۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'اثنى عشر' به 'اثنیعشر ') |
جز (جایگزینی متن - ' ....<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
نويسنده در مقدمه، به اين نكته اشاره نموده كه مطالعه و تحقيق پيرامون شيعه در ساحل بلاد شام، به دليل در دسترس نبودن منابع و مصادر تاريخى كافى، امر دشوارى بوده و منابع موجود، فقط به اين امر، اشارهاى گذرا نمودهاند | نويسنده در مقدمه، به اين نكته اشاره نموده كه مطالعه و تحقيق پيرامون شيعه در ساحل بلاد شام، به دليل در دسترس نبودن منابع و مصادر تاريخى كافى، امر دشوارى بوده و منابع موجود، فقط به اين امر، اشارهاى گذرا نمودهاند.<ref>مقدمه، ص5</ref> | ||
نويسنده در فصل اول، به تعريف حدود بلاد شام قديم و مخصوصاً ساحل بلاد شام پرداخته است | نويسنده در فصل اول، به تعريف حدود بلاد شام قديم و مخصوصاً ساحل بلاد شام پرداخته است.<ref>متن كتاب، ص9</ref> | ||
بلاد شام در اقليم سوم واقع شده است كه از مشرق از شمال بلاد چين آغاز و پس از هند، سند، كابل، کرمان، سجستان، فارس، اهواز، عراق، شام، مصر، اسكندريه و... به بحر المحيط منتهى مىگردد. البته برخى نيز معتقدند كه در اقليم پنجم واقع گرديده است | بلاد شام در اقليم سوم واقع شده است كه از مشرق از شمال بلاد چين آغاز و پس از هند، سند، كابل، کرمان، سجستان، فارس، اهواز، عراق، شام، مصر، اسكندريه و... به بحر المحيط منتهى مىگردد. البته برخى نيز معتقدند كه در اقليم پنجم واقع گرديده است.<ref>همان</ref> | ||
نويسنده پيرامون سبب تسميه شام به اين نام، به اختلافى اشاره نموده است. به عقيده ابوبكر انبارى، اشتقاق اين اسم، دو وجه دارد: اينكه مآخوذ از «يد الشؤمى» باشد يا اسم بر وزن فعلى از شؤم. جماعتى از اهل لغت نيز آن را بدون همزه تلفظ كرده و آن را جمع «شامة» دانستهاند. برخى ديگر نيز آن را منسوب به سام بن نوح كردهاند | نويسنده پيرامون سبب تسميه شام به اين نام، به اختلافى اشاره نموده است. به عقيده ابوبكر انبارى، اشتقاق اين اسم، دو وجه دارد: اينكه مآخوذ از «يد الشؤمى» باشد يا اسم بر وزن فعلى از شؤم. جماعتى از اهل لغت نيز آن را بدون همزه تلفظ كرده و آن را جمع «شامة» دانستهاند. برخى ديگر نيز آن را منسوب به سام بن نوح كردهاند.<ref>همان</ref> | ||
در فصل دوم، ضمن بررسى اصل تسميه شيعه، اسمايى كه بر شيعه اطلاق گرديده توضيح داده شده است. نويسنده در توضيح واژه شيعه، از تعاريف زير استفاده كرده است: «گروهى كه بر امرى اجتماع نمودهاند»، «هر قومى كه امر واحدى را تبعيت مىنمايند» و «اتباع و انصار كسى». وى در تعريف اصطلاحى اين واژه، به كسانى اشاره نموده كه قائل به امامت و خلافت [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين على(ع)]] از طريق نص و وصيت پيامبر(ص) بوده و ايشان را چه به صورت جلى و چه به صورت خفى، امام مىدانند و معتقدند كه امامت از اولاد ايشان خارج نشده و قائل به عصمت ايشان از كبائر و صغاير بوده و امامت را ركنى از اركان مهم دين مىدانند و معتقدند كه اغفال از آن و يا تفويض آن به مردم، بنا بر نص قرآن كريم، بر پيامبر(ص) جايز نيست | در فصل دوم، ضمن بررسى اصل تسميه شيعه، اسمايى كه بر شيعه اطلاق گرديده توضيح داده شده است. نويسنده در توضيح واژه شيعه، از تعاريف زير استفاده كرده است: «گروهى كه بر امرى اجتماع نمودهاند»، «هر قومى كه امر واحدى را تبعيت مىنمايند» و «اتباع و انصار كسى». وى در تعريف اصطلاحى اين واژه، به كسانى اشاره نموده كه قائل به امامت و خلافت [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين على(ع)]] از طريق نص و وصيت پيامبر(ص) بوده و ايشان را چه به صورت جلى و چه به صورت خفى، امام مىدانند و معتقدند كه امامت از اولاد ايشان خارج نشده و قائل به عصمت ايشان از كبائر و صغاير بوده و امامت را ركنى از اركان مهم دين مىدانند و معتقدند كه اغفال از آن و يا تفويض آن به مردم، بنا بر نص قرآن كريم، بر پيامبر(ص) جايز نيست.<ref>همان، ص 17</ref> | ||
نويسنده در ادامه اين بحث، به رواياتى از پيامبر(ص) اشاره نموده كه در آنها، به لفظ شيعه تصريح شده است. از جمله: «يا على شيعه تو شيعه خدا، انصار تو انصار خدا و حزب تو حزب خداست و حزب الله رستگار مىباشند»، «شيعه على در قيامت رستگار مىباشند» | نويسنده در ادامه اين بحث، به رواياتى از پيامبر(ص) اشاره نموده كه در آنها، به لفظ شيعه تصريح شده است. از جمله: «يا على شيعه تو شيعه خدا، انصار تو انصار خدا و حزب تو حزب خداست و حزب الله رستگار مىباشند»، «شيعه على در قيامت رستگار مىباشند».<ref>همان، ص18</ref> | ||
در طول تاريخ، اسماء زيادى بر شيعه اطلاق گرديده است كه نويسنده در ادامه فصل دوم به بحث و بررسى آنها پرداخته است. اين اسماء عبارتند از: | در طول تاريخ، اسماء زيادى بر شيعه اطلاق گرديده است كه نويسنده در ادامه فصل دوم به بحث و بررسى آنها پرداخته است. اين اسماء عبارتند از: | ||
#رافضه: كه به عقيده نويسنده، مشهورترين و متداولترين اسمى است كه به شيعه، اطلاق گرديده است. عبدالحى بن العماد الحنبلى در آثار خود، از شيعيان به اين نام استفاده كرده است. از جمله در جايى نوشته است: «پس از استيلاى اسماعيل شاه بر ملوك عجم، مذهب الحاد و رفض تا زمان حاضر در اهل عجم رواج يافت» | #رافضه: كه به عقيده نويسنده، مشهورترين و متداولترين اسمى است كه به شيعه، اطلاق گرديده است. عبدالحى بن العماد الحنبلى در آثار خود، از شيعيان به اين نام استفاده كرده است. از جمله در جايى نوشته است: «پس از استيلاى اسماعيل شاه بر ملوك عجم، مذهب الحاد و رفض تا زمان حاضر در اهل عجم رواج يافت».<ref>همان، ص21</ref> | ||
#اماميه و اثنیعشر يه: قائلين به نصّ و تعيين و كسانى كه به وجود دوازده امام كه نه تن از ايشان، از اولاد امام حسين(ع) و اولين ايشان [[امام على(ع)]] و آخرين نفر، حضرت مهدى(عج) مىباشد | #اماميه و اثنیعشر يه: قائلين به نصّ و تعيين و كسانى كه به وجود دوازده امام كه نه تن از ايشان، از اولاد امام حسين(ع) و اولين ايشان [[امام على(ع)]] و آخرين نفر، حضرت مهدى(عج) مىباشد.<ref>همان</ref> | ||
#متاوله و علويه: شيخ محمد تقى فقيه نوشته است: «شيعه در جبل عامل و بعلبك از گذشته به متاوله شناخته شده و در بعضى از عصور نيز علويه ناميده شدهاند» | #متاوله و علويه: شيخ محمد تقى فقيه نوشته است: «شيعه در جبل عامل و بعلبك از گذشته به متاوله شناخته شده و در بعضى از عصور نيز علويه ناميده شدهاند».<ref>همان</ref> | ||
#الظنيه: نويسنده علت اين تسميه را وجود شيعيانى در طرابلس در منطقه كوههاى «الضنيه» دانسته است (در نسبت ضاد قلب به ظاء گرديده است) | #الظنيه: نويسنده علت اين تسميه را وجود شيعيانى در طرابلس در منطقه كوههاى «الضنيه» دانسته است (در نسبت ضاد قلب به ظاء گرديده است).<ref>همان، ص22</ref> | ||
#جعفريه: اين نام به قائلين به امامت جعفر بن محمد صادق(ع) اطلاق گرديده و كشّى روايت كرده است كه شيعه صادق(ع) در كوفه، جعفريه ناميده مىشوند | #جعفريه: اين نام به قائلين به امامت جعفر بن محمد صادق(ع) اطلاق گرديده و كشّى روايت كرده است كه شيعه صادق(ع) در كوفه، جعفريه ناميده مىشوند.<ref>همان</ref> | ||
#قزلباش: كه از جمله اسامى غيرمتداول است و فقط در سوريه و لبنان به اين اسم ناميده شده است | #قزلباش: كه از جمله اسامى غيرمتداول است و فقط در سوريه و لبنان به اين اسم ناميده شده است.<ref>همان</ref> | ||
در فصل سوم، از نحوه ظهور و شكلگيرى شيعه در ساحل بلاد شام و ادوار تاريخى شيعه در آن نواحى، سخن به ميان آمده است | در فصل سوم، از نحوه ظهور و شكلگيرى شيعه در ساحل بلاد شام و ادوار تاريخى شيعه در آن نواحى، سخن به ميان آمده است.<ref>همان، ص23</ref> | ||
نويسنده معتقد است كه بنا بر اتفاق آراء، ابوذر غفارى كسى بود كه تشيع را در شام و جبل عامل نشر داد. بنا بر نظر نويسنده، نمىتوان تاريخ دقيقى براى اين امر ذكر كرد اما به صورت تقريبى، مىتوان حدس زد كه اين اتفاق، بين سالهاى 28 و 30ق رخ داده است، زيرا معاويه ابوذر را در سال 30ق، به سفارش عثمان، از شام به مدينه فرستاد | نويسنده معتقد است كه بنا بر اتفاق آراء، ابوذر غفارى كسى بود كه تشيع را در شام و جبل عامل نشر داد. بنا بر نظر نويسنده، نمىتوان تاريخ دقيقى براى اين امر ذكر كرد اما به صورت تقريبى، مىتوان حدس زد كه اين اتفاق، بين سالهاى 28 و 30ق رخ داده است، زيرا معاويه ابوذر را در سال 30ق، به سفارش عثمان، از شام به مدينه فرستاد.<ref>همان، ص25</ref> | ||
نويسنده در اين فصل، به جريان ابوذر غفارى و خطبههايى كه وى در مسجد رسول الله(ص) در برملا ساختن اعمال عثمان و فضايل و مناقب [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] ايراد نمود و چگونگى تبعيد وى به شام، نزد معاويه اشاره نموده است. ابوذر در مسجد شام نيز همان سخنانى كه در مسجد پيامبر(ص) مىزد را تكرار نمود و با روشنگرىها و سخنان خود، باعث رسوا شدن دستگاه حكومت و شيوع تشيع در آن بلاد گرديد | نويسنده در اين فصل، به جريان ابوذر غفارى و خطبههايى كه وى در مسجد رسول الله(ص) در برملا ساختن اعمال عثمان و فضايل و مناقب [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] ايراد نمود و چگونگى تبعيد وى به شام، نزد معاويه اشاره نموده است. ابوذر در مسجد شام نيز همان سخنانى كه در مسجد پيامبر(ص) مىزد را تكرار نمود و با روشنگرىها و سخنان خود، باعث رسوا شدن دستگاه حكومت و شيوع تشيع در آن بلاد گرديد.<ref>همان</ref> | ||
نويسنده همچنين به بررسى عواملى كه به نظر وى، علت اصلى شيوع و گسترش شيعه در ساحل بلاد شام و جبال غربى آن مىباشد، پرداخته است. اين عوامل عبارتند از: | نويسنده همچنين به بررسى عواملى كه به نظر وى، علت اصلى شيوع و گسترش شيعه در ساحل بلاد شام و جبال غربى آن مىباشد، پرداخته است. اين عوامل عبارتند از: | ||
#كشتار و بىرحمىهاى معاويه و دستگاه حكومتى وى و حكّام پس از او نسبت به شيعيان | #كشتار و بىرحمىهاى معاويه و دستگاه حكومتى وى و حكّام پس از او نسبت به شيعيان.<ref>همان، ص 28</ref>؛ | ||
#تردد بعضى از رجال شيعه مانند سلمان فارسى و عبدالله بن مسعود در سواحل شام در هنگام جهاد با اهل روم | #تردد بعضى از رجال شيعه مانند سلمان فارسى و عبدالله بن مسعود در سواحل شام در هنگام جهاد با اهل روم.<ref>همان، ص 29</ref>؛ | ||
#هجرتها كه بر دو نوع داخلى و خارجى مىباشد: از داخل بلاد شام به سواحل و از خارج مناطق ساحلى به آن مخصوصا بهويژه از زمان حكومت فاطميان | #هجرتها كه بر دو نوع داخلى و خارجى مىباشد: از داخل بلاد شام به سواحل و از خارج مناطق ساحلى به آن مخصوصا بهويژه از زمان حكومت فاطميان.<ref>همان، ص 30</ref> | ||
نويسنده معتقد است كه ظهور شيعه بهصورت رسمى در ساحل بلاد شام، مخصوصاً در نواحى شمالى آن، همزمان بوده است. با تأسيس امارت تنوخيه در اللاذقيه در سال 249ق/ 864م. تاريخ شيعه در اين نواحى، داراى ادوار متعددى است كه مىتوان آن را در سه دوره زير، خلاصه نمود: | نويسنده معتقد است كه ظهور شيعه بهصورت رسمى در ساحل بلاد شام، مخصوصاً در نواحى شمالى آن، همزمان بوده است. با تأسيس امارت تنوخيه در اللاذقيه در سال 249ق/ 864م. تاريخ شيعه در اين نواحى، داراى ادوار متعددى است كه مىتوان آن را در سه دوره زير، خلاصه نمود: | ||
#دوره درخشش: سالهاى بين 249ق تا 670ق/ 864م تا 1273م دوره درخشش شيعه در ساحل بلاد شام دانسته شده است | #دوره درخشش: سالهاى بين 249ق تا 670ق/ 864م تا 1273م دوره درخشش شيعه در ساحل بلاد شام دانسته شده است.<ref>همان، ص33</ref> | ||
#دوره افول و ناكامىهاى پىدرپى: كه از سال 502ق آغاز و 163 سال طول كشيد | #دوره افول و ناكامىهاى پىدرپى: كه از سال 502ق آغاز و 163 سال طول كشيد.<ref>همان، ص108</ref> | ||
#دوره بيدارى: از سال 1864م تا 1942م | #دوره بيدارى: از سال 1864م تا 1942م.<ref>همان، ص114</ref> | ||
در آخرين فصل كتاب بعضى از اعلام شيعه كه در اين مناطق زندگى مىكردند، همراه با تأليفاتشان معرفى گرديده است. برخى از اين افراد عبارتند از: شريف عبدالله (1395ق/ 1975م) صاحب كتابهاى «صدق الخبر في خوارج القرن الثانى عشر» و «حكم مبتدع معتقدات القاديانيين» و شيخ عبدالعزيز كنعان صاحب «مكانة الاخلاق». | در آخرين فصل كتاب بعضى از اعلام شيعه كه در اين مناطق زندگى مىكردند، همراه با تأليفاتشان معرفى گرديده است. برخى از اين افراد عبارتند از: شريف عبدالله (1395ق/ 1975م) صاحب كتابهاى «صدق الخبر في خوارج القرن الثانى عشر» و «حكم مبتدع معتقدات القاديانيين» و شيخ عبدالعزيز كنعان صاحب «مكانة الاخلاق». |
ویرایش