۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '،م' به '، م') |
جز (جایگزینی متن - '،و' به '، و') |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
ابو عبداللّٰه محمد بن عمر واقدى در سال يكصد و سى ه.ق.در اواخر خلافت مروان بن محمد در مدينه متولد شد.اين مطلب را شاگرد و كاتب او ابن سعد در طبقات اظهار داشته است. [[صفدی، خلیل بن ایبک|صفدى]] و ابن تغرى بردى ولادت او را در سال 129 دانستهاند.و [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابو الفرج اصفهانى]] مىنويسد كه مادر واقدى،دختر عيسى بن جعفر بن سائب خاثر | ابو عبداللّٰه محمد بن عمر واقدى در سال يكصد و سى ه.ق.در اواخر خلافت مروان بن محمد در مدينه متولد شد.اين مطلب را شاگرد و كاتب او ابن سعد در طبقات اظهار داشته است. [[صفدی، خلیل بن ایبک|صفدى]] و ابن تغرى بردى ولادت او را در سال 129 دانستهاند.و [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابو الفرج اصفهانى]] مىنويسد كه مادر واقدى،دختر عيسى بن جعفر بن سائب خاثر است، و پدر اين بانو، مردى ايرانى و از سرزمين فارس است. | ||
واقدى از وابستگان بنى سهم است كه يكى از خاندانهاى قبيلۀ بنى اسلم شمرده مىشوند. اين كه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]،او را از وابستگان و خدمتكاران بنى هاشم دانسته است، صحيح نيست. مصادر كتب تذكره و رجال دربارۀ آغاز زندگانى او مطلبى | واقدى از وابستگان بنى سهم است كه يكى از خاندانهاى قبيلۀ بنى اسلم شمرده مىشوند. اين كه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]،او را از وابستگان و خدمتكاران بنى هاشم دانسته است، صحيح نيست. مصادر كتب تذكره و رجال دربارۀ آغاز زندگانى او مطلبى ندارد، ولى به نظر مىرسد كه واقدى از سنين جوانى،بلكه نوجوانى،دربارۀ كسب معلومات مربوط به سيره و جنگهاى پيامبر(ص)سخت كوشش مىكرده است. | ||
[[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساكر]] ضمن نقل قول مسيبى مىنويسد كه:واقدى كنار ستونى در مسجد پيامبر مىنشست.از او پرسيدند چه مىخوانى؟ گفت:بخشهايى از مغازى.اين خبر را [[خطيب بغدادى]] هم در [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]] از سمتى نقل كرده است. | [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساكر]] ضمن نقل قول مسيبى مىنويسد كه:واقدى كنار ستونى در مسجد پيامبر مىنشست.از او پرسيدند چه مىخوانى؟ گفت:بخشهايى از مغازى.اين خبر را [[خطيب بغدادى]] هم در [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]] از سمتى نقل كرده است. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]] از قول [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] نقل مىكند كه واقدى به هنگام مرگ در بخش غربى بغداد قاضى بوده است. ولى هورووتس اين گفتار را رد كرده و آن را مستند به اشتباه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]،در كيفيت معنى عبارت [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] دانسته است، مىگويد:عبارت [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] چنين است:«واقدى در سال 207 درگذشت و محمد بن سماعه تميمى بر او نماز گزارد و او قاضى منطقۀ غربى بغداد بود.»-كه در اين جا منظور بيان سمت و منصب محمد بن سماعه است نه واقدى. | [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]] از قول [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] نقل مىكند كه واقدى به هنگام مرگ در بخش غربى بغداد قاضى بوده است. ولى هورووتس اين گفتار را رد كرده و آن را مستند به اشتباه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]،در كيفيت معنى عبارت [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] دانسته است، مىگويد:عبارت [[ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم|ابن قتيبه]] چنين است:«واقدى در سال 207 درگذشت و محمد بن سماعه تميمى بر او نماز گزارد و او قاضى منطقۀ غربى بغداد بود.»-كه در اين جا منظور بيان سمت و منصب محمد بن سماعه است نه واقدى. | ||
ظاهرا در اينكه واقدى هنگام مرگ قاضى ناحيۀ شرقى بغداد بوده است شكى | ظاهرا در اينكه واقدى هنگام مرگ قاضى ناحيۀ شرقى بغداد بوده است شكى نيست، ولى پيش از آنكه مأمون او را به سمت قضاوت ناحيۀ شرقى منصوب كند،در ناحيۀ غربى سكونت داشته است و بسيارى از مصادر اين موضوع را تصريح كردهاند. هنگامى كه واقدى از جانب غربى بغداد به جانب شرقى آن مىكوچيد كتابهايش را در يكصد و بيست بستۀ سنگين حمل كرد. | ||
ياقوت مىنويسد:«هارون الرشيد سمت قضاوت منطقۀ شرقى بغداد را به واقدى داده است،پيش از آنكه مأمون او را به منصب قضاوت عسكر مهدى منصوب كند.»و اين به صواب نزديكتر است،زيرا واقدى با هارون رابطۀ صميمى داشته | ياقوت مىنويسد:«هارون الرشيد سمت قضاوت منطقۀ شرقى بغداد را به واقدى داده است،پيش از آنكه مأمون او را به منصب قضاوت عسكر مهدى منصوب كند.»و اين به صواب نزديكتر است،زيرا واقدى با هارون رابطۀ صميمى داشته است، و اين امكان فراهم بوده است و دليلى نداريم كه بگوييم انتصاب او به قضاوت آن همه به تأخير افتاده باشد كه مأمون از خراسان برگردد. با وجود پيوند دوستى استوارى كه ميان واقدى و يحيى بن خالد و ديگر برمكيان بود، مأمون نه تنها همچنان سمت قضاوت به واقدى داد بلكه پس از نكبت و بدبختى برامكه،در بزرگداشت و رعايت حال واقدى كوتاهى نكرد و مناصب مهم ديگرى هم به او واگذار كرد.چنانكه در آن منصب از طرفدارى مأمون برخوردار بود.[[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانى]] دربارۀ واقدى مىگويد:«يكى از بزرگان علماى دربار و قاضى بغداد و عراق بوده است. سهمى هم ضمن بيان شرح حال اشعث بن هلال،كه قاضى گرگان بوده است، مىنويسد:واقدى از بغداد او را به سمت قاضى گرگان منصوب ساخته است. در مدت چهار سال آخر عمر، واقدى سمت قضاء ناحيۀ عسكر مهدى را داشته است. | ||
واقدى با همۀ بخششها و پاداشهاى فراوانى كه از طرف هارون و وزيرش يحيى بن خالد و فرزندش مأمون دريافت مىكرد،به هنگام مرگ چيزى نداشت-حتى كفن آمادهاى كه او را كفن كنند و مأمون براى او كفن فرستاد. واقدى از مأمون تقاضا كرده بود تا وامهاى او را بپردازد و او پذيرفت و وام او را پرداخت كرد. | واقدى با همۀ بخششها و پاداشهاى فراوانى كه از طرف هارون و وزيرش يحيى بن خالد و فرزندش مأمون دريافت مىكرد،به هنگام مرگ چيزى نداشت-حتى كفن آمادهاى كه او را كفن كنند و مأمون براى او كفن فرستاد. واقدى از مأمون تقاضا كرده بود تا وامهاى او را بپردازد و او پذيرفت و وام او را پرداخت كرد. | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۳: | ||
18-كتاب سيرة ابى بكر و وفاته. | 18-كتاب سيرة ابى بكر و وفاته. | ||
19-كتاب مراعى قريش و الانصار فى | 19-كتاب مراعى قريش و الانصار فى القطائع، و وضع عمر الدواوين، و تصنيف القبائل و مراتبها و انسابها. | ||
20-كتاب الرغيب فى علم القرآن و غلط الرجال. | 20-كتاب الرغيب فى علم القرآن و غلط الرجال. | ||
خط ۲۰۲: | خط ۲۰۲: | ||
در عين حال آنچه كه موجب تعجب و حيرت مىگردد اين است كه طوسى(منظور [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] قدّس سره است)با آنكه معاصر ابن نديم است در كتاب الفهرست خود هيچيك از كتابهاى واقدى را نام نمىبرد و مخصوصا كتاب مولد الحسن و الحسين و مقتل الحسين را با همۀ اهميتى كه علما و مورخان شيعه براى اين كتاب قائلند ذكر نكرده است. | در عين حال آنچه كه موجب تعجب و حيرت مىگردد اين است كه طوسى(منظور [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] قدّس سره است)با آنكه معاصر ابن نديم است در كتاب الفهرست خود هيچيك از كتابهاى واقدى را نام نمىبرد و مخصوصا كتاب مولد الحسن و الحسين و مقتل الحسين را با همۀ اهميتى كه علما و مورخان شيعه براى اين كتاب قائلند ذكر نكرده است. | ||
بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مىكرده است،بايد تشيع او به گونهاى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است،بلكه برعكس مىبينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مىكند چنان است كه قدر و منزلت على(ع)را كاسته و يا كار او را بىارزش ساخته است.مثلا وقتى كه بازگشت پيامبر(ص)از احد به مدينه را ذكر مىكند، مىنويسد كه فاطمه(ع)شروع به پاك كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص)كرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب | بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مىكرده است،بايد تشيع او به گونهاى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است،بلكه برعكس مىبينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مىكند چنان است كه قدر و منزلت على(ع)را كاسته و يا كار او را بىارزش ساخته است.مثلا وقتى كه بازگشت پيامبر(ص)از احد به مدينه را ذكر مىكند، مىنويسد كه فاطمه(ع)شروع به پاك كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص)كرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب بياورد، و پيش از آنكه برود،شمشير خود را به فاطمه(ع)داد و گفت:«اين شمشير غير قابل سرزنش را بگير.»چون پيامبر(ص)شمشير على(ع)را خون آلوده ديد،فرمود:«اگر تو خوب جنگ كردى، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنيف هم خوب جنگ كردند و شمشير ابودجانه هم غير قابل سرزنش است.» | ||
و هنگامى كه در سيره ابن اسحاق عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مىخوانيم، مثلا مىبينيم كه ابن اسحاق مىگويد:«طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.»و حال آنكه واقدى مىگويد كه او را على(ع)نكشته،بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مىكند، مىگويد:«برخى گفتهاند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته | و هنگامى كه در سيره ابن اسحاق عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مىخوانيم، مثلا مىبينيم كه ابن اسحاق مىگويد:«طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.»و حال آنكه واقدى مىگويد كه او را على(ع)نكشته،بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مىكند، مىگويد:«برخى گفتهاند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته است، و برخى گفتهاند على(ع)، و ديگرى گفته است قزمان و در نظر ما صحيحتر آن است كه قزمان صوأب را كشته است.» | ||
از اين مهمتر آنكه،شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند،چنانكه، مثلا،ابن ابى الحديد در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده | از اين مهمتر آنكه،شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند،چنانكه، مثلا،ابن ابى الحديد در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مىگويد:«در روايت شيعيان چنين است»و اين دليل آن است كه ابن ابى الحديد، واقدى را شيعه نمىداند و او را نمايانگر آراى شيعه نمىبيند. | ||
اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زدهاند. و چنين به نظر مىرسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد،بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پارهاى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشتهاند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند،بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد. | اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زدهاند. و چنين به نظر مىرسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد،بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پارهاى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشتهاند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند،بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد. | ||
شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كردهاند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان | شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كردهاند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد،از پيش پيامبر(ص)گريختهاند، مىبينيم كه چنين آغاز مىشود:«از جملۀ كسانى كه گريختهاند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب،سواد بن غزيه،سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان،خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.»در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مىبينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است،اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده،اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ«فلان»تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است،اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خواندهاند و به طور قطع او را شيعه پنداشتهاند.طبق اين دلائل،نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مىرسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد. | ||
مقدمه مارسدن جونز بر مغازى واقدى | مقدمه مارسدن جونز بر مغازى واقدى |
ویرایش