۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یگ' به 'یگ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'میک' به 'میک') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
[[آشتیانی، احمد|میرزا احمد]]، مطالب بحث توحید را در دو بخش مطرح | [[آشتیانی، احمد|میرزا احمد]]، مطالب بحث توحید را در دو بخش مطرح میکند: بخش اول مربوط به وجود خال است که از سه راه اثبات میشود و بخش دم در مورد صفات خالق است. | ||
راه اول برای اثبات وجود خالق که آن را راه «آیات انفسی» مینامد، همان خودشناسی و تأمل در نشانهها و حکمتهایی است که در خلقت خود انسان وجود دارد. اگر هر انسان عاقل و منصفی کتاب وجود خود را مطالعه کند و مسیر خلقتش را از زمان انعقاد نطفه و حتی پیش از آن تا تبدیلشدنش به یک انسان تام الاعضاء را در نظر بگیرد، شک نخواهد کرد که این خلقت محیر العقول کار صانعی حکیم و خالقی علیم است<ref>همان، ص122-123</ref>. | راه اول برای اثبات وجود خالق که آن را راه «آیات انفسی» مینامد، همان خودشناسی و تأمل در نشانهها و حکمتهایی است که در خلقت خود انسان وجود دارد. اگر هر انسان عاقل و منصفی کتاب وجود خود را مطالعه کند و مسیر خلقتش را از زمان انعقاد نطفه و حتی پیش از آن تا تبدیلشدنش به یک انسان تام الاعضاء را در نظر بگیرد، شک نخواهد کرد که این خلقت محیر العقول کار صانعی حکیم و خالقی علیم است<ref>همان، ص122-123</ref>. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
راه دوم که مؤلف آن را راه «آیات آفاقی» میشمارد، جهانشناسی و تفکر در انتظام موجود بین اجزای عالم و آثار متغایر و درعینحال هماهنگ آنها است. | راه دوم که مؤلف آن را راه «آیات آفاقی» میشمارد، جهانشناسی و تفکر در انتظام موجود بین اجزای عالم و آثار متغایر و درعینحال هماهنگ آنها است. | ||
مؤلف در ادامه، راه سومی در پیش میگیرد که کاملاً فلسفی است. او در ابتدا این حقیقت را مسلم گرفته که هر موجود ممکنی یک زوج ترکیبی است؛ یعنی دارای یک جهت «ما به الامتياز» و شخصی است که ماهیت اوست و یک جهت «ما به الاشتراك» و نوعی است که وجود اوست. از طرفی هیچکدام از ماهیت و وجود امکانی نمیتواند علت و موجد خود یا دیگری باشد. لب دلیلی که علیت هرکدام از وجود و ماهیت نسبت به خودشان را نفی | مؤلف در ادامه، راه سومی در پیش میگیرد که کاملاً فلسفی است. او در ابتدا این حقیقت را مسلم گرفته که هر موجود ممکنی یک زوج ترکیبی است؛ یعنی دارای یک جهت «ما به الامتياز» و شخصی است که ماهیت اوست و یک جهت «ما به الاشتراك» و نوعی است که وجود اوست. از طرفی هیچکدام از ماهیت و وجود امکانی نمیتواند علت و موجد خود یا دیگری باشد. لب دلیلی که علیت هرکدام از وجود و ماهیت نسبت به خودشان را نفی میکند، آن است که لازمه این امر، تقدم شیء بر خود است که به بداهت عقلی محال است. لُب دلیلی که علیت آن دو نسبت به یکدیگر را نفی میکند آن است که علیت، فرع سنخیت و تناسب است؛ درحالیکه بین «وجود یک شیء» و «ماهیت خالی از وجود» هیچگونه سنخیت و تناسبی نیست. او درنهایت نتیجه میگیرد که علت و موجد ماهیات و وجودات امکانی این عالم، تنها میتواند «وجودی مجرد از ماهیت» باشد که صفت امکان در او راه نداشته باشد و این وجودات ممکنه، از شئون افعال او باشند؛ یعنی خداوند متعال<ref>همان، ص123</ref>. | ||
مؤلف پس از ذکر رئوس صفات ثبوتیه، یعنی علم، قدرت و حی بودن، تذکر میدهد که این صفات، عین ذات مقدس او هستند. سپس بعضی از صفات سلبیه، مانند تنزه از جسمیت و جسمانیت و از صفات و عوارض اجسام، مثل حد، زمان، مکان، بُعد و قرب مکانی را ذکر کرده و پس از آن بهطور خاص در مورد وحدانیت و علم خالق توضیح میدهد<ref>همان، ص125</ref>. | مؤلف پس از ذکر رئوس صفات ثبوتیه، یعنی علم، قدرت و حی بودن، تذکر میدهد که این صفات، عین ذات مقدس او هستند. سپس بعضی از صفات سلبیه، مانند تنزه از جسمیت و جسمانیت و از صفات و عوارض اجسام، مثل حد، زمان، مکان، بُعد و قرب مکانی را ذکر کرده و پس از آن بهطور خاص در مورد وحدانیت و علم خالق توضیح میدهد<ref>همان، ص125</ref>. | ||
او در بحث وحدانیت با توجه به این حقیقت که مبدأ عالم جسم، ماورای آن و غیر مادی است، تأکید | او در بحث وحدانیت با توجه به این حقیقت که مبدأ عالم جسم، ماورای آن و غیر مادی است، تأکید میکند که او ماهیت نداشته و صرف الوجود است و وجود صرف، دومی و نظیری ندارد، بلکه یکتا و بیشریک است. سپس میافزاید: وحدت او وحدت حقه است؛ یعنی عین ذات او و غیر عارضی است؛ همچنانکه وحدت او اطلاقی است؛ زیرا در عرض وجود او چیزی وجود ندارد که در برابر وحدت او متصف به کثرت شود. نتیجه آنکه وحدت او، وحدت حقه اطلاقی است<ref>همان</ref>. | ||
وحدت حقه در اصطلاح فلاسفه در مورد واحدی است که عین وحدت است (موصوف، عین وصف وحدت است)؛ بهخلاف وحدت غیر حقه که در مورد واحدی است که دارای وحدت است (موصوف، غیر وصف وحدت است)<ref>همان</ref>. | وحدت حقه در اصطلاح فلاسفه در مورد واحدی است که عین وحدت است (موصوف، عین وصف وحدت است)؛ بهخلاف وحدت غیر حقه که در مورد واحدی است که دارای وحدت است (موصوف، غیر وصف وحدت است)<ref>همان</ref>. | ||
[[آشتیانی، احمد|میرزا احمد]] بحث نبوت را نیز در دو مقام نبوت مطلقه و خاصه مطرح | [[آشتیانی، احمد|میرزا احمد]] بحث نبوت را نیز در دو مقام نبوت مطلقه و خاصه مطرح میکند. وی در بحث «نبوت مطلقه» پس از تأکید بر این حقیقت عقلی که بیهدف بودن خلقت بر صانع حکیم قبیح است، ثابت میکند: هدف اصلی خداوند از خلقت این عالم، رسیدن انسانها - اشرف مخلوقات عالم - به اوج کمال معنوی و ساحت قرب الهی است که لازمه این هدف، بعثت پیامبران برای تعلیم و تربیت انسانها است<ref>همان، ص127</ref>. | ||
وی تشخیص صدق مدعی نبوت را تنها از دو راه ممکن میداند: | وی تشخیص صدق مدعی نبوت را تنها از دو راه ممکن میداند: | ||
# خبرهای قطعی که پیامبران سابق در مورد او و نبوتش دادهاند؛ | # خبرهای قطعی که پیامبران سابق در مورد او و نبوتش دادهاند؛ | ||
# معجزاتی که به امر و اذن الهی برای اثبات نبوتش ارائه | # معجزاتی که به امر و اذن الهی برای اثبات نبوتش ارائه میکند<ref>همان</ref>. | ||
نویسنده پس از آن وارد مفصلترین بخش کتاب، یعنی بحث «نبوت خاصه» و تعیین شخص نبی شده و میگوید: «پیامبر زمان ما که آخرین پیامبر خداست، حضرت محمد(ص) است و خداوند او را در زمانی که غالب افراد در فساد و تباهی بودهاند، از جزیرة العرب بر همه انسانها مبعوث فرموده است». او در ادامه بهاجمال به برگهایی از تاریخ دعوت آن حضرت از قبیل هجرت مسلمین به حبشه، حصر در شعب ابیطالب، هجرت به مدینه و نهایتاً فتح مکه اشاره | نویسنده پس از آن وارد مفصلترین بخش کتاب، یعنی بحث «نبوت خاصه» و تعیین شخص نبی شده و میگوید: «پیامبر زمان ما که آخرین پیامبر خداست، حضرت محمد(ص) است و خداوند او را در زمانی که غالب افراد در فساد و تباهی بودهاند، از جزیرة العرب بر همه انسانها مبعوث فرموده است». او در ادامه بهاجمال به برگهایی از تاریخ دعوت آن حضرت از قبیل هجرت مسلمین به حبشه، حصر در شعب ابیطالب، هجرت به مدینه و نهایتاً فتح مکه اشاره میکند. در ادامه برای اثبات نبوت آن حضرت، همان دو راه پیشگفته را پی میگیرد<ref>همان</ref>. | ||
ایشان در بحث معجزه، به قرآن اشاره | ایشان در بحث معجزه، به قرآن اشاره میکند و آن را در دو بخش پی میگیرد: بخش اول درباره این است که قرآن بهعنوان یک معجزه بر نبوت حضرت محمد(ص) دلالت دارد. قرآن کریم در آیات مختلفی تحدی نموده و همه منکرانش را به مبارزه طلبیده که هرکس میتواند لااقل سورهای مانند سور قرآن بیاورد<ref>همان، ص128</ref>. | ||
بخش دوم در وجوه اعجاز قرآن است که حداقل از شش جهت قابل بررسی است: | بخش دوم در وجوه اعجاز قرآن است که حداقل از شش جهت قابل بررسی است: | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
# معارف مافوق بشری<ref>همان، ص128-129</ref>. | # معارف مافوق بشری<ref>همان، ص128-129</ref>. | ||
میرزا احمد پس از آنکه امامت را بهعنوان «ریاست عام الهی در امور دین و دنیا به جانشینی پیامبر(ص)» تعریف | میرزا احمد پس از آنکه امامت را بهعنوان «ریاست عام الهی در امور دین و دنیا به جانشینی پیامبر(ص)» تعریف میکند، مباحث اصلی این بخش را طی چهار مطلب پی میگیرد که عبارتند از: لزوم امام، صفات امام، طریق تعیین امام و امامت خاصه<ref>همان، ص130</ref>. | ||
مؤلف در بحث امامت خاصه میگوید: بنا بر مذهب حق اثناعشری، امام و جانشین برحق رسول خدا(ص)، [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)]] و یازده امام پس از او از نسل او هستند و آخرین آنها مهدی منتظر(عج) است که غائب بوده و روزی با ظهورش زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود. امامیه برای اعتقاد خود علاوه بر دو دلیل فوق، یعنی تصریح رسول خدا(ع) به امامت ایشان که در روایات متعددی است و ظهور معجزات از طرف ائمه اهلبیت که بسیار نقل شده است، دلیل سومی دارند و آن مختص بودن دو صفت لازم برای امامت، یعنی عصمت و افضلیت، به [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] و فرزندان اوست که امامت ایشان را اثبات و خلافت دیگران را نفی | مؤلف در بحث امامت خاصه میگوید: بنا بر مذهب حق اثناعشری، امام و جانشین برحق رسول خدا(ص)، [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)]] و یازده امام پس از او از نسل او هستند و آخرین آنها مهدی منتظر(عج) است که غائب بوده و روزی با ظهورش زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود. امامیه برای اعتقاد خود علاوه بر دو دلیل فوق، یعنی تصریح رسول خدا(ع) به امامت ایشان که در روایات متعددی است و ظهور معجزات از طرف ائمه اهلبیت که بسیار نقل شده است، دلیل سومی دارند و آن مختص بودن دو صفت لازم برای امامت، یعنی عصمت و افضلیت، به [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] و فرزندان اوست که امامت ایشان را اثبات و خلافت دیگران را نفی میکند. نازل شدن آیه تطهیر در حق اهلبیت رسول خدا(ص)، یعنی [[امام على(ع)|علی(ع)]] و فاطمه(س) و فرزندانشان، بهترین دلیل بر طهارت باطنی و عصمت ایشان است. از طرف دیگر مسلمین اتفاق نظر دارند که خلفای سهگانه دارای صفت عصمت نبودهاند. بهترین دلیل بر این مطلب آن است که به شهادت تاریخ آنها قبل از مسلمان شدن کافر و بتپرست بودهاند<ref>همان، ص132</ref>. | ||
دلایل متنوع و متعددی نیز بر افضلیت [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] بر دیگر مردم، پس از پیامبر(ص) وجود دارد. از روشنترین آیات قرآنی که گواه بر این مطلب است، آیه مباهله است که به اتفاق مفسرین منظور از «أنفسنا» در آن [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] است. بدیهی است اینکه خداوند او را بهمنزله نفس پیامبر (خود پیامبر) قرار داده، بالاترین مقام برای او پس از پیامبر(ص) است<ref>همان، ص132</ref>. | دلایل متنوع و متعددی نیز بر افضلیت [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] بر دیگر مردم، پس از پیامبر(ص) وجود دارد. از روشنترین آیات قرآنی که گواه بر این مطلب است، آیه مباهله است که به اتفاق مفسرین منظور از «أنفسنا» در آن [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] است. بدیهی است اینکه خداوند او را بهمنزله نفس پیامبر (خود پیامبر) قرار داده، بالاترین مقام برای او پس از پیامبر(ص) است<ref>همان، ص132</ref>. | ||
از پیامبر مکرم اسلام(ص) نیز روایات بسیاری نقل شده که همگی آنها منحیثالمجموع و برخی از آنها بهتنهایی، افضل بودن [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] را بر دیگران ثابت | از پیامبر مکرم اسلام(ص) نیز روایات بسیاری نقل شده که همگی آنها منحیثالمجموع و برخی از آنها بهتنهایی، افضل بودن [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] را بر دیگران ثابت میکند. مؤلف به حدود چهاردهروایت از آنها استدلال کرده است که فضایل بسیاری از جمله موارد زیر را بهروشنی در شأن علی بن ابیطالب(ع) ثابت میکند<ref>همان، ص133</ref>. | ||
مؤلف پس از تبیین ادله امامیه، «دلیل اهل سنت» بر صحت و حقانیت خلافت ابوبکر را بهصورت یک قیاس منطقی نقل | مؤلف پس از تبیین ادله امامیه، «دلیل اهل سنت» بر صحت و حقانیت خلافت ابوبکر را بهصورت یک قیاس منطقی نقل میکند: | ||
کبری: رسول خدا(ص) فرمودهاند: «امت من بر خطا اجتماع | کبری: رسول خدا(ص) فرمودهاند: «امت من بر خطا اجتماع نمیکنند». | ||
صغری: امت ایشان بعد از رحلتش بر خلافت ابوبکر اجتماع کردند. | صغری: امت ایشان بعد از رحلتش بر خلافت ابوبکر اجتماع کردند. | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
نتیجه: خلافت ابوبکر غیر خطا و حق بوده است. | نتیجه: خلافت ابوبکر غیر خطا و حق بوده است. | ||
او پس از نقل استدلال، هر دو مقدمه قیاس را ابطال | او پس از نقل استدلال، هر دو مقدمه قیاس را ابطال میکند<ref>همان</ref>. | ||
مؤلف، مبحث امامت را با عباراتی از رساله نور الهداية محقق مستبصر، علامه جلالالدین دوانی در مورد حقانیت مذهب امامیه و ابطال مذهب غیر امامیه پایان میدهد<ref>همان</ref>. | مؤلف، مبحث امامت را با عباراتی از رساله نور الهداية محقق مستبصر، علامه جلالالدین دوانی در مورد حقانیت مذهب امامیه و ابطال مذهب غیر امامیه پایان میدهد<ref>همان</ref>. | ||
[[آشتیانی، احمد|میرزا احمد]] در ابتدای مبحث معاد، معنای قیامت کبری و قیامت صغری را روشن | [[آشتیانی، احمد|میرزا احمد]] در ابتدای مبحث معاد، معنای قیامت کبری و قیامت صغری را روشن میکند و میگوید: اولی که همان معاد است، عبارت است از «عود روح به جسم مادی خود برای رسیدن به جزای اعمالش» و دومی که همان عالم برزخ است، به معنای «تعلق روح به یک قالب مثالی است در عالم برزخ؛ یعنی عالم مابین دنیا و آخرت». او سپس به نقل و شرح بعضی از آیات و روایات مربوط به قیامت صغری و عالم برزخ میپردازد و مطالب این مبحث را در چهار بخشِ تجرد روح، لزوم معاد، معاد جسمانی و شبهات معاد پی میگیرد<ref>ر.ک: همان، ص134</ref>. | ||
[[آشتیانی، احمد|میرزا احمد]] در پایان به طرح و رد «دو شبهه» از شبهاتی که منکران معاد مطرح کردهاند، میپردازد. ایشان ابتدا به شبهه آکل و مأکول، سپس به شبهه اجتماع دو روح میپردازد. | [[آشتیانی، احمد|میرزا احمد]] در پایان به طرح و رد «دو شبهه» از شبهاتی که منکران معاد مطرح کردهاند، میپردازد. ایشان ابتدا به شبهه آکل و مأکول، سپس به شبهه اجتماع دو روح میپردازد. | ||
او شبهه اجتماع دو روح را چنین منقح | او شبهه اجتماع دو روح را چنین منقح میکند: وقتی که در روز حشر اعضای هر بدن بهطور کامل جمع شوند و هیچ مانعی برای حیات آنها وجود نداشته باشد، بالطبع این بدنها به ارواحی تعلق خواهند گرفت. از طرف دیگر چنانچه ارواح قبلی این بدنها که علی الفرض در عالم برزخ به قالبهای مثالی تعلق پیدا نمودهاند نیز به همین بدنهای مادی کاملشده بازگردند، آنگاه هر بدن دارای دو روح خواهد شد و این قطعاً باطل است. | ||
جواب این است که هر بدنی تنها «قابلیت تعلق» یک روح خاص را داراست؛ بنابراین وقتیکه اعضای یک بدن در روز حشر کامل شد، تنها همان روح سابق که مربوط و متناسب و همسنخ با آن بدن است، به آن تعلق خواهد گرفت و نه غیر آن؛ لذا هرگز اجتماع دو روح در یک بدن پیش نخواهد آمد<ref>ر.ک: همان، ص138</ref>. | جواب این است که هر بدنی تنها «قابلیت تعلق» یک روح خاص را داراست؛ بنابراین وقتیکه اعضای یک بدن در روز حشر کامل شد، تنها همان روح سابق که مربوط و متناسب و همسنخ با آن بدن است، به آن تعلق خواهد گرفت و نه غیر آن؛ لذا هرگز اجتماع دو روح در یک بدن پیش نخواهد آمد<ref>ر.ک: همان، ص138</ref>. |
ویرایش