سیر کلام در فرق اسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ى‎ش' به 'ی‌ش'
جز (جایگزینی متن - 'ى‎ب' به 'ى‌ب')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ى‎ش' به 'ی‌ش')
خط ۴۵: خط ۴۵:
درباره پیدایش مکاتب کلامی معتزله و اشاعره این‎گونه آمده است که در زمان بنى‎امیه و در عهد عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۵)، عقیده به قدر یا طرف‎داران اختیار پیدا شد و اساس فکر معتزله بر آن بود. در آن زمان جبریه یا مجبره عقیده داشتند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خداوند نسبت مى‎دادند و نسبت آن را به انسان امرى مجازى مى‎پنداشتند؛ برخلاف ایشان قدریه یا معتزله قرن بعد طرف‎دار حریت انسان و قدرت اراده او بودند و آدمى را در کردار و رفتار خود آزاد مى‎دانستند<ref>ر.ک: همان، ص15-14</ref>.
درباره پیدایش مکاتب کلامی معتزله و اشاعره این‎گونه آمده است که در زمان بنى‎امیه و در عهد عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۵)، عقیده به قدر یا طرف‎داران اختیار پیدا شد و اساس فکر معتزله بر آن بود. در آن زمان جبریه یا مجبره عقیده داشتند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خداوند نسبت مى‎دادند و نسبت آن را به انسان امرى مجازى مى‎پنداشتند؛ برخلاف ایشان قدریه یا معتزله قرن بعد طرف‎دار حریت انسان و قدرت اراده او بودند و آدمى را در کردار و رفتار خود آزاد مى‎دانستند<ref>ر.ک: همان، ص15-14</ref>.


مخالفان این فرقه، قدریه را مجوسان امت اسلام مى‎شمردند و از قول رسول خدا(ص) حدیثى روایت مى‎کردند که ایشان فرمودند: «القدرية مجوس هذه الأمة»؛ یعنى: «قدریان و طرف‎داران قدرت انسان، مجوسان، یعنى زردشتیان امت اسلامند.  
مخالفان این فرقه، قدریه را مجوسان امت اسلام می‌شمردند و از قول رسول خدا(ص) حدیثى روایت مى‎کردند که ایشان فرمودند: «القدرية مجوس هذه الأمة»؛ یعنى: «قدریان و طرف‎داران قدرت انسان، مجوسان، یعنى زردشتیان امت اسلامند.  
سبب اینکه قدریه را مجوس امت مى‎دانستند آن بود که زردشتیان به دو اصل خیر و شر معتقدند و خود را در اختیار یکى از این ‎دو، مختار مى‎دانند.  
سبب اینکه قدریه را مجوس امت مى‎دانستند آن بود که زردشتیان به دو اصل خیر و شر معتقدند و خود را در اختیار یکى از این ‎دو، مختار مى‎دانند.  
ازاین‌جهت، جبریه، مخالفان خود را که معتزله یا قدریه بودند مجوسان اسلام گفتند<ref>ر.ک: همان، ص15</ref>.
ازاین‌جهت، جبریه، مخالفان خود را که معتزله یا قدریه بودند مجوسان اسلام گفتند<ref>ر.ک: همان، ص15</ref>.
خط ۵۹: خط ۵۹:
# معرفت سطحى: معرفت سطحى، مرحله دوم علم است، که بیشتر مردم عامى از طبیعت دارند. این معرفت هرچند محصول جستجوى علل امور است، ولى چون در این‎گونه موارد، تحقیق از روى نظم و ترتیب و به طریق علمى صورت نگرفته، کم‌وبیش این نوع معرفت، همان صفات معرفت حسى را داشته، کلیت ندارد.  
# معرفت سطحى: معرفت سطحى، مرحله دوم علم است، که بیشتر مردم عامى از طبیعت دارند. این معرفت هرچند محصول جستجوى علل امور است، ولى چون در این‎گونه موارد، تحقیق از روى نظم و ترتیب و به طریق علمى صورت نگرفته، کم‌وبیش این نوع معرفت، همان صفات معرفت حسى را داشته، کلیت ندارد.  
# معرفت علمى: مرحله سوم، معرفت علمى است، که آن را «معرفت عینى» و «معرفت کلى» نیز گویند. در این مرحله، ذهن انسان از امور حسى و سطحى تجاوز کرده، به علل و قوانین حوادث، آگاه مى‎گردد. در مرحله علمى، ذهن از کثرت به وحدت و از جزء به کل و از ممکن به واجب راه مى‎یابد.  
# معرفت علمى: مرحله سوم، معرفت علمى است، که آن را «معرفت عینى» و «معرفت کلى» نیز گویند. در این مرحله، ذهن انسان از امور حسى و سطحى تجاوز کرده، به علل و قوانین حوادث، آگاه مى‎گردد. در مرحله علمى، ذهن از کثرت به وحدت و از جزء به کل و از ممکن به واجب راه مى‎یابد.  
# معرفت فلسفى: مرحله چهارم، معرفت فلسفى است، که براى کمتر کسى حاصل مى‎شود و ذهن پس از طى مراحل سابق، از ظاهر به باطن گراییده، به ذات و حقیقت اشیاء یعنى کلیت تامه و مطلقیت توجه پیدا مى‎کند و آن علم به مابعدالطبیعه و فلسفه اولى و بحث از حقیقت وجود است<ref>ر.ک: همان، ص‎113</ref>.
# معرفت فلسفى: مرحله چهارم، معرفت فلسفى است، که براى کمتر کسى حاصل می‌شود و ذهن پس از طى مراحل سابق، از ظاهر به باطن گراییده، به ذات و حقیقت اشیاء یعنى کلیت تامه و مطلقیت توجه پیدا مى‎کند و آن علم به مابعدالطبیعه و فلسفه اولى و بحث از حقیقت وجود است<ref>ر.ک: همان، ص‎113</ref>.


نگارنده در قسمتی از این بخش، به تعریف علم کلام و بررسی نظرات علمای کلامی درباره این موضوع پرداخته است؛ ایشان بر این باور است که کلام، در اسلام علمى است که در آن از ذات و صفات و افعال خداى تعالى و حدوث و قدم و احوال ممکنات از جهت مبدأ و معاد و از جبر و اختیار و نبوت و امامت با اقامه ادله و براهین منطقى و فلسفى، بحث مى‎شود. از علم کلام به علم اصول دین و علم توحید و صفات و علم نظر و استدلال دینى و فقه الاکبر و علم اصول عقائد نیز تعبیر کرده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص‎123</ref>.
نگارنده در قسمتی از این بخش، به تعریف علم کلام و بررسی نظرات علمای کلامی درباره این موضوع پرداخته است؛ ایشان بر این باور است که کلام، در اسلام علمى است که در آن از ذات و صفات و افعال خداى تعالى و حدوث و قدم و احوال ممکنات از جهت مبدأ و معاد و از جبر و اختیار و نبوت و امامت با اقامه ادله و براهین منطقى و فلسفى، بحث می‌شود. از علم کلام به علم اصول دین و علم توحید و صفات و علم نظر و استدلال دینى و فقه الاکبر و علم اصول عقائد نیز تعبیر کرده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص‎123</ref>.


در بخش سوم که در موضوع سیر کلام در فرق اسلام است، از اثبات صانع و صفات ثبوتیه و سلبیه و افعال خداوند و جبر و تفویض و تکالیف بندگان و نبوت عامه و خاصه و اسلام و ایمان و عدل و امامت و امر به معروف و نهى از منکر در عقاید فرق اسلام یاد شده است. یک باب خاص هم به نام فرهنگ اصطلاحات کلامى به‌ترتیب حروف الفبا با ذکر کتبى که درباره آنها آمده، اختصاص داده شده است<ref>ر.ک: همان، ص508-159</ref>.
در بخش سوم که در موضوع سیر کلام در فرق اسلام است، از اثبات صانع و صفات ثبوتیه و سلبیه و افعال خداوند و جبر و تفویض و تکالیف بندگان و نبوت عامه و خاصه و اسلام و ایمان و عدل و امامت و امر به معروف و نهى از منکر در عقاید فرق اسلام یاد شده است. یک باب خاص هم به نام فرهنگ اصطلاحات کلامى به‌ترتیب حروف الفبا با ذکر کتبى که درباره آنها آمده، اختصاص داده شده است<ref>ر.ک: همان، ص508-159</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش