تاریخ و تمدن مغرب

    از ویکی‌نور
    تاریخ و تمدن مغرب
    تاریخ و تمدن مغرب
    پدیدآورانمونس، حسین (نویسنده) شیخی، حمیدرضا (مترجم)
    عنوان‌های دیگرتاريخ المغرب و الحضارته
    ناشرسازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انسانیدانشگاه‌ها (سمت)، مرکز تحقيق و توسعه علوم انسانی
    مکان نشرایران - تهران
    چاپ1
    موضوعمراکش - تاريخ
    زبانفارسی
    تعداد جلد3
    کد کنگره
    ‏‎‏DT‎‏ ‎‏194‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏8‎‏ت‎‏2
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تاریخ و تمدن مغرب، اثر حسین مونس است که توسط حمیدرضا شیخی به فارسی سلیس و روان ترجمه شده است. کتاب حاضر، تاریخ جامعى از سرزمین مغرب است که بعد از سال‎ها بررسىِ این تاریخ و تلاش براى فهم آن و روشن ساختن ابهامات و زوایاى تاریکش و دنبال کردن تحولات سیاسى و اجتماعى و مدنى این سامان از اندکى پیش از فتح اسلامى تا برپایى دولت اشراف علوى فلالى توسط مؤلف کتاب به رشته تحریر درآمده است.

    مؤلف سالیان درازى را در راه مطالعه این تاریخ و تدوین آن سپرى کرده و بارها شروع به نگارش تاریخ جامع و فراگیرى درباره این دیار کرده، تاآنکه سرانجام به شکل کتاب حاضر درآمده است.[۱].

    مؤلف، انگیزه نوشتن کتاب را چنین بیان می‌کند: «اسباب و عوامل نگارش تاریخ مغرب، از سده ششم تا هجدهم میلادى، به‌مرور زمان براى من فراهم شد و دست‎‎به‎‎کار نوشتن این تاریخ شدم که پس از چندین‎ بار تجدید نظر در آن سرانجام به این شکل و ساختارى رسیدم که اینک آن‌را به خواننده گرامى تقدیم مى‎دارم»[۲].

    ساختار

    کتاب حاضر شامل سه جلد است که با پیشگفتاری از مؤلف آغاز گردیده، سپس به عصرهای تاریخ مغرب اسلامی و معرفی سرزمین مغرب پرداخته شده است. مؤلف در ادامه کتاب را به 5 فصل یا 5 عصر تقسیم نموده است. عصر اول عصر فتوحات و فتح مغرب به دست مسلمانان است؛ عصر دوم عصر والیان پس از پایان فتح به دست موسی بن نصیر است؛ عصر سوم عصر نخستین دولت‎های مغربی اسلامی است؛ عصر چهارم، عصر طوفان‌ها و عصر پنجم عصر دولت مرینیان به بعد می‌باشد.

    گزارش محتوا

    مؤلف درباره تقسیم تاریخ مغرب چنین بیان می‌دارد که: تا آنجا که ما مى‎دانیم و جستجو کرده‌ایم، تاریخ مغرب به سه عصر و دوره تقسیم می‌شود:

    1. عصر اول: عصر فتوحات: این عصر آغاز فتح اسلامى به ‎دست عمرو بن عاص در سال 21ق/642م، تا پایان آن به‎ دست موسى بن نصیر در سال 95ق/714م، را در بر مى‌گیرد.
    2. عصر دوم: عصر والیان یا کارگزاران: این عصر از آغاز کارگزارى عبدالله بن موسى بن نصیر در سال 95ق/ 714م، تا آغاز تأسیس نخستین دولت مستقل در مغرب؛ یعنى دولت عبدالرحمن بن رستم و فرزندانش، که در سال 164ق/781م، در بخشى از مغرب میانه روى کار آمد و تا انقراض کلیه دولت‎هاى اولیه مغرب به ‎دست فاطمیان را که از سال 296ق/909م، آغاز گردید، شامل می‌شود.
      مؤلف در تعیین تاریخ این دوره، دولت صالح بن منصور حمیرى و فرزندان او در نکور را که در سال 91ق/710م، برپا شد، استثنا کرده‎؛ چراکه اولا این دولت در عصر والیان تشکیل شد؛ ثانیا دولت کوچکى بود که در بخش بسیار محدودى از مغرب دور برپا گردید و تأسیس آن به ‎معناى شروع فصل جداگانه‌اى در تاریخ مغرب نیست؛ بااین‌حال، اما در جاى خود، به تاریخ این دولت نیز پرداخته‎ است.
      این نخستین دولت‎هاى مغربى، بعد از دولت صالح بن منصور حمیرى، برحسب تاریخ تشکیل آنها عبارتند از: دولت بنى‎رستم در تاهرت، دولت اغلبیان در افریقیه، دولت ادریسیان در مغرب دور و دولت بنی‌مدرار در سجلماسه واقع در جنوب مغرب اقصى.
    3. عصر سوم: عصر طوفان‌ها: این عصر از سال 269ق/909م، تا نیمه قرن پنجم هجرى/یازدهم میلادى را در بر مى‌گیرد[۳].

    مؤلف اشاره می‌کند که در این کتاب، سخن خود را به سرزمین مغرب محدود خواهیم کرد، ولى در ضمن آن با فتح صقلیه توسط مسلمانان و مختصرى از تاریخ آنان نیز آشنا خواهیم شد و به تمدن اسلام در این جزیره هم نگاه گذرایى خواهیم کرد. درباره صحراى بزرگ و ساکنان و تاریخ آن هم صحبت‎هاى زیادى خواهیم داشت. در هنگام سخن از مرابطان نیز به گوشه‌اى از تاریخ افریقاى مدارى غربى، یعنى سرزمین سودان غربى، خواهیم پرداخت. همچنین از نقش مغرب و دولت‎هاى آن در تاریخ اندلس و به‌عکس، تأثیر اندلس بر تاریخ مغرب سخن خواهیم گفت؛ چراکه تاریخ غرب اسلامى به هم آمیخته است و مناطق و میدان‌هاى گوناگون آن همواره بر یکدیگر تأثیر گذاشته‌اند؛ به‌طورى‌که نگارش تاریخ هر منطقه و ناحیه‌اى از آن، جدا از تاریخ سایر اقطار و عرصه‌هایش غیرممکن است.[۴].

    مؤلف درباره عصر والیان‎ بیان می‌دارد که عصر فتوحات، عصر کشمکش میان تازیان و رومیان و سپس میان تازیان و بربرها به‌منظور درآوردن مغرب و مغربیان به اسلام و عربیت بود، اما عصر والیان، عصر کشمکش میان عناصر تشکیل‌دهنده ساکنان مغرب بود. این کشمکش، پس از پایان فتح مغرب، بر سر تعیین مسیر مغرب عربى - ‎اسلامى به‎ وقوع پیوست[۵].

    وی درباره عصر اول که عصر فتوحات‎ است اشاره می‌کند که عمرو بن عاص، والى برقه و طرابلس بود که به‎ دست خود او فتح شده بودند. همچنین ولایت ودان را که به ‎دست سردارش بسر بن ابی‌ارطاة فتح شده بود، به‌عهده داشت[۶].

    مؤلف در مورد عصر سوم، عصر نخستین دولت‎هاى مغربى اسلامى‎ خاطرنشان می‌کند که با پایان یافتن عصر والیان، مغرب به عصر جدیدى از اعصار اسلامى تاریخ خود قدم مى‌گذارد. این عصر دولت‎هاى مستقل، یا عصر تجربه تأسیس دولت‎هاى مستقل است. باآنکه قلمرو دولت عباسیان در خاک مغرب در محل رود شلف، یعنى حدّ شرقى مغرب میانه، متوقف می‌شد، اما همانندى تحولات تاریخى میان افریقیه و بقیه سرزمین مغرب، به‌گونه‌اى جالب توجه، ادامه یافت[۷].

    در مورد عصر چهارم، عصر طوفان‌ها اشاره می‌کند که نخستین دولت‎هاى مغرب در پایان سده سوم هجرى، یعنی آغاز سده دهم میلادى به دست فاطمیان به پایان آمدند. دولت فاطمى، در حقیقت، تندباد مهیبى بود که در سرتاسر خاک مغرب وزیدن گرفت و به عمر دولت‎هاى موجود در افریقیه و مغرب خاتمه داد و با افکندن آشوب در میان قبایل آنها را به جان یکدیگر انداخت؛ چه، فاطمیان، نخست، قبیله کتامه را که بار اصلى روى‎ کار آمدن دولت آنها را به دوش کشیدند، تضعیف کردند، سپس صنهاجه را ضد کتامه به کار گرفتند و صنهاجیان را بر گروه مغرب میانه و مغرب دور مسلط کردند. دولت فاطمى تیره‌هاى این قبیله را به میدان کشمکشى سخت و بى‎حاصل با ادریسیان و امویان اندلس، بر سر حاکمیت مغرب دور، درافکند؛ آنگاه زناته را علیه صنهاجه برانگیختند و در نهایت باز به کتامه و صنهاجه روى آوردند. با تکیه به همین کتامه بود که فاطمیان، وقتى نشانه‌هاى امکان تصرف مصر بر ایشان آشکار گردید، این کشور را تسخیر کردند و با تکیه به صنهاجه بود که حاکمیت فاطمیان بر افریقیه و مغرب میانه زمانى دراز ادامه یافت[۸].

    وی درباره دولت فاطمى در مغرب‎ مطالبی را ذکر کرده و می‌گوید: در بررسى تجربه اغلبیان و رستمیان و ادریسیان ملاحظه کردیم که هیچ‎یک از این دولت‎ها نتوانست دایره نفوذ خود را از بخش محدودى از سرزمین پهناور افریقیه و مغرب فراتر برد. براى مثال دیدیم که بنی‌اغلب فقط بر بخش‌هاى سه‌گانه افریقیه حاکمیت داشتند[۹].

    در مورد عصر پنجم، از دولت مرینیان، دولت وطاسیان و دولت بنى‎زیان یا عبدالوادیان در اقلیم تلمسان مغرب میانه در پایان سده پانزدهم میلادى‎ سخن می‌گوید و در آغاز می‌نویسد: انقراض دولت موحدان، در واقع، اعلام فروپاشى وحدت مغرب عربى بود؛ وحدتى که حکمرانان این سلسله، پس از فداکاری‌هاى بسیارى که از زمان عبدالمؤمن بن على تحمل کردند، توانستند آن را تحقق بخشند. درست است که مغرب یکپارچه‌اى که اینان ایجاد کردند، مرزهایش از حدود شرقى ولایت طرابلس فراتر نرفت، امّا نیرویى که موحدان براى گسترش سیطره خود تا قابس (حتى طرابلس) طى مدتى بسیار کوتاه صرف کردند، بدون شک نیرو و تلاشى فوق‎العاده بود و در طول تاریخ مغرب در نوع خود منحصربه‎فرد است. علاوه‎ بر این، موحدان سعى کردند باقی‌مانده اراضى اسلامى را در اندلس حفظ کنند و در این راه تلفات جانى و مالى سترگى را متحمل شدند[۱۰].

    وضعیت کتاب

    در پایان هر جلد از کتاب، نمایه‌ی آن جلد ذکر شده است. پاورقی‌های کتاب در مورد توضیح برخی مطالب کتاب و ارجاع اسانید می‌باشد.

    پانویس

    1. ر.ک: پیشگفتار، ج1، ص1
    2. ر.ک: همان، ص5
    3. ر.ک: متن کتاب، ج1، ص6
    4. ر.ک: همان، ص12
    5. ر.ک: همان، ص114
    6. ر.ک: همان، ص64
    7. ر.ک: همان، ص230
    8. ر.ک: همان، ج2، ص1-2
    9. ر.ک: همان، ص6
    10. ر.ک: همان، ج3، ص4

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.


    وابسته‌ها