۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
جز (جایگزینی متن - 'پاك' به 'پاک') |
||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
#شهسوار عشق چون خواهد كه مملكت حقيقت عاشق را مركز حكومت خود سازد، شمشير جبارى به دست معشوق داده، او را با لشكر فتان حسن، متوجه وجود عاشق كند كه اگر عمارتگونهاى از رسوم و عقايد و صفات پسنديده در وجود او باقى مانده باشد، منهدم سازد، تا نتواند پايگاهى براى اشرار و اغيار گردد. آنچه از صفات وجودى در مملكت وجود عاشق بود، از قبل معشوق بود؛ هر آينه چون معشوق بر تخت سلطنت نشست، عاشق هر چه داشت، تسليم كرد و روى به خرابات نيستى نهاد كه وطن اصلى وى بود<ref>شرح نظم الدر، ص 24 - 25</ref> | #شهسوار عشق چون خواهد كه مملكت حقيقت عاشق را مركز حكومت خود سازد، شمشير جبارى به دست معشوق داده، او را با لشكر فتان حسن، متوجه وجود عاشق كند كه اگر عمارتگونهاى از رسوم و عقايد و صفات پسنديده در وجود او باقى مانده باشد، منهدم سازد، تا نتواند پايگاهى براى اشرار و اغيار گردد. آنچه از صفات وجودى در مملكت وجود عاشق بود، از قبل معشوق بود؛ هر آينه چون معشوق بر تخت سلطنت نشست، عاشق هر چه داشت، تسليم كرد و روى به خرابات نيستى نهاد كه وطن اصلى وى بود<ref>شرح نظم الدر، ص 24 - 25</ref> | ||
#در اين حال، عاشق، هرچه دارد، قلم فنا بر آنها مىكشد، اما چون هنوز مرام و مراد خود مىجويد، غذاى او وصال و انبساط باشد و از فراق و جفا كه روزى خاص ملازمان آستان وفاست، محروم ماند، پس دائما از شدايد جور و عدوان، ترسان و هراسان باشد و نامش در زمره خامان و ناتمامان ثبت گردد. در اين مرحله، اگر رابطه حقيقى او با عشق، قوى بوده باشد، به يك شمشير ديگر كارش آخر كند و الا از مجاوران اين مقام، باقى ماند<ref>شرح نظم الدر، ص 25 - 27</ref> | #در اين حال، عاشق، هرچه دارد، قلم فنا بر آنها مىكشد، اما چون هنوز مرام و مراد خود مىجويد، غذاى او وصال و انبساط باشد و از فراق و جفا كه روزى خاص ملازمان آستان وفاست، محروم ماند، پس دائما از شدايد جور و عدوان، ترسان و هراسان باشد و نامش در زمره خامان و ناتمامان ثبت گردد. در اين مرحله، اگر رابطه حقيقى او با عشق، قوى بوده باشد، به يك شمشير ديگر كارش آخر كند و الا از مجاوران اين مقام، باقى ماند<ref>شرح نظم الدر، ص 25 - 27</ref> | ||
#چون اطراف و اكناف مملكت حقيقت عاشق، توسط معشوق از نام و نشان اغيار | #چون اطراف و اكناف مملكت حقيقت عاشق، توسط معشوق از نام و نشان اغيار پاک شد، حضرت عشق به تسخير شهرستان نفس كه حرمسراى وى در آن واقع است، فرمان مىدهد. سپهسالار «وهم» كه از سرداران آن مملكت است و پيش از اين به هنگام رخنه كردن در ايالت عقل، جانسپارى خود را به عشق ثابت كرده است، با جميع اتباع و اشياع خود، به استقبال عشق مىرود. والى عقل، چون اسباب شوكت و حكومت خويش را متلاشى مىبيند، بهناچار شمشير و كفن در دست، متوجه بساطبوسى عشق مىشود. حضرت عشق، او را بهواسطه صدق و صفاى پيشين، عفو مىكند و به جهت تدبيرى كه در حل و عقد امور دارد، وزارت خويش را بدو مىسپارد<ref>شرح نظم الدر، ص 27 - 29</ref> | ||
#حضرت عشق پس از آنكه به دستيارى معشوق و شمشير حسن، مملكت باطن عاشق را مسخر و سركشان را قلع و قمع مىكند، مملكت را هنوز خالى از غبار اغيار نمىيابد. پس اسب جفا را تنگ برمىكشد و با شمشير جبارى رو بهسوى حقيقت عاشق مىنهد و به تيغ بىدريغ «وحدت»، نام و نشان «اثنينيت» را قطع و محو مىكند. حرمسراى حقيقت عاشق بهجز آوازه «ليس في الدار غيرنا ديار»، هيچ صدا نمىدهد<ref>شرح نظم الدر، ص 29 - 30</ref> | #حضرت عشق پس از آنكه به دستيارى معشوق و شمشير حسن، مملكت باطن عاشق را مسخر و سركشان را قلع و قمع مىكند، مملكت را هنوز خالى از غبار اغيار نمىيابد. پس اسب جفا را تنگ برمىكشد و با شمشير جبارى رو بهسوى حقيقت عاشق مىنهد و به تيغ بىدريغ «وحدت»، نام و نشان «اثنينيت» را قطع و محو مىكند. حرمسراى حقيقت عاشق بهجز آوازه «ليس في الدار غيرنا ديار»، هيچ صدا نمىدهد<ref>شرح نظم الدر، ص 29 - 30</ref> | ||
#خصوصيت عاشقى، اقتضاى وحدت و اطلاق مىكند و از اين جهت به معشوق، غيرت مىورزد و حتى از ديدار او بر خود هم رشك مىبرد. از همين خصوصيت بود كه ابليس را افتاد آنچه افتاد<ref>شرح نظم الدر، ص 30 - 31</ref> | #خصوصيت عاشقى، اقتضاى وحدت و اطلاق مىكند و از اين جهت به معشوق، غيرت مىورزد و حتى از ديدار او بر خود هم رشك مىبرد. از همين خصوصيت بود كه ابليس را افتاد آنچه افتاد<ref>شرح نظم الدر، ص 30 - 31</ref> |
ویرایش