۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' اين ' به ' این ') |
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
کتاب، شامل یک مقدمه و سه مقاله است. در مقدمه، سبب تأليف و موضوع کتاب و رئوس مباحث آن، بيان شده است. مقاله اول، در حكمت خلقى است كه بيشتر مطالب آن از تهذيب الاخلاق [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] برگفته شده است و شامل هفت فصل در مبادى و ده فصل در مقاصد است. مقاله دوّم، در مورد تدبير منزل بوده و شامل پنج فصل است. نصيرالدين آن را از رساله مختصر تدبير منزل، نوشته نویسنده به نام آبروسن يونانى گرفته و خود، آن را به آداب متقدمان و متأخران موشح كرده است. مقاله سوم، شامل هشت فصل است كه نصيرالدين در نوشتن آن از کتابهاى فصول المدنى و آراء اهل المدينة الفاضلة [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و السياسة ابن سينا، استفاده كرده است. در | کتاب، شامل یک مقدمه و سه مقاله است. در مقدمه، سبب تأليف و موضوع کتاب و رئوس مباحث آن، بيان شده است. مقاله اول، در حكمت خلقى است كه بيشتر مطالب آن از تهذيب الاخلاق [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] برگفته شده است و شامل هفت فصل در مبادى و ده فصل در مقاصد است. مقاله دوّم، در مورد تدبير منزل بوده و شامل پنج فصل است. نصيرالدين آن را از رساله مختصر تدبير منزل، نوشته نویسنده به نام آبروسن يونانى گرفته و خود، آن را به آداب متقدمان و متأخران موشح كرده است. مقاله سوم، شامل هشت فصل است كه نصيرالدين در نوشتن آن از کتابهاى فصول المدنى و آراء اهل المدينة الفاضلة [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و السياسة ابن سينا، استفاده كرده است. در نهایت، این فصل، با قسمتى از وصاياى منسوب به افلاطون تمام مىشود. | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
خواجه، سه قوه را به سه نفس بازگردانده و نفس اول را نفس ملكى و دوم را نفس سبعى و بالاخره آخرى را نفس بهيمى مىنامد. وى با تشريح گفتار فوق، مراتب صعود موجودات و خاصّه آدمى را مورد توجه قرار داده و گذار از درجه نقصان به كمال را توسّط آلات و قواى نفس ناطقه، موجب دستيابى به فضيلت و شرف افزونتر مىداند. | خواجه، سه قوه را به سه نفس بازگردانده و نفس اول را نفس ملكى و دوم را نفس سبعى و بالاخره آخرى را نفس بهيمى مىنامد. وى با تشريح گفتار فوق، مراتب صعود موجودات و خاصّه آدمى را مورد توجه قرار داده و گذار از درجه نقصان به كمال را توسّط آلات و قواى نفس ناطقه، موجب دستيابى به فضيلت و شرف افزونتر مىداند. | ||
خواجه، پيوندى ميان كمال انسانى و عامل آسمانى برقرار مىسازد، اما مفهوم كمال و سعادت غايى، در نظريّه [[ارسطو]]، عارى از عامل آسمانى است و اشارهاى به موقعيت كيهانى انسان ندارد. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] در بحث سعادت و كمال، تابع آراى [[ارسطو]] بوده و معتقد است كمال و سعادت نفس، بدون صحت و سعادت بدن، ميسر نيست. خواجه، پس از تقسيمبندى كمال انسانى به دو نوع قوه علمى و قوه عملى و تعريف اول، به شوق به سوى ادراك معارف و علوم و احاطه بر موجودات و اطلاع بر حقايق، به حسب استطاعت تا در | خواجه، پيوندى ميان كمال انسانى و عامل آسمانى برقرار مىسازد، اما مفهوم كمال و سعادت غايى، در نظريّه [[ارسطو]]، عارى از عامل آسمانى است و اشارهاى به موقعيت كيهانى انسان ندارد. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] در بحث سعادت و كمال، تابع آراى [[ارسطو]] بوده و معتقد است كمال و سعادت نفس، بدون صحت و سعادت بدن، ميسر نيست. خواجه، پس از تقسيمبندى كمال انسانى به دو نوع قوه علمى و قوه عملى و تعريف اول، به شوق به سوى ادراك معارف و علوم و احاطه بر موجودات و اطلاع بر حقايق، به حسب استطاعت تا در نهایت به عالم توحيد، بلكه مقام اتحاد برسد و تعريف دوم به مرتّب و منظم ساختن قوى و افعال خاص خود به نحوى كه موافق و مطابق با یکديگر شده و اخلاق او مرضى گردد، مىافزايد: كمال اول به منزله صورت است و كمال دوم به مثابه مادّه. | ||
2- مفهوم خير و سعادت:[[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، به پيروى از [[ارسطو]]، خير را چيزى مىداند كه همه چيز به سوى آن حركت مىكند. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، مىگوید: آنچه در رسيدن به این هدف سودمند باشد، ممكن است خير تلقى شود؛ يعنى افزار، مانند غايت، ممكن است خير محسوب گردد، اما سعادت يا رفاه، خير نسبى است... | 2- مفهوم خير و سعادت:[[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، به پيروى از [[ارسطو]]، خير را چيزى مىداند كه همه چيز به سوى آن حركت مىكند. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]]، مىگوید: آنچه در رسيدن به این هدف سودمند باشد، ممكن است خير تلقى شود؛ يعنى افزار، مانند غايت، ممكن است خير محسوب گردد، اما سعادت يا رفاه، خير نسبى است... | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
به نظر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] هدف اصلى از اخلاق، تحصيل سعادت است و چنين روىكردى، مخالف نظريه [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] است كه خواجه، به روشنى، انديشهاش را در اخلاق از معلم ثانى اقتباس مىنمايد. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مىگوید: سعادت، آخرين هدفى است كه آدمى برای وصول به آن مىكوشد و آنچه آدمى برای وصول به آن مىكوشد، خير و غايت كمال است و سعادت بالاترين خيرهاست. هر چه آدمى برای رسيدن به این خير، كوشش كند، سعادت او كاملتر خواهد بود. | به نظر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] هدف اصلى از اخلاق، تحصيل سعادت است و چنين روىكردى، مخالف نظريه [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكویه]] است كه خواجه، به روشنى، انديشهاش را در اخلاق از معلم ثانى اقتباس مىنمايد. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مىگوید: سعادت، آخرين هدفى است كه آدمى برای وصول به آن مىكوشد و آنچه آدمى برای وصول به آن مىكوشد، خير و غايت كمال است و سعادت بالاترين خيرهاست. هر چه آدمى برای رسيدن به این خير، كوشش كند، سعادت او كاملتر خواهد بود. | ||
خواجه، تصريح مىكند كه خير بر دو نوع است: یکى، مطلق و یکى، نسبى؛ خير مطلق، آن معنى است كه مقصود از وجود موجودات، آن است و غايت همه غايتها اوست و خير نسبى، | خواجه، تصريح مىكند كه خير بر دو نوع است: یکى، مطلق و یکى، نسبى؛ خير مطلق، آن معنى است كه مقصود از وجود موجودات، آن است و غايت همه غايتها اوست و خير نسبى، چيزهایى است كه در وصول بدان غايت نافع باشد و اما سعادت هم از قبيل خير است ولى به اضافه با هر شخصى؛ سعادت هر شخصى، غير از سعادت شخصى ديگر بوده، ولى خير در همه اشخاص یکسان مىباشد. خواجه، پس از تبيين معناى خير و اقسام آن، درباره سعادت سخن گفته و آن را مشتمل بر چهار جنس مىداند و آنها عبارتند از: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت. | ||
3- عدالت: عدالت، مبسوطترين بحث اخلاقى در اخلاق ناصرى است. خواجه، بر خلاف سياستانديشان دوره طلايى اسلامى، عدالت را نه ذيل باب سياست، بلكه در چهارچوب اخلاق طرح نموده و آن را بر ديگر فضايل سهگانه اخلاقى رجحان مىدهد. وى، تصريح مىكند كه هيچ فضيلتى، شريفتر از عدالت نيست. | 3- عدالت: عدالت، مبسوطترين بحث اخلاقى در اخلاق ناصرى است. خواجه، بر خلاف سياستانديشان دوره طلايى اسلامى، عدالت را نه ذيل باب سياست، بلكه در چهارچوب اخلاق طرح نموده و آن را بر ديگر فضايل سهگانه اخلاقى رجحان مىدهد. وى، تصريح مىكند كه هيچ فضيلتى، شريفتر از عدالت نيست. |
ویرایش