۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '،و' به '، و') |
جز (جایگزینی متن - '،ب' به '، ب') |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
ابو عبداللّٰه محمد بن عمر واقدى در سال يكصد و سى ه.ق.در اواخر خلافت مروان بن محمد در مدينه متولد شد.اين مطلب را شاگرد و كاتب او ابن سعد در طبقات اظهار داشته است. [[صفدی، خلیل بن ایبک|صفدى]] و ابن تغرى بردى ولادت او را در سال 129 دانستهاند.و [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابو الفرج اصفهانى]] مىنويسد كه مادر واقدى،دختر عيسى بن جعفر بن سائب خاثر است، و پدر اين بانو، مردى ايرانى و از سرزمين فارس است. | ابو عبداللّٰه محمد بن عمر واقدى در سال يكصد و سى ه.ق.در اواخر خلافت مروان بن محمد در مدينه متولد شد.اين مطلب را شاگرد و كاتب او ابن سعد در طبقات اظهار داشته است. [[صفدی، خلیل بن ایبک|صفدى]] و ابن تغرى بردى ولادت او را در سال 129 دانستهاند.و [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابو الفرج اصفهانى]] مىنويسد كه مادر واقدى،دختر عيسى بن جعفر بن سائب خاثر است، و پدر اين بانو، مردى ايرانى و از سرزمين فارس است. | ||
واقدى از وابستگان بنى سهم است كه يكى از خاندانهاى قبيلۀ بنى اسلم شمرده مىشوند. اين كه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]،او را از وابستگان و خدمتكاران بنى هاشم دانسته است، صحيح نيست. مصادر كتب تذكره و رجال دربارۀ آغاز زندگانى او مطلبى ندارد، ولى به نظر مىرسد كه واقدى از سنين | واقدى از وابستگان بنى سهم است كه يكى از خاندانهاى قبيلۀ بنى اسلم شمرده مىشوند. اين كه [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]،او را از وابستگان و خدمتكاران بنى هاشم دانسته است، صحيح نيست. مصادر كتب تذكره و رجال دربارۀ آغاز زندگانى او مطلبى ندارد، ولى به نظر مىرسد كه واقدى از سنين جوانى، بلكه نوجوانى،دربارۀ كسب معلومات مربوط به سيره و جنگهاى پيامبر(ص)سخت كوشش مىكرده است. | ||
[[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساكر]] ضمن نقل قول مسيبى مىنويسد كه:واقدى كنار ستونى در مسجد پيامبر مىنشست.از او پرسيدند چه مىخوانى؟ گفت:بخشهايى از مغازى.اين خبر را [[خطيب بغدادى]] هم در [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]] از سمتى نقل كرده است. | [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساكر]] ضمن نقل قول مسيبى مىنويسد كه:واقدى كنار ستونى در مسجد پيامبر مىنشست.از او پرسيدند چه مىخوانى؟ گفت:بخشهايى از مغازى.اين خبر را [[خطيب بغدادى]] هم در [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]] از سمتى نقل كرده است. | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
از جمله هارون فروى مىگويد:واقدى را در مكه ديدم كه كوله پشتى سفرى دارد.گفتم: آهنگ كجا دارى؟ گفت:مىخواهم به حنين بروم كه محل جنگ حنين را از نزديك مشاهده كنم. | از جمله هارون فروى مىگويد:واقدى را در مكه ديدم كه كوله پشتى سفرى دارد.گفتم: آهنگ كجا دارى؟ گفت:مىخواهم به حنين بروم كه محل جنگ حنين را از نزديك مشاهده كنم. | ||
چيرگى واقدى در شناختن مواضع مختلف به آن درجه است كه گفتهاند هنگامى كه هارون الرشيد و يحيى بن خالد برمكى در سفر حج خود به مدينه رسيدند،در جستجوى راهنمايى بودند كه آنها را به محل گورهاى شهيدان و جايگاه جنگها راهنمايى كند، آنها را به واقدى حواله كردند و او همراه آن دو تمامى مواضع و گورها را نشان آنان داد. ديدار واقدى با يحيى بن خالد برمكى مايۀ خير و بركت براى واقدى شد.پيوند ميان او و خاندان برمكى حتى پس از بدبختى خاندان برمكى هم ادامه داشت. جايزه ده هزار درهمى هارون الرشيد را كه به واقدى پرداخت | چيرگى واقدى در شناختن مواضع مختلف به آن درجه است كه گفتهاند هنگامى كه هارون الرشيد و يحيى بن خالد برمكى در سفر حج خود به مدينه رسيدند،در جستجوى راهنمايى بودند كه آنها را به محل گورهاى شهيدان و جايگاه جنگها راهنمايى كند، آنها را به واقدى حواله كردند و او همراه آن دو تمامى مواضع و گورها را نشان آنان داد. ديدار واقدى با يحيى بن خالد برمكى مايۀ خير و بركت براى واقدى شد.پيوند ميان او و خاندان برمكى حتى پس از بدبختى خاندان برمكى هم ادامه داشت. جايزه ده هزار درهمى هارون الرشيد را كه به واقدى پرداخت شد، براى باز پرداخت وامهايى كه بر او جمع شده بود و همچنين ازدواج بعضى از فرزندان بكار برد و در گشايش و آسودگى زندگى مىكرد. | ||
همۀ مصادرى كه شرح حال واقدى را نوشتهاند،تصريح كردهاند كه با وجود گرفتاريهاى مادى كه در تمام مدت زندگى دست به گريبان او بود، معذلك مردى بخشنده و بزرگوار و مشهور به سخا و بخشش بوده است. | همۀ مصادرى كه شرح حال واقدى را نوشتهاند،تصريح كردهاند كه با وجود گرفتاريهاى مادى كه در تمام مدت زندگى دست به گريبان او بود، معذلك مردى بخشنده و بزرگوار و مشهور به سخا و بخشش بوده است. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
ياقوت مىنويسد:«هارون الرشيد سمت قضاوت منطقۀ شرقى بغداد را به واقدى داده است،پيش از آنكه مأمون او را به منصب قضاوت عسكر مهدى منصوب كند.»و اين به صواب نزديكتر است،زيرا واقدى با هارون رابطۀ صميمى داشته است، و اين امكان فراهم بوده است و دليلى نداريم كه بگوييم انتصاب او به قضاوت آن همه به تأخير افتاده باشد كه مأمون از خراسان برگردد. با وجود پيوند دوستى استوارى كه ميان واقدى و يحيى بن خالد و ديگر برمكيان بود، مأمون نه تنها همچنان سمت قضاوت به واقدى داد بلكه پس از نكبت و بدبختى برامكه،در بزرگداشت و رعايت حال واقدى كوتاهى نكرد و مناصب مهم ديگرى هم به او واگذار كرد.چنانكه در آن منصب از طرفدارى مأمون برخوردار بود.[[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانى]] دربارۀ واقدى مىگويد:«يكى از بزرگان علماى دربار و قاضى بغداد و عراق بوده است. سهمى هم ضمن بيان شرح حال اشعث بن هلال،كه قاضى گرگان بوده است، مىنويسد:واقدى از بغداد او را به سمت قاضى گرگان منصوب ساخته است. در مدت چهار سال آخر عمر، واقدى سمت قضاء ناحيۀ عسكر مهدى را داشته است. | ياقوت مىنويسد:«هارون الرشيد سمت قضاوت منطقۀ شرقى بغداد را به واقدى داده است،پيش از آنكه مأمون او را به منصب قضاوت عسكر مهدى منصوب كند.»و اين به صواب نزديكتر است،زيرا واقدى با هارون رابطۀ صميمى داشته است، و اين امكان فراهم بوده است و دليلى نداريم كه بگوييم انتصاب او به قضاوت آن همه به تأخير افتاده باشد كه مأمون از خراسان برگردد. با وجود پيوند دوستى استوارى كه ميان واقدى و يحيى بن خالد و ديگر برمكيان بود، مأمون نه تنها همچنان سمت قضاوت به واقدى داد بلكه پس از نكبت و بدبختى برامكه،در بزرگداشت و رعايت حال واقدى كوتاهى نكرد و مناصب مهم ديگرى هم به او واگذار كرد.چنانكه در آن منصب از طرفدارى مأمون برخوردار بود.[[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر عسقلانى]] دربارۀ واقدى مىگويد:«يكى از بزرگان علماى دربار و قاضى بغداد و عراق بوده است. سهمى هم ضمن بيان شرح حال اشعث بن هلال،كه قاضى گرگان بوده است، مىنويسد:واقدى از بغداد او را به سمت قاضى گرگان منصوب ساخته است. در مدت چهار سال آخر عمر، واقدى سمت قضاء ناحيۀ عسكر مهدى را داشته است. | ||
واقدى با همۀ بخششها و پاداشهاى فراوانى كه از طرف هارون و وزيرش يحيى بن خالد و فرزندش مأمون دريافت | واقدى با همۀ بخششها و پاداشهاى فراوانى كه از طرف هارون و وزيرش يحيى بن خالد و فرزندش مأمون دريافت مىكرد، به هنگام مرگ چيزى نداشت-حتى كفن آمادهاى كه او را كفن كنند و مأمون براى او كفن فرستاد. واقدى از مأمون تقاضا كرده بود تا وامهاى او را بپردازد و او پذيرفت و وام او را پرداخت كرد. | ||
== وفات واقدى== | == وفات واقدى== | ||
دربارۀ تاريخ وفات او اختلافى ديده مىشود.[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]، متذكر مىشود كه واقدى در سال 206 ه.ق.درگذشته است، و حال آنكه منابع ديگر از جمله ابن سعد در طبقات متذكر شدهاند كه مرگ او در ذيحجه 207 ه.ق.اتفاق افتاده است و [[خطيب بغدادى]] | دربارۀ تاريخ وفات او اختلافى ديده مىشود.[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلّكان]]، متذكر مىشود كه واقدى در سال 206 ه.ق.درگذشته است، و حال آنكه منابع ديگر از جمله ابن سعد در طبقات متذكر شدهاند كه مرگ او در ذيحجه 207 ه.ق.اتفاق افتاده است و [[خطيب بغدادى]]، با اسنادى از عبداللّٰه حضرمى روايت مىكند كه واقدى در سال 209 ه.ق.درگذشته است. | ||
اگر قرار باشد يكى از اين روايات را بر ديگر روايات ترجيح دهيم،از همه به صواب نزديكتر روايت دوم است كه ابن سعد شاگرد و كاتب واقدى و كسى كه به زمان او نزديكتر است،نقل كرده است.بعلاوه،ابن سعد شب وفات و روز دفن او را نام برده است و چنين مىنويسد:«واقدى شب سه شنبه،يازده شب گذشته از ذيحجه سال 207 ه.ق،در گذشت و روز سهشنبه در گورستان خيزران به خاك سپرده شد و هفتاد و هشت ساله بود.» بعلاوه،اين روايت در بيشتر منابع آمده است. | اگر قرار باشد يكى از اين روايات را بر ديگر روايات ترجيح دهيم،از همه به صواب نزديكتر روايت دوم است كه ابن سعد شاگرد و كاتب واقدى و كسى كه به زمان او نزديكتر است،نقل كرده است.بعلاوه،ابن سعد شب وفات و روز دفن او را نام برده است و چنين مىنويسد:«واقدى شب سه شنبه،يازده شب گذشته از ذيحجه سال 207 ه.ق،در گذشت و روز سهشنبه در گورستان خيزران به خاك سپرده شد و هفتاد و هشت ساله بود.» بعلاوه،اين روايت در بيشتر منابع آمده است. | ||
خط ۱۷۷: | خط ۱۷۷: | ||
از مجموع تأليفات واقدى نسبت به دو كتاب مغازى و كتاب الردّة به او ترديدى نداريم. البته مطالبى از كتب ديگر او در تأليفات متأخرين نقل شده است. | از مجموع تأليفات واقدى نسبت به دو كتاب مغازى و كتاب الردّة به او ترديدى نداريم. البته مطالبى از كتب ديگر او در تأليفات متأخرين نقل شده است. | ||
از نامگذارى كتاب التاريخ و المغازى و المبعث،چنين برمىآيد كه به صورت يك كتاب واحد | از نامگذارى كتاب التاريخ و المغازى و المبعث،چنين برمىآيد كه به صورت يك كتاب واحد نبوده، بلكه سه كتاب جداگانهاند:يكى كتاب مغازى است و دو كتاب ديگر شايد بخشهايى از كتاب تاريخ كبير يا كتاب سيره بودهاند. | ||
همين مسأله در مورد كتاب ديگر واقدى كه با نام الرّده والدار ثبت شده است پيش مىآيد زيرا مسأله جنگ ردّه و كشتن عثمان با توجه به اين كه ميان آن دو تقريبا ربع قرن فاصلۀ زمانى است،نبايد موضوع يك كتاب باشد.و چنين به نظر مىرسد كه آن هم بايد دو كتاب جداگانه باشد-مخصوصا كه در منابع ديگر نام اين كتاب فقط به صورت كتاب الردّه آمده است.مثلا سهيلى و ابن خير اشبيلى آن را چنين ثبت كردهاند. | همين مسأله در مورد كتاب ديگر واقدى كه با نام الرّده والدار ثبت شده است پيش مىآيد زيرا مسأله جنگ ردّه و كشتن عثمان با توجه به اين كه ميان آن دو تقريبا ربع قرن فاصلۀ زمانى است،نبايد موضوع يك كتاب باشد.و چنين به نظر مىرسد كه آن هم بايد دو كتاب جداگانه باشد-مخصوصا كه در منابع ديگر نام اين كتاب فقط به صورت كتاب الردّه آمده است.مثلا سهيلى و ابن خير اشبيلى آن را چنين ثبت كردهاند. | ||
يافعى هم در مرآة الجنان مىگويد:ديگر از كتب واقدى كتاب الردّه است كه در آن مسألۀ ارتداد عرب بعد از وفات پيامبر(ص)و جنگهاى صحابه با طلحة بن خويلد اسدى و اسود عنسى و مسيلمه كذّاب را مطرح ساخته است. حاجى خليفه هم اين كتاب را با همين نام آورده است. بروكلمان متذكر شده است كه نسخهاى از اين كتاب با نام كتاب الردّه در كتابخانۀ خدابخش شهر بانكيپور هند موجود است ولى پس از دسترسى به آن معلوم شد كه تمام مطالب آن از واقدى | يافعى هم در مرآة الجنان مىگويد:ديگر از كتب واقدى كتاب الردّه است كه در آن مسألۀ ارتداد عرب بعد از وفات پيامبر(ص)و جنگهاى صحابه با طلحة بن خويلد اسدى و اسود عنسى و مسيلمه كذّاب را مطرح ساخته است. حاجى خليفه هم اين كتاب را با همين نام آورده است. بروكلمان متذكر شده است كه نسخهاى از اين كتاب با نام كتاب الردّه در كتابخانۀ خدابخش شهر بانكيپور هند موجود است ولى پس از دسترسى به آن معلوم شد كه تمام مطالب آن از واقدى نيست، بلكه مجموعهاى است دربارۀ اخبار ردّه كه از واقدى و ابن اسحاق نقل شده است. | ||
اين هم روشن است كه در عين حال آنچه ابن سعد و [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] در مورد اخبار پيشآمدهاى بعد از وفات پيامبر(ص)نوشتهاند و همچنين بيشتر مطالبى كه ابن حبيش در كتاب غزوات خود نوشته است، مأخوذ از كتاب الردّه واقدى است. | اين هم روشن است كه در عين حال آنچه ابن سعد و [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] در مورد اخبار پيشآمدهاى بعد از وفات پيامبر(ص)نوشتهاند و همچنين بيشتر مطالبى كه ابن حبيش در كتاب غزوات خود نوشته است، مأخوذ از كتاب الردّه واقدى است. | ||
خط ۲۰۲: | خط ۲۰۲: | ||
در عين حال آنچه كه موجب تعجب و حيرت مىگردد اين است كه طوسى(منظور [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] قدّس سره است)با آنكه معاصر ابن نديم است در كتاب الفهرست خود هيچيك از كتابهاى واقدى را نام نمىبرد و مخصوصا كتاب مولد الحسن و الحسين و مقتل الحسين را با همۀ اهميتى كه علما و مورخان شيعه براى اين كتاب قائلند ذكر نكرده است. | در عين حال آنچه كه موجب تعجب و حيرت مىگردد اين است كه طوسى(منظور [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] قدّس سره است)با آنكه معاصر ابن نديم است در كتاب الفهرست خود هيچيك از كتابهاى واقدى را نام نمىبرد و مخصوصا كتاب مولد الحسن و الحسين و مقتل الحسين را با همۀ اهميتى كه علما و مورخان شيعه براى اين كتاب قائلند ذكر نكرده است. | ||
بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مىكرده | بر فرض كه تسليم نظريۀ ابن نديم بشويم كه واقدى شيعه بوده ولى تقيه مىكرده است، بايد تشيع او به گونهاى در موقع نقل مطالب مربوط به على(ع)ظاهر شود ولى در اين گونه موارد چيزى اظهار نداشته است، بلكه برعكس مىبينيم كه واقدى گاه احاديثى كه نقل مىكند چنان است كه قدر و منزلت على(ع)را كاسته و يا كار او را بىارزش ساخته است.مثلا وقتى كه بازگشت پيامبر(ص)از احد به مدينه را ذكر مىكند، مىنويسد كه فاطمه(ع)شروع به پاك كردن خون از چهرۀ پيامبر(ص)كرد و على(ع) به مهراس رفت تا آب بياورد، و پيش از آنكه برود،شمشير خود را به فاطمه(ع)داد و گفت:«اين شمشير غير قابل سرزنش را بگير.»چون پيامبر(ص)شمشير على(ع)را خون آلوده ديد،فرمود:«اگر تو خوب جنگ كردى، عاصم بن ثابت و حارث بن صمّه و سهل بن حنيف هم خوب جنگ كردند و شمشير ابودجانه هم غير قابل سرزنش است.» | ||
و هنگامى كه در سيره ابن اسحاق عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مىخوانيم، مثلا مىبينيم كه ابن اسحاق مىگويد:«طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.»و حال آنكه واقدى مىگويد كه او را على(ع) | و هنگامى كه در سيره ابن اسحاق عدد كشته شدگان قريش در جنگ بدر را مىخوانيم، مثلا مىبينيم كه ابن اسحاق مىگويد:«طعيمة بن عدى را على(ع)كشته است.»و حال آنكه واقدى مىگويد كه او را على(ع)نكشته، بلكه حمزه كشته است. همچنين هنگامى كه واقدى مسأله قتل صوأب و اختلاف نظر دربارۀ كسى كه او را در روز احد كشته است طرح مىكند، مىگويد:«برخى گفتهاند:كه سعد بن ابى وقّاص او را كشته است، و برخى گفتهاند على(ع)، و ديگرى گفته است قزمان و در نظر ما صحيحتر آن است كه قزمان صوأب را كشته است.» | ||
از اين مهمتر آنكه،شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند،چنانكه، مثلا،ابن ابى الحديد در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مىگويد:«در روايت شيعيان چنين است»و اين دليل آن است كه ابن ابى الحديد، واقدى را شيعه نمىداند و او را نمايانگر آراى شيعه نمىبيند. | از اين مهمتر آنكه،شيعيان خودشان در نقل اقوال واقدى گفتار او را به عنوان قول شيعه قبول ندارند،چنانكه، مثلا،ابن ابى الحديد در كتاب خود بخشى نسبتا مفصل از واقدى نقل كرده است، و سپس در همان مورد روايت ديگرى را كه با آن اختلاف دارد آورده و مىگويد:«در روايت شيعيان چنين است»و اين دليل آن است كه ابن ابى الحديد، واقدى را شيعه نمىداند و او را نمايانگر آراى شيعه نمىبيند. | ||
اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زدهاند. و چنين به نظر مىرسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو | اين نكته هم قابل ذكر است كه به ابن اسحاق هم تهمت گرايش به تشيع و قدرى بودن زدهاند. و چنين به نظر مىرسد كه اتهام واقدى و ابن اسحاق در اين مورد ارتباطى به عقايد شخصى آن دو ندارد، بلكه اين اتهام از آنجا ناشى شده است كه آنها در كتابهاى خود پارهاى از اقوال و آراء شيعيان را بيان داشتهاند.و اين دليل آن نيست كه معتقد به آن مطالب باشند، بلكه طبيعت نويسندگى در اين گونه تأليفات اقتضاى آن را دارد. | ||
شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كردهاند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد،از پيش پيامبر(ص)گريختهاند، مىبينيم كه چنين آغاز مىشود:«از جملۀ كسانى كه گريختهاند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب،سواد بن غزيه،سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان،خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.»در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مىبينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است،اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده،اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ«فلان»تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است،اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خواندهاند و به طور قطع او را شيعه پنداشتهاند.طبق اين دلائل،نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مىرسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد. | شايد يكى از دلائل اينكه واقدى را شيعه وصف كردهاند مربوط به بعضى از مسائل مذكور در كتاب او باشد.مثلا گاهى اسامى گروهى از صحابه را ذكر كرده است كه نام خلفاى راشدين هم ميان آنهاست، و چنانكه بايد و شايد حق ايشان را ادا نكرده است.به عنوان مثال،در نسخۀ خطى كه ما آنرا اصل قرار داديم،فهرستى در مورد نام اشخاصى كه در جنگ احد،از پيش پيامبر(ص)گريختهاند، مىبينيم كه چنين آغاز مىشود:«از جملۀ كسانى كه گريختهاند فلان است و حارث بن حاطب،ثعبلة بن حاطب،سواد بن غزيه،سعد بن عثمان، عقبة بن عثمان،خارجة بن عامر-كه تا ملل(نام جايى است)فرار كرد-اوس بن قيظى و گروهى از بنى حارثه.»در صورتيكه همين عبارت را در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مىبينيم كه بجاى كلمۀ فلان، عمر و عثمان آمده است.و [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]] هم اين عبارت را از واقدى فقط با ذكر كلمه عثمان نقل كرده و نام عمر در آن نيست.ظاهرا چنين است كه در نسخه خطى اصلى واقدى عمر و عثمان يا يكى از آن دو را ذكر كرده و از گريختگان روز احد دانسته بوده است،اما كسى كه نسخه را رونويسى كرده،اين مسأله را در مورد عمر و عثمان يا هر يك از ايشان نپذيرفته و آنرا به كلمۀ«فلان»تغيير داده است.و چون متن اصلى و نسخه صحيح واقدى به دست شيعه افتاده است،اين اخبار مربوط به عمر و عثمان را خواندهاند و به طور قطع او را شيعه پنداشتهاند.طبق اين دلائل،نظريه و عبارات ابن نديم در مورد تشيع واقدى سست به نظر مىرسد و هيچ دليل قطعى بر تشيع واقدى نيست.و بايد در جستجوى دلايل ديگرى بود، و بويژه بايد از مطالب صريح خود واقدى استمداد طلبيد. |
ویرایش