پرش به محتوا

دیوان الهی قمشه‌ای: تفاوت میان نسخه‌ها

لینک درون متنی
جز (جایگزینی متن - 'الهي قمشه‎اي، مهدي' به 'الهی قمشه‌ای، مهدی')
(لینک درون متنی)
خط ۳۰: خط ۳۰:
| پیش از =
| پیش از =
}}  
}}  
'''دیوان الهی قمشه‎ای'''، اثر مهدی الهی قمشه‎ای، مجموعه‎ای است از اشعار وی شامل نغمه الهی، نغمه حسینی، نغمه عشاق و رباعایت و مسمطات و اسرار حج و نغمه لاهوت.
'''دیوان الهی قمشه‎ای'''، اثر [[الهی قمشه‌ای، مهدی|مهدی الهی قمشه‎ای]]، مجموعه‎ای است از اشعار وی شامل نغمه الهی، نغمه حسینی، نغمه عشاق و رباعایت و مسمطات و اسرار حج و نغمه لاهوت.


==ساختار==
==ساختار==
خط ۴۳: خط ۴۳:


اشعار‎ الهی بیشتر وصف حال خویش است:
اشعار‎ الهی بیشتر وصف حال خویش است:
'''بس در طلبت خدا خدا کردم                    خود را به خدایت آشنا کردم'''؛
'''بس در طلبت خدا خدا کردم                    خود را به خدایت آشنا کردم'''؛
'''شب‎ها همه دامن خیالت را                        تا صبح گرفتم و دعا کردم'''؛
'''شب‎ها همه دامن خیالت را                        تا صبح گرفتم و دعا کردم'''؛
'''هر مشکلی کاوفتاد‎ در‎ کارم                    نفرین به رقیب بی‎حیا کردم'''؛
'''هر مشکلی کاوفتاد‎ در‎ کارم                    نفرین به رقیب بی‎حیا کردم'''؛
'''شاید که تو حاجتم روا سازی                      من حاجت هرکه را روا کردم'''.  
'''شاید که تو حاجتم روا سازی                      من حاجت هرکه را روا کردم'''.  
همه چیز گزارش ضمیر‎ وی‎ است. او یک عاشق بوده و عمری در طلب بود. هرچه گفت برحق و برای حق گفت و هرچه نوشت برای حق بود و جز‎ از‎ حق، از هیچ‎کس انتظار پاداش نداشت‎ و به گفته خود:
همه چیز گزارش ضمیر‎ وی‎ است. او یک عاشق بوده و عمری در طلب بود. هرچه گفت برحق و برای حق گفت و هرچه نوشت برای حق بود و جز‎ از‎ حق، از هیچ‎کس انتظار پاداش نداشت‎ و به گفته خود:
«پیوسته در طلب بودم و آن شور و طلب که به شناخت اوصاف پارسایان و پاک‎بازان در آغاز نغمه الهی در قصیده همام حکایت کردم، به حقیقت شرح درد‎ اشتیاقی‎ است که خود در آن ایام‎ داشتم»<ref>ر.ک: فلاح، مرتضی؛ حسینی، رقیه، ص92</ref>.
«پیوسته در طلب بودم و آن شور و طلب که به شناخت اوصاف پارسایان و پاک‎بازان در آغاز نغمه الهی در قصیده همام حکایت کردم، به حقیقت شرح درد‎ اشتیاقی‎ است که خود در آن ایام‎ داشتم»<ref>ر.ک: فلاح، مرتضی؛ حسینی، رقیه، ص92</ref>.
خط ۵۵: خط ۶۰:


به‎عنوان مثال، نمونه‎ای از اشعار استاد در زمینه وصف حالات عشاق، راه عشق و جذبات آن به قرار زیر است:
به‎عنوان مثال، نمونه‎ای از اشعار استاد در زمینه وصف حالات عشاق، راه عشق و جذبات آن به قرار زیر است:
'''روز و شب دل ناله بی‎اختیاری می‎کند          یاد شیرین‎روزگار وصل یاری می‎کند'''؛
'''روز و شب دل ناله بی‎اختیاری می‎کند          یاد شیرین‎روزگار وصل یاری می‎کند'''؛
'''دل ز عشق ماهرویی‎ شب‎ همه شب تا سحر      ناله چون بلبل ز عشق گل‎عذاری می‎کند'''؛
'''دل ز عشق ماهرویی‎ شب‎ همه شب تا سحر      ناله چون بلبل ز عشق گل‎عذاری می‎کند'''؛
'''در قفس چندی است محبوسم ز بیداد سپهر        طایر قدسم هوای لاله‎زاری می‎کند'''؛
'''در قفس چندی است محبوسم ز بیداد سپهر        طایر قدسم هوای لاله‎زاری می‎کند'''؛
'''ذکر من شب تا سحر چون مرغ حق فریاد هوست      یاد مشکین‎زلف‎ او در شام تاری می‎کند'''<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>.
'''ذکر من شب تا سحر چون مرغ حق فریاد هوست      یاد مشکین‎زلف‎ او در شام تاری می‎کند'''<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>.


نمونه‎ای نیز از اشعار وی، در زمینه مواعظ و پندها و نصایح به قرار زیر می‎‎باشد:
نمونه‎ای نیز از اشعار وی، در زمینه مواعظ و پندها و نصایح به قرار زیر می‎‎باشد:
'''بشکن‎ این قفس را و پر زن ای دل              خیمه در جهان دگر زن ای دل'''؛
'''بشکن‎ این قفس را و پر زن ای دل              خیمه در جهان دگر زن ای دل'''؛
'''تکیه بر سریر قضا کن ای دوست                  پنجه‎ با‎ حریف‎ قدر زن ای دل'''؛
'''تکیه بر سریر قضا کن ای دوست                  پنجه‎ با‎ حریف‎ قدر زن ای دل'''؛
'''بر براق همت نشین و یک شب                  حلقه‎ مهر و مه را به در زن ای دل'''؛
'''بر براق همت نشین و یک شب                  حلقه‎ مهر و مه را به در زن ای دل'''؛
'''از صفای انفاس روح‎بخشت          طعنه بر نسیم سحر زن ای دل‎'''<ref>ر.ک: همان</ref>.
'''از صفای انفاس روح‎بخشت          طعنه بر نسیم سحر زن ای دل‎'''<ref>ر.ک: همان</ref>.


در اشعار برخی از شاعران، دیده می‎شود که به مدد الفاظ و کلمات‎ و به‎‎صورت کنایی و رمزی، سعی در بیان ویژگی‎های محبوب را داشته و ویژگی‎های محبوب را که‎ بیشتر‎ ظاهری‎ است، بیان می‎کنند و از صفات درونی محبوب سخنی نمی‎گویند؛ درحالی‎که‎ با‎ توجه‎ به غزل زیر، الهی قمشه‎ای، ضمن بیان حسن و زیبایی محبوب، از وصال محبوب‎ که‎ بدان امید داشته است، نیز سخن می‎گوید. او معتقد است برای عاشقان بهشت‎ چیزی‎ نیست‎ جز وصال محبوب و جهنم همان فراق محبوب است و بس:
در اشعار برخی از شاعران، دیده می‎شود که به مدد الفاظ و کلمات‎ و به‎‎صورت کنایی و رمزی، سعی در بیان ویژگی‎های محبوب را داشته و ویژگی‎های محبوب را که‎ بیشتر‎ ظاهری‎ است، بیان می‎کنند و از صفات درونی محبوب سخنی نمی‎گویند؛ درحالی‎که‎ با‎ توجه‎ به غزل زیر، [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، ضمن بیان حسن و زیبایی محبوب، از وصال محبوب‎ که‎ بدان امید داشته است، نیز سخن می‎گوید. او معتقد است برای عاشقان بهشت‎ چیزی‎ نیست‎ جز وصال محبوب و جهنم همان فراق محبوب است و بس:
 
‎'''نازم آن حسن کز آن بر رخ عالم‎ خالی است            عکس هر ذره او مهر بلنداقبالی است'''؛
‎'''نازم آن حسن کز آن بر رخ عالم‎ خالی است            عکس هر ذره او مهر بلنداقبالی است'''؛
'''دیده‎ام دوش به خوابش چه‎ مبارک‎‎خوابی        زده‎ام فال به وصلش چه مبارک‎فالی است'''؛
'''دیده‎ام دوش به خوابش چه‎ مبارک‎‎خوابی        زده‎ام فال به وصلش چه مبارک‎فالی است'''؛
'''جنت از عشرت ایام وصال ایمایی          دوزخ‎ از‎ محنت دوران فراق اجمالی است'''؛
'''جنت از عشرت ایام وصال ایمایی          دوزخ‎ از‎ محنت دوران فراق اجمالی است'''؛
'''گفتمش جوهر فرد است دهانت خندید          یعنی ای‎ خواجه‎ در این نکته هنوز اشکالی است‎'''<ref>ر.ک: همان، ص94</ref>.
'''گفتمش جوهر فرد است دهانت خندید          یعنی ای‎ خواجه‎ در این نکته هنوز اشکالی است‎'''<ref>ر.ک: همان، ص94</ref>.


از جمله ویژگی‎های دیوان الهی قمشه‎ای، این است که اشعار آن، شباهت‎های زیادی با سروده‎های میرزا حبیب‎الله خراسانی دارد که از شاعران و عارفان بزرگ عصر خویش بوده و مدت‎ها پیش از الهی قمشه‎ای، می‎زیسته است؛ به‎گونه‎ای که برخی معتقدند، برخی ابیات الهی قمشه‎ای، تلخیصی از اشعار میرزا حبیب است؛ به‎عنوان مثال، شعر زیر از میرزا  حبیب:
از جمله ویژگی‎های دیوان الهی قمشه‎ای، این است که اشعار آن، شباهت‎های زیادی با سروده‎های میرزا حبیب‎الله خراسانی دارد که از شاعران و عارفان بزرگ عصر خویش بوده و مدت‎ها پیش از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، می‎زیسته است؛ به‎گونه‎ای که برخی معتقدند، برخی ابیات [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، تلخیصی از اشعار میرزا حبیب است؛ به‎عنوان مثال، شعر زیر از میرزا  حبیب:
 
'''سال‎ها بر کف گرفتم‎ سبحه‎ صد دانه را          تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را'''،
'''سال‎ها بر کف گرفتم‎ سبحه‎ صد دانه را          تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را'''،
'''سبحه صد دانه چون کار مرا آسان نکرد          کرد باید جستجو آن‎ گوهر‎ یک‎دانه را'''،  
'''سبحه صد دانه چون کار مرا آسان نکرد          کرد باید جستجو آن‎ گوهر‎ یک‎دانه را'''،  
با این بیت از استاد الهی:
 
با این بیت از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|استاد الهی]]:
 
'''عارفان را در ره دیر و کلیسا کار نیست          عشق‎بازان را مجال سبحه و زنار نیست'''،  
'''عارفان را در ره دیر و کلیسا کار نیست          عشق‎بازان را مجال سبحه و زنار نیست'''،  
تشابه زیادی دارد. همچنین‎ است‎ تشابه مضمونی این دو بیت‎ میرزا حبیب و استاد الهی:
تشابه زیادی دارد. همچنین‎ است‎ تشابه مضمونی این دو بیت‎ میرزا حبیب و استاد الهی:
'''خسرومکانتیم و به ظاهر نیازمند      درویش‎صورتیم و به معنی توانگریم''' (از میرزا حبیب)  
'''خسرومکانتیم و به ظاهر نیازمند      درویش‎صورتیم و به معنی توانگریم''' (از میرزا حبیب)  
'''ما فرقه فقرا شاهان تاجوریم      سلطان کشور عشق بی‎تاج و بی‎کمریم''' (از الهی قمشه‎ای)
 
'''ما فرقه فقرا شاهان تاجوریم      سلطان کشور عشق بی‎تاج و بی‎کمریم''' (از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]])
 
'''چه باغ خرم و سبزی است لیک نتوان چید      گلی ز نسترن و غنچه‎ای ز یاسمنش''' (از میرزا حبیب)  
'''چه باغ خرم و سبزی است لیک نتوان چید      گلی ز نسترن و غنچه‎ای ز یاسمنش''' (از میرزا حبیب)  
'''گل برم از باغ خار اگر بگذارد      غمزه آن گل‎عذار اگر بگذارد''' (از الهی قمشه‎ای)<ref>ر.ک: همان، ص95-‎96</ref>.
 
'''گل برم از باغ خار اگر بگذارد      غمزه آن گل‎عذار اگر بگذارد''' (از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]])<ref>ر.ک: همان، ص95-‎96</ref>.


از‎ جهت میزان وام‎گیری و الهام‎پذیری از شاعران دیگر، می‎توان چنین گفت که غزلیات‎ الهی‎، بیشتر به غزلیات حافظ شباهت دارد، چه از نظر مضمون و چه از نظر وزن، ردیف و قافیه؛ به‎ عنوان مثال غزلی با این مطلع از الهی:
از‎ جهت میزان وام‎گیری و الهام‎پذیری از شاعران دیگر، می‎توان چنین گفت که غزلیات‎ الهی‎، بیشتر به غزلیات حافظ شباهت دارد، چه از نظر مضمون و چه از نظر وزن، ردیف و قافیه؛ به‎ عنوان مثال غزلی با این مطلع از الهی:
'''دل به‎همراه نگاهی از قفایی‎ رفت‎ رفت      وز پی چشم سیاهی دل به جایی رفت رفت'''،  
'''دل به‎همراه نگاهی از قفایی‎ رفت‎ رفت      وز پی چشم سیاهی دل به جایی رفت رفت'''،  
به غزلی‎ با‎ این مطلع از حافظ تشابه دارد:
به غزلی‎ با‎ این مطلع از حافظ تشابه دارد:
'''گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت      ور ز‎ هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت'''.
'''گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت      ور ز‎ هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت'''.
و یا‎ این بیت الهی:
و یا‎ این بیت الهی:
'''آن‎چنان زآتش فراقش‎ باز      ‎ غرق در آب دیده‎ام که مپرس'''،  
'''آن‎چنان زآتش فراقش‎ باز      ‎ غرق در آب دیده‎ام که مپرس'''،  
با این‎ شعر‎ از حافظ مناسبت دارد:
با این‎ شعر‎ از حافظ مناسبت دارد:
'''آن‎چنان‎ در هوای‎ خاک درش      ‎  می‎رود‎ آب دیده‎ام که مپرس'''<ref>ر.ک: همان، ص98</ref>.
'''آن‎چنان‎ در هوای‎ خاک درش      ‎  می‎رود‎ آب دیده‎ام که مپرس'''<ref>ر.ک: همان، ص98</ref>.


حافظ در مطلع غزل، عشق را دردآور دانسته و الهی، عشق‎ را‎ دارای شهد می‎داند، نه درد:
حافظ در مطلع غزل، عشق را دردآور دانسته و الهی، عشق‎ را‎ دارای شهد می‎داند، نه درد:
'''درد‎ عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس            ‎ زهر هجری چشیده‎ام که‎ مپرس'''.
'''درد‎ عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس            ‎ زهر هجری چشیده‎ام که‎ مپرس'''.
و الهی که گویا با این نظر موافق نیست، می‎گوید‎:
و الهی که گویا با این نظر موافق نیست، می‎گوید‎:
'''شهد عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس            ‎ وصف‎ یاری شنیده‎ام‎ که‎ مپرس'''.
'''شهد عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس            ‎ وصف‎ یاری شنیده‎ام‎ که‎ مپرس'''.
اختلاف نظر حافظ و الهی در این غزل به همین جا ختم نمی‎شود؛ زیرا‎ حافظ‎ خود را غریب راه عشقی می‎داند‎ که‎ در این‎ وادی‎ به‎ مقامی رسیده است:
اختلاف نظر حافظ و الهی در این غزل به همین جا ختم نمی‎شود؛ زیرا‎ حافظ‎ خود را غریب راه عشقی می‎داند‎ که‎ در این‎ وادی‎ به‎ مقامی رسیده است:
'''همچو‎ حافظ غریب در ره عشق        به مقامی رسیده‎ام که مپرس'''.
'''همچو‎ حافظ غریب در ره عشق        به مقامی رسیده‎ام که مپرس'''.
اما الهی خود را‎ نه‎ غریب، بلکه رفیق راه عشق معرفی‎ می‎کند:
اما الهی خود را‎ نه‎ غریب، بلکه رفیق راه عشق معرفی‎ می‎کند:
'''با الهی‎ رفیق‎ وادی‎ عشق        به دیاری‎ رسیده‎‎ام که مپرس'''.  
'''با الهی‎ رفیق‎ وادی‎ عشق        به دیاری‎ رسیده‎‎ام که مپرس'''.  
و اما نمونه‎ای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی:
و اما نمونه‎ای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی:
'''از عقل بیزارم دلا دیوانه آن‎ یار کو        مست‎ الستم جرعه‎ای زان نرگس خمار کو''' (الهی‎ قمشه‎‎ای) <ref>ر.ک: همان، ص99</ref>.
 
'''از عقل بیزارم دلا دیوانه آن‎ یار کو        مست‎ الستم جرعه‎ای زان نرگس خمار کو''' ([[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی‎ قمشه‎‎ای]]) <ref>ر.ک: همان، ص99</ref>.


الهی‎ معتقد‎ به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشانده‎اند و همین مستی حکایت از جبر دارد‎:
الهی‎ معتقد‎ به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشانده‎اند و همین مستی حکایت از جبر دارد‎:
'''هرگه‎ که برگیرم قلم تا زاختیار آرم‎ رقم      جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم'''.  
'''هرگه‎ که برگیرم قلم تا زاختیار آرم‎ رقم      جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم'''.  
'''ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار      عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم'''<ref>ر.ک: همان، ص99-‎100</ref>.
'''ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار      عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم'''<ref>ر.ک: همان، ص99-‎100</ref>.


به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک‎ حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی‎ است‎، به‎ مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی ‎‎است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس می‎تواند بدان گام نهد و‎ به‎ مقام‎ اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن می‎گوید:
به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک‎ حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی‎ است‎، به‎ مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی ‎‎است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس می‎تواند بدان گام نهد و‎ به‎ مقام‎ اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن می‎گوید:
'''آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی          از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی'''.
'''آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی          از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی'''.
'''گوهر عقل‎ و دل و دانش نبخشی گر به عشق          در هوای ماه رخساری الهی نیستی'''<ref>ر.ک: همان، ص100</ref>.
'''گوهر عقل‎ و دل و دانش نبخشی گر به عشق          در هوای ماه رخساری الهی نیستی'''<ref>ر.ک: همان، ص100</ref>.


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش