۱٬۸۰۱
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
==انگیزه و اهمیت نگارش== | ==انگیزه و اهمیت نگارش== | ||
انگیزه اصلی نگارش این اثر پاسخ به شبهات مهمی است که در پاسخگویی به سؤالات مربوط به فلسفه سیاسی فارابی و ارتباط آن با ولایتفقیه وجود دارد. یکی از شبهات مطرح این است که فلسفه سیاسی فارابی، یک طرح خیالی و غیرقابلتحقق است که فقط یک تصویر ذهنی ارائه میدهد و فارابی صرفاً از یونانیان و فلاسفه سیاسیشان تقلید کرده است و طرح وی اصالت شیعی ندارد. نگارنده با هدف اثبات این موضوع که طرح فارابی ریشه در فلسفه اسلامی دارد و یک طرح کاملاً عملی و برگرفته از عقاید مذهب شیعه است، به نگارش این پژوهش میپردازد. همچنین، این تحقیق باتوجهبه اهمیت و ضرورت پژوهش در موضوع ولایتفقیه و تحولات سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران انجام شده است تا جایگاه فکری فارابی در این زمینه تبیین گردد.<ref>.ر.ک: پیشگفتار و متن کتاب، ص25،18،17</ref> | انگیزه اصلی نگارش این اثر پاسخ به شبهات مهمی است که در پاسخگویی به سؤالات مربوط به فلسفه سیاسی فارابی و ارتباط آن با ولایتفقیه وجود دارد. یکی از شبهات مطرح این است که فلسفه سیاسی فارابی، یک طرح خیالی و غیرقابلتحقق است که فقط یک تصویر ذهنی ارائه میدهد و فارابی صرفاً از یونانیان و فلاسفه سیاسیشان تقلید کرده است و طرح وی اصالت شیعی ندارد. نگارنده با هدف اثبات این موضوع که طرح فارابی ریشه در فلسفه اسلامی دارد و یک طرح کاملاً عملی و برگرفته از عقاید مذهب شیعه است، به نگارش این پژوهش میپردازد. همچنین، این تحقیق باتوجهبه اهمیت و ضرورت پژوهش در موضوع ولایتفقیه و تحولات سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران انجام شده است تا جایگاه فکری فارابی در این زمینه تبیین گردد.<ref>.ر.ک: پیشگفتار و متن کتاب، ص25،18،17</ref> | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
| خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
در مشروعیت حکومت نیز هر دو نظریه (فلسفه سیاسی فارابی و ولایتفقیه) قائل به مشروعیت الهی هستند و در این مورد تفاوت بنیادین ندارند. فارابی نیز معتقد است که حکومت منصوب از سوی خداوند، مشروعیت دارد. در واقع، اگرچه ممکن است در مورد لزوم انتخابی بودن حاکم تفاوتهایی در نظرات وجود داشته باشد، ولی نظریه انتصاب (مشروعیت از سوی خدا) در هر دو نظریه اصل و معیار است.<ref>.ر.ک: همان، ص۳۰۵</ref> | در مشروعیت حکومت نیز هر دو نظریه (فلسفه سیاسی فارابی و ولایتفقیه) قائل به مشروعیت الهی هستند و در این مورد تفاوت بنیادین ندارند. فارابی نیز معتقد است که حکومت منصوب از سوی خداوند، مشروعیت دارد. در واقع، اگرچه ممکن است در مورد لزوم انتخابی بودن حاکم تفاوتهایی در نظرات وجود داشته باشد، ولی نظریه انتصاب (مشروعیت از سوی خدا) در هر دو نظریه اصل و معیار است.<ref>.ر.ک: همان، ص۳۰۵</ref> | ||
مقایسه وظایف رهبری در فلسفه سیاسی فارابی با وظایف و اهداف ولایتفقیه نشان میدهد که این دو نظام، اهداف و وظایف همسانی را دنبال میکنند. وظیفه اصلی هر دو، تأمین نیازهای مادی و معنوی جامعه و هدایت انسانها بهسوی سعادت است. البته فارابی جایگاه ویژهای به تامین نیازهای مانند ثروت، لذت، کرامت، منصب و نیز علم و سیاست میدهد.<ref>.ر.ک: همان، ص۳۰۷</ref> | مقایسه وظایف رهبری در فلسفه سیاسی فارابی با وظایف و اهداف ولایتفقیه نشان میدهد که این دو نظام، اهداف و وظایف همسانی را دنبال میکنند. وظیفه اصلی هر دو، تأمین نیازهای مادی و معنوی جامعه و هدایت انسانها بهسوی سعادت است. البته فارابی جایگاه ویژهای به تامین نیازهای مانند ثروت، لذت، کرامت، منصب و نیز علم و سیاست میدهد.<ref>.ر.ک: همان، ص۳۰۷</ref> | ||
نویسنده در جمعبندی ارتباط نظریه ولایتفقیه با اندیشه فارابی که در شش جهت اصلی (مبانی، منشا حاکمیت، شرایط، ادله مشروعیت، وظایف و اهداف حاکم) انجام داده است،<ref>همان، ص۳۱۹</ref> چنین گزارش میدهد که بخش اول و دوم کتابش را به موضوعاتی چون اهداف، فرضیهها، زندگی فارابی، شخصیت علمی او و مفاهیم کلی فلسفه سیاسی فارابی ویژه نموده است.<ref>.ر.ک: همان، ص۳۱۲</ref> حسینی در این باره به هدف نهایی فارابی از فلسفه سیاسی، که کسب فضیلت و ایجاد سعادت در وجود انسان است، اشاره میکند<ref>.ر.ک: همان، ص۳۱۵</ref> و اینکه، فارابی سعادت حقیقی را به معنای رسیدن به مرتبه عقل فعال میانگارد و بالاترین مراتب سعادت انسان را در کسب فضائل چهارگانه نظری، فکری، اخلاقی و عملی میداند.<ref>.ر.ک: همان، ص313-312</ref> حسینی میان دین و فلسفه از نگاه فارابی رابطه وثیقی قائل است؛ بدینگونه که مسیرهای هدایت الهی از طریق «وحی» و «عقل فعال» به پیامبر (ص) و رئیس اول مدینه فاضله صورت میگیرد. این هدایت و رهبری، جامعه را یاری میدهد تا به سعادت حقیقی برسد.<ref>ر.ک: همان، ص۳۱۴ </ref>فارابی حکومت را از نظر فعالیت به حکومت فردی و جمعی تقسیم میکند.<ref>.ر.ک: همان، ص۳۱۵ </ref>او همچنین در مورد انواع حکومتها، در کنار مدینۀ فاضله، به چهار نوع فاسدِ «جاهله، فاسقه، ضالّه و متبدّله» اشاره مینماید.<ref>.ر.ک: همان، ص۳۱۷ </ref> حسینی در پایان، با تایید ارتباط فلسفه سیاسی فارابی با ولایتفقیه و ارتباط ریاست مدینه فاضله با آن، نشان میدهد که رئیس سوم مدینۀ فاضله، که فارابی از آن به «رئیس سنت» یاد میکند، همان ولیفقیه است. پس میتوان گفت که این دو نظریه به لحاظ مبانی، منشأ حاکمیت، شرایط، مشروعیت، وظایف و اهداف حاکم، تفاوت بنیادی و عمیقی ندارند و فقط تفاوت اندکی در ادلّه وجود دارد. فارابی فیلسوف است و به خلاف فقیهان از ادله نقل که تعبّدی است، بهره نمیگیرد. <ref>.ر.ک: همان، ص۳۱۹</ref> نهایت اینکه، رئیس مماثل، همان ائمۀ اطهار(ع) و رئیس سنت نیز همان ولیفقیه است.<ref>.ر.ک: همان، ص319،۳۱7</ref> | نویسنده در جمعبندی ارتباط نظریه ولایتفقیه با اندیشه فارابی که در شش جهت اصلی (مبانی، منشا حاکمیت، شرایط، ادله مشروعیت، وظایف و اهداف حاکم) انجام داده است،<ref>همان، ص۳۱۹</ref> چنین گزارش میدهد که بخش اول و دوم کتابش را به موضوعاتی چون اهداف، فرضیهها، زندگی فارابی، شخصیت علمی او و مفاهیم کلی فلسفه سیاسی فارابی ویژه نموده است.<ref>.ر.ک: همان، ص۳۱۲</ref> حسینی در این باره به هدف نهایی فارابی از فلسفه سیاسی، که کسب فضیلت و ایجاد سعادت در وجود انسان است، اشاره میکند<ref>.ر.ک: همان، ص۳۱۵</ref> و اینکه، فارابی سعادت حقیقی را به معنای رسیدن به مرتبه عقل فعال میانگارد و بالاترین مراتب سعادت انسان را در کسب فضائل چهارگانه نظری، فکری، اخلاقی و عملی میداند.<ref>.ر.ک: همان، ص313-312</ref> حسینی میان دین و فلسفه از نگاه فارابی رابطه وثیقی قائل است؛ بدینگونه که مسیرهای هدایت الهی از طریق «وحی» و «عقل فعال» به پیامبر (ص) و رئیس اول مدینه فاضله صورت میگیرد. این هدایت و رهبری، جامعه را یاری میدهد تا به سعادت حقیقی برسد.<ref>ر.ک: همان، ص۳۱۴ </ref> فارابی حکومت را از نظر فعالیت به حکومت فردی و جمعی تقسیم میکند.<ref>.ر.ک: همان، ص۳۱۵ </ref>او همچنین در مورد انواع حکومتها، در کنار مدینۀ فاضله، به چهار نوع فاسدِ «جاهله، فاسقه، ضالّه و متبدّله» اشاره مینماید.<ref>.ر.ک: همان، ص۳۱۷ </ref> حسینی در پایان، با تایید ارتباط فلسفه سیاسی فارابی با ولایتفقیه و ارتباط ریاست مدینه فاضله با آن، نشان میدهد که رئیس سوم مدینۀ فاضله، که فارابی از آن به «رئیس سنت» یاد میکند، همان ولیفقیه است. پس میتوان گفت که این دو نظریه به لحاظ مبانی، منشأ حاکمیت، شرایط، مشروعیت، وظایف و اهداف حاکم، تفاوت بنیادی و عمیقی ندارند و فقط تفاوت اندکی در ادلّه وجود دارد. فارابی فیلسوف است و به خلاف فقیهان از ادله نقل که تعبّدی است، بهره نمیگیرد. <ref>.ر.ک: همان، ص۳۱۹</ref> نهایت اینکه، رئیس مماثل، همان ائمۀ اطهار(ع) و رئیس سنت نیز همان ولیفقیه است.<ref>.ر.ک: همان، ص319،۳۱7</ref> | ||
==پانویس == | ==پانویس == | ||