تاريخ الشيعة في ساحل بلاد الشام الشمالي

تاريخ الشيعة في ساحل بلاد الشام الشمالي اثر هاشم عثمان، بررسى شيعه و ادوار تاريخى آن در سواحل شام مى‌باشد كه به زبان عربى و در سال 1411ق نوشته شده است.

تاریخ الشیعة في ساحل بلاد الشام الشمالي
تاريخ الشيعة في ساحل بلاد الشام الشمالي
پدیدآورانعثمان، هاشم (نویسنده)
ناشرمؤسسة الأعلمي للمطبوعات
مکان نشربیروت - لبنان
سال نشر1414 ق
چاپ1
موضوعشیعه - سوریه - تاریخ
زبانعربی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏239‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏2‎‏ت‎‏2
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

كتاب با مقدمه نویسنده آغاز و مطالب در چهار فصل تنظيم شده است.

نویسنده در ابتدا به تعريف حدود سرزمين‌هاى شام قديم و مخصوصاًً ساحل بلاد شام پرداخته‌است. وى پس از بررسى اصل نامگذارى شيعه، اسمايى كه بر شيعه اطلاق گرديده را توضيح داده و سپس از نحوه ظهور و شكل‌گيرى شيعه و ادوار تاريخى كه شيعه در آن نواحى داشته سخن گفته است.

گزارش محتوا

نویسنده در مقدمه، به اين نكته اشاره نموده كه مطالعه و تحقيق پيرامون شيعه در ساحل بلاد شام، به دليل در دسترس نبودن منابع و مصادر تاريخى كافى، امر دشوارى بوده و منابع موجود، فقط به اين امر، اشاره‌اى گذرا نموده‌اند.[۱]

نویسنده در فصل اول، به تعريف حدود بلاد شام قديم و مخصوصاًً ساحل بلاد شام پرداخته است.[۲]

بلاد شام در اقليم سوم واقع شده است كه از مشرق از شمال بلاد چين آغاز و پس از هند، سند، كابل، کرمان، سجستان، فارس، اهواز، عراق، شام، مصر، اسكندريه و... به بحر المحيط منتهى مى‌گردد. البته برخى نيز معتقدند كه در اقليم پنجم واقع گرديده است.[۳]

نویسنده پيرامون سبب تسميه شام به اين نام، به اختلافى اشاره نموده است. به عقيده ابوبكر انبارى، اشتقاق اين اسم، دو وجه دارد: اينكه مآخوذ از «يد الشؤمى» باشد يا اسم بر وزن فعلى از شؤم. جماعتى از اهل لغت نيز آن را بدون همزه تلفظ كرده و آن را جمع «شامة» دانسته‌اند. برخى ديگر نيز آن را منسوب به سام بن نوح كرده‌اند.[۴]

در فصل دوم، ضمن بررسى اصل تسميه شيعه، اسمايى كه بر شيعه اطلاق گرديده توضيح داده شده است. نویسنده در توضيح واژه شيعه، از تعاريف زير استفاده كرده است: «گروهى كه بر امرى اجتماع نموده‌اند»، «هر قومى كه امر واحدى را تبعيت مى‌نمايند» و «اتباع و انصار كسى». وى در تعريف اصطلاحى اين واژه، به كسانى اشاره نموده كه قائل به امامت و خلافت اميرالمؤمنين على(ع) از طريق نص و وصيت پيامبر(ص) بوده و ايشان را چه به صورت جلى و چه به صورت خفى، امام مى‌دانند و معتقدند كه امامت از اولاد ايشان خارج نشده و قائل به عصمت ايشان از كبائر و صغاير بوده و امامت را ركنى از اركان مهم دين مى‌دانند و معتقدند كه اغفال از آن و يا تفويض آن به مردم، بنا بر نص قرآن كريم، بر پيامبر(ص) جايز نيست.[۵]

نویسنده در ادامه اين بحث، به رواياتى از پيامبر(ص) اشاره نموده كه در آن‌ها، به لفظ شيعه تصريح شده است. از جمله: «يا على شيعه تو شيعه خدا، انصار تو انصار خدا و حزب تو حزب خداست و حزب‌الله رستگار مى‌باشند»، «شيعه على در قيامت رستگار مى‌باشند».[۶]

در طول تاريخ، اسماء زيادى بر شيعه اطلاق گرديده است كه نویسنده در ادامه فصل دوم به بحث و بررسى آنها پرداخته است. اين اسماء عبارتند از:

  1. رافضه: كه به عقيده نویسنده، مشهورترين و متداول‌ترين اسمى است كه به شيعه، اطلاق گرديده است. عبدالحى بن العماد الحنبلى در آثار خود، از شیعیان به اين نام استفاده كرده است. از جمله در جايى نوشته است: «پس از استيلاى اسماعيل شاه بر ملوك عجم، مذهب الحاد و رفض تا زمان حاضر در اهل عجم رواج يافت».[۷]
  2. اماميه و اثنی‌عشر يه: قائلين به نصّ و تعيين و كسانى كه به وجود دوازده امام كه نه تن از ايشان، از اولاد امام حسین(ع) و اولين ايشان امام على(ع) و آخرين نفر، حضرت مهدى(عج) مى‌باشد.[۸]
  3. متاوله و علويه: شيخ محمدتقى فقيه نوشته است: «شيعه در جبل عامل و بعلبك از گذشته به متاوله شناخته شده و در بعضى از عصور نيز علويه ناميده شده‌اند».[۹]
  4. الظنيه: نویسنده علت اين تسميه را وجود شیعیان ى در طرابلس در منطقه كوه‌هاى «الضنيه» دانسته است (در نسبت ضاد قلب به ظاء گرديده است).[۱۰]
  5. جعفريه: اين نام به قائلين به امامت جعفر بن محمد صادق(ع) اطلاق گرديده و كشّى روايت كرده است كه شيعه صادق(ع) در كوفه، جعفريه ناميده مى‌شوند.[۱۱]
  6. قزلباش: كه از جمله اسامى غيرمتداول است و فقط در سوريه و لبنان به اين اسم ناميده شده است.[۱۲]

در فصل سوم، از نحوه ظهور و شكل‌گيرى شيعه در ساحل بلاد شام و ادوار تاريخى شيعه در آن نواحى، سخن به ميان آمده است.[۱۳]

نویسنده معتقد است كه بنا بر اتفاق آراء، ابوذر غفارى كسى بود كه تشيع را در شام و جبل عامل نشر داد. بنا بر نظر نویسنده، نمى‌توان تاريخ دقيقى براى اين امر ذكر كرد اما به صورت تقريبى، مى‌توان حدس زد كه اين اتفاق، بين سال‌هاى 28 و 30ق رخ داده است، زيرا معاويه ابوذر را در سال 30ق، به سفارش عثمان، از شام به مدينه فرستاد.[۱۴]

نویسنده در اين فصل، به جريان ابوذر غفارى و خطبه‌هایى كه وى در مسجد رسول‌الله(ص) در برملا ساختن اعمال عثمان و فضايل و مناقب حضرت على(ع) ايراد نمود و چگونگى تبعيد وى به شام، نزد معاويه اشاره نموده است. ابوذر در مسجد شام نيز همان سخنانى كه در مسجد پيامبر(ص) مى‌زد را تكرار نمود و با روشنگرى‌ها و سخنان خود، باعث رسوا شدن دستگاه حكومت و شيوع تشيع در آن بلاد گرديد.[۱۵]

نویسنده همچنين به بررسى عواملى كه به نظر وى، علت اصلى شيوع و گسترش شيعه در ساحل بلاد شام و جبال غربى آن مى‌باشد، پرداخته است. اين عوامل عبارتند از:

  1. كشتار و بى‌رحمى‌هاى معاويه و دستگاه حكومتى وى و حكّام پس از او نسبت به شیعیان.[۱۶]؛
  2. تردد بعضى از رجال شيعه مانند سلمان فارسی و عبدالله بن مسعود در سواحل شام در هنگام جهاد با اهل روم.[۱۷]؛
  3. هجرت‌ها كه بر دو نوع داخلى و خارجى مى‌باشد: از داخل بلاد شام به سواحل و از خارج مناطق ساحلى به آن مخصوصاً به‌ويژه از زمان حكومت فاطميان.[۱۸]

نویسنده معتقد است كه ظهور شيعه به‌صورت رسمى در ساحل بلاد شام، مخصوصاًً در نواحى شمالى آن، همزمان بوده است. با تأسيس امارت تنوخيه در اللاذقيه در سال 249ق/ 864م. تاريخ شيعه در اين نواحى، داراى ادوار متعددى است كه مى‌توان آن را در سه دوره زير، خلاصه نمود:

  1. دوره درخشش: سال‌هاى بين 249ق تا 670ق/ 864م تا 1273م دوره درخشش شيعه در ساحل بلاد شام دانسته شده است.[۱۹]
  2. دوره افول و ناكامى‌هاى پى‌درپى: كه از سال 502ق آغاز و 163 سال طول كشيد.[۲۰]
  3. دوره بيدارى: از سال 1864م تا 1942م.[۲۱]

در آخرين فصل كتاب بعضى از اعلام شيعه كه در اين مناطق زندگى می‌كردند، همراه با تأليفاتشان معرفى گرديده است. برخى از اين افراد عبارتند از: شريف عبدالله (1395ق/ 1975م) صاحب كتاب‌هاى «صدق الخبر في خوارج القرن الثانى عشر» و «حكم مبتدع معتقدات القاديانيين» و شيخ عبدالعزيز كنعان صاحب «مكانة الاخلاق».

وضعيت كتاب

فهرست مطالب در انتهاى كتاب آمده است.

در پاورقى‌ها علاوه بر ذكر منابع، توضيحاتى پيرامون برخى از مطالب متن داده شده است.

پانويس

  1. مقدمه، ص5
  2. متن كتاب، ص9
  3. همان
  4. همان
  5. همان، ص17
  6. همان، ص18
  7. همان، ص21
  8. همان
  9. همان
  10. همان، ص22
  11. همان
  12. همان
  13. همان، ص23
  14. همان، ص25
  15. همان
  16. همان، ص28
  17. همان، ص29
  18. همان، ص30
  19. همان، ص33
  20. همان، ص108
  21. همان، ص114

منابع مقاله

مقدمه و متن كتاب


وابسته‌ها