۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '==ساختار كتاب==' به '==ساختار==') |
جز (جایگزینی متن - ')ك' به ') ک') |
||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
بخش دوم كتاب شامل منبرهاى وى مىباشد كه برگرفته از روزنامه الجمال، با ذكر تاريخ آن منبر به آن اشاره شده است. | بخش دوم كتاب شامل منبرهاى وى مىباشد كه برگرفته از روزنامه الجمال، با ذكر تاريخ آن منبر به آن اشاره شده است. | ||
در اين قسمت مىخوانيم كه در روز 14 شوال 1323 حاكم تهران علاءالدوله چند تاجر قند را, دستگير و يكى از آنها فلك مىكند. سيد جمال در عصر همان روز به منبر رفت و چنين گفت:در نتبجه اين جور و جفاها بويژه اين بيداد آخرى, گروهى از بازرگانان در مسجد شاه بست نشستند و طولى نكشيد كه بسيارى از عالمان روحانى از جمله سيد عبدالله بهبهانى و سيد محمد طباطبائى كه بعدها به پيشوائى اجتماع برگزيده شدند، به آنها پيوستند و آقا سيد جمالالدين واعظ كه يكى از رهبران عمده انقلاب گرديد و از جمله كسانى بود كه پس از واقعه انهدام مجلس به هلاكت رسيد. نيز در ميان بست نشينان بود. عينالدوله از ميرزاابوالقاسم امام جمعه (دامادشاه) | در اين قسمت مىخوانيم كه در روز 14 شوال 1323 حاكم تهران علاءالدوله چند تاجر قند را, دستگير و يكى از آنها فلك مىكند. سيد جمال در عصر همان روز به منبر رفت و چنين گفت:در نتبجه اين جور و جفاها بويژه اين بيداد آخرى, گروهى از بازرگانان در مسجد شاه بست نشستند و طولى نكشيد كه بسيارى از عالمان روحانى از جمله سيد عبدالله بهبهانى و سيد محمد طباطبائى كه بعدها به پيشوائى اجتماع برگزيده شدند، به آنها پيوستند و آقا سيد جمالالدين واعظ كه يكى از رهبران عمده انقلاب گرديد و از جمله كسانى بود كه پس از واقعه انهدام مجلس به هلاكت رسيد. نيز در ميان بست نشينان بود. عينالدوله از ميرزاابوالقاسم امام جمعه (دامادشاه) که مردى ثروتمند و مرتجع بود، خواهش كرده بود كه براى پراكنده ساختن پناهندگان اقداماتى بنمايد. بنابراين او عدهاى از پيروان و نوكران خويش را با چماق و قمه و قداره و ساير اسلحه سرد و تپانچه مجهز ساخته كه در زير عبا و جبه خود پنهان كرده منتظر اشاره آقا باشند كه به موقع خود بكار برند. | ||
چون سيد بر منبر رفت و سخنش به عدل و داد رسيد و به ستمكار غير قابل تحمل اشاره كرد كه امام جمعه به سيد پرخاش كرد و او را بابى و مخالف شاه گفت چون از اين كار نتيجه نگرفت، كمك از اوباش خواست آنان تيراندازى كرده سرو صدا برپا كردند و علما و مردم ديگر به حضرت عبدالعظيم رفتند و در آنجه به بست نشستند؛ ولى چون جان سيد جمال در خطر بود، در خانه محر رسيد. محمد طباطبائى پنهان گشت؛ اما چون پيوسته در جستجوى سيد بودند، هر چند شب در جائى مىگذراند تا اينكه شاه در برابر علما و ملت سر تسليم فرود آورد و علما از بست بيرون آمده، سيد از پناهگاه بيرون آمد تا به حضرت عبدالعظيم برود و با علما به تهران بازگردند، مردم تهران با شور و هيجان و زنده باد گفتن سيد را همراهى كردند و چنين مىگفتند: سيد و سرور آمده، صاحب منبر آمده. | چون سيد بر منبر رفت و سخنش به عدل و داد رسيد و به ستمكار غير قابل تحمل اشاره كرد كه امام جمعه به سيد پرخاش كرد و او را بابى و مخالف شاه گفت چون از اين كار نتيجه نگرفت، كمك از اوباش خواست آنان تيراندازى كرده سرو صدا برپا كردند و علما و مردم ديگر به حضرت عبدالعظيم رفتند و در آنجه به بست نشستند؛ ولى چون جان سيد جمال در خطر بود، در خانه محر رسيد. محمد طباطبائى پنهان گشت؛ اما چون پيوسته در جستجوى سيد بودند، هر چند شب در جائى مىگذراند تا اينكه شاه در برابر علما و ملت سر تسليم فرود آورد و علما از بست بيرون آمده، سيد از پناهگاه بيرون آمد تا به حضرت عبدالعظيم برود و با علما به تهران بازگردند، مردم تهران با شور و هيجان و زنده باد گفتن سيد را همراهى كردند و چنين مىگفتند: سيد و سرور آمده، صاحب منبر آمده. |
ویرایش