۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مىدانیم' به 'میدانیم') |
جز (جایگزینی متن - 'مىشوند' به 'میشوند') |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
او بحث خود را با بیان «مطالب علمى» چهارگانه، یعنى مطلب هل، مطلب ما، مطلب اىّ و مطلب لم، آغاز میکند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص30</ref>. | او بحث خود را با بیان «مطالب علمى» چهارگانه، یعنى مطلب هل، مطلب ما، مطلب اىّ و مطلب لم، آغاز میکند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص30</ref>. | ||
در فن سوم رساله، از این مسئله بحث به میان میآید که آیا ممکن است شىء علت وجود خود واقع شود یا نه و با طرح احتمالات چهارگانهاى در مورد آن که همگى منتهى به تناقض | در فن سوم رساله، از این مسئله بحث به میان میآید که آیا ممکن است شىء علت وجود خود واقع شود یا نه و با طرح احتمالات چهارگانهاى در مورد آن که همگى منتهى به تناقض میشوند، امتناع چنین امرى را اثبات مىکند<ref>ر.ک: همان، ص58</ref>. | ||
فن چهارم نیز با بحث از معناى وحدت در محسوسات و آنچه ملحق بدانهاست آغاز میشود و محور مباحث آن را مسئله توحید تشکیل مىدهد و به اعتبارى هم مىتوان گفت که اندیشه اصلى مطرحشده در این رساله همان مسئله توحید است<ref>ر.ک: کندی، یعقوب بن اسحاق، ص5</ref>. | فن چهارم نیز با بحث از معناى وحدت در محسوسات و آنچه ملحق بدانهاست آغاز میشود و محور مباحث آن را مسئله توحید تشکیل مىدهد و به اعتبارى هم مىتوان گفت که اندیشه اصلى مطرحشده در این رساله همان مسئله توحید است<ref>ر.ک: کندی، یعقوب بن اسحاق، ص5</ref>. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
او پس از آنکه مقدار و مقادیر متجانس را تعریف مىکند، به ذکر مقدماتى که بهمنزله احکامى کلى درباره مقادیر متجانس مىباشند، مىپردازد. او این مقدمات را بهترتیب منطقى ذکر و هریک را با استدلال اثبات مىکند و در این کار از علائم ریاضى و مثال و بیان واضح بهره میجوید. این مقدمات عبارتند از: | او پس از آنکه مقدار و مقادیر متجانس را تعریف مىکند، به ذکر مقدماتى که بهمنزله احکامى کلى درباره مقادیر متجانس مىباشند، مىپردازد. او این مقدمات را بهترتیب منطقى ذکر و هریک را با استدلال اثبات مىکند و در این کار از علائم ریاضى و مثال و بیان واضح بهره میجوید. این مقدمات عبارتند از: | ||
# مقادیر متجانس، که برخى بزرگتر از برخى دیگر نباشند، متساوىاند. | # مقادیر متجانس، که برخى بزرگتر از برخى دیگر نباشند، متساوىاند. | ||
# اگر بر یکى از مقادیر متجانس متساوى، مقدار متجانس دیگرى افزوده شود، آنها غیر مساوى | # اگر بر یکى از مقادیر متجانس متساوى، مقدار متجانس دیگرى افزوده شود، آنها غیر مساوى میشوند. | ||
# وجود دو مقدار متجانس نامتناهى، که یکى کمتر از دیگرى باشد، ناممکن است. | # وجود دو مقدار متجانس نامتناهى، که یکى کمتر از دیگرى باشد، ناممکن است. | ||
# مقادیر متجانس که هریک از آنها متناهىاند، کل آنها نیز متناهى خواهند بود. | # مقادیر متجانس که هریک از آنها متناهىاند، کل آنها نیز متناهى خواهند بود. | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
کندى پس از آن به اثبات این امر مىپردازد که ممکن نیست جرمى نامتناهى وجود داشته باشد. دلیل آن هم این است که اگر جزء محدودى از این جرم نامتناهى را درنظر بگیریم و آن را منفک کنیم، آنچه باقى مىماند یا متناهى است که در نتیجه کل آن، بنا به مقدمه چهارم متناهى خواهد بود و یا نامتناهى است. در این صورت اگر آنچه را که از آن جدا کرده بودیم، دوباره بدان بیفزاییم و حاصل باز هم نامتناهى باشد - و میدانیم که این نامتناهى که پس از افزودن جزء حاصل شده است، بزرگتر از آن است که چنین جزئى بدان افزوده نشده بود - در این صورت یک نامتناهى بزرگتر از نامتناهى دیگر خواهد بود و این با مقدمات اول و دوم ناسازگار است. در نهایت کندى نتیجه مىگیرد که جرم عالم ضرورتا متناهى است. | کندى پس از آن به اثبات این امر مىپردازد که ممکن نیست جرمى نامتناهى وجود داشته باشد. دلیل آن هم این است که اگر جزء محدودى از این جرم نامتناهى را درنظر بگیریم و آن را منفک کنیم، آنچه باقى مىماند یا متناهى است که در نتیجه کل آن، بنا به مقدمه چهارم متناهى خواهد بود و یا نامتناهى است. در این صورت اگر آنچه را که از آن جدا کرده بودیم، دوباره بدان بیفزاییم و حاصل باز هم نامتناهى باشد - و میدانیم که این نامتناهى که پس از افزودن جزء حاصل شده است، بزرگتر از آن است که چنین جزئى بدان افزوده نشده بود - در این صورت یک نامتناهى بزرگتر از نامتناهى دیگر خواهد بود و این با مقدمات اول و دوم ناسازگار است. در نهایت کندى نتیجه مىگیرد که جرم عالم ضرورتا متناهى است. | ||
این رساله علیرغم کوتاهى و اختصار آن، خود رساله مستقلى است؛ چنانکه کندى در آخر رساله بدان اشاره مىکند و از این جهت بر دو رساله بعد مقدم داشته شد که مطالب مندرج در آن و مطالب مندرج در رساله بعد از آن، مربوط به اثبات مسائلى | این رساله علیرغم کوتاهى و اختصار آن، خود رساله مستقلى است؛ چنانکه کندى در آخر رساله بدان اشاره مىکند و از این جهت بر دو رساله بعد مقدم داشته شد که مطالب مندرج در آن و مطالب مندرج در رساله بعد از آن، مربوط به اثبات مسائلى میشوند که در رساله سوم مطرح شدهاند<ref>ر.ک: همان، ص80-79؛ همان، ص138-137</ref>. | ||
ه)- در چیستى آنچه که نامتناهى بودنش ناممکن نیست و در چیستى آنچه بدان «نامتناهى» گفته میشود: این رساله نیز نمونهاى دیگر از روش تحقیقاتى کندى در ارائه مقدمات و استنتاج از آنهاست. این رساله، پس از دیباچه متعارف رسائل کندى، با ذکر چهار مقدمه بدیهى ریاضى آغاز میشود و از آنها براى اثبات این امر که وجود جرم نامتناهى بالفعل محال است، استفاده مىگردد و اساس این استدلال نیز منتهى شدن فرض وجود جرم نامتناهى بالفعل به تناقض است. کندى سپس به اثبات متناهى بودن جسم مىپردازد و پس از تأکید بر وابستگى و تلازم سه امر زمان و حرکت و جرم به یکدیگر، در پى اثبات این امر برمیآید که زمان متناهى است و آغازى دارد؛ زیرا مانند حرکت در مورد آن هم مىتوان سخن از «من» و «إلى» به میان آورد و چون عدم تناهى بالفعل در جرم و حرکت و زمان ممکن نیست، پس عدم تناهى جز بهصورت بالقوه و امکان وجود ندارد<ref>ر.ک: همان، ص87؛ همان، ص147</ref>. | ه)- در چیستى آنچه که نامتناهى بودنش ناممکن نیست و در چیستى آنچه بدان «نامتناهى» گفته میشود: این رساله نیز نمونهاى دیگر از روش تحقیقاتى کندى در ارائه مقدمات و استنتاج از آنهاست. این رساله، پس از دیباچه متعارف رسائل کندى، با ذکر چهار مقدمه بدیهى ریاضى آغاز میشود و از آنها براى اثبات این امر که وجود جرم نامتناهى بالفعل محال است، استفاده مىگردد و اساس این استدلال نیز منتهى شدن فرض وجود جرم نامتناهى بالفعل به تناقض است. کندى سپس به اثبات متناهى بودن جسم مىپردازد و پس از تأکید بر وابستگى و تلازم سه امر زمان و حرکت و جرم به یکدیگر، در پى اثبات این امر برمیآید که زمان متناهى است و آغازى دارد؛ زیرا مانند حرکت در مورد آن هم مىتوان سخن از «من» و «إلى» به میان آورد و چون عدم تناهى بالفعل در جرم و حرکت و زمان ممکن نیست، پس عدم تناهى جز بهصورت بالقوه و امکان وجود ندارد<ref>ر.ک: همان، ص87؛ همان، ص147</ref>. |
ویرایش