۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
جز (جایگزینی متن - 'پاك' به 'پاک') |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
| تعداد جلد =1 | | تعداد جلد =1 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور =18273 | | کتابخانۀ دیجیتال نور =18273 | ||
| کتابخوان همراه نور =14485 | |||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
| پس از = | | پس از = | ||
خط ۸۰: | خط ۸۱: | ||
آنگاه، رئيس مدينه (انسان مختار) به تنظيم مراتب اين امتها بر پايه فضيلت فكرى آنها همت مىگمارد و در اين راه درمىيابد كه برخى از آنها به سعادت غائى نزدیک ند و برخى ديگر محاذى اين گروهاند و از اينجا [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] به يك تقسيم ثنايى در مدينه و اهل آن قائل مىشود: گروهى خاصهاند و گروهى عامه. عامه كسانى هستند كه در معرفت نظرى خود، به آنچه در بادى نظر حاصل مىشود و ميان مردم مشترك است، اعتماد مىكنند؛ درحالىكه گروه خاصه، به مرتبهاى والاتر مىروند، زيرا اين گروه، بر مقدماتى استوارتر و اصولى دقيقتر، اعتماد مىكنند و در پرتو اين تقسيم، رياست مدينه (دولت) منحصرا از آن كسى مىشود كه «اخص خواص» باشد و معرفت نظرى و عملى او در عصر خودش، والاترين معارف باشد و از علمى پيروى كند كه اهل مدينه خود را به «سعادت قصوى» برساند و اين علم «سيد همه علوم» است كه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] آن را «فلسفه» يا «حكمت مطلق» مىخواند و از اينجاست كه چون ميان رئيس مدينه و فيلسوف - از نظرگاه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] - مقايسه مىكنيم، از لحاظ منطقى، ميان آن دو فرقى نمىيابيم؛ چه، هر دوى آنها، قدرت و قوت كسب فضايل نظرى و عملى را دارند و خداوندان ميراثِ عقلى گرانبها و وسيعى هستند و مىتوانند آن فضايل يا «مواريث» را به اهل مدينه تعليم بدهند؛ خواه از طريق برهانى و خواه از طريق اقناعى. حال اگر اين فضايل، بهصورت مثالهايى كه اهل مدينه آنها را تقليد مىكنند، در نظر گرفته شود و از تخيل آنها، تصديق لازم آيد، آن را «ملت» مىگويند و هرگاه اين معلومات بذاتها و به طريق برهانى در نظر گرفته شود، «فلسفه» خوانده مىشود، پس «ملت، محاكى فلسفه است» بلكه مىتوان گفت «آنچه را كه فلسفه بهصورت معقول يا متصوَّر اعطاء مىكند، ملت آن را بهصورت متخيل ارائه مىكند و به عبارت ديگر، از اين امور، آنچه را كه فلسفه به برهان تعليم مىكند، ملت در آنها به شيوه اقناع دست مىيازد... و فلسفه به زمان، مقدم بر ملت است.» | آنگاه، رئيس مدينه (انسان مختار) به تنظيم مراتب اين امتها بر پايه فضيلت فكرى آنها همت مىگمارد و در اين راه درمىيابد كه برخى از آنها به سعادت غائى نزدیک ند و برخى ديگر محاذى اين گروهاند و از اينجا [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] به يك تقسيم ثنايى در مدينه و اهل آن قائل مىشود: گروهى خاصهاند و گروهى عامه. عامه كسانى هستند كه در معرفت نظرى خود، به آنچه در بادى نظر حاصل مىشود و ميان مردم مشترك است، اعتماد مىكنند؛ درحالىكه گروه خاصه، به مرتبهاى والاتر مىروند، زيرا اين گروه، بر مقدماتى استوارتر و اصولى دقيقتر، اعتماد مىكنند و در پرتو اين تقسيم، رياست مدينه (دولت) منحصرا از آن كسى مىشود كه «اخص خواص» باشد و معرفت نظرى و عملى او در عصر خودش، والاترين معارف باشد و از علمى پيروى كند كه اهل مدينه خود را به «سعادت قصوى» برساند و اين علم «سيد همه علوم» است كه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] آن را «فلسفه» يا «حكمت مطلق» مىخواند و از اينجاست كه چون ميان رئيس مدينه و فيلسوف - از نظرگاه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] - مقايسه مىكنيم، از لحاظ منطقى، ميان آن دو فرقى نمىيابيم؛ چه، هر دوى آنها، قدرت و قوت كسب فضايل نظرى و عملى را دارند و خداوندان ميراثِ عقلى گرانبها و وسيعى هستند و مىتوانند آن فضايل يا «مواريث» را به اهل مدينه تعليم بدهند؛ خواه از طريق برهانى و خواه از طريق اقناعى. حال اگر اين فضايل، بهصورت مثالهايى كه اهل مدينه آنها را تقليد مىكنند، در نظر گرفته شود و از تخيل آنها، تصديق لازم آيد، آن را «ملت» مىگويند و هرگاه اين معلومات بذاتها و به طريق برهانى در نظر گرفته شود، «فلسفه» خوانده مىشود، پس «ملت، محاكى فلسفه است» بلكه مىتوان گفت «آنچه را كه فلسفه بهصورت معقول يا متصوَّر اعطاء مىكند، ملت آن را بهصورت متخيل ارائه مىكند و به عبارت ديگر، از اين امور، آنچه را كه فلسفه به برهان تعليم مىكند، ملت در آنها به شيوه اقناع دست مىيازد... و فلسفه به زمان، مقدم بر ملت است.» | ||
پس رئيس دولت يا واضع قوانين (نواميس)، كسى است كه دست امت خويش را مىگيرد و آنان را براى نيل به سعادت قصوى رهبرى مىكند، اما به اعتقاد [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] لازم نيست كه همه مردم دعوى فلسفه يا رياست مدينه بكنند، زيرا اين كار اصلا ناممكن است و تنها گروه اندكى از مردم مستعد اين نام و سزاوار اين مقام هستند؛ ازاينروى، هركسى كه فطرتش | پس رئيس دولت يا واضع قوانين (نواميس)، كسى است كه دست امت خويش را مىگيرد و آنان را براى نيل به سعادت قصوى رهبرى مىكند، اما به اعتقاد [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] لازم نيست كه همه مردم دعوى فلسفه يا رياست مدينه بكنند، زيرا اين كار اصلا ناممكن است و تنها گروه اندكى از مردم مستعد اين نام و سزاوار اين مقام هستند؛ ازاينروى، هركسى كه فطرتش پاک شود و نفس او پيراسته گردد و براى كسب علوم نظرى (خواه از طريق تدرب و إلمام و خواه از طريق كشف و الهام) استعداد ذاتى داشته باشد و «شرايطى را كه امام الحكماء، افلاطون در كتاب سياست ياد مىكند، در خود متحقق سازد، چنين انسانى را فيلسوف حق گويند، نه فيلسوف باطل يا بَهرَج و يا زور». (حلبى، علىاصغر). | ||
از آنجا كه كتابشناسى «التنبيه على سبيل السعادة» در برنامه اخلاق، آمده است، در اين مقاله، تنها به بررسى ترجمه آن در اين كتاب، پرداخته مىشود: | از آنجا كه كتابشناسى «التنبيه على سبيل السعادة» در برنامه اخلاق، آمده است، در اين مقاله، تنها به بررسى ترجمه آن در اين كتاب، پرداخته مىشود: |
ویرایش