۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ىش' به 'یش') |
جز (جایگزینی متن - 'ىک' به 'ىک') |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
بخش اول کتاب پیرامون تاریخ علم کلام است. مؤلف در باب علل پیدایش و مخالفتهای با علم کلام بر این باور است که بعد از فتوحات اسلام، گروه بسیارى از مردم بلاد مفتوحه و ملل راقیه چون ایرانیان زردشتى و رومیان مسیحى و یهود طوعا و کرها به دین اسلام درآمده، پس از قبول آن دین بعضى از عقاید مذهب قدیم را لباس اسلام پوشانیدند و تشکیلاتى در دین ایجاد کردند و با اظهار آن شکوک مسلمانان را گمراه | بخش اول کتاب پیرامون تاریخ علم کلام است. مؤلف در باب علل پیدایش و مخالفتهای با علم کلام بر این باور است که بعد از فتوحات اسلام، گروه بسیارى از مردم بلاد مفتوحه و ملل راقیه چون ایرانیان زردشتى و رومیان مسیحى و یهود طوعا و کرها به دین اسلام درآمده، پس از قبول آن دین بعضى از عقاید مذهب قدیم را لباس اسلام پوشانیدند و تشکیلاتى در دین ایجاد کردند و با اظهار آن شکوک مسلمانان را گمراه مىکردند؛ ازاینجهت علماى دین بهخصوص معتزله درصدد برآمدند که با مطالعه کتب قدیم ایشان چون اوستا و تورات و انجیل و کتب براهمه و سمنیه، دلایل عقلى ایرادات آنان را به اسلام، رد کرده و آن شکوک را از دل مسلمین بیرون نمایند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص2</ref>. | ||
پس از ظهور علم کلام، محدثان و علماى ظاهر و فقها جدا با آن مخالفت کردند و امام شافعى و امام احمد حنبل و سفیان ثورى و اکثر محدثان، آن را حرام شمردند؛ علت این بدبینى نسبت به اهل کلام آن بود که چون محدثان قرون اول اسلامى به علوم عقلى آشنا نبودند. نتوانستند بین علم کلام و فلسفه فرقى قائل شوند و علم کلام اسلامى را با فلسفه یونانى اشتباه | پس از ظهور علم کلام، محدثان و علماى ظاهر و فقها جدا با آن مخالفت کردند و امام شافعى و امام احمد حنبل و سفیان ثورى و اکثر محدثان، آن را حرام شمردند؛ علت این بدبینى نسبت به اهل کلام آن بود که چون محدثان قرون اول اسلامى به علوم عقلى آشنا نبودند. نتوانستند بین علم کلام و فلسفه فرقى قائل شوند و علم کلام اسلامى را با فلسفه یونانى اشتباه مىکردند. | ||
چنانکه از قول محدثان بهطور عام این روایت منقول است که: هروقت شنیدید که کسى لفظ جوهر و عرض و ماده را استعمال | چنانکه از قول محدثان بهطور عام این روایت منقول است که: هروقت شنیدید که کسى لفظ جوهر و عرض و ماده را استعمال مىکند، بدانید او گمراه است. | ||
یک جهت عمده این مخالفت آن بود که علماى کلام در تصانیف خود اقوال مخالفان را نقل | یک جهت عمده این مخالفت آن بود که علماى کلام در تصانیف خود اقوال مخالفان را نقل مىکردند و جواب مىدادند و محدثان، این نقل کفر را هم جایز نمىدانستند<ref>ر.ک: همان، ص4</ref>. | ||
درباره تاریخ علم کلام از معتزله و اشاعره و ماتریدیه و نظرات علماى آن فن چون [[غزالی، محمد بن محمد|امام غزالى]] و [[شهرستانی، محمد بن عبدالکریم|شهرستانى]] و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم آندلسى]] و [[فخر رازی، محمد بن عمر|امام فخرالدین رازى]] و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] و [[آمدی، علی بن محمد|آمدى]] و قاضى عضدالدین ایجى و [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] و محمد بن عبدالوهاب و شاه ولىاللّه دهلوى و شیخ محمد عبده سخن رفته است. | درباره تاریخ علم کلام از معتزله و اشاعره و ماتریدیه و نظرات علماى آن فن چون [[غزالی، محمد بن محمد|امام غزالى]] و [[شهرستانی، محمد بن عبدالکریم|شهرستانى]] و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم آندلسى]] و [[فخر رازی، محمد بن عمر|امام فخرالدین رازى]] و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] و [[آمدی، علی بن محمد|آمدى]] و قاضى عضدالدین ایجى و [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] و محمد بن عبدالوهاب و شاه ولىاللّه دهلوى و شیخ محمد عبده سخن رفته است. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
درباره پیدایش مکاتب کلامی معتزله و اشاعره اینگونه آمده است که در زمان بنىامیه و در عهد عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۵)، عقیده به قدر یا طرفداران اختیار پیدا شد و اساس فکر معتزله بر آن بود. در آن زمان جبریه یا مجبره عقیده داشتند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خداوند نسبت مىدادند و نسبت آن را به انسان امرى مجازى مىپنداشتند؛ برخلاف ایشان قدریه یا معتزله قرن بعد طرفدار حریت انسان و قدرت اراده او بودند و آدمى را در کردار و رفتار خود آزاد مىدانستند<ref>ر.ک: همان، ص15-14</ref>. | درباره پیدایش مکاتب کلامی معتزله و اشاعره اینگونه آمده است که در زمان بنىامیه و در عهد عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۵)، عقیده به قدر یا طرفداران اختیار پیدا شد و اساس فکر معتزله بر آن بود. در آن زمان جبریه یا مجبره عقیده داشتند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خداوند نسبت مىدادند و نسبت آن را به انسان امرى مجازى مىپنداشتند؛ برخلاف ایشان قدریه یا معتزله قرن بعد طرفدار حریت انسان و قدرت اراده او بودند و آدمى را در کردار و رفتار خود آزاد مىدانستند<ref>ر.ک: همان، ص15-14</ref>. | ||
مخالفان این فرقه، قدریه را مجوسان امت اسلام میشمردند و از قول رسول خدا(ص) حدیثى روایت | مخالفان این فرقه، قدریه را مجوسان امت اسلام میشمردند و از قول رسول خدا(ص) حدیثى روایت مىکردند که ایشان فرمودند: «القدرية مجوس هذه الأمة»؛ یعنى: «قدریان و طرفداران قدرت انسان، مجوسان، یعنى زردشتیان امت اسلامند. | ||
سبب اینکه قدریه را مجوس امت مىدانستند آن بود که زردشتیان به دو اصل خیر و شر معتقدند و خود را در اختیار یکى از این دو، مختار مىدانند. | سبب اینکه قدریه را مجوس امت مىدانستند آن بود که زردشتیان به دو اصل خیر و شر معتقدند و خود را در اختیار یکى از این دو، مختار مىدانند. | ||
ازاینجهت، جبریه، مخالفان خود را که معتزله یا قدریه بودند مجوسان اسلام گفتند<ref>ر.ک: همان، ص15</ref>. | ازاینجهت، جبریه، مخالفان خود را که معتزله یا قدریه بودند مجوسان اسلام گفتند<ref>ر.ک: همان، ص15</ref>. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
# معرفت سطحى: معرفت سطحى، مرحله دوم علم است، که بیشتر مردم عامى از طبیعت دارند. این معرفت هرچند محصول جستجوى علل امور است، ولى چون در اینگونه موارد، تحقیق از روى نظم و ترتیب و به طریق علمى صورت نگرفته، کموبیش این نوع معرفت، همان صفات معرفت حسى را داشته، کلیت ندارد. | # معرفت سطحى: معرفت سطحى، مرحله دوم علم است، که بیشتر مردم عامى از طبیعت دارند. این معرفت هرچند محصول جستجوى علل امور است، ولى چون در اینگونه موارد، تحقیق از روى نظم و ترتیب و به طریق علمى صورت نگرفته، کموبیش این نوع معرفت، همان صفات معرفت حسى را داشته، کلیت ندارد. | ||
# معرفت علمى: مرحله سوم، معرفت علمى است، که آن را «معرفت عینى» و «معرفت کلى» نیز گویند. در این مرحله، ذهن انسان از امور حسى و سطحى تجاوز کرده، به علل و قوانین حوادث، آگاه مىگردد. در مرحله علمى، ذهن از کثرت به وحدت و از جزء به کل و از ممکن به واجب راه مىیابد. | # معرفت علمى: مرحله سوم، معرفت علمى است، که آن را «معرفت عینى» و «معرفت کلى» نیز گویند. در این مرحله، ذهن انسان از امور حسى و سطحى تجاوز کرده، به علل و قوانین حوادث، آگاه مىگردد. در مرحله علمى، ذهن از کثرت به وحدت و از جزء به کل و از ممکن به واجب راه مىیابد. | ||
# معرفت فلسفى: مرحله چهارم، معرفت فلسفى است، که براى کمتر کسى حاصل میشود و ذهن پس از طى مراحل سابق، از ظاهر به باطن گراییده، به ذات و حقیقت اشیاء یعنى کلیت تامه و مطلقیت توجه پیدا | # معرفت فلسفى: مرحله چهارم، معرفت فلسفى است، که براى کمتر کسى حاصل میشود و ذهن پس از طى مراحل سابق، از ظاهر به باطن گراییده، به ذات و حقیقت اشیاء یعنى کلیت تامه و مطلقیت توجه پیدا مىکند و آن علم به مابعدالطبیعه و فلسفه اولى و بحث از حقیقت وجود است<ref>ر.ک: همان، ص113</ref>. | ||
نگارنده در قسمتی از این بخش، به تعریف علم کلام و بررسی نظرات علمای کلامی درباره این موضوع پرداخته است؛ ایشان بر این باور است که کلام، در اسلام علمى است که در آن از ذات و صفات و افعال خداى تعالى و حدوث و قدم و احوال ممکنات از جهت مبدأ و معاد و از جبر و اختیار و نبوت و امامت با اقامه ادله و براهین منطقى و فلسفى، بحث میشود. از علم کلام به علم اصول دین و علم توحید و صفات و علم نظر و استدلال دینى و فقه الاکبر و علم اصول عقائد نیز تعبیر کردهاند<ref>ر.ک: همان، ص123</ref>. | نگارنده در قسمتی از این بخش، به تعریف علم کلام و بررسی نظرات علمای کلامی درباره این موضوع پرداخته است؛ ایشان بر این باور است که کلام، در اسلام علمى است که در آن از ذات و صفات و افعال خداى تعالى و حدوث و قدم و احوال ممکنات از جهت مبدأ و معاد و از جبر و اختیار و نبوت و امامت با اقامه ادله و براهین منطقى و فلسفى، بحث میشود. از علم کلام به علم اصول دین و علم توحید و صفات و علم نظر و استدلال دینى و فقه الاکبر و علم اصول عقائد نیز تعبیر کردهاند<ref>ر.ک: همان، ص123</ref>. |
ویرایش