۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علياكبر' به 'علیاكبر') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
'''سلجوقيان و غُزّ در کرمان'''، نوشته [[محمد ابراهیم خبیصی|محمد بن ابراهيم خصیبی]]، به كوشش [[باستانی پاریزی، محمد ابراهیم|باستانى پاريزى]] اين كتاب كه رونوشتهایى از بدايع الازمان افضلالدين ابوحامد کرمانى است، به رويدادهاى کرمان در سالهاى 467 - 619 هجرى قمرى ميپردازد. رويدادهاى خرد و كلانى كه افضل کرمانى، دبير درگاه سلجوقيان در آن روزگار ثبت كرد، امروز به همت محمد بن ابراهيم در اين كتاب جاى گرفته است. برخى از پژوهشگران، اين كتاب را اصيل ندانسته و گفتهاند: دليلى بر اين نيست كه نويسنده آن، يكباره به نوشتن تاريخ سلجوقيان کرمان دستزده باشد، اما بر پايه متن اين كتاب، گويى وى در نوشتن چنين تاريخچهاى تعمد داشته و با انگيزهاى نيرومند به اين كار پرداخته؛ زيرا دختر قاورد سلجوقى، به همسرى يكى از سادات شهداد (يكى از نياكان نويسنده) درآمده و از اينرو، او خواسته است كه تاريخ اجدادش را بنويسد. | '''سلجوقيان و غُزّ در کرمان'''، نوشته [[محمد ابراهیم خبیصی|محمد بن ابراهيم خصیبی]]، به كوشش [[باستانی پاریزی، محمد ابراهیم|باستانى پاريزى]] اين كتاب كه رونوشتهایى از بدايع الازمان افضلالدين ابوحامد کرمانى است، به رويدادهاى کرمان در سالهاى 467 - 619 هجرى قمرى ميپردازد. رويدادهاى خرد و كلانى كه افضل کرمانى، دبير درگاه سلجوقيان در آن روزگار ثبت كرد، امروز به همت محمد بن ابراهيم در اين كتاب جاى گرفته است. برخى از پژوهشگران، اين كتاب را اصيل ندانسته و گفتهاند: دليلى بر اين نيست كه نويسنده آن، يكباره به نوشتن تاريخ سلجوقيان کرمان دستزده باشد، اما بر پايه متن اين كتاب، گويى وى در نوشتن چنين تاريخچهاى تعمد داشته و با انگيزهاى نيرومند به اين كار پرداخته؛ زيرا دختر قاورد سلجوقى، به همسرى يكى از سادات شهداد (يكى از نياكان نويسنده) درآمده و از اينرو، او خواسته است كه تاريخ اجدادش را بنويسد. | ||
[[محمد ابراهیم خبیصی|محمد بنابراهيم]] در دوران حكومت گنجعليخان زيك | [[محمد ابراهیم خبیصی|محمد بنابراهيم]] در دوران حكومت گنجعليخان زيك <ref>«زيك»، طايفهاى از طوايف ايران بود. ر.ک: باستانى پاريزى، «گنجعليخان»، دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه اصفهان، دوره اول، سال 1343، شماره يكم، ص 65</ref> (1035 - 1004) در کرمان ميزيست و افزون بر اين، رويدادهايى در كتابش گنجانده كه ابوحامد آنها را در بدايع الازمان نياورده و هر جا از آن كتاب چيزى نقل كرده، همچون مورخى امين به روشنى از نويسندهاش نام برده و در شرح خصالش قلم زده است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
نويسنده در آغاز به لشكركشى قاورد سلجوقى (466 442ق 1073/ 1050م) | نويسنده در آغاز به لشكركشى قاورد سلجوقى (466 442ق 1073/ 1050م) <ref>«زيك»، طايفهاى از طوايف ايران بود. ر.ک: همان، «برزكوه»، هنر و مردم، سال 1354، شماره 153 و 154، ص 172</ref> و رويارويياش با بهرام و گرفتن بردسير اشاره میكند و به توصيف مردان جنگآور و دليرش و سلاحهاى آنان میپردازد. بهرام با توجه به نيروى قارود و سپاه او، مصلحت خود و رعيتش را در صلح با وى ديد، اما از سوى ديگر مرزبان بنسلطانالدوله ديلمى (باكالنجار) كه پس از مرگ عمويش ابوالفوارس (حاكم کرمان) بر آنجا فرمان مىراند، از شيراز به سوى قاورد لشكر كشيد و با همدستى بهرام و رئيس خناب (جايى نزديك سيرجان) كشته شد و مَلك قاورد، مُلك کرمان را گرفت. قاورد پادشاهى مدبر و شبزندهدار بود و خود و خاندانش 150 سال بر آنجا فرمان راندند. شيوه حكومتدارى و اخلاق جهاندارى و مردمدوستى وى، ماجراى فتح قفص و ولايتهاى عمان و سيستان نيز در همين فصل گنجانده شده است. قاورد سرانجام فارس را نيز گرفت و به درخواست مكتوب اميران ملكشاه، به انگيزه نبرد با اين پادشاه جوان به همدان رفت، اما به هر روى، شكست خورد. او و دو پسرش را هنگام گريختن اسير كردند و پس از چند روز آنان را كشتند. | ||
پس از قاورد، پسرش کرمانشاه بر تخت شاهى نشست و پس از يك سال درگذشت. فصل بعدى كتاب به پادشاهى سلطان شاه، پسر ديگر قاورد میپردازد و قصيدههايى در وصف او میآورد. وى از اسارت ملكشاه گريخت و كار پادشاهى را يك سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملكشاه كه سوگند خورده بود کرمان را ويران سازد، بدين شهر رسيد و براى اثبات راستى اين سوگند، برج فيروزه را ويران كرد و پس از هفده روز بازگشت. | پس از قاورد، پسرش کرمانشاه بر تخت شاهى نشست و پس از يك سال درگذشت. فصل بعدى كتاب به پادشاهى سلطان شاه، پسر ديگر قاورد میپردازد و قصيدههايى در وصف او میآورد. وى از اسارت ملكشاه گريخت و كار پادشاهى را يك سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملكشاه كه سوگند خورده بود کرمان را ويران سازد، بدين شهر رسيد و براى اثبات راستى اين سوگند، برج فيروزه را ويران كرد و پس از هفده روز بازگشت. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
گزارش درباره پادشاهى تورانشاه بنطغرل، دوازدهمين شاه قاوردى و رفتن او به بردسير و ديگر روىدادهاى خرد و كلان دوران وى، در گفتار سيزدهم اين كتاب جاى گرفته است. | گزارش درباره پادشاهى تورانشاه بنطغرل، دوازدهمين شاه قاوردى و رفتن او به بردسير و ديگر روىدادهاى خرد و كلان دوران وى، در گفتار سيزدهم اين كتاب جاى گرفته است. | ||
گفتار چهاردهم كه خود چند گفتار دارد، از آمدن لشكريان غُز | گفتار چهاردهم كه خود چند گفتار دارد، از آمدن لشكريان غُز <ref>منابع بيزانسى تركان غز را UZ و منابع روسى آنان را Tork نوشتهاند كه از اولى، نام «آغوز» و از دومى نام «ترك» پديد آمده است. ر.ک: «آغوزها»، وحيد، دوره دهم، شماره دهم، ص 1134. نويسنده برهان قاطع در اینباره مينويسد: «غز» صنفى از تركان غارتگر بودهاند كه در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف درآوردند و او را گرفتند و در قفس كردند». به نقل از علياكبر دهخدا، لغتنامه، مدخل «غُز»</ref> به کرمان و زد و خوردها و مهاجرتهاى آنان و ماجراى آمدن قحطى به کرمان در آن روزگار و كشته شدن ملك تورانشاه بر دست ظافر محمد اميرك و پادشاهى محمدشاه بنبهرامشاه گزارش ميدهد. اين بخش با گفتارى درباره روند حاكم شدن مباركشاه و فرجام كار او پايان مييابد. نسبنامه (شجرهنامه) سلجوقيان کرمان نيز در همين فصل جاى گرفته و پس از آن فصل دوم با عنوان «حكومت غز در کرمان» آغاز شده است. | ||
رسيدن ملك دينار به ولايت کرمان، آمدن خواجه جمال گريدى نزد او و روى آوردن ملك دينار به گرفتن خبيص، خواستگارى او از خاتون کرمانى (دختر ملك طغرل و عمه محمدشاه)، سركشى فرزندان مجاهد و درگيرى آنان با ملك، آمدن محمدشاه از فارس به بم، موافقت سابقعلى با او براى فرستادن لشكر جنگى به خبيص، روى كردن دينار به كوبنان و جيرفت و هرمز و گرفتن قلعه منوجان، عزل شدن خواجه جمال از وزارت و گمارده شدن ناصحالدين به جاى وى، كشته شدن تاجالدين، ديدار ملك دينار با پادشاه جزيره قيس و همدستى غُز براى كشتن او، درونمايه بخش نخست اين فصل به شمار میآید. | رسيدن ملك دينار به ولايت کرمان، آمدن خواجه جمال گريدى نزد او و روى آوردن ملك دينار به گرفتن خبيص، خواستگارى او از خاتون کرمانى (دختر ملك طغرل و عمه محمدشاه)، سركشى فرزندان مجاهد و درگيرى آنان با ملك، آمدن محمدشاه از فارس به بم، موافقت سابقعلى با او براى فرستادن لشكر جنگى به خبيص، روى كردن دينار به كوبنان و جيرفت و هرمز و گرفتن قلعه منوجان، عزل شدن خواجه جمال از وزارت و گمارده شدن ناصحالدين به جاى وى، كشته شدن تاجالدين، ديدار ملك دينار با پادشاه جزيره قيس و همدستى غُز براى كشتن او، درونمايه بخش نخست اين فصل به شمار میآید. | ||
ديگر گفتار بخش دوم، با گزارشى درباره درگذشت ملك دينار بر اثر سرسام | ديگر گفتار بخش دوم، با گزارشى درباره درگذشت ملك دينار بر اثر سرسام<ref>سرسام، گونهاى از بيمارى است كه موجب باد كردن بينى و آشكار شدن سوراخهاى آن و رنج بردن سرسامگرفته از نور و روشنايى میشود. آنندراج، به نقل از علياكبر دهخدا، لغتنامه، «سرسام»</ref> و نشستن پسرش، علاءالدين فرخشاه در جاى او و گزارشى درباره آرامگاه ملك دينار، پناهندگى فرخشاه به خوارزم و روى آوردن ارسلان خان (نوه خوارزمشاه) به کرمان، درگذشت فرخشاه در اين شهر و آوارگى قوم غُز در بيابان آغاز میشود و به پادشاهى عجمشاه، پسر كوچك ملك دينار و رويدادهاى روزگار وى و روى كار آمدن «ملوك ايج» پايان مييابد. | ||
فرستادگان قوم ايج (ايگ) در دوران حاجب عمر، به انگيزه تأكيد بر پيمانهاى خود، دوبار به کرمان رفتند. ناصحالدين آنان را به جنگ با غُز و گرفتن اين شهر برانگيخت. اين گفتار، گزارشى بلند درباره رويارويى اين دو گروه و كشمكشها و نبردهاى آنان است. گفتار كوتاهى نيز درباره «ساير احوال تا 619 قمرى»؛ يعنى دوران حكومت قتلق سلطان بر کرمان، در پايان اين فصل وجود دارد. | فرستادگان قوم ايج (ايگ) در دوران حاجب عمر، به انگيزه تأكيد بر پيمانهاى خود، دوبار به کرمان رفتند. ناصحالدين آنان را به جنگ با غُز و گرفتن اين شهر برانگيخت. اين گفتار، گزارشى بلند درباره رويارويى اين دو گروه و كشمكشها و نبردهاى آنان است. گفتار كوتاهى نيز درباره «ساير احوال تا 619 قمرى»؛ يعنى دوران حكومت قتلق سلطان بر کرمان، در پايان اين فصل وجود دارد. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
مصحح محترم اين كتاب، برپايه استدلال دكتر مهدى بيانى، آن را رونوشتهاى از بدايعالزمان مىشمرد، اما به هر روى، آن را از اصالت تهى نميبيند و با آوردن دلايلى در اینباره، بر اين دعوى پاى ميفشارد. اين كتاب را نخست هوتسما، تصحيح و منتشر كرد، اما بخش نخست (تاريخ سلجوقيان) را در آن نياورد. به بخش آخر اين كتاب نيز دسترس نيست؛ زيرا نسخه اصلى آن كه در كتابخانه برلين بود، پس از جنگ جهانى دوم گم شد. انگيزه مصحح در چاپ دوباره اين اثر، نبود نسخه اصلى و پرغلط بودن نسخه تصحيح شده هوتسماست. | مصحح محترم اين كتاب، برپايه استدلال دكتر مهدى بيانى، آن را رونوشتهاى از بدايعالزمان مىشمرد، اما به هر روى، آن را از اصالت تهى نميبيند و با آوردن دلايلى در اینباره، بر اين دعوى پاى ميفشارد. اين كتاب را نخست هوتسما، تصحيح و منتشر كرد، اما بخش نخست (تاريخ سلجوقيان) را در آن نياورد. به بخش آخر اين كتاب نيز دسترس نيست؛ زيرا نسخه اصلى آن كه در كتابخانه برلين بود، پس از جنگ جهانى دوم گم شد. انگيزه مصحح در چاپ دوباره اين اثر، نبود نسخه اصلى و پرغلط بودن نسخه تصحيح شده هوتسماست. | ||
== | ==پانویس == | ||
<references /> | |||
==منابع مقاله== | |||
#متن كتاب. | |||
#پيشگفتار مصحح كتاب. | |||
#دهخدا، علیاكبر ، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران. | |||
#باستانى پاريزى (1343)، «گنجعليخان»، دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه اصفهان، دوره اول، شماره يكم، ص 65. | |||
#(1354)، «برزكوه»، هنر و مردم، شماره 153 و 154، ص 172. | |||
==وابستهها== | ==وابستهها== |
ویرایش