پرش به محتوا

تفسير نورالثقلين: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '،م' به '، م'
جز (جایگزینی متن - '،س' به '، س')
جز (جایگزینی متن - '،م' به '، م')
خط ۴۵: خط ۴۵:
تفسير نور الثقلين تأليف شيخ عبدعلى بن جمعه عروسى حويزى از علماى قرن يازدهم هجرى مى‌باشد، كه به كوشش استاد [[رسولی، هاشم|سيد هاشم رسولى محلاتى]] تصحيح شده و با مقدمه‌اى كوتاه از مرحوم [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]«ره»در 5 مجلد توسط المطبعة العلمية قم در سال 1383ق به چاپ رسيده است،چاپى نيز از مؤسسۀ اسماعيليان با همين مشخصات در قطع وزيرى يافت مى‌شود.طبق بيان سيد محمد على ايازى در«المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 730،چاپ جديدى با مقدمۀ [[حکیم، محمدباقر|سيد محمد باقر حكيم]] در حال آماده شدن مى‌باشد.
تفسير نور الثقلين تأليف شيخ عبدعلى بن جمعه عروسى حويزى از علماى قرن يازدهم هجرى مى‌باشد، كه به كوشش استاد [[رسولی، هاشم|سيد هاشم رسولى محلاتى]] تصحيح شده و با مقدمه‌اى كوتاه از مرحوم [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]«ره»در 5 مجلد توسط المطبعة العلمية قم در سال 1383ق به چاپ رسيده است،چاپى نيز از مؤسسۀ اسماعيليان با همين مشخصات در قطع وزيرى يافت مى‌شود.طبق بيان سيد محمد على ايازى در«المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 730،چاپ جديدى با مقدمۀ [[حکیم، محمدباقر|سيد محمد باقر حكيم]] در حال آماده شدن مى‌باشد.


مصحح محترم با تطبيق سه نسخه،مراجعه به مصادر،مقابله متن احاديث نقل شده با مصادر،ذكر بعضى موارد اختلاف نسخ، تصحيح،ذكر موارد اختلاف در پاورقى و شرحى از مجملات و بعضى لغات مشكله،موجبات استفادۀ بهينه از اين اثر را فراهم نموده است.ايشان در چاپ دوم با ذكر آيات در ابتداى هر بحث امكان دستيابى محققين به روايات هر آيه را آسانتر كرده است.مؤلف در سال 1066 ه‍.ق تأليف جلد سوم را به پايان رسانده‌اند، تاريخ وفات مؤلف را بعضى 1097 مى‌دانند.
مصحح محترم با تطبيق سه نسخه، مراجعه به مصادر، مقابله متن احاديث نقل شده با مصادر،ذكر بعضى موارد اختلاف نسخ، تصحيح،ذكر موارد اختلاف در پاورقى و شرحى از مجملات و بعضى لغات مشكله، موجبات استفادۀ بهينه از اين اثر را فراهم نموده است.ايشان در چاپ دوم با ذكر آيات در ابتداى هر بحث امكان دستيابى محققين به روايات هر آيه را آسانتر كرده است.مؤلف در سال 1066 ه‍.ق تأليف جلد سوم را به پايان رسانده‌اند، تاريخ وفات مؤلف را بعضى 1097 مى‌دانند.


تفسير نور الثقلين در انتهاء هر جلد فهرستى ارائه كرده است كه مبناى آن فرازهاى آيات تفسير شده مى‌باشد.در نتيجه شيوۀ پيدا كردن مطالب از طريق موضوع نمى‌باشد، بلكه از طريق آيه يا فرازى از آيه مى‌باشد. در بخش«شيوۀ مؤلف»به معرفى اثر و انگيزۀ آن اشاره‌اى شده است.
تفسير نور الثقلين در انتهاء هر جلد فهرستى ارائه كرده است كه مبناى آن فرازهاى آيات تفسير شده مى‌باشد.در نتيجه شيوۀ پيدا كردن مطالب از طريق موضوع نمى‌باشد، بلكه از طريق آيه يا فرازى از آيه مى‌باشد. در بخش«شيوۀ مؤلف»به معرفى اثر و انگيزۀ آن اشاره‌اى شده است.
خط ۶۲: خط ۶۲:
آيت اللّه معرفت در«التفسير و المفسرون»،جلد دوم صفحۀ 327،راجع به روش مصنف در تفسير نور الثقلين مى‌فرمايد:مصنف از بين احاديث منسوب به اهل بيت«عليهم السلام»، اقدام به جمع‌آورى رواياتى نموده كه به نحوى، ارتباط با آيات قرآن كريم داشته باشند، اعم از اينكه اين ارتباط، از باب تفسير، استشهاد و يا تأييد آيه باشد.
آيت اللّه معرفت در«التفسير و المفسرون»،جلد دوم صفحۀ 327،راجع به روش مصنف در تفسير نور الثقلين مى‌فرمايد:مصنف از بين احاديث منسوب به اهل بيت«عليهم السلام»، اقدام به جمع‌آورى رواياتى نموده كه به نحوى، ارتباط با آيات قرآن كريم داشته باشند، اعم از اينكه اين ارتباط، از باب تفسير، استشهاد و يا تأييد آيه باشد.


در اغلب موارد، احاديث ذكر شده،در مقام تفسير مفهوم يا دلالت آيه نيستند، بلكه به سبب اغراضى از جمله استشهاد و مانند آن،متعرض آيه شده‌اند و هنر مصنف فقط مرتب كردن روايات بنابر ترتيب آيات و سوره‌هاى قرآن بوده است، به همين جهت تمام آيات قرآن را دربرنمى‌گيرد.و نيز در صدد نقد روايات يا علاج تعارض آنها نبوده است.اضافه بر اينكه در جمع آورى، توجهى به اسانيد و قوت احاديث نداشته،روايات ضعيف السند و مرسل فراوانى در اين تفسير مشاهده مى‌شود».
در اغلب موارد، احاديث ذكر شده،در مقام تفسير مفهوم يا دلالت آيه نيستند، بلكه به سبب اغراضى از جمله استشهاد و مانند آن، متعرض آيه شده‌اند و هنر مصنف فقط مرتب كردن روايات بنابر ترتيب آيات و سوره‌هاى قرآن بوده است، به همين جهت تمام آيات قرآن را دربرنمى‌گيرد.و نيز در صدد نقد روايات يا علاج تعارض آنها نبوده است.اضافه بر اينكه در جمع آورى، توجهى به اسانيد و قوت احاديث نداشته،روايات ضعيف السند و مرسل فراوانى در اين تفسير مشاهده مى‌شود».


سيد محمد على ايازى در كتاب«المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 733 مى‌فرمايد:تفسير حويزى شامل، بسيارى از روايات اهل بيت«عليهم السلام»مى‌شود كه در تفسير، تطبيق و جرى آيات قرآن كريم، به روش ائمه «عليهم السلام»استوار است.اين روايات را از مصادر مختلف جمع آورى نموده است.در اين تفسير بحثى از الفاظ، اعراب و قرائت آيات نمى‌شود. و چون در بخشى از آيات روايت تفسيرى،وارد نشده است،شامل كل آيات قرآن نمى‌شود.با وجود توجه ايشان به عدم استفاده، از روايات ضعيف، امّا از مصادرى مانند تفسير قمى كه براحتى نمى‌توان تسليم روايات آن شد، اخبارى را نقل كرده است.
سيد محمد على ايازى در كتاب«المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 733 مى‌فرمايد:تفسير حويزى شامل، بسيارى از روايات اهل بيت«عليهم السلام»مى‌شود كه در تفسير، تطبيق و جرى آيات قرآن كريم، به روش ائمه «عليهم السلام»استوار است.اين روايات را از مصادر مختلف جمع آورى نموده است.در اين تفسير بحثى از الفاظ، اعراب و قرائت آيات نمى‌شود. و چون در بخشى از آيات روايت تفسيرى،وارد نشده است،شامل كل آيات قرآن نمى‌شود.با وجود توجه ايشان به عدم استفاده، از روايات ضعيف، امّا از مصادرى مانند تفسير قمى كه براحتى نمى‌توان تسليم روايات آن شد، اخبارى را نقل كرده است.
خط ۶۸: خط ۶۸:
دانشنامۀ قرآن و قرآن پژوهى در جلد دوم صفحۀ 1451 در سبك نور الثقلين مى‌نويسد:او صاحب يكى از برجسته‌ترين تفسيرهاى روايى يا مأثور شيعه است.تفسيرى كه از آثار قدما به تفسير فرات و قمى و عياشى شباهت دارد و از تفاسير متأخر به تفسير البرهان اثر هاشم بحرانى.
دانشنامۀ قرآن و قرآن پژوهى در جلد دوم صفحۀ 1451 در سبك نور الثقلين مى‌نويسد:او صاحب يكى از برجسته‌ترين تفسيرهاى روايى يا مأثور شيعه است.تفسيرى كه از آثار قدما به تفسير فرات و قمى و عياشى شباهت دارد و از تفاسير متأخر به تفسير البرهان اثر هاشم بحرانى.


مصنف در انگيزۀ خود براى تأليف در مقدمه كوتاهى مى‌فرمايد:«وقتى مشاهده كردم كه مفسران مختلف هر كدام بخشى از وجوه قرآن را مورد نظر قرار داده‌اند، عده‌اى تفسير لغوى و اشتقاق، عده‌اى نحوى، عده‌اى صرفى، عده‌اى تجزيه و تركيب، عده‌اى مباحث كلامى و عده‌اى نيز جنبه‌هاى مختلف آن را بررسى كرده‌اند،مشتاق شدم كه بخشى از بيانات اهل ذكر قرآن يعنى ائمه «عليهم السلام»را كه كاشف معانى قرآن و در بردارندۀ اسرار تأويل بود، در ذيل آيات قرآن بياورم و به تناسب نام آن را«نور الثقلين»ناميدم.»
مصنف در انگيزۀ خود براى تأليف در مقدمه كوتاهى مى‌فرمايد:«وقتى مشاهده كردم كه مفسران مختلف هر كدام بخشى از وجوه قرآن را مورد نظر قرار داده‌اند، عده‌اى تفسير لغوى و اشتقاق، عده‌اى نحوى، عده‌اى صرفى، عده‌اى تجزيه و تركيب، عده‌اى مباحث كلامى و عده‌اى نيز جنبه‌هاى مختلف آن را بررسى كرده‌اند، مشتاق شدم كه بخشى از بيانات اهل ذكر قرآن يعنى ائمه «عليهم السلام»را كه كاشف معانى قرآن و در بردارندۀ اسرار تأويل بود، در ذيل آيات قرآن بياورم و به تناسب نام آن را«نور الثقلين»ناميدم.»


همچنانكه از نقل نظرهاى بزرگان مشهور شد،روشى كه مرحوم«شيخ عبدعلى عروسى حويزى، از ابتداى تفسير در پيش گرفته است،حاكى از اين حقيقت است كه وى در صدد تأليف و فراهم آوردن يك دوره از تفسير قرآن كريم منطبق با روايات رسيده از ناحيۀ پيامبر گرامى«صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»و اهل بيت عصمت «عليهم السلام»بوده است.نشان دادن شيوۀ تفسيرى اهل بيت«عليهم السلام»جز با بيان و نقل روايات تفسيرى آنان ميسر نمى‌باشد.
همچنانكه از نقل نظرهاى بزرگان مشهور شد،روشى كه مرحوم«شيخ عبدعلى عروسى حويزى، از ابتداى تفسير در پيش گرفته است،حاكى از اين حقيقت است كه وى در صدد تأليف و فراهم آوردن يك دوره از تفسير قرآن كريم منطبق با روايات رسيده از ناحيۀ پيامبر گرامى«صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»و اهل بيت عصمت «عليهم السلام»بوده است.نشان دادن شيوۀ تفسيرى اهل بيت«عليهم السلام»جز با بيان و نقل روايات تفسيرى آنان ميسر نمى‌باشد.
خط ۷۴: خط ۷۴:
اين شيوه و انگيزه، تفسير مذكور را در دستۀ تفاسير منقولى قرار داده و بطور طبيعى از فضاى نظرات اجتهادى، تطبيق با مسائل علمى، بحثهاى استدلالى و برهانى، بيرون خواهد رفت.
اين شيوه و انگيزه، تفسير مذكور را در دستۀ تفاسير منقولى قرار داده و بطور طبيعى از فضاى نظرات اجتهادى، تطبيق با مسائل علمى، بحثهاى استدلالى و برهانى، بيرون خواهد رفت.


در مقابل بيان وجوه مختلف براى يك آيه، اشاره به معانى بطنى،مطرح كردن معانى تأويلى،جرى و تطبيق و اعتقاد به سارى بودن آيات قرآن در هر زمان،در آن به وفور مشاهده خواهد شد.
در مقابل بيان وجوه مختلف براى يك آيه، اشاره به معانى بطنى، مطرح كردن معانى تأويلى،جرى و تطبيق و اعتقاد به سارى بودن آيات قرآن در هر زمان،در آن به وفور مشاهده خواهد شد.


بعد از بيان روش كلى مصنف، با بررسى بيشتر بخشهاى مختلف تفسير،مى‌توان به جزئيات شيوۀ كار مصنف اشاره كرد، از جمله اينكه:
بعد از بيان روش كلى مصنف، با بررسى بيشتر بخشهاى مختلف تفسير، مى‌توان به جزئيات شيوۀ كار مصنف اشاره كرد، از جمله اينكه:


تفسير هر سوره با نقل روايات فضيلت،خواص،آثار و ثواب قرائت آن آغاز مى‌شود.
تفسير هر سوره با نقل روايات فضيلت،خواص،آثار و ثواب قرائت آن آغاز مى‌شود.
خط ۸۲: خط ۸۲:
روايات شأن نزول در مرحلۀ بعد مطرح مى‌شود و با توجه به اينكه بخش قابل توجهى از شأن نزولهاى منقول شيعى در تفسير قمى مى‌باشند، بطور طبيعى،روايات اين بخش بيشتر از اين تفسير است، البته مقدارى نيز از احتجاج،كافى، تفسير عياشى و...نقل مى‌نمايند.
روايات شأن نزول در مرحلۀ بعد مطرح مى‌شود و با توجه به اينكه بخش قابل توجهى از شأن نزولهاى منقول شيعى در تفسير قمى مى‌باشند، بطور طبيعى،روايات اين بخش بيشتر از اين تفسير است، البته مقدارى نيز از احتجاج،كافى، تفسير عياشى و...نقل مى‌نمايند.


پس از آن رواياتى كه ارتباط نسبتا مستقيمى با آيه دارند و مى‌توانند تفسيرى به معناى خاص مى‌باشند،نقل مى‌شود.رواياتى كه در بيان تأويل،مصداق يا تطبيق هستند در مرحلۀ بعد ذكر مى‌شوند و در نهايت احاديثى كه بيشتر موضوع متناسب با آيه را بيان مى‌كنند،نقل شده است.
پس از آن رواياتى كه ارتباط نسبتا مستقيمى با آيه دارند و مى‌توانند تفسيرى به معناى خاص مى‌باشند،نقل مى‌شود.رواياتى كه در بيان تأويل، مصداق يا تطبيق هستند در مرحلۀ بعد ذكر مى‌شوند و در نهايت احاديثى كه بيشتر موضوع متناسب با آيه را بيان مى‌كنند،نقل شده است.


البته مقصود از روايات تفسيرى خاص، اين نيست كه امام(ع)اين روايت را حتما به جهت تفسير و تبيين اين آيه، بيان كرده باشد، بلكه منظور اين است كه اين روايت به هر جهت كه بيان شده باشد،مى‌توان آن را به عنوان تفسير آيه برشمرد و در تبيين مراد از آن استفاده كرد.بعنوان نمونه مواردى ذكر مى‌شود:
البته مقصود از روايات تفسيرى خاص، اين نيست كه امام(ع)اين روايت را حتما به جهت تفسير و تبيين اين آيه، بيان كرده باشد، بلكه منظور اين است كه اين روايت به هر جهت كه بيان شده باشد، مى‌توان آن را به عنوان تفسير آيه برشمرد و در تبيين مراد از آن استفاده كرد.بعنوان نمونه مواردى ذكر مى‌شود:


فى اصول الكافى:عن ابى عبداللّه «عليه السلام»قال:الانفال،ما لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب او قوم صالحوا او قوم اعطوا بايديهم و كل ارض خربة و بطون الاودية فهو لرسول اللّه(ص)و هو للامام من بعده يضعه حيث يشاء.«ج دوم صفحۀ 118 ذيل آيه 1 سورۀ انفال.»
فى اصول الكافى:عن ابى عبداللّه «عليه السلام»قال:الانفال، ما لم يوجف عليه بخيل و لا ركاب او قوم صالحوا او قوم اعطوا بايديهم و كل ارض خربة و بطون الاودية فهو لرسول اللّه(ص)و هو للامام من بعده يضعه حيث يشاء.«ج دوم صفحۀ 118 ذيل آيه 1 سورۀ انفال.»


در اينجا [[امام صادق]]«عليه السلام»موارد انفال را بيان مى‌كند، اين بيانات ممكن است در جلسۀ درس ايشان در مقام بيان فقهى مسئله مطرح شده باشد، امّا الآن مى‌توان بهره‌بردارى تفسيرى از آن نمود.
در اينجا [[امام صادق]]«عليه السلام»موارد انفال را بيان مى‌كند، اين بيانات ممكن است در جلسۀ درس ايشان در مقام بيان فقهى مسئله مطرح شده باشد، امّا الآن مى‌توان بهره‌بردارى تفسيرى از آن نمود.
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
2-ذيل آيه 59 سورۀ فرقان جلد 4 صفحۀ 25 حديث 83 به مناسبت فراز'''«الذى خلق السموات و الارض و ما بينهما فى ستة ايام»'''حديثى از روضۀ كافى به نقل از [[امام صادق]] عليه السلام روايت كرده است كه همان حديث را در سورۀ هود 7 ذيل فراز'''«هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام»'''در جلد دوم صفحۀ 337 ح 14 از روضۀ كافى نقل كرده بود.
2-ذيل آيه 59 سورۀ فرقان جلد 4 صفحۀ 25 حديث 83 به مناسبت فراز'''«الذى خلق السموات و الارض و ما بينهما فى ستة ايام»'''حديثى از روضۀ كافى به نقل از [[امام صادق]] عليه السلام روايت كرده است كه همان حديث را در سورۀ هود 7 ذيل فراز'''«هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام»'''در جلد دوم صفحۀ 337 ح 14 از روضۀ كافى نقل كرده بود.


ب)تكرار روايت به سبب اينكه روايت چند آيه را متذكر شده است.به عنوان نمونه:1-در تفسير آيه 190 سورۀ بقره ج 1 ص 178،متعرض آيۀ 77 سورۀ نساء نيز شده است به همين جهت همين حديث را در جلد 1 ص 518 ج 410، تكرار كرده است.
ب)تكرار روايت به سبب اينكه روايت چند آيه را متذكر شده است.به عنوان نمونه:1-در تفسير آيه 190 سورۀ بقره ج 1 ص 178، متعرض آيۀ 77 سورۀ نساء نيز شده است به همين جهت همين حديث را در جلد 1 ص 518 ج 410، تكرار كرده است.


2-در فضيلت سورۀ عنكبوت ج 4 ص 147 ح 1 روايتى از ثواب الاعمال نقل نموده كه فضيلت سورۀ روم نيز در آن است.به همين جهت در سورۀ روم ج 4 ص 169 ج 1 همان روايت تكرار شده است.
2-در فضيلت سورۀ عنكبوت ج 4 ص 147 ح 1 روايتى از ثواب الاعمال نقل نموده كه فضيلت سورۀ روم نيز در آن است.به همين جهت در سورۀ روم ج 4 ص 169 ج 1 همان روايت تكرار شده است.
خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:
البته مصنف خود بر اين تكرار واقف بوده و موارد متعددى از آن جلوگيرى كرده است. بعنوان نمونه:
البته مصنف خود بر اين تكرار واقف بوده و موارد متعددى از آن جلوگيرى كرده است. بعنوان نمونه:


1-در بعضى احاديث طولانى، اقدام به تقطيع مطالب نموده است و در هر مكان،فقط مطلب مربوط به آن را مى‌آورند،مانند ج 5 صفحۀ 3 حديث 10 راجع به وجوه كفر فرازى كه مربوط به آيه 24 سورۀ جاثية'''«و ما يهلكنا الا الدهر»'''مى‌باشد مى‌آورد. همين حديث را در ج 1 صفحۀ 32 حديث 14 ذيل آيۀ 6 سوره بقره آورده است امّا با فرازى كه مربوط به آيه مى‌شود.بارها مى‌گويد:«و الحديث طويل اخذنا منه موضع الحاجة»
1-در بعضى احاديث طولانى، اقدام به تقطيع مطالب نموده است و در هر مكان،فقط مطلب مربوط به آن را مى‌آورند، مانند ج 5 صفحۀ 3 حديث 10 راجع به وجوه كفر فرازى كه مربوط به آيه 24 سورۀ جاثية'''«و ما يهلكنا الا الدهر»'''مى‌باشد مى‌آورد. همين حديث را در ج 1 صفحۀ 32 حديث 14 ذيل آيۀ 6 سوره بقره آورده است امّا با فرازى كه مربوط به آيه مى‌شود.بارها مى‌گويد:«و الحديث طويل اخذنا منه موضع الحاجة»


2-در بعضى موارد براى جلوگيرى از تكرار، ارجاع مى‌دهد،مى‌فرمايد:«نقلنا عنهم(ع)فى اول آل عمران ما فيه الكفاية لمن اراد الوقوف على الفرق بين القرآن و الفرقان،فمن اراده فليطلبه هناك»ج 4 صفحه 2 بعد از حديث 3.يا مى‌فرمايد:«ستسمع لهذه الآيه مزيد بيان فى هود عند قوله... و فى طه عنه قوله...»ج 2 صفحۀ 39-يا مى‌فرمايد:سبق له بيان فى القصة و فيما نقلناه عن مجمع البيان  
2-در بعضى موارد براى جلوگيرى از تكرار، ارجاع مى‌دهد، مى‌فرمايد:«نقلنا عنهم(ع)فى اول آل عمران ما فيه الكفاية لمن اراد الوقوف على الفرق بين القرآن و الفرقان،فمن اراده فليطلبه هناك»ج 4 صفحه 2 بعد از حديث 3.يا مى‌فرمايد:«ستسمع لهذه الآيه مزيد بيان فى هود عند قوله... و فى طه عنه قوله...»ج 2 صفحۀ 39-يا مى‌فرمايد:سبق له بيان فى القصة و فيما نقلناه عن مجمع البيان  


3-گاهى براى جلوگيرى از تكرار فقط مرجع حديث را ذكر مى‌كند و متن آن را نمى‌آورد.عباراتى از قبيل «و فى الكافى مثله»گوياى اين مطلب است.يا مى‌فرمايد:«و فى رواية اخرى عنه».
3-گاهى براى جلوگيرى از تكرار فقط مرجع حديث را ذكر مى‌كند و متن آن را نمى‌آورد.عباراتى از قبيل «و فى الكافى مثله»گوياى اين مطلب است.يا مى‌فرمايد:«و فى رواية اخرى عنه».
خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:
از جمله نكات قابل توجه در روش ايشان، عدم ذكر سلسله سند كامل روايات است يا به تعبيرى حذف اسانيد روايات، احتمالا اين امر به جهت اختصار و جلوگيرى از حجيم شدن تأليف بوده است.آنچه اين امر را نزد ايشان آسان مى‌نموده،ديدگاه ايشان نسبت به حديث بوده است.
از جمله نكات قابل توجه در روش ايشان، عدم ذكر سلسله سند كامل روايات است يا به تعبيرى حذف اسانيد روايات، احتمالا اين امر به جهت اختصار و جلوگيرى از حجيم شدن تأليف بوده است.آنچه اين امر را نزد ايشان آسان مى‌نموده،ديدگاه ايشان نسبت به حديث بوده است.


آيت اللّه معرفت در ج 2«التفسير و المفسرون»صفحۀ 327 مى‌فرمايد:«كان على مشرب الاخبارية» مشرب ايشان،مشرب اخبارى بوده است.
آيت اللّه معرفت در ج 2«التفسير و المفسرون»صفحۀ 327 مى‌فرمايد:«كان على مشرب الاخبارية» مشرب ايشان، مشرب اخبارى بوده است.


سيد محمد على ايازى در كتاب«المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحه 730 مى‌آورد:او معاصر [[حر عاملی، محمد بن حسن|شيخ حر عاملى]] صاحب كتاب«[[تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة|وسائل الشيعة]]»و بحرانى صاحب تفسير«البرهان»مى‌باشد، اين دسته علماء، در شريعت،فقه،حديث، اصول و تفسير،ديدگاه خاصى داشته‌اند كه نزد اماميه «اخبارى» ناميده مى‌شد.
سيد محمد على ايازى در كتاب«المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحه 730 مى‌آورد:او معاصر [[حر عاملی، محمد بن حسن|شيخ حر عاملى]] صاحب كتاب«[[تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة|وسائل الشيعة]]»و بحرانى صاحب تفسير«البرهان»مى‌باشد، اين دسته علماء، در شريعت،فقه،حديث، اصول و تفسير،ديدگاه خاصى داشته‌اند كه نزد اماميه «اخبارى» ناميده مى‌شد.


آثار اين ديدگاه در تفسير با آثار آن در فقه و اصول متفاوت است،مى‌توان گفت در تفسير،در حد عدم توجه به اسانيد روايات،و عدم جرح و تعديل و نفى صريح بعضى از آنهاست.
آثار اين ديدگاه در تفسير با آثار آن در فقه و اصول متفاوت است، مى‌توان گفت در تفسير،در حد عدم توجه به اسانيد روايات،و عدم جرح و تعديل و نفى صريح بعضى از آنهاست.


بعضى محققين معتقد به لزوم حصول اطمينان به صحت يا سقم روايت مى‌باشند و اين مستلزم آن است كه مفسر، ابتدا منابع و سلسلۀ اسناد، تك تك روايات مورد نظر خود را به دقت بررسى كند و پس از حصول اطمينان به صدور و صحت،آنها را در تفسير آيات به كار گيرد.
بعضى محققين معتقد به لزوم حصول اطمينان به صحت يا سقم روايت مى‌باشند و اين مستلزم آن است كه مفسر، ابتدا منابع و سلسلۀ اسناد، تك تك روايات مورد نظر خود را به دقت بررسى كند و پس از حصول اطمينان به صدور و صحت،آنها را در تفسير آيات به كار گيرد.
خط ۱۴۹: خط ۱۴۹:
به همين جهت است كه آيت اللّه معرفت در«التفسير و المفسرون»صفحۀ 327 و 328:عدم نقد روايات و عدم اظهار نظر و نفى بعضى از آنها را از ضعف اين تفسير بر مى‌شمرد و تعبير«روايات منسوب به اهل بيت(ع)»را دارد.
به همين جهت است كه آيت اللّه معرفت در«التفسير و المفسرون»صفحۀ 327 و 328:عدم نقد روايات و عدم اظهار نظر و نفى بعضى از آنها را از ضعف اين تفسير بر مى‌شمرد و تعبير«روايات منسوب به اهل بيت(ع)»را دارد.


سيد محمد على ايازى در«المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 731 و 733،معتقد است كه ايشان تا حدودى از نقل روايات ضعيف خوددارى كرده است،گرچه خالى از آنها نمى‌باشد و از اين جهت آن را از تفسير«البرهان»بحرانى بهتر مى‌داند.و معتقد است كه اين جمع‌آورى كار را براى محققينى كه در امر صحت و فساد احاديث، تحقيق دارند،آسان كرده است.
سيد محمد على ايازى در«المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 731 و 733، معتقد است كه ايشان تا حدودى از نقل روايات ضعيف خوددارى كرده است،گرچه خالى از آنها نمى‌باشد و از اين جهت آن را از تفسير«البرهان»بحرانى بهتر مى‌داند.و معتقد است كه اين جمع‌آورى كار را براى محققينى كه در امر صحت و فساد احاديث، تحقيق دارند،آسان كرده است.


بايد متذكر بود كه حذف اساتيد توسط مؤلف، به معناى عدم إسناد نيست،وضعيت سلسله اسناد اغلب روايات در مصادر خود مشخص است،و از بايسته‌هاى تحقيقى در مورد تفسير نور الثقلين،مسند كردن روايات با كمك مصادر آن است.
بايد متذكر بود كه حذف اساتيد توسط مؤلف، به معناى عدم إسناد نيست،وضعيت سلسله اسناد اغلب روايات در مصادر خود مشخص است،و از بايسته‌هاى تحقيقى در مورد تفسير نور الثقلين، مسند كردن روايات با كمك مصادر آن است.


==گوناگونى روايات==
==گوناگونى روايات==
خط ۱۶۳: خط ۱۶۳:
از جمله نقدهايى كه بر تفسير نور الثقلين وارد شده، اين است كه مؤلف آن، از نقل روايات و داستانهاى ساختگى از جمله اسرائيليات، ابايى نداشته و در جاهاى مختلف آنها را نقل كرده است.
از جمله نقدهايى كه بر تفسير نور الثقلين وارد شده، اين است كه مؤلف آن، از نقل روايات و داستانهاى ساختگى از جمله اسرائيليات، ابايى نداشته و در جاهاى مختلف آنها را نقل كرده است.


آيت اللّه معرفت در التفسير و المفسرون ج 2 صفحۀ 328-329 مى‌فرمايد: «همچنانكه رواياتى مشتمل بر غلو و وهن به ائمه «عليهم السلام»در اين تفسير نقل شده، بناى آن بر نقل اسرائيليات و احاديث موضوع نيز بوده است،مانند آنچه در قصۀ هاروت و ماروت و ارتباط آنها با زهره و مسخ او آمده است،و در اين كتاب فراوان اينگونه اسرائيليات نقل شده است.»
آيت اللّه معرفت در التفسير و المفسرون ج 2 صفحۀ 328-329 مى‌فرمايد: «همچنانكه رواياتى مشتمل بر غلو و وهن به ائمه «عليهم السلام»در اين تفسير نقل شده، بناى آن بر نقل اسرائيليات و احاديث موضوع نيز بوده است، مانند آنچه در قصۀ هاروت و ماروت و ارتباط آنها با زهره و مسخ او آمده است،و در اين كتاب فراوان اينگونه اسرائيليات نقل شده است.»


همچنين آقاى محمد على ايازى در كتاب«المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 734 مى‌فرمايد:«تفسير نور الثقلين همانگونه كه گاهى روايات ضعيف و موهن را نقل كرده است،رواياتى كه مشتمل بر غلو،وهن و تطبيق و اسرائيليات نيز هست،نقل كرده مانند«قصۀ هاروت و ماروت و زهرة»، بدون ترجيح و اظهار نظر در مورد آنها».
همچنين آقاى محمد على ايازى در كتاب«المفسرون حياتهم و منهجهم»صفحۀ 734 مى‌فرمايد:«تفسير نور الثقلين همانگونه كه گاهى روايات ضعيف و موهن را نقل كرده است،رواياتى كه مشتمل بر غلو،وهن و تطبيق و اسرائيليات نيز هست،نقل كرده مانند«قصۀ هاروت و ماروت و زهرة»، بدون ترجيح و اظهار نظر در مورد آنها».
خط ۱۸۱: خط ۱۸۱:
در تفسير نور الثقلين ج 1 صفحۀ 107 تا 114 ضمن احاديث 294 تا 306،13 روايت نقل شده است،10 روايت به آموزش سحر توسط دو ملك الهى،هاروت و ماروت و قصۀ آنها مربوط مى‌شود.
در تفسير نور الثقلين ج 1 صفحۀ 107 تا 114 ضمن احاديث 294 تا 306،13 روايت نقل شده است،10 روايت به آموزش سحر توسط دو ملك الهى،هاروت و ماروت و قصۀ آنها مربوط مى‌شود.


در ضمن حديث شمارۀ 294 از عيون الاخبار از [[امام صادق]] عليه السلام سؤال مى‌شود كه: '''«فان قوما عندنا يزعمون ان هاروت و ماروت ملكان اختارتهما الملائكة....''' عده‌اى گمان مى‌كنند كه هاروت و ماروت دو ملك الهى هستند كه وقتى، عصيان بنى آدم در زمين زياد شد،ملائكه آنها را بعنوان نمايندۀ خود انتخاب كرده خداوند آن دو را به همراه ملك سومى به زمين فرستاد، اين دو ملك بوسيلۀ زنى به نام زهره،آزمايش شدند و در نهايت،خمر نوشيده،قتل مرتكب شده و قصد زنا با آن زن را داشتند.خداوند آنها را در بابل عذاب كرد.ساحران از آنها، سحر مى‌آموزند.آن زن نيز بشكل ستارۀ زهره مسخ گرديد.[[امام صادق]] عليه السلام مى‌فرمايد:معاذ اللّه من ذلك، ساحت خداوند از اين افكار دور است،ملائكه موجودات معصوم الهى هستند كه جز امر الهى را، انجام نمى‌دهند،لحظه‌اى از عبادت الهى،دور گردان نيستند و از قبايح و كفر و عصيان بدورند.»
در ضمن حديث شمارۀ 294 از عيون الاخبار از [[امام صادق]] عليه السلام سؤال مى‌شود كه: '''«فان قوما عندنا يزعمون ان هاروت و ماروت ملكان اختارتهما الملائكة....''' عده‌اى گمان مى‌كنند كه هاروت و ماروت دو ملك الهى هستند كه وقتى، عصيان بنى آدم در زمين زياد شد، ملائكه آنها را بعنوان نمايندۀ خود انتخاب كرده خداوند آن دو را به همراه ملك سومى به زمين فرستاد، اين دو ملك بوسيلۀ زنى به نام زهره،آزمايش شدند و در نهايت،خمر نوشيده،قتل مرتكب شده و قصد زنا با آن زن را داشتند.خداوند آنها را در بابل عذاب كرد.ساحران از آنها، سحر مى‌آموزند.آن زن نيز بشكل ستارۀ زهره مسخ گرديد.[[امام صادق]] عليه السلام مى‌فرمايد:معاذ اللّه من ذلك، ساحت خداوند از اين افكار دور است، ملائكه موجودات معصوم الهى هستند كه جز امر الهى را، انجام نمى‌دهند،لحظه‌اى از عبادت الهى،دور گردان نيستند و از قبايح و كفر و عصيان بدورند.»


در حديث 296 از عيون الاخبار نيز نقل مى‌شود كه:«سمعت المأمون يسأل الرضا«عليه السلام» عما يرويه الناس من أمر الزهرة و انها كانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت...در اين روايت نيز از امام رضا عليه السلام،مأمون راجع به زهره و هاروت و ماروت و سهيل سؤال مى‌كند.امام رضا عليه السلام مى‌فرمايد:كذبوا فى قولهم،مردم درست نمى‌گويند، ايندو(زهرة و سهيل)ستاره نبودند بلكه دو حيوان دريايى بودند، خداوند دشمنان خود را به شكل اشياء نورانى مسخ نمى‌كند.»
در حديث 296 از عيون الاخبار نيز نقل مى‌شود كه:«سمعت المأمون يسأل الرضا«عليه السلام» عما يرويه الناس من أمر الزهرة و انها كانت امرأة فتن بها هاروت و ماروت...در اين روايت نيز از امام رضا عليه السلام، مأمون راجع به زهره و هاروت و ماروت و سهيل سؤال مى‌كند.امام رضا عليه السلام مى‌فرمايد:كذبوا فى قولهم، مردم درست نمى‌گويند، ايندو(زهرة و سهيل)ستاره نبودند بلكه دو حيوان دريايى بودند، خداوند دشمنان خود را به شكل اشياء نورانى مسخ نمى‌كند.»


در اين دو حديث،دو امام معصوم«عليهما السلام»اعتقاد مردم در مورد مسخ زهره و ارتباط نامشروع آنها با هاروت و ماروت را نفى مى‌نمايند.
در اين دو حديث،دو امام معصوم«عليهما السلام»اعتقاد مردم در مورد مسخ زهره و ارتباط نامشروع آنها با هاروت و ماروت را نفى مى‌نمايند.
خط ۱۹۵: خط ۱۹۵:
در پاسخ آنان،زن گفت بايد به دين من درآييد و معبود من بپرستيد،صنمى را نشان داد و تقاضاى سجده بر آن كرد، تقاضا پذيرفتند،و حاضر شدند به جهت تقرب به آن بت شراب نيز بياشامند، به قصد كام بردن،آماده شدند،ناگهان سائلى،آن صحنه بديد، زن گفت:بايد او را بكشيد تا اين امر فاش نشود.رفتند و كشتند و برگشتند اما از زن خبرى نبود،خداوند به آنها فرمود:من ساعتى شما را به حال آدميان در زمين رها كردم، عصيان كرديد.بين عذاب دنيا و آخرت،يكى را بگزينيد، عذاب دنيا را گزيدند.بدين جهت در سرزمين بابل به انسانها، سحر آموختند.
در پاسخ آنان،زن گفت بايد به دين من درآييد و معبود من بپرستيد،صنمى را نشان داد و تقاضاى سجده بر آن كرد، تقاضا پذيرفتند،و حاضر شدند به جهت تقرب به آن بت شراب نيز بياشامند، به قصد كام بردن،آماده شدند،ناگهان سائلى،آن صحنه بديد، زن گفت:بايد او را بكشيد تا اين امر فاش نشود.رفتند و كشتند و برگشتند اما از زن خبرى نبود،خداوند به آنها فرمود:من ساعتى شما را به حال آدميان در زمين رها كردم، عصيان كرديد.بين عذاب دنيا و آخرت،يكى را بگزينيد، عذاب دنيا را گزيدند.بدين جهت در سرزمين بابل به انسانها، سحر آموختند.


اين روايت،مضمونى،مخالف دو حديث اول دارد،و در واقع تأييدى است بر مطالبى كه امام عليه السلام آنها را تكذيب نموده بود.
اين روايت، مضمونى، مخالف دو حديث اول دارد،و در واقع تأييدى است بر مطالبى كه امام عليه السلام آنها را تكذيب نموده بود.


نزديك به اين مضمون در كتب روائى و تفسيرى عامه از جمله تفسير روائى در المنثور [[سيوطى]] جلد 1 صفحۀ 97 تا 103 ذيل تفسير'''«هاروت و ماروت»'''آيه 102 سورۀ بقره روايات زيادى از حضرت على«عليه السّلام»، ابن عباس، ابن عمر،مجاهد و ديگران نقل شده است.
نزديك به اين مضمون در كتب روائى و تفسيرى عامه از جمله تفسير روائى در المنثور [[سيوطى]] جلد 1 صفحۀ 97 تا 103 ذيل تفسير'''«هاروت و ماروت»'''آيه 102 سورۀ بقره روايات زيادى از حضرت على«عليه السّلام»، ابن عباس، ابن عمر، مجاهد و ديگران نقل شده است.


[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] نيز در تفسير خود جلد 1 ذيل آيه 102 سورۀ بقره آن روايات را از حضرت على«عليه السّلام»، ابن عباس، ابن مسعود،كعب الاحبار و ديگران نقل مى‌كند.
[[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]] نيز در تفسير خود جلد 1 ذيل آيه 102 سورۀ بقره آن روايات را از حضرت على«عليه السّلام»، ابن عباس، ابن مسعود،كعب الاحبار و ديگران نقل مى‌كند.


از ديدگاه محققين اينگونه روايات، از جمله اسرائيليات محسوب مى‌شود كه در تفاسير قرآن از جمله تفاسير شيعى نيز رسوخ كرده است،و با اعتقاد اسلامى(كه برگرفته از قرآن است) عصمت ملائكه،منافات دارد.
از ديدگاه محققين اينگونه روايات، از جمله اسرائيليات محسوب مى‌شود كه در تفاسير قرآن از جمله تفاسير شيعى نيز رسوخ كرده است،و با اعتقاد اسلامى(كه برگرفته از قرآن است) عصمت ملائكه، منافات دارد.


البته مصنف نور الثقلين در مقدمۀ تفسير خود مى‌فرمايد:«مقصود از نقل رواياتى كه به ظاهر مخالف عقايد اماميه است، اعتقاد يا عمل به آنها نيست، بلكه منظور آگاهى خواننده از وجود و محل صدور آنهاست، تا راهى براى توجيه و تبيين يا نفى آن بيابد، با توجه به اينكه در اينگونه موارد،روايات معارض را نيز آورده‌ام.»
البته مصنف نور الثقلين در مقدمۀ تفسير خود مى‌فرمايد:«مقصود از نقل رواياتى كه به ظاهر مخالف عقايد اماميه است، اعتقاد يا عمل به آنها نيست، بلكه منظور آگاهى خواننده از وجود و محل صدور آنهاست، تا راهى براى توجيه و تبيين يا نفى آن بيابد، با توجه به اينكه در اينگونه موارد،روايات معارض را نيز آورده‌ام.»


بنابراين مى‌توان گفت كه نقل اين روايات،لزوما به معناى قبول آنها از طرف مصنف نبوده است،منتهى نقل بدون نقد و تعديل و تذكر،خواننده را دچار حيران و سرگردانى خواهد كرد.
بنابراين مى‌توان گفت كه نقل اين روايات،لزوما به معناى قبول آنها از طرف مصنف نبوده است، منتهى نقل بدون نقد و تعديل و تذكر،خواننده را دچار حيران و سرگردانى خواهد كرد.


2:قصۀ تابوت و سكينه:سورۀ بقره آيۀ 248 '''و قال لهم نبيّهم ان آية ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكينة من ربكم...''' در جلد 1 نور الثقلين صفحۀ 245 ذيل اين آيه در مورد صفات«تابوت»و«سكينه»و محتويات آن رواياتى نقل مى‌شود كه، بخشى از آن را مى‌توان از اسرائيلياتى دانست كه در كتب تفسيرى عامه نيز يافت مى‌شود.البته هم حجم و هم كيفيت مطالب،در حدّ اسرائيليات كتب عامه نيست.
2:قصۀ تابوت و سكينه:سورۀ بقره آيۀ 248 '''و قال لهم نبيّهم ان آية ملكه ان ياتيكم التابوت فيه سكينة من ربكم...''' در جلد 1 نور الثقلين صفحۀ 245 ذيل اين آيه در مورد صفات«تابوت»و«سكينه»و محتويات آن رواياتى نقل مى‌شود كه، بخشى از آن را مى‌توان از اسرائيلياتى دانست كه در كتب تفسيرى عامه نيز يافت مى‌شود.البته هم حجم و هم كيفيت مطالب،در حدّ اسرائيليات كتب عامه نيست.
خط ۲۴۳: خط ۲۴۳:
18-قصۀ افساد بنى اسرائيل:سورۀ اسراء آيات 4 تا 8.اينجا نيز خبرى از اسرائيليات،نيست.
18-قصۀ افساد بنى اسرائيل:سورۀ اسراء آيات 4 تا 8.اينجا نيز خبرى از اسرائيليات،نيست.


19-قصۀ اصحاب كهف:سورۀ كهف آيه 22.در اينجا نيز از اسرائيليات مطرح شده راجع به اسماء،شغل،محل غار و...خبرى نيست.
19-قصۀ اصحاب كهف:سورۀ كهف آيه 22.در اينجا نيز از اسرائيليات مطرح شده راجع به اسماء،شغل، محل غار و...خبرى نيست.


20-قصۀ ذو القرنين:سوره كهف آيات 83 به بعد.در جلد سوّم نور الثقلين آثارى از اسرائيليات را لابلاى روايات منقول مشاهده كرد.
20-قصۀ ذو القرنين:سوره كهف آيات 83 به بعد.در جلد سوّم نور الثقلين آثارى از اسرائيليات را لابلاى روايات منقول مشاهده كرد.
خط ۲۶۳: خط ۲۶۳:
28-قصه حضرت ايوب«عليه السّلام»:سورۀ ص آيه 41 به بعد و انبياء 83-84.
28-قصه حضرت ايوب«عليه السّلام»:سورۀ ص آيه 41 به بعد و انبياء 83-84.


در جلد 4 صفحۀ 463 ذيل آيات سورۀ«ص»مطالبى از اسرائيليات راجع به وضعيت حضرت ايوب«عليه السّلام»به نقل از تفسير قمى،نقل نموده است.در جلد سوم ذيل آيات سورۀ انبياء ضمن ردّ اسرائيليات مطرح شده در مورد حضرت ايوب«ع»،مقدارى از اسرائيليات را مى‌توان در بعضى روايات نقل شده،مشاهده كرد.
در جلد 4 صفحۀ 463 ذيل آيات سورۀ«ص»مطالبى از اسرائيليات راجع به وضعيت حضرت ايوب«عليه السّلام»به نقل از تفسير قمى،نقل نموده است.در جلد سوم ذيل آيات سورۀ انبياء ضمن ردّ اسرائيليات مطرح شده در مورد حضرت ايوب«ع»، مقدارى از اسرائيليات را مى‌توان در بعضى روايات نقل شده، مشاهده كرد.


29-قصۀ«إرم ذات العماد»:سوره فجر آيات 6 تا 8.در اين آيات اثرى از اسرائيليات مطرح شده در داستان اين شهر و ساكنان آن،در روايات نور الثقلين به چشم نمى‌خورد.
29-قصۀ«إرم ذات العماد»:سوره فجر آيات 6 تا 8.در اين آيات اثرى از اسرائيليات مطرح شده در داستان اين شهر و ساكنان آن،در روايات نور الثقلين به چشم نمى‌خورد.
خط ۲۶۹: خط ۲۶۹:
30-در تفسير'''«ن و القلم»''':در تفسير«نون و القلم»نيز نمى‌توان براحتى رد پايى از اسرائيليات را،يافت.
30-در تفسير'''«ن و القلم»''':در تفسير«نون و القلم»نيز نمى‌توان براحتى رد پايى از اسرائيليات را،يافت.


در مجموع،مى‌توان گفت:اسرائيليات صريح و ظاهر البطلان،در موارد كمى،در تفسير نور الثقلين نقل شده كه غالبا همراه روايات نفى كننده است،حجم اسرائيليات در كتب تفسيرى عامه و نيز كيفيت آنها در مصاديق 30 گانه و غير از آن، به مراتب بيش از آنى است كه در اينگونه تفاسير شيعى وجود دارد.
در مجموع، مى‌توان گفت:اسرائيليات صريح و ظاهر البطلان،در موارد كمى،در تفسير نور الثقلين نقل شده كه غالبا همراه روايات نفى كننده است،حجم اسرائيليات در كتب تفسيرى عامه و نيز كيفيت آنها در مصاديق 30 گانه و غير از آن، به مراتب بيش از آنى است كه در اينگونه تفاسير شيعى وجود دارد.


در يك بررسى اجمالى مى‌توان گفت اكثر اسرائيليات موجود در تفسير نور الثقلين، به نقل از تفسير قمى مى‌باشد.
در يك بررسى اجمالى مى‌توان گفت اكثر اسرائيليات موجود در تفسير نور الثقلين، به نقل از تفسير قمى مى‌باشد.
خط ۲۹۷: خط ۲۹۷:
3-اشاره به بقاء امتها و عمر اقوام(با استفاده از حساب ابجد):مانند ج 1 صفحۀ 26 به نقل از معانى الاخبار از امام باقر عليه السلام حديث 6
3-اشاره به بقاء امتها و عمر اقوام(با استفاده از حساب ابجد):مانند ج 1 صفحۀ 26 به نقل از معانى الاخبار از امام باقر عليه السلام حديث 6


4-اعجاز قرآن:جلد 1 صفحۀ 27،معانى الاخبار از امام على عليه السلام:يا محمد(ص)هذا الكتاب الذى انزلناه عليك هو الحروف المقطعة التى منها«الف،لام،ميم»و هى بلغتكم و حروف هجائكم،فأتوا بمثله ان كنتم صادقين.
4-اعجاز قرآن:جلد 1 صفحۀ 27، معانى الاخبار از امام على عليه السلام:يا محمد(ص)هذا الكتاب الذى انزلناه عليك هو الحروف المقطعة التى منها«الف،لام، ميم»و هى بلغتكم و حروف هجائكم،فأتوا بمثله ان كنتم صادقين.


از حضرت على«عليه السّلام»نقل مى‌كند كه خداوند مى‌فرمايد:اى پيامبر(ص)قرآنى كه بر تو نازل كرديم از همين حروف مقطعه‌اى است كه «الف،لام و ميم»جزو آن مى‌باشند،همين لغت شماست كه متشكل از حروف الفباى زبان شماست، اگر مخالفان مى‌توانند و راست مى‌گويند،مانندى براى آن بياورند.
از حضرت على«عليه السّلام»نقل مى‌كند كه خداوند مى‌فرمايد:اى پيامبر(ص)قرآنى كه بر تو نازل كرديم از همين حروف مقطعه‌اى است كه «الف،لام و ميم»جزو آن مى‌باشند،همين لغت شماست كه متشكل از حروف الفباى زبان شماست، اگر مخالفان مى‌توانند و راست مى‌گويند، مانندى براى آن بياورند.


5-از متشابهات است و علم آن نزد ائمه «عليه السلام»مى‌باشد.ج 1 صفحۀ 30 حديث 8 به نقل از مجمع البيان از حضرت امام على«عليه السّلام»:لكل كتاب صفوة و صفوة هذا الكتاب حروف التهجى.
5-از متشابهات است و علم آن نزد ائمه «عليه السلام»مى‌باشد.ج 1 صفحۀ 30 حديث 8 به نقل از مجمع البيان از حضرت امام على«عليه السّلام»:لكل كتاب صفوة و صفوة هذا الكتاب حروف التهجى.
خط ۳۰۹: خط ۳۰۹:
در معناى«ق»:جلد 5 صفحۀ 104 حديث 3 از معانى الاخبار از [[امام صادق]] عليه السلام: و امّا«ق»فهو الجبل المحيط بالارض.
در معناى«ق»:جلد 5 صفحۀ 104 حديث 3 از معانى الاخبار از [[امام صادق]] عليه السلام: و امّا«ق»فهو الجبل المحيط بالارض.


در معناى«ن»جلد 5 ص 387 حديث 4 از خصال به نقل از امام باقر عليه السلام:ان «يس»لرسول اللّه(ص)عشرة اسماء،خمسة فى القرآن و خمسة ليست فى القرآن،فامّا التى فى القرآن،محمد، احمد، عبد اللّه،يس و ن.
در معناى«ن»جلد 5 ص 387 حديث 4 از خصال به نقل از امام باقر عليه السلام:ان «يس»لرسول اللّه(ص)عشرة اسماء،خمسة فى القرآن و خمسة ليست فى القرآن،فامّا التى فى القرآن، محمد، احمد، عبد اللّه،يس و ن.


و جلد 5 صفحۀ 387 حديث 5 از علل الشرايع از [[امام صادق]] عليه السلام:...و امّا«ان» فكان نهرا فى الجنة».
و جلد 5 صفحۀ 387 حديث 5 از علل الشرايع از [[امام صادق]] عليه السلام:...و امّا«ان» فكان نهرا فى الجنة».


البته مفسرين معانى بيشمارى را براى حروف مقطعه ذكر كرده‌اند، اقوال فوق،معانى استفاده شده از روايات منقول در تفسير نور الثقلين مى‌باشد.
البته مفسرين معانى بيشمارى را براى حروف مقطعه ذكر كرده‌اند، اقوال فوق، معانى استفاده شده از روايات منقول در تفسير نور الثقلين مى‌باشد.


==«علوم قرآن»در تفسير نور الثقلين==
==«علوم قرآن»در تفسير نور الثقلين==




بحث مفسرين از علوم قرآنى معمولا در مقدمات تفاسير،مطرح مى‌شود و چون مؤلف مقدمه‌اى بر تفسير،در نور الثقلين ندارند، بطور طبيعى، بحث زيادى نسبت به علوم قرآنى مطرح نكرده‌اند.مطالب علوم قرآنى بطور مختصر و اشاره،لابلاى روايات نقل شده است.
بحث مفسرين از علوم قرآنى معمولا در مقدمات تفاسير، مطرح مى‌شود و چون مؤلف مقدمه‌اى بر تفسير،در نور الثقلين ندارند، بطور طبيعى، بحث زيادى نسبت به علوم قرآنى مطرح نكرده‌اند.مطالب علوم قرآنى بطور مختصر و اشاره،لابلاى روايات نقل شده است.


اثرى از مكى،مدنى بودن و تعداد آيات كه ابتداى سوره‌ها ذكر مى‌شود،در اين تفسير مشاهده نمى‌شود. فقط كلياتى در بعضى بحثهاى علوم قرآنى به مناسبت آيات، به شكل روايت مطرح مى‌شود،كه موارد ذيل بعنوان نمونه آن مى‌باشند:
اثرى از مكى، مدنى بودن و تعداد آيات كه ابتداى سوره‌ها ذكر مى‌شود،در اين تفسير مشاهده نمى‌شود. فقط كلياتى در بعضى بحثهاى علوم قرآنى به مناسبت آيات، به شكل روايت مطرح مى‌شود،كه موارد ذيل بعنوان نمونه آن مى‌باشند:


الف)نزول قرآن:اينكه نزول قرآن در شب قدر بوده به شكل دفعه‌اى بوده است و پس از آن بصورت تدريجى طى 20 سال ادامه داشته، اين امر در جلد 5 صفحۀ 558 حديث 30،ج 1 صفحه 311 ح 10 و حديث 9 و ج 5 صفحۀ 624 حديث 53 به شكل تكرارى.
الف)نزول قرآن:اينكه نزول قرآن در شب قدر بوده به شكل دفعه‌اى بوده است و پس از آن بصورت تدريجى طى 20 سال ادامه داشته، اين امر در جلد 5 صفحۀ 558 حديث 30،ج 1 صفحه 311 ح 10 و حديث 9 و ج 5 صفحۀ 624 حديث 53 به شكل تكرارى.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش