فلسفه سياسی فارابی و ارتباط آن با ولايت فقيه

    از ویکی‌نور
    فلسفه سياسی فارابی و ارتباط آن با ولايت فقيه
    فلسفه سياسی فارابی و ارتباط آن با ولايت فقيه
    پدیدآورانح‍س‍ي‍ن‍ی‌، م‍ح‍م‍دح‍س‍ي‍ن‌ (نويسنده)
    ناشرمرکز بين‌المللی ترجمه و نشر المصطفی (ص)
    مکان نشرایران - قم
    سال نشر1389ش
    چاپ1
    شابک978-964-195-146-9
    موضوعفارابی، محمد بن محمد، 260؟ - 339ق. - نقد و تفسیر
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    /ح5س9 329 BBR
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    فلسفه سیاسی فارابی و ارتباط آن با ولایت‌فقیه، نوشته محمدحسین حسینی (متولد 1355ش)، پژوهشی جامع که به بررسی فلسفه سیاسی ابونصر فارابی (257،259،260-339ق) و تطبیق دیدگاه‌های او به‌ویژه در مورد مدینه فاضله، با مفهوم حاکمیت اسلامی یعنی ولایت فقیه می‌پردازد. هدف اصلی آن پاسخگویی به این شبهه است که آیا نظام حکومتی مطلوب فارابی، طرحی خیالی و غیرعملی است یا در اندیشه اسلامی ریشه دارد و ارتباطی با ولایت فقیه پیدا می‌کند. نتیجه تحقیق این است که ریاست سنت در مدینه فاضله فارابی همان زعامت ولی فقیه است و هر دو، تأمین سعادت کامل انسان در دنیا و آخرت را دنبال می‌کنند.

    انگیزه و اهمیت نگارش

    انگیزه اصلی نگارش این اثر پاسخ به شبهات مهمی است که در پاسخگویی به سؤالات مربوط به فلسفه سیاسی فارابی و ارتباط آن با ولایت‌فقیه وجود دارد. یکی از شبهات مطرح این است که فلسفه سیاسی فارابی، یک طرح خیالی و غیرقابل‌تحقق است که فقط یک تصویر ذهنی ارائه می‌دهد و فارابی صرفاً از یونانیان و فلاسفه سیاسی‌شان تقلید کرده است و طرح وی اصالت شیعی ندارد. نگارنده با هدف اثبات این موضوع که طرح فارابی ریشه‌ در فلسفه اسلامی دارد و یک طرح کاملاً عملی و برگرفته از عقاید مذهب شیعه است، به نگارش این پژوهش می‌پردازد. همچنین، این تحقیق باتوجه‌به اهمیت و ضرورت پژوهش در موضوع ولایت‌فقیه و تحولات سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران انجام شده است تا جایگاه فکری فارابی در این زمینه تبیین گردد.[۱]

    ساختار

    این پژوهش در شش فصل تنظیم شده است 1- مباحثی در کلیات، 2- اصول و مبانی فلسفه سیاسی فارابی، 3- فرد، جامعه و حکومت، 4- نظام سیاسی و حکومت مطلوب، 5- مدینه‌های مضاد و حکومت‌های فاسد، 6- مقایسۀ میان فلسفه سیاسی فارابی و ولایت فقیه. در این فصل‌ها، نویسنده پس از تعریف مفاهیم و بیان اصول اندیشه سیاسی فارابی، به تحلیل ساختار مدینه فاضله و انواع حکومت‌ها پرداخته و در نهایت به بررسی موضوعاتی چون مشروعیت، وظایف و اهداف ولایت فقیه و مقایسه آن با دیدگاه فارابی می‌رسد.[۲]

    سبک نگارش

    این پژوهش با استفاده از روش مطالعه کتابخانه‌ای و توصیفی انجام شده است. حسینی از روش تحلیلی و مقایسه‌ای، ترتیب‌بندی منطقی و نظام‌مند مباحث، مستندسازی آرای فارابی از کتاب‌های گوناگون وی؛ طبقه‌بندی موضوعات (مانند انواع اجتماعات کامل و ناقص و انواع حکومت‌ها فاضله و غیر فاضله) و استنباط نظری و استدلال عقلی بهره برده است.[۳] ‏به نظر نویسنده هدف اساسی فارابی از بحث‌های سیاسی تبیین ریاست و زعامت فقیهان، پس از غیبت امام معصوم(ع) است. این فرضیه را از کتاب «الملّه» به‌خوبی می‌توان فهمید. تأکید فارابی بر زعامت فقیه به‌گونه‌ای است که او در این کتاب از رئیس اول و دوم فقط یک صفحه بحث نموده، اما دربارۀ فقیه در دو صفحه و نیم سخن گفته است.[۴]

    گزارش محتوا

    در بررسی تطبیقی فلسفه سیاسی فارابی با نظریه ولایت‌فقیه، ارتباط نزدیکی بین این دو دیده می‌شود، به‌طوری‌که جهت‌های مشترک فراوانی دارند؛ بلکه از یک نظر عین ولایت‌فقیه است. یعنی فارابی از نخستین کسانی است که ولایت‌فقیه را با زبان عقل و استدلال، در قالب فلسفۀ یونان به شیوۀ شایسته‌سالاری و اهلیّت‌مداری تبیین کرد و از سوی دیگر احتیاط نمود و در کار خود به‌گونه‌ای پیش رفت که حساسیت‌های مخالفان مذهب تشیع را برنینگیزد.[۵]

    در مبانی حاکمیت نیز، فلسفه سیاسی فارابی و نظریه ولایت‌فقیه اشتراکاتی دارند؛ هر دو دیدگاه در آغازِ استدلالشان، بر توحید، هدایت و رهبری الهی، و معاد (مقصد حرکت انسان) پای می‌فشارند. ‏فارابی معتقد است که خداوند از طریق وحی و عقل فعال به پیامبر (ص) و رئیس اول مدینه فاضله، هدایت و رهبری جامعه به‌سوی سعادت حقیقی را بر عهده می‌گیرد.[۶]‏ ارتباط دیگر این دو دیدگاه در منشأ حاکمیت دیده می‌شود؛ هر دو نظریه بر این باورند که حق حاکمیت در انحصار خداوند است و قانون الهی را بر صفحه دل انسان اجرا می‌گذارد، اگرچه فلاسفه سیاسی فارابی و فقیهان در استدلال تفاوت‌هایی دارند [۷]‏.

    شرایط حاکم (زعیم) در دو نظریه به هم نزدیک است؛ ریاست مدینه فاضله در اندیشه فارابی در پنج سطح مطرح شده که از رئیس اول، رؤسای مماثل و رئیس سنت، رؤسای سنت تا رؤسای افاضل را در برمی‌گیرد. فارابی شرایط حاکم را به دو نوع ذاتی (مانند خوش حافظه بودن و فطنت) و اکتسابی (مانند حکیم بودن و فقیه بودن) تقسیم می‌کند.[۸]‏این شرایط کلی که در اندیشه فارابی برای رئیس اول ذکر شده، در واقع کمالاتی است که در شروط «ولایت‌فقیه» مانند فقاهت، عدالت و تدبیر نیز مستتر است. ‏شرایطی چون عدالت و تقوا در فقه، با مفاهیم فضائل اخلاقی در فلسفه فارابی هم‌خوانی دارند.[۹]

    در مشروعیت حکومت نیز هر دو نظریه (فلسفه سیاسی فارابی و ولایت‌فقیه) قائل به مشروعیت الهی هستند و در این مورد تفاوت بنیادین ندارند. فارابی نیز معتقد است که حکومت منصوب از سوی خداوند، مشروعیت دارد. در واقع، اگرچه ممکن است در مورد لزوم انتخابی بودن حاکم تفاوت‌هایی در نظرات وجود داشته باشد، ولی نظریه انتصاب (مشروعیت از سوی خدا) در هر دو نظریه اصل و معیار است.[۱۰]

    مقایسه وظایف رهبری در فلسفه سیاسی فارابی با وظایف و اهداف ولایت‌فقیه نشان می‌دهد که این دو نظام، اهداف و وظایف همسانی را دنبال می‌کنند. ‏وظیفه اصلی هر دو، تأمین نیازهای مادی و معنوی جامعه و هدایت انسان‌ها به‌سوی سعادت است. البته فارابی جایگاه ویژه‌ای به تامین نیازهای مانند ثروت، لذت، کرامت، منصب و نیز علم و سیاست می‌دهد.[۱۱]

    نویسنده در جمع‌بندی ارتباط نظریه ولایت‌فقیه با اندیشه فارابی که در شش جهت اصلی (مبانی، منشا حاکمیت، شرایط، ادله مشروعیت، وظایف و اهداف حاکم) انجام داده است،[۱۲] چنین گزارش می‌دهد که‏ بخش اول و دوم کتابش را به موضوعاتی چون اهداف، فرضیه‌ها، زندگی فارابی، شخصیت علمی او و مفاهیم کلی فلسفه سیاسی فارابی ویژه نموده است.[۱۳]‏ حسینی در این باره به هدف نهایی فارابی از فلسفه سیاسی، که کسب فضیلت و ایجاد سعادت در وجود انسان است، اشاره می‌کند[۱۴]‏ و اینکه، فارابی سعادت حقیقی را به معنای رسیدن به مرتبه عقل فعال می‌انگارد و بالاترین مراتب سعادت انسان را در کسب فضائل چهارگانه نظری، فکری، اخلاقی و عملی می‌داند.[۱۵]‏ حسینی میان دین و فلسفه از نگاه فارابی رابطه وثیقی قائل است؛ بدین‌‌گونه که مسیرهای هدایت الهی از طریق «وحی» و «عقل فعال» به پیامبر (ص) و رئیس اول مدینه فاضله صورت می‌گیرد. این هدایت و رهبری، جامعه را یاری می‌دهد تا به سعادت حقیقی برسد.[۱۶] ‏فارابی حکومت را از نظر فعالیت به حکومت فردی و جمعی تقسیم می‌کند.[۱۷]‏او همچنین در مورد انواع حکومت‌ها، در کنار مدینۀ فاضله، به چهار نوع فاسدِ «جاهله، فاسقه، ضالّه و متبدّله» اشاره می‌نماید.[۱۸]‏ حسینی در پایان، با تایید ارتباط فلسفه سیاسی فارابی با ولایت‌فقیه و ارتباط ریاست مدینه فاضله با آن، نشان می‌دهد که رئیس سوم مدینۀ فاضله، که فارابی از آن به «رئیس سنت» یاد می‌کند، همان ولی‌فقیه است. ‏پس می‌توان گفت که این دو نظریه به لحاظ مبانی، منشأ حاکمیت، شرایط، مشروعیت، وظایف و اهداف حاکم، تفاوت بنیادی و عمیقی ندارند و فقط تفاوت اندکی در ادلّه وجود دارد. فارابی فیلسوف است و به خلاف فقیهان از ادله نقل که تعبّدی است، بهره نمی‌گیرد. [۱۹] ‏نهایت اینکه، رئیس مماثل، همان ائمۀ اطهار(ع) و رئیس سنت نیز همان ولی‌فقیه است.[۲۰]

    پانویس

    1. .ر.ک: پیشگفتار و متن کتاب، ص25،18،17
    2. .ر.ک: متن کتاب، ص319-312
    3. .ر.ک: همان، ص140-117 و 250،175،163
    4. .ر.ک: همان، ص296
    5. .ر.ک: همان، ص295-297
    6. .ر.ک: همان، ص۲۹۹
    7. .ر.ک: همان، ص۳۰0
    8. .ر.ک: همان، ص302-301
    9. .ر.ک: همان، ص304-303
    10. .ر.ک: همان، ص۳۰۵
    11. .ر.ک: همان، ص۳۰۷
    12. همان، ص۳۱۹
    13. .ر.ک: همان، ص۳۱۲
    14. .ر.ک: همان، ص۳۱۵
    15. .ر.ک: همان، ص313-312
    16. ر.ک: همان، ص۳۱۴
    17. .ر.ک: همان، ص۳۱۵
    18. .ر.ک: همان، ص۳۱۷
    19. .ر.ک: همان، ص۳۱۹
    20. .ر.ک: همان، ص319،۳۱7

    منابع مقاله

    1. پیشگفتار و متن کتاب


    وابسته‌ها