۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
[[شعبانلو، علیرضا|شعبانلو]] درآمدی بر کتاب دارد و در آن، عصر و محیط زندگی [[عمعق، شهابالدین|عمعق]] (بخارا و سمرقند) را بههمراه آثار و احوال او به تصویر میکشد<ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص45-83</ref>. او سپس شعر شاعر را در مدیحهگوییها، هجوپَراکنیها و مرثیهسراییهای وی دنبال میکند و میگوید: [[عمعق، شهابالدین|عمعق]] ستایشگر سلسله خانیان (آل افراسیاب) است و در این کار، بیش از حد بزرگنمایی میکند تا جایی که به باورهای دینی طعنه میزند و یا اسطورههای ملی را در برابر آنان کوچک میشمارد: | [[شعبانلو، علیرضا|شعبانلو]] درآمدی بر کتاب دارد و در آن، عصر و محیط زندگی [[عمعق، شهابالدین|عمعق]] (بخارا و سمرقند) را بههمراه آثار و احوال او به تصویر میکشد<ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص45-83</ref>. او سپس شعر شاعر را در مدیحهگوییها، هجوپَراکنیها و مرثیهسراییهای وی دنبال میکند و میگوید: [[عمعق، شهابالدین|عمعق]] ستایشگر سلسله خانیان (آل افراسیاب) است و در این کار، بیش از حد بزرگنمایی میکند تا جایی که به باورهای دینی طعنه میزند و یا اسطورههای ملی را در برابر آنان کوچک میشمارد: | ||
{{شعر}} | |||
وز جانِ بدسگال، رخ آفتاب، تار | {{ب|''از موجِ خون کنی تو پرِ جبرئیل، سُرخ''|2=''وز جانِ بدسگال، رخ آفتاب، تار''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
{{شعر}} | |||
زِ خاکِ کالبد و جان رستم و سهراب | {{ب|''زِ بیم حمله تو هر زمان بجوشد خون''|2=''زِ خاکِ کالبد و جان رستم و سهراب''<ref>ر.ک: همان، ص99، 100 و 208</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
او به «هجو» نیز شعر سروده است؛ در هجو سوزنی سمرقندی میگوید: | او به «هجو» نیز شعر سروده است؛ در هجو سوزنی سمرقندی میگوید: | ||
{{شعر}} | |||
همی کند همه شب گ... سگ به دندان حل'' | {{ب|''دهانت ای اُغُل گندهریش و گَندهبغَل''|2=''همی کند همه شب گ... سگ به دندان حل''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
عمعق در مرثیه، دستی بلند دارد؛ مرثیه معروف او در اندوه دختر سلطان سنجر چنین است: | عمعق در مرثیه، دستی بلند دارد؛ مرثیه معروف او در اندوه دختر سلطان سنجر چنین است: | ||
{{شعر}} | |||
رفت آن گُل شکفته و در خاک شد نهان'' | {{ب|''هنگام آنکه گُل دمد از صحن بوستان''|2=''رفت آن گُل شکفته و در خاک شد نهان''}} | ||
{{ب|''هنگام آنکه شاخ شجر نم کشد ز ابر بیآب ''|2=''ماند نرگس آن تازهبوستان''<ref>ر.ک: همان، ص114 و 123</ref>}} | |||
بیآب ماند نرگس آن تازهبوستان | {{پایان شعر}} | ||
[[شعبانلو، علیرضا|شعبانلو]]، ویژگیهای سبکی اشعار عمعق را در سه سطح «زبانی، ادبی و اندیشگی» وامینماید؛ او سطح زبانی را در سه سطح «آوایی، لغوی و نحوی» پی میگیرد؛ سطح آوایی با بررسی موسیقی بیرونی (در وزن، قافیه و ردیف)، موسیقی درونی (در موازنه، تکرار، انواع جناس و همآوایی) و فرایندهای آوایی بررسی میشود<ref>ر.ک: همان، ص144-123</ref>. سطح لغوی در«عوامل برونزبانی و درونزبانی درباره گزینش واژگان شعر و بسامد واژگان شعری عمعق» و سطح نحوی در «ساختار جمله» دنبال میشود. محقق، «سطح ادبی» را با ارزیابی قالبهای شعری او و «سطح اندیشگی» را با انعکاس اوضاع اجتماعی زمانه شاعر و آنچه از شادخواریها و اَمردبازیها که درباریان و شاعران به آنها مبتلا بودهاند، بررسی میکند<ref>ر.ک: همان، ص210-123</ref>. | [[شعبانلو، علیرضا|شعبانلو]]، ویژگیهای سبکی اشعار عمعق را در سه سطح «زبانی، ادبی و اندیشگی» وامینماید؛ او سطح زبانی را در سه سطح «آوایی، لغوی و نحوی» پی میگیرد؛ سطح آوایی با بررسی موسیقی بیرونی (در وزن، قافیه و ردیف)، موسیقی درونی (در موازنه، تکرار، انواع جناس و همآوایی) و فرایندهای آوایی بررسی میشود<ref>ر.ک: همان، ص144-123</ref>. سطح لغوی در«عوامل برونزبانی و درونزبانی درباره گزینش واژگان شعر و بسامد واژگان شعری عمعق» و سطح نحوی در «ساختار جمله» دنبال میشود. محقق، «سطح ادبی» را با ارزیابی قالبهای شعری او و «سطح اندیشگی» را با انعکاس اوضاع اجتماعی زمانه شاعر و آنچه از شادخواریها و اَمردبازیها که درباریان و شاعران به آنها مبتلا بودهاند، بررسی میکند<ref>ر.ک: همان، ص210-123</ref>. | ||
[[شعبانلو، علیرضا|شعبانلو]] به اثرپذیری عمعق از شاعران پیشین اشاراتی دارد؛ عمعق وارث سنتها و میراث دوره سامانی و اوایل عهد غزنوی است. ازاینرو، در جوانی، قصیدههای عنصری و بیش از او، از قصاید فرخی تقلید میکرده است؛ نمونه تقلید از عنصری قصیدهای با این مطلع است: | [[شعبانلو، علیرضا|شعبانلو]] به اثرپذیری عمعق از شاعران پیشین اشاراتی دارد؛ عمعق وارث سنتها و میراث دوره سامانی و اوایل عهد غزنوی است. ازاینرو، در جوانی، قصیدههای عنصری و بیش از او، از قصاید فرخی تقلید میکرده است؛ نمونه تقلید از عنصری قصیدهای با این مطلع است: | ||
{{شعر}} | |||
هر زمان ما را به عشق خویش سرگردان کنی'' | {{ب|''ای نگار از بسکه اندر دلبری دستان کنی''|2=''هر زمان ما را به عشق خویش سرگردان کنی''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
عمعق (بهخلاف عنصری و فرخی) برای بیروح نشدن قصیدهاش از تکرار متوالی آرایه در ابیاتِ پیدرپی میپرهیزد، بلکه آن را در چند بیت میپراکنَد. او مانند عنصری، نگاه خاص خود را به یکی از اجزای طبیعت که در لحظهای خاص کشف کرده است، به کمک تشبیه و با استفاده از فعلهایی در معنی دیدن (مانند «بین» و «نگاه کن») به نمایش میگذارد که نمونه آن در قصیده ششم او دیده میشود: | عمعق (بهخلاف عنصری و فرخی) برای بیروح نشدن قصیدهاش از تکرار متوالی آرایه در ابیاتِ پیدرپی میپرهیزد، بلکه آن را در چند بیت میپراکنَد. او مانند عنصری، نگاه خاص خود را به یکی از اجزای طبیعت که در لحظهای خاص کشف کرده است، به کمک تشبیه و با استفاده از فعلهایی در معنی دیدن (مانند «بین» و «نگاه کن») به نمایش میگذارد که نمونه آن در قصیده ششم او دیده میشود: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''آن افسر مرصّعِ شاخِ سمن نگر''|2=''وآن پرده موشّح گلهای کامگار''}} | |||
{{ب|''آن لاله بین نهفته در او آبِ چشم ابر''|2=''گویی که جامهای عقیق است پُرعِقار''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
[[عمعق، شهابالدین|عمعق]] دوست دارد که قصایدش را با قید زمان آغاز کند؛ | [[عمعق، شهابالدین|عمعق]] دوست دارد که قصایدش را با قید زمان آغاز کند؛ | ||
{{شعر}} | |||
سپهر چهره بپوشید زیر پرّ غُراب'' | {{ب|''نماز شام چو پنهان شد آتش اندر آب''|2=''سپهر چهره بپوشید زیر پرّ غُراب''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
[[عمعق، شهابالدین|عمعق]] مانند فرخی، انگیزه سرودن برخی از قصاید مدحی را سفارش و یادآوری یکی از دوستان یا معشوق بیان میکند. | [[عمعق، شهابالدین|عمعق]] مانند فرخی، انگیزه سرودن برخی از قصاید مدحی را سفارش و یادآوری یکی از دوستان یا معشوق بیان میکند. | ||
عمعق (مانند فرخی) توجه خاصی به توصیف شب و مظاهر آن دارد. او در قصیدههای اول، دوم و سیزدهم، آسمان شب و چگونگی غروب خورشید و پیدایش ستارگان و ماه را تصویر میکند که در این میان، تصویرسازی دقیق و هنرمندانه او از هلال ماه شوّال در قصاید اول و دوم بسیار باشکوه است: | عمعق (مانند فرخی) توجه خاصی به توصیف شب و مظاهر آن دارد. او در قصیدههای اول، دوم و سیزدهم، آسمان شب و چگونگی غروب خورشید و پیدایش ستارگان و ماه را تصویر میکند که در این میان، تصویرسازی دقیق و هنرمندانه او از هلال ماه شوّال در قصاید اول و دوم بسیار باشکوه است: | ||
{{شعر}} | |||
دو دیده دوخته بر روی گوهرین دولاب'' | {{ب|''من و نگار من از بهر دیدن مهِ نو''|2=''دو دیده دوخته بر روی گوهرین دولاب''}} | ||
{{ب|''چو دو مهندس زیرک که بنگرند به جهد''|2=''دقیقههای مطالع به شکل اسطرلاب''}} | |||
دقیقههای مطالع به شکل اسطرلاب'' | {{ب|''بت مرا ز نشاطِ نظاره مهِ عید''|2=''چکیده بر گل احمر هزار قطره گلاب''}} | ||
{{ب|''وِرا ز دیدن مه هر دو دیده پُر ز خیال''|2=''مرا ز دیدن او دیده پُرمه و مهتاب''}} | |||
چکیده بر گل احمر هزار قطره گلاب'' | {{پایان شعر}} | ||
مرا ز دیدن او دیده پُرمه و مهتاب'' | |||
در شعر [[عمعق، شهابالدین|عمعق]]، زمینههای روایی در همه جا دیده میشود؛ او روایت و تصویر را بههم میآمیزد و به شعرش تحرک و پویایی میبخشد. نمونه این کار در قصیدههای هفتم، سیزدهم و شانزدهم آمده است. همچنین او مانند فرخی توصیفهای موردی در میان قصایدش دارد؛ توصیف اژدها، حصار، سنگلاخ و خر نمونههای این توصیفات است. | در شعر [[عمعق، شهابالدین|عمعق]]، زمینههای روایی در همه جا دیده میشود؛ او روایت و تصویر را بههم میآمیزد و به شعرش تحرک و پویایی میبخشد. نمونه این کار در قصیدههای هفتم، سیزدهم و شانزدهم آمده است. همچنین او مانند فرخی توصیفهای موردی در میان قصایدش دارد؛ توصیف اژدها، حصار، سنگلاخ و خر نمونههای این توصیفات است. | ||
{{شعر}} | |||
[[عمعق، شهابالدین|عمعق]] قصیده بسیار معروفی به نام «مور و موی» دارد که او را با آن میشناسند: | [[عمعق، شهابالدین|عمعق]] قصیده بسیار معروفی به نام «مور و موی» دارد که او را با آن میشناسند: | ||
{{ب|''اگر موری سخن گوید وگر مویی روان دارد''|2=''من آن مور سخنگویم من آن مویم که جان دارد''}} | |||
من آن مور سخنگویم من آن مویم که جان دارد | {{ب|''تنم چون سایه موی است و دل چون دیده موران''|2=''ز هِجر غالیهمویی که چون موران میان دارد''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
ز هِجر غالیهمویی که چون موران میان دارد'' | |||
برخی گمان دارند که او این قصیده را از شهید بلخی تقلید کرده است<ref>ر.ک: همان، ص217-211</ref>. | برخی گمان دارند که او این قصیده را از شهید بلخی تقلید کرده است<ref>ر.ک: همان، ص217-211</ref>. | ||