحظه کردیم که هیچیک از این دولتها نتوانست دایره نفوذ خود را از بخش محدودى از سرزمین پهناور افریقیه و مغرب فراتر برد. براى مثال دیدیم که بنىاغلب فقط بر بخشهاى سهگانه افریقیه حاکمیت داشتند<ref>ر.ک: همان، ص6</ref>. | ||
ویرایش