۵۳٬۳۲۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '| پس از = | پیش از = }} ' به '| پس از = | پیش از = }}') |
جز (جایگزینی متن - '| پس از = | پیش از = }} ' به '| پس از = | پیش از = }}') |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
| پس از = | | پس از = | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }}'''ترجمه فارسى إحياء علومالدين'''، أثر مؤيدالدين محمد خوارزمى.<ref>در سال 1351ش كه اولين چاپ اين ترجمه با نام مؤيدالدين محمد خوارزمى چاپ شد، از سوى آقاى احمد نذير مورد نقادى واقع شد و نام مترجم از نظر وى، مجدالدين، ابوالمعالى، مؤيد بن محمد جاجرمى مىباشد، اما مصحح محترم پس از شنيدن سخنان ناقد، بعضى از نسخههاى لاهور را نيز بررسى كرد و نام صحيح را همان «مؤيدالدين محمد خوارزمى» اعلام نمود (نذير، 1375ش، ص33)</ref>است. اين اثر، ترجمه کتاب [[إحياء علومالدين]] به قلم [[غزالی، محمد بن محمد|أبوحامد محمد غزالى]] است. | ||
'''ترجمه فارسى إحياء علومالدين'''، أثر مؤيدالدين محمد خوارزمى.<ref>در سال 1351ش كه اولين چاپ اين ترجمه با نام مؤيدالدين محمد خوارزمى چاپ شد، از سوى آقاى احمد نذير مورد نقادى واقع شد و نام مترجم از نظر وى، مجدالدين، ابوالمعالى، مؤيد بن محمد جاجرمى مىباشد، اما مصحح محترم پس از شنيدن سخنان ناقد، بعضى از نسخههاى لاهور را نيز بررسى كرد و نام صحيح را همان «مؤيدالدين محمد خوارزمى» اعلام نمود (نذير، 1375ش، ص33)</ref>است. اين اثر، ترجمه کتاب [[إحياء علومالدين]] به قلم [[غزالی، محمد بن محمد|أبوحامد محمد غزالى]] است. | |||
مترجم در بيان انگيزه خود مىنويسد: «در اواخر سال 620ق، خدمت مؤيد الملك محمد فرزند فخر الملك ابوسعيد جنيدى رسيدم، إشارت فرمود كه «إحياء العلوم» را به پارسى ترجمه بايد كرد تا همگنان را از آن فايده باشد؛ چه، أكثر خلق از إدراك عبارات تازى قاصرند. آن حقايق و معارف در ذات خود مشكل است. چون عسرت تازى با آن ضم شود، تعذر إدراك و تعسّر دريافت تضاعف پذيرد. چون تحريك اين داعيه توفيق رحمانى و تأييدى يزدانى بود، إمتثال آن مثال و إرتسام آن إشارت واجب و لازم شناخته آمد و به جدى كامل و جهدى وافر، روى بدان آورده شد».<ref>غزالى، 1386، ص4</ref> | مترجم در بيان انگيزه خود مىنويسد: «در اواخر سال 620ق، خدمت مؤيد الملك محمد فرزند فخر الملك ابوسعيد جنيدى رسيدم، إشارت فرمود كه «إحياء العلوم» را به پارسى ترجمه بايد كرد تا همگنان را از آن فايده باشد؛ چه، أكثر خلق از إدراك عبارات تازى قاصرند. آن حقايق و معارف در ذات خود مشكل است. چون عسرت تازى با آن ضم شود، تعذر إدراك و تعسّر دريافت تضاعف پذيرد. چون تحريك اين داعيه توفيق رحمانى و تأييدى يزدانى بود، إمتثال آن مثال و إرتسام آن إشارت واجب و لازم شناخته آمد و به جدى كامل و جهدى وافر، روى بدان آورده شد».<ref>غزالى، 1386، ص4</ref> |
ویرایش