۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علیهالسلام' به 'علیهالسلام') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'هاى' به 'هاى') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم: «اگرچه قبیله آدم که چشم و چراغ اهل عالمند، بدین خلع و کرامت معزز و مشرفاند، اما حکمت حکیم و تقدیر و ارادت قدیم اقتضا چنان فرمود که | در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم: «اگرچه قبیله آدم که چشم و چراغ اهل عالمند، بدین خلع و کرامت معزز و مشرفاند، اما حکمت حکیم و تقدیر و ارادت قدیم اقتضا چنان فرمود که طایفهاى را در روشنایى و آشنایى بداشت و جمعى را در ظلمت ضلالت و بیگانگى جهالت: خلق الخلق فى ظلمه، باز گذاشت.»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/14 مقدمه کتاب، ص14]</ref> | ||
این کتاب، در هفت باب، مطالبی را ذکر کرده که زندگینامه روزبهان را نیز در بر دارد. در بخش اول کتاب درباره زمان و مکان تولد شیخ روزبهان صحبت شده است. در این بخش ذکر میشود که وی در پسا (فسای امروزی) از توابع شیراز در قبیله دیالمه به دنیا آمد؛ ولادتش در 522 هجری واقع شده، هشتادوچهار سال عمر کرده و در محرم 606 از دنیا رفته است. درباره مبدأ حالش مینویسد: اتفاق ولادت من در میان قومى بود که در غایت ضلالت و جهالت بودند و شغل ایشان همه تباهى و مناهى بود. چون به سن تمیز رسیدم داعیه طلب در وجودم پیدا شد با خود مىگفتم که: خداوند و پروردگار من کجا است؟ و در آن طفلى از کودکان و همنشینان مىپرسیدم در مکتب که شما خداوند خود مىشناسید؟ ایشان گفتند: مىگویند از جارحه و جهات منزه است. از این سخن مرا وجدى حاصل مىگشت. | این کتاب، در هفت باب، مطالبی را ذکر کرده که زندگینامه روزبهان را نیز در بر دارد. در بخش اول کتاب درباره زمان و مکان تولد شیخ روزبهان صحبت شده است. در این بخش ذکر میشود که وی در پسا (فسای امروزی) از توابع شیراز در قبیله دیالمه به دنیا آمد؛ ولادتش در 522 هجری واقع شده، هشتادوچهار سال عمر کرده و در محرم 606 از دنیا رفته است. درباره مبدأ حالش مینویسد: اتفاق ولادت من در میان قومى بود که در غایت ضلالت و جهالت بودند و شغل ایشان همه تباهى و مناهى بود. چون به سن تمیز رسیدم داعیه طلب در وجودم پیدا شد با خود مىگفتم که: خداوند و پروردگار من کجا است؟ و در آن طفلى از کودکان و همنشینان مىپرسیدم در مکتب که شما خداوند خود مىشناسید؟ ایشان گفتند: مىگویند از جارحه و جهات منزه است. از این سخن مرا وجدى حاصل مىگشت. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
در باب دوم کتاب درباره اکابر و مشایخ معاصر وی صحبت شده است. باب سوم کتاب در ذکر حکایات و کراماتی است که از وی ظاهر شد. نویسنده در باب چهارم از فواید و تفسیر و حدیث و شطحیات و سایر فواید وی صحبت مینماید. باب پنجم در فواید دیگر و اشعاری از وی است و باب ششم در ذکر اولاد و بخشی از فضایل روزبهان ثانی. در آخرین باب، یعنی باب هفتم کتاب درباره وفات شیخ و کراماتی که بعد از وفات از وی ظاهر شده صحبت به میان میآید. | در باب دوم کتاب درباره اکابر و مشایخ معاصر وی صحبت شده است. باب سوم کتاب در ذکر حکایات و کراماتی است که از وی ظاهر شد. نویسنده در باب چهارم از فواید و تفسیر و حدیث و شطحیات و سایر فواید وی صحبت مینماید. باب پنجم در فواید دیگر و اشعاری از وی است و باب ششم در ذکر اولاد و بخشی از فضایل روزبهان ثانی. در آخرین باب، یعنی باب هفتم کتاب درباره وفات شیخ و کراماتی که بعد از وفات از وی ظاهر شده صحبت به میان میآید. | ||
در بخشی از مطالب کتاب که به ذکر کرامات شیخ روزبهان پرداخته، میخوانیم: «آوردهاند که در همسایه رباط شیخ، عصاری میبود که او را جایی میگفتند و منکر شیخ بود؛ و شیخ این معنى از او مىدانست و به حسن اخلاق بسر مىبرد. روزى از روزهاى زمستان شیخ با مریدان بر بام رباط نشسته بود. ناگاه خادم را برخواند، فرمود: برو جایى را بگوى روزبهان مىگوید: قدرى خره [ثفل روغن کنجد] و خرما بفرست تا درویشان ما بخورند و آن روز که تو را آویزند از بهر تو شفاعت کنند. خادم شیخ بیامد و آن پیغام همچنان بگزارد که شیخ فرموده بود. جاوید از سر خشم گفت: خره و خرما خواستن نیک اما آویختن بارى چرا؟ گفت: شیخ چنین فرمود، باآنهمه که شنید قدرى خرما و خره بفرستاد. آن را به خدمت شیخ آوردند و اصحاب بکار بردند و بعد از شش ماه از او حرکتى صادر شد، پادشاه شهر حکم کرد تا او را بیاویزند، غلبه در محلت افتاد و گماشتگان و سرهنگان در آویختند و او را مىبردند، اهل محلت خبر به خدمت شیخ آوردند، شیخ فرمود: خرما و خره خوردهاید، وعده وفا باید کرد، | در بخشی از مطالب کتاب که به ذکر کرامات شیخ روزبهان پرداخته، میخوانیم: «آوردهاند که در همسایه رباط شیخ، عصاری میبود که او را جایی میگفتند و منکر شیخ بود؛ و شیخ این معنى از او مىدانست و به حسن اخلاق بسر مىبرد. روزى از روزهاى زمستان شیخ با مریدان بر بام رباط نشسته بود. ناگاه خادم را برخواند، فرمود: برو جایى را بگوى روزبهان مىگوید: قدرى خره [ثفل روغن کنجد] و خرما بفرست تا درویشان ما بخورند و آن روز که تو را آویزند از بهر تو شفاعت کنند. خادم شیخ بیامد و آن پیغام همچنان بگزارد که شیخ فرموده بود. جاوید از سر خشم گفت: خره و خرما خواستن نیک اما آویختن بارى چرا؟ گفت: شیخ چنین فرمود، باآنهمه که شنید قدرى خرما و خره بفرستاد. آن را به خدمت شیخ آوردند و اصحاب بکار بردند و بعد از شش ماه از او حرکتى صادر شد، پادشاه شهر حکم کرد تا او را بیاویزند، غلبه در محلت افتاد و گماشتگان و سرهنگان در آویختند و او را مىبردند، اهل محلت خبر به خدمت شیخ آوردند، شیخ فرمود: خرما و خره خوردهاید، وعده وفا باید کرد، رقعهاى به خدمت پادشاه نوشت و شفاعت فرمود که او را به من بخش. پادشاه وى را به شیخ بخشید و او را باز خدمت شیخ فرستاد. به خدمت شیخ آمد و از جمله مخلصان شیخ گشت؛ و اللهاعلم.» <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/63 متن کتاب، ص63-64]</ref> | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
در صفحه اول کتاب این عبارت به چشم مىخورد: «نوبت العبد المذنب خادم الفقراء و المساکین...فى تاریخ عدة ربیعالاول سنه تسع و ثلاثى و سبعمائة». از اینجا معلوم مىشود کتاب مذکور به سال 739 هجرى در اختیار شخصى قرار گرفته که این عبارت را نگاشته است، از طرفى تاریخ تألیف کتاب مذکور همانطور که مؤلف ضمن کتاب یادآورى کرده نودوچهار سال پس از وفات شیخ روزبهان (601ق) بوده که مطابق با سال 695 هجرى قمرى مىشود. | در صفحه اول کتاب این عبارت به چشم مىخورد: «نوبت العبد المذنب خادم الفقراء و المساکین...فى تاریخ عدة ربیعالاول سنه تسع و ثلاثى و سبعمائة». از اینجا معلوم مىشود کتاب مذکور به سال 739 هجرى در اختیار شخصى قرار گرفته که این عبارت را نگاشته است، از طرفى تاریخ تألیف کتاب مذکور همانطور که مؤلف ضمن کتاب یادآورى کرده نودوچهار سال پس از وفات شیخ روزبهان (601ق) بوده که مطابق با سال 695 هجرى قمرى مىشود. | ||
با توجه به تاریخ تألیف کتاب، مىتوان بهاحتمالزیاد حدس زد که کتاب مزبور به خط مؤلف بوده باشد؛ بنابراین چنین به نظر مىرسد نسخه موجوده قدیمىترین | با توجه به تاریخ تألیف کتاب، مىتوان بهاحتمالزیاد حدس زد که کتاب مزبور به خط مؤلف بوده باشد؛ بنابراین چنین به نظر مىرسد نسخه موجوده قدیمىترین نسخهاى است که فعلاً از کتاب «تحفة أهل العرفان» تاکنون بهدستآمده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6491/1/5 همان، ص5-6]</ref> | ||
رونوشت صفحات اول و دوم و آخر نسخه خطی کتاب، در صفحههای هشت تا یازده پیشگفتار اثر، بهعنوان نمونه ذکر شده است. | رونوشت صفحات اول و دوم و آخر نسخه خطی کتاب، در صفحههای هشت تا یازده پیشگفتار اثر، بهعنوان نمونه ذکر شده است. |
ویرایش