پرش به محتوا

حافظ و جام جهان‌نما؛ همراه با یازده مقاله: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۳: خط ۳۳:
این کتاب مجموعه‌ای است از دوازده سخنرانی که طی سال‌ها در مجامع داخلی و بین‌المللی ایراد گردیده است. یکی از آن میان سخنرانی دربارۀ حافظ است که در دانشگاه کارلتون اوتاوا ـ کانادا ایراد گردیده شده است؛ از آن پس مطالب بسیار دیگری بر آن افزوده، تبدیل به نوعی رساله شده است، تحت عنوان «حافظ و جام جهان‌نما» که در سرلوحۀ کتاب جای گرفته است. این بخش ابتدا زندگی‌نامۀ حافظ را آورده، سپس به در فصل دوم به حافظ و دوران او پرداخته است. در فصل سوم دربارۀ عرفان نزد حافظ مطالبی بیان شده است. در نتیجۀ این بخش چنین آمده است: با آنچه که گذشت می‌توان چنین نتیجه گرفت که در جوّ ناپایدار، متشنّج و گاه ویرانگری که شیراز دورۀ حافظ طی کرد؛ و شهر با همۀ خستگی‌ها و فرسودگی‌ها، همچنان برقرار و سرفراز ماند، این شخصیت شگفت و والای اندیشۀ ایرانی، یا به قول دولتشاه سمرقندی «اعجوبۀ تاریخ» که تقریباً سراسر عمر خود را به استثنای سالیانی کوتاه، در عهد حکومت مظفری، بخصوص شاه شجاع گذرانید؛ و سرانجام در واپسین دوران زندگی، شاهد تهاجم سهمگین دیگری بر ایران ـ شیراز گردید؛ چگونه درگیر فراز و نشیب‌های وقایع و ماجراهای تلخ و شیرین زمانه بوده؛ که سراسر در غزل‌هایش منعکس می‌باشد؛ و یا بهتر بگوییم که «غزل‌ها» آینۀ تمام‌نما یا «جام‌ جهان‌نمای» ایران دوران وی است. در این روزگاران شهرهای تبریز و بغداد ـ دو پایتخت جلایری ـ و اصفهان و شیراز «دارالملک» فارس، با کوله‌بار سنگین فرهنگ گذشتۀ ایرانی، همچنان از جمله پایگاه‌های مهم فرهنگ و تمدن این سرزمین و جهان قلمرو زبان فارسی بودند و حافظ چون نگینی درخشان بر تاریک آنها می‌درخشید. به دنبال غور در عرفان ایرانی که این زمان به اوج شکوفائی و پختگی رسیده بود؛ درمی‌یابیم و به این نتیجه می‌رسیم که عارفان با روش خاص خویش که خودشکنی و از دنیا بریدگی مهم‌ترین مشخصۀ آن است، بر ضدّ ویرانگری‌ها و پریشانی‌های فرهنگی ـ اجتماعی، به شدت به مبارزه پرداخته‌اند. «زهد ریائی» متشرّعین راه گم کرده، ستمگری‌ها و مال‌اندوزی‌های فرمانروایان و دیوانسالاران کج‌مدار را به سخره گرفته‌اند و راه خوشبختی را به همگان نمایانده‌اند؛ که یکی از سردستگان این طریق، حافظ شیرازی است؛ که می‌سراید:
این کتاب مجموعه‌ای است از دوازده سخنرانی که طی سال‌ها در مجامع داخلی و بین‌المللی ایراد گردیده است. یکی از آن میان سخنرانی دربارۀ حافظ است که در دانشگاه کارلتون اوتاوا ـ کانادا ایراد گردیده شده است؛ از آن پس مطالب بسیار دیگری بر آن افزوده، تبدیل به نوعی رساله شده است، تحت عنوان «حافظ و جام جهان‌نما» که در سرلوحۀ کتاب جای گرفته است. این بخش ابتدا زندگی‌نامۀ حافظ را آورده، سپس به در فصل دوم به حافظ و دوران او پرداخته است. در فصل سوم دربارۀ عرفان نزد حافظ مطالبی بیان شده است. در نتیجۀ این بخش چنین آمده است: با آنچه که گذشت می‌توان چنین نتیجه گرفت که در جوّ ناپایدار، متشنّج و گاه ویرانگری که شیراز دورۀ حافظ طی کرد؛ و شهر با همۀ خستگی‌ها و فرسودگی‌ها، همچنان برقرار و سرفراز ماند، این شخصیت شگفت و والای اندیشۀ ایرانی، یا به قول دولتشاه سمرقندی «اعجوبۀ تاریخ» که تقریباً سراسر عمر خود را به استثنای سالیانی کوتاه، در عهد حکومت مظفری، بخصوص شاه شجاع گذرانید؛ و سرانجام در واپسین دوران زندگی، شاهد تهاجم سهمگین دیگری بر ایران ـ شیراز گردید؛ چگونه درگیر فراز و نشیب‌های وقایع و ماجراهای تلخ و شیرین زمانه بوده؛ که سراسر در غزل‌هایش منعکس می‌باشد؛ و یا بهتر بگوییم که «غزل‌ها» آینۀ تمام‌نما یا «جام‌ جهان‌نمای» ایران دوران وی است. در این روزگاران شهرهای تبریز و بغداد ـ دو پایتخت جلایری ـ و اصفهان و شیراز «دارالملک» فارس، با کوله‌بار سنگین فرهنگ گذشتۀ ایرانی، همچنان از جمله پایگاه‌های مهم فرهنگ و تمدن این سرزمین و جهان قلمرو زبان فارسی بودند و حافظ چون نگینی درخشان بر تاریک آنها می‌درخشید. به دنبال غور در عرفان ایرانی که این زمان به اوج شکوفائی و پختگی رسیده بود؛ درمی‌یابیم و به این نتیجه می‌رسیم که عارفان با روش خاص خویش که خودشکنی و از دنیا بریدگی مهم‌ترین مشخصۀ آن است، بر ضدّ ویرانگری‌ها و پریشانی‌های فرهنگی ـ اجتماعی، به شدت به مبارزه پرداخته‌اند. «زهد ریائی» متشرّعین راه گم کرده، ستمگری‌ها و مال‌اندوزی‌های فرمانروایان و دیوانسالاران کج‌مدار را به سخره گرفته‌اند و راه خوشبختی را به همگان نمایانده‌اند؛ که یکی از سردستگان این طریق، حافظ شیرازی است؛ که می‌سراید:


مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم                         شهان بی‌کمر و خسروان به کُلهند
{{شعر}}
 
{{ب|''مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم''|2=''شهان بی‌کمر و خسروان به کُلهند''}}
بهوش باش که هنگام باد استغنا                               هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند
{{ب|''بهوش باش که هنگام باد استغنا''|2=''هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند''}}
{{پایان شعر}}


معجزۀ حافظ، که خود را «رهرو» می‌نامد، در این است که به گونه‌ای روح انسانی را می‌کاود؛ و در بطن جامعه فرو می‌رود، چون غواص کهنه کاری که به دریا می‌رود و تو گوئی با گذار از دالان‌های پرپیچ و خم آن، نه تنها حال، بلکه گذشته و آینده را نیز ترسیم می‌کند و جاده‌ای را می‌کوید و هموار می‌نماید که اندیشه در آن راه می‌افتد و با پیمودن آن پیج و خم‌های زمین و آسمانی، خود را در هر زمان و مکانی که باشد، همراه با حافظ می‌یابد و خویشتن را با چنین همراهی، در دنیای پیرامون تنها احساس نمی‌کند. همین معجزه است که پس از وی، دوره به دوره، تا به امروز و البته پس از آن، «دیوان» او در هر خانه‌ای یافت می‌شود. و برای تفأل و استخاره به کار می‌رود.
معجزۀ حافظ، که خود را «رهرو» می‌نامد، در این است که به گونه‌ای روح انسانی را می‌کاود؛ و در بطن جامعه فرو می‌رود، چون غواص کهنه کاری که به دریا می‌رود و تو گوئی با گذار از دالان‌های پرپیچ و خم آن، نه تنها حال، بلکه گذشته و آینده را نیز ترسیم می‌کند و جاده‌ای را می‌کوید و هموار می‌نماید که اندیشه در آن راه می‌افتد و با پیمودن آن پیج و خم‌های زمین و آسمانی، خود را در هر زمان و مکانی که باشد، همراه با حافظ می‌یابد و خویشتن را با چنین همراهی، در دنیای پیرامون تنها احساس نمی‌کند. همین معجزه است که پس از وی، دوره به دوره، تا به امروز و البته پس از آن، «دیوان» او در هر خانه‌ای یافت می‌شود. و برای تفأل و استخاره به کار می‌رود.