پرش به محتوا

رسالة السماع الطبيعي: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۱ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک'
جز (جایگزینی متن - ' ا ' به ' ا')
جز (جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک')
خط ۴۰: خط ۴۰:
[[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]]، می‎نویسد: [[غزالی، محمد بن محمد|ابوحامد غزالی]]، قصد انجام چنین کاری را در کتاب خود معروف به المقاصد (مقاصد الفلاسفة) داشته، ولی چون نتوانسته درست به مقصودش وفا کند ما به انجام این کار همت گماشتیم<ref>ر.ک: همان، ص27-28</ref>.
[[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]]، می‎نویسد: [[غزالی، محمد بن محمد|ابوحامد غزالی]]، قصد انجام چنین کاری را در کتاب خود معروف به المقاصد (مقاصد الفلاسفة) داشته، ولی چون نتوانسته درست به مقصودش وفا کند ما به انجام این کار همت گماشتیم<ref>ر.ک: همان، ص27-28</ref>.


طبیعیات [[ارسطو]] در هشت مقاله نوشته شده است: در مقاله اول، وی می‎نویسد: روشن است که غرض این کتاب که به نام «السماع الطبيعي» به عربی برگردانده شده، بررسی اسباب عامه اولیه برای آنچه در طبیعت یافت می‎شود (از آن جهت که در طبیعت موجود است) و همچنین لواحق کلی این اسباب می‎باشد. برای این کار پیش از هر چیزی، باید اسباب چهارگانه‎ای را در نظر گرفت که موجودات طبیعی متقوّم به آن باشند؛ دقیقا همان گونه که صنعتگر در ابتدای ساخت مصنوعش چنین عللی را در ذهن تصور می‎کند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص31-32</ref>. [[ارسطو]] بحثش را از ماده اولی شروع می‎کند؛ زیرا ماده اولی مشهورترین اسباب است و همان چیزی است که در میان قدما جریان داشته است.<ref>ر.ک: همان، ص32</ref>.
طبیعیات [[ارسطو]] در هشت مقاله نوشته شده است: در مقاله اول، وی می‎نویسد: روشن است که غرض این کتاب که به نام «السماع الطبيعي» به عربی برگردانده شده، بررسی اسباب عامه اولیه برای آنچه در طبیعت یافت می‎شود (از آن جهت که در طبیعت موجود است) و همچنین لواحق کلی این اسباب می‎باشد. برای این کار پیش از هر چیزی، باید اسباب چهارگانه‎ای را در نظر گرفت که موجودات طبیعی متقوّم به آن باشند؛ دقیقا همان گونه که صنعتگر در ابتدای ساخت مصنوعش چنین عللی را در ذهن تصور می‌کند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص31-32</ref>. [[ارسطو]] بحثش را از ماده اولی شروع می‌کند؛ زیرا ماده اولی مشهورترین اسباب است و همان چیزی است که در میان قدما جریان داشته است.<ref>ر.ک: همان، ص32</ref>.


[[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] در مقاله دوم، درباره اصناف موجودات، حد طبیعت، فرق بین علم الهی و علم طبیعی، تفاوت منجّم با فیزیک‎دان (عالم طبیعی)، هدفمند بودن افعال در طبیعت و نفی باطل بودن حرکت در طبیعت، بیان علل اربعه در یک رخداد طبیعی، جایگاه بخت و اتفاق در علوم طبیعی و... صحبت می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص37-45</ref>.
[[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] در مقاله دوم، درباره اصناف موجودات، حد طبیعت، فرق بین علم الهی و علم طبیعی، تفاوت منجّم با فیزیک‎دان (عالم طبیعی)، هدفمند بودن افعال در طبیعت و نفی باطل بودن حرکت در طبیعت، بیان علل اربعه در یک رخداد طبیعی، جایگاه بخت و اتفاق در علوم طبیعی و... صحبت می‌کند<ref>ر.ک: همان، ص37-45</ref>.


مقاله سوم دربردارنده نظریات درباره حرکت و نامتناهی است. آخرین امری که در این مقاله به آن می‎رسیم بحث از محرک اول است. [[ارسطو]] می‎گوید: چون حرکت را در حد و تعریف طبیعت اخذ کرده بودیم، لازم است تعریفی از آن ارائه کنیم و از آنجا که روشن است که حرکت از امور متصله است، لازم می‎آید که طبیعت متصل را هم تعریف کنیم و چون لازمه امر متصل، امر بی‎نهایت است، همچنین بر ما لازم خواهد بود که از امر نامتناهی هم صحبت کنیم. علاوه بر این موارد، بر ما لازم است که از زمان و مکان نیز بحث کنیم؛ زیرا از موارد ضروری در وجود موجودات متغیر، زمان و مکان است. در کل، بر عالم طبیعی (فیزیک‎دان) لازم است که در لواحق عامه موجودات طبیعی و خلأ نظر افکند و دقت کند..<ref>ر.ک: همان، ص45</ref>.
مقاله سوم دربردارنده نظریات درباره حرکت و نامتناهی است. آخرین امری که در این مقاله به آن می‎رسیم بحث از محرک اول است. [[ارسطو]] می‎گوید: چون حرکت را در حد و تعریف طبیعت اخذ کرده بودیم، لازم است تعریفی از آن ارائه کنیم و از آنجا که روشن است که حرکت از امور متصله است، لازم می‎آید که طبیعت متصل را هم تعریف کنیم و چون لازمه امر متصل، امر بی‎نهایت است، همچنین بر ما لازم خواهد بود که از امر نامتناهی هم صحبت کنیم. علاوه بر این موارد، بر ما لازم است که از زمان و مکان نیز بحث کنیم؛ زیرا از موارد ضروری در وجود موجودات متغیر، زمان و مکان است. در کل، بر عالم طبیعی (فیزیک‎دان) لازم است که در لواحق عامه موجودات طبیعی و خلأ نظر افکند و دقت کند..<ref>ر.ک: همان، ص45</ref>.
خط ۴۸: خط ۴۸:
وی در مقاله چهارم، بحث را در زمان و مکان ادامه می‎دهد و درباره مکان می‎نویسد: مکان، چیزی موجود است و این امر بیّن بنفسه است. از این مطلب روشن می‎گردد که محمولاتی ذاتی وجود دارند که لایق اطلاق بر موجود هستند. همان طور که مکان نیز دارای چنین محمولاتی است؛ مثلاًدر اطلاق محمولاتِ ذاتی مکان می‎گوییم: مکان دارای فوق و اسفل است، یا اینکه می‎گوییم: مکان جایی است که اجسام، بالطبع به سمت آن منتقل می‎شوند [گرایش دارند] و در آن آرام می‎گیرند، یا اینکه مکان محیط بر متمکن است (نه کوچک‎تر از آن است و نه بزرگ‎تر)، ولی غیر از آن است..<ref>ر.ک: همان، ص59</ref>.
وی در مقاله چهارم، بحث را در زمان و مکان ادامه می‎دهد و درباره مکان می‎نویسد: مکان، چیزی موجود است و این امر بیّن بنفسه است. از این مطلب روشن می‎گردد که محمولاتی ذاتی وجود دارند که لایق اطلاق بر موجود هستند. همان طور که مکان نیز دارای چنین محمولاتی است؛ مثلاًدر اطلاق محمولاتِ ذاتی مکان می‎گوییم: مکان دارای فوق و اسفل است، یا اینکه می‎گوییم: مکان جایی است که اجسام، بالطبع به سمت آن منتقل می‎شوند [گرایش دارند] و در آن آرام می‎گیرند، یا اینکه مکان محیط بر متمکن است (نه کوچک‎تر از آن است و نه بزرگ‎تر)، ولی غیر از آن است..<ref>ر.ک: همان، ص59</ref>.


چهار مقاله آخر کتاب (از مقاله پنجم تا هشتم)، به مباحث حرکت و جوانب آن مرتبط می‎شود. در مقاله پنجم از جهات وقوع متحرک، حرکت در متوسطات و متقابلات، اصناف اضداد، معنای سکون، لواحق اجسام متحرک، قوام حرکت، حرکات متضاده، ضدیت حرکت و سکون و... بحث می‎شود. [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] درباره سکون می‎نویسد: سکون در جایی معنا پیدا می‎کند که مورد ما شأنیت داشته باشد برای حرکت در وقتی که آن وقت هم شأنیت حرکت را داشته باشد و در جهتی که جهت هم شأنیت چنین امری را داشته باشد و اما در سایر مواردی که اطلاق سکون می‎شود و می‎گویند مثلاًفلان چیز ساکن است، این اطلاق یا مجازا و بالعرض است؛ مثل موردی که درباره صوت بگوییم امری است غیر مرئی و یا درباره جواهر مفارق بخواهیم بگوییم غیر متحرک هستند و یا در این اطلاق از استعاره استفاده شده است؛ مثل جایی که به عسیر الحرکه بگوییم غیر متحرک<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>.
چهار مقاله آخر کتاب (از مقاله پنجم تا هشتم)، به مباحث حرکت و جوانب آن مرتبط می‎شود. در مقاله پنجم از جهات وقوع متحرک، حرکت در متوسطات و متقابلات، اصناف اضداد، معنای سکون، لواحق اجسام متحرک، قوام حرکت، حرکات متضاده، ضدیت حرکت و سکون و... بحث می‎شود. [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] درباره سکون می‎نویسد: سکون در جایی معنا پیدا می‌کند که مورد ما شأنیت داشته باشد برای حرکت در وقتی که آن وقت هم شأنیت حرکت را داشته باشد و در جهتی که جهت هم شأنیت چنین امری را داشته باشد و اما در سایر مواردی که اطلاق سکون می‎شود و می‎گویند مثلاًفلان چیز ساکن است، این اطلاق یا مجازا و بالعرض است؛ مثل موردی که درباره صوت بگوییم امری است غیر مرئی و یا درباره جواهر مفارق بخواهیم بگوییم غیر متحرک هستند و یا در این اطلاق از استعاره استفاده شده است؛ مثل جایی که به عسیر الحرکه بگوییم غیر متحرک<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>.


مباحث مقاله ششم به انقسام متصل، تغییر در این و کیف، عدم توسط وجود بین قوه و فعل و... می‎پردازد. ابن رشد می‎نویسد: وجودی (که بتوان به آن اشاره کرد)، به‎جز حرکت نمی‎تواند بین قوه و فعل واقع شود و در اجزای حرکت هم هیچ‎کدام از اجزا نمی‎تواند اول واقع شود؛ زیرا حرکت دائما به امر منقسم تقسیم می‎شود؛ ولی درباره نهایت حرکت، وضع به‎گونه دیگری است؛ زیرا در نهایت حرکت، از چیزی حرف می‎زنیم که موجود شده و گذشته و ازاین‎رو می‎توان به‎لحاظ زمانی به آن اشاره کرد و اساسا این شأن کمالی است که باید در نهایت حرکت برای آن به دست بیاید. ولی مبدأ حرکت در آن موجود است نه در زمان و ازاین‎رو نمی‎توانیم به‎لحاظ زمانی به آن اشاره کنیم..<ref>ر.ک: همان، ص104</ref>.
مباحث مقاله ششم به انقسام متصل، تغییر در این و کیف، عدم توسط وجود بین قوه و فعل و... می‎پردازد. ابن رشد می‎نویسد: وجودی (که بتوان به آن اشاره کرد)، به‎جز حرکت نمی‎تواند بین قوه و فعل واقع شود و در اجزای حرکت هم هیچ‎کدام از اجزا نمی‎تواند اول واقع شود؛ زیرا حرکت دائما به امر منقسم تقسیم می‎شود؛ ولی درباره نهایت حرکت، وضع به‎گونه دیگری است؛ زیرا در نهایت حرکت، از چیزی حرف می‎زنیم که موجود شده و گذشته و ازاین‎رو می‎توان به‎لحاظ زمانی به آن اشاره کرد و اساسا این شأن کمالی است که باید در نهایت حرکت برای آن به دست بیاید. ولی مبدأ حرکت در آن موجود است نه در زمان و ازاین‎رو نمی‎توانیم به‎لحاظ زمانی به آن اشاره کنیم..<ref>ر.ک: همان، ص104</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش