پرش به محتوا

رسائل الكندي الفلسفية: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۸ دسامبر ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - 'مى‏شوند' به 'می‌شوند'
جز (جایگزینی متن - 'مى‏دانیم' به 'می‌دانیم')
جز (جایگزینی متن - 'مى‏شوند' به 'می‌شوند')
خط ۵۱: خط ۵۱:
او بحث خود را با بیان «مطالب علمى» چهارگانه، یعنى مطلب هل، مطلب ما، مطلب اىّ و مطلب لم، آغاز می‎کند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص30</ref>.
او بحث خود را با بیان «مطالب علمى» چهارگانه، یعنى مطلب هل، مطلب ما، مطلب اىّ و مطلب لم، آغاز می‎کند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص30</ref>.


در فن سوم رساله، از این مسئله بحث به میان می‌آید که آیا ممکن است شى‏ء علت وجود خود واقع شود یا نه و با طرح احتمالات چهارگانه‏اى در مورد آن که همگى منتهى به تناقض مى‏شوند، امتناع چنین امرى را اثبات مى‎کند<ref>ر.ک: همان، ص58</ref>.
در فن سوم رساله، از این مسئله بحث به میان می‌آید که آیا ممکن است شى‏ء علت وجود خود واقع شود یا نه و با طرح احتمالات چهارگانه‏اى در مورد آن که همگى منتهى به تناقض می‌شوند، امتناع چنین امرى را اثبات مى‎کند<ref>ر.ک: همان، ص58</ref>.


فن چهارم نیز با بحث از معناى وحدت در محسوسات و آنچه ملحق بدان‏هاست آغاز می‌شود و محور مباحث آن را مسئله توحید تشکیل مى‏دهد و به اعتبارى هم مى‏توان گفت که اندیشه اصلى مطرح‏شده در این رساله همان مسئله توحید است<ref>ر.ک: کندی، یعقوب بن اسحاق، ص5</ref>.
فن چهارم نیز با بحث از معناى وحدت در محسوسات و آنچه ملحق بدان‏هاست آغاز می‌شود و محور مباحث آن را مسئله توحید تشکیل مى‏دهد و به اعتبارى هم مى‏توان گفت که اندیشه اصلى مطرح‏شده در این رساله همان مسئله توحید است<ref>ر.ک: کندی، یعقوب بن اسحاق، ص5</ref>.
خط ۶۶: خط ۶۶:
او پس از آنکه مقدار و مقادیر متجانس را تعریف مى‎کند، به ذکر مقدماتى که به‎منزله احکامى کلى درباره مقادیر متجانس مى‏باشند، مى‏پردازد. او این مقدمات را به‎ترتیب منطقى ذکر و هریک را با استدلال اثبات مى‎کند و در این کار از علائم ریاضى و مثال و بیان واضح بهره می‌جوید. این مقدمات عبارتند از:
او پس از آنکه مقدار و مقادیر متجانس را تعریف مى‎کند، به ذکر مقدماتى که به‎منزله احکامى کلى درباره مقادیر متجانس مى‏باشند، مى‏پردازد. او این مقدمات را به‎ترتیب منطقى ذکر و هریک را با استدلال اثبات مى‎کند و در این کار از علائم ریاضى و مثال و بیان واضح بهره می‌جوید. این مقدمات عبارتند از:
# مقادیر متجانس، که برخى بزرگ‏تر از برخى دیگر نباشند، متساوى‏اند.
# مقادیر متجانس، که برخى بزرگ‏تر از برخى دیگر نباشند، متساوى‏اند.
# اگر بر یکى از مقادیر متجانس متساوى، مقدار متجانس دیگرى افزوده شود، آن‏ها غیر مساوى مى‏شوند.
# اگر بر یکى از مقادیر متجانس متساوى، مقدار متجانس دیگرى افزوده شود، آن‏ها غیر مساوى می‌شوند.
# وجود دو مقدار متجانس نامتناهى، که یکى کمتر از دیگرى باشد، ناممکن است.
# وجود دو مقدار متجانس نامتناهى، که یکى کمتر از دیگرى باشد، ناممکن است.
# مقادیر متجانس که هریک از آن‏ها متناهى‏اند، کل آن‏ها نیز متناهى خواهند بود.
# مقادیر متجانس که هریک از آن‏ها متناهى‏اند، کل آن‏ها نیز متناهى خواهند بود.
خط ۷۲: خط ۷۲:
کندى پس از آن به اثبات این امر مى‏پردازد که ممکن نیست جرمى نامتناهى وجود داشته باشد. دلیل آن هم این است که اگر جزء محدودى از این جرم نامتناهى را درنظر بگیریم و آن را منفک کنیم، آنچه باقى مى‏ماند یا متناهى است که در نتیجه کل آن، بنا به مقدمه چهارم متناهى خواهد بود و یا نامتناهى است. در این صورت اگر آنچه را که از آن جدا کرده بودیم، دوباره بدان بیفزاییم و حاصل باز هم نامتناهى باشد - و می‌دانیم که این نامتناهى که پس از افزودن جزء حاصل شده است، بزرگ‏تر از آن است که چنین جزئى بدان افزوده نشده بود - در این صورت یک نامتناهى بزرگ‏تر از نامتناهى دیگر خواهد بود و این با مقدمات اول و دوم ناسازگار است. در نهایت کندى نتیجه مى‎گیرد که جرم عالم ضرورتا متناهى است.
کندى پس از آن به اثبات این امر مى‏پردازد که ممکن نیست جرمى نامتناهى وجود داشته باشد. دلیل آن هم این است که اگر جزء محدودى از این جرم نامتناهى را درنظر بگیریم و آن را منفک کنیم، آنچه باقى مى‏ماند یا متناهى است که در نتیجه کل آن، بنا به مقدمه چهارم متناهى خواهد بود و یا نامتناهى است. در این صورت اگر آنچه را که از آن جدا کرده بودیم، دوباره بدان بیفزاییم و حاصل باز هم نامتناهى باشد - و می‌دانیم که این نامتناهى که پس از افزودن جزء حاصل شده است، بزرگ‏تر از آن است که چنین جزئى بدان افزوده نشده بود - در این صورت یک نامتناهى بزرگ‏تر از نامتناهى دیگر خواهد بود و این با مقدمات اول و دوم ناسازگار است. در نهایت کندى نتیجه مى‎گیرد که جرم عالم ضرورتا متناهى است.


این رساله علی‌‏رغم کوتاهى و اختصار آن، خود رساله مستقلى است؛ چنان‏که کندى در آخر رساله بدان اشاره مى‏کند و از این جهت بر دو رساله بعد مقدم داشته شد که مطالب مندرج در آن و مطالب مندرج در رساله بعد از آن، مربوط به اثبات مسائلى مى‏شوند که در رساله سوم مطرح شده‌‏اند<ref>ر.ک: همان، ص80-79؛ همان، ص138-137</ref>.
این رساله علی‌‏رغم کوتاهى و اختصار آن، خود رساله مستقلى است؛ چنان‏که کندى در آخر رساله بدان اشاره مى‏کند و از این جهت بر دو رساله بعد مقدم داشته شد که مطالب مندرج در آن و مطالب مندرج در رساله بعد از آن، مربوط به اثبات مسائلى می‌شوند که در رساله سوم مطرح شده‌‏اند<ref>ر.ک: همان، ص80-79؛ همان، ص138-137</ref>.
   
   
ه)- در چیستى آنچه که نامتناهى بودنش ناممکن نیست و در چیستى آنچه بدان «نامتناهى» گفته می‌شود: این رساله نیز نمونه‏اى دیگر از روش تحقیقاتى کندى در ارائه مقدمات و استنتاج از آن‏هاست. این رساله، پس از دیباچه متعارف رسائل کندى، با ذکر چهار مقدمه بدیهى ریاضى آغاز می‌شود و از آن‏ها براى اثبات این امر که وجود جرم نامتناهى بالفعل محال است، استفاده مى‏گردد و اساس این استدلال نیز منتهى شدن فرض وجود جرم نامتناهى بالفعل به تناقض است. کندى سپس به اثبات متناهى بودن جسم مى‏پردازد و پس از تأکید بر وابستگى و تلازم سه امر زمان و حرکت و جرم به یکدیگر، در پى اثبات این امر برمی‌آید که زمان متناهى است و آغازى دارد؛ زیرا مانند حرکت در مورد آن هم مى‏توان سخن از «من» و «إلى» به میان آورد و چون عدم تناهى بالفعل در جرم و حرکت و زمان ممکن نیست، پس عدم تناهى جز به‏صورت بالقوه و امکان وجود ندارد<ref>ر.ک: همان، ص87؛ همان، ص147</ref>.
ه)- در چیستى آنچه که نامتناهى بودنش ناممکن نیست و در چیستى آنچه بدان «نامتناهى» گفته می‌شود: این رساله نیز نمونه‏اى دیگر از روش تحقیقاتى کندى در ارائه مقدمات و استنتاج از آن‏هاست. این رساله، پس از دیباچه متعارف رسائل کندى، با ذکر چهار مقدمه بدیهى ریاضى آغاز می‌شود و از آن‏ها براى اثبات این امر که وجود جرم نامتناهى بالفعل محال است، استفاده مى‏گردد و اساس این استدلال نیز منتهى شدن فرض وجود جرم نامتناهى بالفعل به تناقض است. کندى سپس به اثبات متناهى بودن جسم مى‏پردازد و پس از تأکید بر وابستگى و تلازم سه امر زمان و حرکت و جرم به یکدیگر، در پى اثبات این امر برمی‌آید که زمان متناهى است و آغازى دارد؛ زیرا مانند حرکت در مورد آن هم مى‏توان سخن از «من» و «إلى» به میان آورد و چون عدم تناهى بالفعل در جرم و حرکت و زمان ممکن نیست، پس عدم تناهى جز به‏صورت بالقوه و امکان وجود ندارد<ref>ر.ک: همان، ص87؛ همان، ص147</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش