۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
در اخلاق ناصرى مسائل بنيادينى وجود دارد كه مهمترين آنها مورد پژوهش قرار مىگيرد: 1- معرفت نفس ناطقه: یکى از مسائل بسيار مهم کتاب، بحث پيرامون معرفت نفس است، چون پژوهش در کیفیت اكتساب فضايل و نيل به كمال و سعادت، بدون بررسى نفس انسانى، میسّر نيست، خواجه شش فصل از هفت فصل قسم اول از مقاله اول را به نفس انسانى اختصاص داده است. وى بعد از بيان مقدمهاى، بساطت، جوهريّت و تجرّد را مورد بررسى قرار داده و بقاى نفس ناطقه پس از ترك بدن را به تأكيد تبيين مىسازد، آنگاه برای نفس حيوانى، دو قوّه ادراك آلى و تحریک ارادى را نام برده و سه قوه، برای انسان برمىشمارد كه عبارتند از: نخست، قوه ادراك معقولات و تمیز میان مصالح و مفاسد اعمال كه آن را قوه نطق مىخوانند؛ دوم، قوه شهوى كه مبدأ جذب منافع و... است؛ سوم، قوه غضبى كه مبدأ دفع مضار و اقدام بر اهوال و شوق تسلط و ترفع مىباشد. | در اخلاق ناصرى مسائل بنيادينى وجود دارد كه مهمترين آنها مورد پژوهش قرار مىگيرد: 1- معرفت نفس ناطقه: یکى از مسائل بسيار مهم کتاب، بحث پيرامون معرفت نفس است، چون پژوهش در کیفیت اكتساب فضايل و نيل به كمال و سعادت، بدون بررسى نفس انسانى، میسّر نيست، خواجه شش فصل از هفت فصل قسم اول از مقاله اول را به نفس انسانى اختصاص داده است. وى بعد از بيان مقدمهاى، بساطت، جوهريّت و تجرّد را مورد بررسى قرار داده و بقاى نفس ناطقه پس از ترك بدن را به تأكيد تبيين مىسازد، آنگاه برای نفس حيوانى، دو قوّه ادراك آلى و تحریک ارادى را نام برده و سه قوه، برای انسان برمىشمارد كه عبارتند از: نخست، قوه ادراك معقولات و تمیز میان مصالح و مفاسد اعمال كه آن را قوه نطق مىخوانند؛ دوم، قوه شهوى كه مبدأ جذب منافع و... است؛ سوم، قوه غضبى كه مبدأ دفع مضار و اقدام بر اهوال و شوق تسلط و ترفع مىباشد.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/14231/38 ر.ک: پورحسن، قاسم ؛، ص38]</ref> | ||
خواجه، سه قوه را به سه نفس بازگردانده و نفس اول را نفس ملكى و دوم را نفس سبعى و بالاخره آخرى را نفس بهيمى مىنامد. وى با تشريح گفتار فوق، مراتب صعود موجودات و خاصّه آدمى را مورد توجه قرار داده و گذار از درجه نقصان به كمال را توسّط آلات و قواى نفس ناطقه، موجب دستيابى به فضيلت و شرف افزونتر مىداند. | خواجه، سه قوه را به سه نفس بازگردانده و نفس اول را نفس ملكى و دوم را نفس سبعى و بالاخره آخرى را نفس بهيمى مىنامد. وى با تشريح گفتار فوق، مراتب صعود موجودات و خاصّه آدمى را مورد توجه قرار داده و گذار از درجه نقصان به كمال را توسّط آلات و قواى نفس ناطقه، موجب دستيابى به فضيلت و شرف افزونتر مىداند.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/14231/38 ر.ک: همان]</ref> | ||
خواجه، پيوندى میان كمال انسانى و عامل آسمانى برقرار مىسازد، اما مفهوم كمال و سعادت غايى، در نظريّه [[ارسطو]]، عارى از عامل آسمانى است و اشارهاى به موقعيت كيهانى انسان ندارد. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] در بحث سعادت و كمال، تابع آراى [[ارسطو]] بوده و معتقد است كمال و سعادت نفس، بدون صحت و سعادت بدن، میسر نيست. خواجه، پس از تقسيمبندى كمال انسانى به دو نوع قوه علمى و قوه عملى و تعريف اول، به شوق به سوى ادراك معارف و علوم و احاطه بر موجودات و اطلاع بر حقايق، به حسب استطاعت تا در نهایت به عالم توحيد، بلكه مقام اتحاد برسد و تعريف دوم به مرتّب و منظم ساختن قوى و افعال خاص خود به نحوى كه موافق و مطابق با یکديگر شده و اخلاق او مرضى گردد، مىافزايد: كمال اول به منزله صورت است و كمال دوم به مثابه مادّه. | خواجه، پيوندى میان كمال انسانى و عامل آسمانى برقرار مىسازد، اما مفهوم كمال و سعادت غايى، در نظريّه [[ارسطو]]، عارى از عامل آسمانى است و اشارهاى به موقعيت كيهانى انسان ندارد. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] در بحث سعادت و كمال، تابع آراى [[ارسطو]] بوده و معتقد است كمال و سعادت نفس، بدون صحت و سعادت بدن، میسر نيست. خواجه، پس از تقسيمبندى كمال انسانى به دو نوع قوه علمى و قوه عملى و تعريف اول، به شوق به سوى ادراك معارف و علوم و احاطه بر موجودات و اطلاع بر حقايق، به حسب استطاعت تا در نهایت به عالم توحيد، بلكه مقام اتحاد برسد و تعريف دوم به مرتّب و منظم ساختن قوى و افعال خاص خود به نحوى كه موافق و مطابق با یکديگر شده و اخلاق او مرضى گردد، مىافزايد: كمال اول به منزله صورت است و كمال دوم به مثابه مادّه.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/14231/38 ر.ک: همان، ص38]</ref> | ||
2- مفهوم خير و سعادت:[[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، به پيروى از [[ارسطو]]، خير را چيزى مىداند كه همه چيز به سوى آن حركت مىكند. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، مىگوید: آنچه در رسيدن به این هدف سودمند باشد، ممكن است خير تلقى شود؛ يعنى افزار، مانند غايت، ممكن است خير محسوب گردد، اما سعادت يا رفاه، خير نسبى است... | 2- مفهوم خير و سعادت: [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، به پيروى از [[ارسطو]]، خير را چيزى مىداند كه همه چيز به سوى آن حركت مىكند. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، مىگوید: آنچه در رسيدن به این هدف سودمند باشد، ممكن است خير تلقى شود؛ يعنى افزار، مانند غايت، ممكن است خير محسوب گردد، اما سعادت يا رفاه، خير نسبى است...<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/14231/39 ر.ک: همان، ص39]</ref> | ||
به نظر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] هدف اصلى از اخلاق، تحصيل سعادت است و چنين روىكردى، مخالف نظريه [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] است كه خواجه، به روشنى، انديشهاش را در اخلاق از معلم ثانى اقتباس مىنمايد. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مىگوید: سعادت، آخرين هدفى است كه آدمى برای وصول به آن مىكوشد و آنچه آدمى برای وصول به آن مىكوشد، خير و غايت كمال است و سعادت بالاترين خيرهاست. هر چه آدمى برای رسيدن به این خير، كوشش كند، سعادت او كاملتر خواهد بود. | به نظر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] هدف اصلى از اخلاق، تحصيل سعادت است و چنين روىكردى، مخالف نظريه [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] است كه خواجه، به روشنى، انديشهاش را در اخلاق از معلم ثانى اقتباس مىنمايد. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مىگوید: سعادت، آخرين هدفى است كه آدمى برای وصول به آن مىكوشد و آنچه آدمى برای وصول به آن مىكوشد، خير و غايت كمال است و سعادت بالاترين خيرهاست. هر چه آدمى برای رسيدن به این خير، كوشش كند، سعادت او كاملتر خواهد بود. | ||
خواجه، تصريح مىكند كه خير بر دو نوع است: یکى، مطلق و یکى، نسبى؛ خير مطلق، آن معنى است كه مقصود از وجود موجودات، آن است و غايت همه غايتها اوست و خير نسبى، چيزهایى است كه در وصول بدان غايت نافع باشد و اما سعادت هم از قبيل خير است ولى به اضافه با هر شخصى؛ سعادت هر شخصى، غير از سعادت شخصى ديگر بوده، ولى خير در همه اشخاص یکسان مىباشد. خواجه، پس از تبيين معناى خير و اقسام آن، درباره سعادت سخن گفته و آن را مشتمل بر چهار جنس مىداند و آنها عبارتند از: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت. | خواجه، تصريح مىكند كه خير بر دو نوع است: یکى، مطلق و یکى، نسبى؛ خير مطلق، آن معنى است كه مقصود از وجود موجودات، آن است و غايت همه غايتها اوست و خير نسبى، چيزهایى است كه در وصول بدان غايت نافع باشد و اما سعادت هم از قبيل خير است ولى به اضافه با هر شخصى؛ سعادت هر شخصى، غير از سعادت شخصى ديگر بوده، ولى خير در همه اشخاص یکسان مىباشد. خواجه، پس از تبيين معناى خير و اقسام آن، درباره سعادت سخن گفته و آن را مشتمل بر چهار جنس مىداند و آنها عبارتند از: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/14231/39 ر.ک: همان، ص39]</ref> | ||
3- عدالت: عدالت، مبسوطترين بحث اخلاقى در اخلاق ناصرى است. خواجه، بر خلاف سياستانديشان دوره طلايى اسلامى، عدالت را نه ذيل باب سياست، بلكه در چهارچوب اخلاق طرح نموده و آن را بر ديگر فضايل سهگانه اخلاقى رجحان مىدهد. وى، تصريح مىكند كه هيچ فضيلتى، شريفتر از عدالت نيست. | 3- عدالت: عدالت، مبسوطترين بحث اخلاقى در اخلاق ناصرى است. خواجه، بر خلاف سياستانديشان دوره طلايى اسلامى، عدالت را نه ذيل باب سياست، بلكه در چهارچوب اخلاق طرح نموده و آن را بر ديگر فضايل سهگانه اخلاقى رجحان مىدهد. وى، تصريح مىكند كه هيچ فضيلتى، شريفتر از عدالت نيست.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/14231/43 ر.ک: همان، ص43]</ref> | ||
آنچه خواجه در فصل عدالت، به نگارش آورده، پراكنده و مبسوط و بىانسجام است. فهم آراى او در این کتاب، بدون صورتبندى روشمند میسر نيست، از این رو به ناچار ساختار ذيل را ارائه مىكنيم: | آنچه خواجه در فصل عدالت، به نگارش آورده، پراكنده و مبسوط و بىانسجام است. فهم آراى او در این کتاب، بدون صورتبندى روشمند میسر نيست، از این رو به ناچار ساختار ذيل را ارائه مىكنيم: | ||
الف) عدالت، هيئتى نفسانى است كه به سه وجه مىتوان آن را اعتبار كرد: یکى، به نسبت با ذات آن هيئت و ديگر، به اعتبار با ذات صاحب هيئت و سوم، به اعتبار با كسى كه معامله بدان هيئت، با او اتفاق مىافتد؛ به اعتبار اول، آن را ملكه نفسانى و به اعتبار دوم، فضيلت نفسانى و به اعتبار سوم، عدالت مىنامند. | |||
ب) عدالت، بر سه قسم است: یکى، آنچه مردم را بدان قيام بايد نمود، از حق خداوند كه مواهب خيرات است؛ دوم، آنچه مردم را بدان قيام بايد نمود، از حقوق ابناى جنس و سوم، آنچه بدان قيام بايد نمود از اداى حقوق اسلاف. | |||
ج) افلاطون گفته است كه چون عدالت حاصل آيد نور قوا و اجزاى نفس بر یکديگر درخشد، چه عدالت مستلزم همه فضايل است. | |||
د)عدالت، مستجمع همه فضايل است و او را مرتبه وسط است و توسط عدالت، مانند توسط ديگر فضايل نيست. | |||
ه) عدالت، جزيى از فضيلت نمىباشد، بلكه همه فضايل در آن جمع است. <ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/14231/44 ر.ک: همان، صص 44-45]</ref> | |||
4- سعادت و مراتب آن، آخرين بحثى است كه در مقاله اول اخلاق ناصرى، مورد توجه قرار مىگيرد. خواجه، معتقد است كه سعادت سه نوع است: سعادت نفسانى، سعادت بدنى و سعادت مدنى.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/14231/45 ر.ک: همان، ص45]</ref> | |||
3- سياست: به نظر خواجه، آدمى هم در بقاى فرد و هم در بقاى نوع، به ديگران محتاج است. تكامل فرد و به فعليّت درآمدن قواى وى، بدون اجتماع، ممكن نيست و مردمى كه در مدينه اجتماع مىكنند، داراى انگيزههاى مختلفى هستند و چون انگيزهها مختلف است، تنازع پيش مىآيد، بنا بر اين، نيرویى لازم است كه هر كس را به آنچه كه مستحق آن است، برساند و متجاوز را سر جاى خود بنشاند و این نيرو، همان سياست و تدبير ملك است. | 3- سياست: به نظر خواجه، آدمى هم در بقاى فرد و هم در بقاى نوع، به ديگران محتاج است. تكامل فرد و به فعليّت درآمدن قواى وى، بدون اجتماع، ممكن نيست و مردمى كه در مدينه اجتماع مىكنند، داراى انگيزههاى مختلفى هستند و چون انگيزهها مختلف است، تنازع پيش مىآيد، بنا بر اين، نيرویى لازم است كه هر كس را به آنچه كه مستحق آن است، برساند و متجاوز را سر جاى خود بنشاند و این نيرو، همان سياست و تدبير ملك است. |
ویرایش