۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'كردهاند' به 'كردهاند') |
جز (جایگزینی متن - 'مىرسد' به 'مىرسد') |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
#براى آشنا شدن با چگونگى ترجمه در اثر حاضر و سهولت مقابله آن با متن اصلى، مطلبى از نويسنده همراه با ترجمه آن در اينجا ذكر مىشود: نويسنده چنين نوشته است: "... چنين گويد جمعكننده اين كتاب پندها، الامير عنصرالمعالى كيكاوس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگير مولى اميرالمؤمنين، با فرزند خويش گيلانشاه. بدان اى پسر كه من پير شدم و ضعيفى و بىنيرويى و بىتوشى بر من چيره شد و منشور عزل زندگانى ]را[ از موى خويش بر روى خويش كتابتى همىبينم كه اين كتابت را دست چارهجويان بستردن نتواند.... پس آنچه از موجب طبع خويش يافتم در هر بابى سخنى چند جمع كردم و آنچه بايستهتر بود و مختصرتر درين نامه نبشتم. اگر از تو كار بستن خيزد خود پسنديده آمد و الّا من آنچه شرط پدرى بود بجاى آورده باشم كه گفتهاند كه: بر گوينده جز گفتار نيست چون شنونده خريدار نيست جاى آزار نيست...."<ref>قابوس نامه، ص3- 4</ref>و مترجمان اين گونه ترجمه كردهاند: "هكذا يقول جامع هذه النصائح، الأمير عنصر المعالى كيكاوس بن إسكندر بن قابوس بن وشمكير مولى أمير المؤمنين، لابنه كيلانشاه: اعلم يا بنى أنى قد هرمت، و غلب علي الضعف، و من شعرى أرى رقما لمنشور اعتزالى الحياة مسطورا على وجهي لا تستطيع محوه يد المدبرين،... فكل ما وجدته فى طبعى جمعت منه كلمات فى كل باب، و كل ما كان أوجب و أفضل دونته فى هذا الكتاب، فإن تحقق منك العمل فيها، و إلا فأكون قد أديت شرط الأبوة، فقد قيل ليس على القائل أكثر من الكلام، فإن لم يكن السامع مشتريا فلا ضير."<ref>متن كتاب، ص19</ref>همان طور كه ملاحظه مىشود ترجمه عربى، رسا و درست و مطابق با متن فارسى است جز اينكه به جاى "بايسته تر"از دو كلمه "أوجب" و "أفضل" استفاده شده و كلمه "مختصرتر" ترجمه نشده است. | #براى آشنا شدن با چگونگى ترجمه در اثر حاضر و سهولت مقابله آن با متن اصلى، مطلبى از نويسنده همراه با ترجمه آن در اينجا ذكر مىشود: نويسنده چنين نوشته است: "... چنين گويد جمعكننده اين كتاب پندها، الامير عنصرالمعالى كيكاوس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگير مولى اميرالمؤمنين، با فرزند خويش گيلانشاه. بدان اى پسر كه من پير شدم و ضعيفى و بىنيرويى و بىتوشى بر من چيره شد و منشور عزل زندگانى ]را[ از موى خويش بر روى خويش كتابتى همىبينم كه اين كتابت را دست چارهجويان بستردن نتواند.... پس آنچه از موجب طبع خويش يافتم در هر بابى سخنى چند جمع كردم و آنچه بايستهتر بود و مختصرتر درين نامه نبشتم. اگر از تو كار بستن خيزد خود پسنديده آمد و الّا من آنچه شرط پدرى بود بجاى آورده باشم كه گفتهاند كه: بر گوينده جز گفتار نيست چون شنونده خريدار نيست جاى آزار نيست...."<ref>قابوس نامه، ص3- 4</ref>و مترجمان اين گونه ترجمه كردهاند: "هكذا يقول جامع هذه النصائح، الأمير عنصر المعالى كيكاوس بن إسكندر بن قابوس بن وشمكير مولى أمير المؤمنين، لابنه كيلانشاه: اعلم يا بنى أنى قد هرمت، و غلب علي الضعف، و من شعرى أرى رقما لمنشور اعتزالى الحياة مسطورا على وجهي لا تستطيع محوه يد المدبرين،... فكل ما وجدته فى طبعى جمعت منه كلمات فى كل باب، و كل ما كان أوجب و أفضل دونته فى هذا الكتاب، فإن تحقق منك العمل فيها، و إلا فأكون قد أديت شرط الأبوة، فقد قيل ليس على القائل أكثر من الكلام، فإن لم يكن السامع مشتريا فلا ضير."<ref>متن كتاب، ص19</ref>همان طور كه ملاحظه مىشود ترجمه عربى، رسا و درست و مطابق با متن فارسى است جز اينكه به جاى "بايسته تر"از دو كلمه "أوجب" و "أفضل" استفاده شده و كلمه "مختصرتر" ترجمه نشده است. | ||
#همچنين نويسنده چنين نوشته است: " باب چهلم در آيين ] و[ شرط وزارت: اگر چنان بود كه به وزارت افتى محاسبت و معاملتشناس باش و با خداوند خويش راستى و انصاف كن و همه طريق راستى نگهدار و همه خود را مخواه كه گفتهاند: من طلب الكلّ فاته الكلّ كه همه بتو نهدهند اگر دهند بعد از آن، آن را خواستار بود، اگر اول فراز گذارند آخر بنه گذارند. پس چيز خداوند نگاه دار و اگر بخورى بدو انگشت خور تا در گلو بنه ماند.... "<ref>قابوس نامه، ص3- 4</ref>و مترجمان اين گونه ترجمه كردهاند: " الباب الأربعون فى شرائط الوزارة أى بنى، إذا اتفق لك أن تكون وزيرا فكن محاسبا و اعرف المعاملة جيدا، و استشعر الصدق مع مولاك، و انصف ولى نعمتك، و لا تطلب الكل لنفسك، فإنك لا تعطى الكل، و إذا أعطوك فى الحال فإنهم يطلبونه من بعد ذلك، و إذا تركوه أولا فإنهم لا يتركونه آخرا، فاحفظ مال الملك، و إذا أكلت منه فكله بأصبعين حتى لا يتوقف فى حلقك...."<ref>متن كتاب، ص19</ref>در اين ترجمه هم ملاحظه مىشود كه برگردان صحيح و مطابق است و اشكالى در ميان نيست. | #همچنين نويسنده چنين نوشته است: " باب چهلم در آيين ] و[ شرط وزارت: اگر چنان بود كه به وزارت افتى محاسبت و معاملتشناس باش و با خداوند خويش راستى و انصاف كن و همه طريق راستى نگهدار و همه خود را مخواه كه گفتهاند: من طلب الكلّ فاته الكلّ كه همه بتو نهدهند اگر دهند بعد از آن، آن را خواستار بود، اگر اول فراز گذارند آخر بنه گذارند. پس چيز خداوند نگاه دار و اگر بخورى بدو انگشت خور تا در گلو بنه ماند.... "<ref>قابوس نامه، ص3- 4</ref>و مترجمان اين گونه ترجمه كردهاند: " الباب الأربعون فى شرائط الوزارة أى بنى، إذا اتفق لك أن تكون وزيرا فكن محاسبا و اعرف المعاملة جيدا، و استشعر الصدق مع مولاك، و انصف ولى نعمتك، و لا تطلب الكل لنفسك، فإنك لا تعطى الكل، و إذا أعطوك فى الحال فإنهم يطلبونه من بعد ذلك، و إذا تركوه أولا فإنهم لا يتركونه آخرا، فاحفظ مال الملك، و إذا أكلت منه فكله بأصبعين حتى لا يتوقف فى حلقك...."<ref>متن كتاب، ص19</ref>در اين ترجمه هم ملاحظه مىشود كه برگردان صحيح و مطابق است و اشكالى در ميان نيست. | ||
#بررسى تفصيلى اين ترجمه از نظر مطابقت با متن فارسى، كارى مشكل است و زمانى طولانى مىطلبد ولكن با بررسى مختصر و اجمالى كه انجام شد؛ به نظر | #بررسى تفصيلى اين ترجمه از نظر مطابقت با متن فارسى، كارى مشكل است و زمانى طولانى مىطلبد ولكن با بررسى مختصر و اجمالى كه انجام شد؛ به نظر مىرسد كه ترجمه حاضر به زبان عربى فصيح برگردان شده و قابل قبول است و اشكال مهم يا افزايش يا كاهشى از سوى مترجم محترم مشاهده نشد جز اينكه به نظر مىرسد مترجمان محترم قدرى متن فارسى را خلاصه كردهاند و به همين جهت ترجمه عربى از نظر حجم كمتر از متن فارسى شده است (حدود صد صفحه كمتر شده است). | ||
#مترجمان محترم، ترجمه كتاب حاضر را در تاريخ روز يكشنبه 8 محرم 1372 به پايان رساندهاند.<ref>همان، ص163</ref> | #مترجمان محترم، ترجمه كتاب حاضر را در تاريخ روز يكشنبه 8 محرم 1372 به پايان رساندهاند.<ref>همان، ص163</ref> | ||
#مترجمان گاهى در پاورقى برخى از مطالب نويسنده را نقد كردهاند از جمله نويسنده نوشته است: "... چنين شنودم كه بدان روزگار كه متوكل خليفه بود ببغداد..." و مترجمان در نقدش نوشتهاند: "كان مقر الخليفة المتوكل فى سرّ من رأى لا فى بغداد." مركز حكومت خليفه متوكل در سرّ من رأى بود نه در بغداد.<ref>متن كتاب، ص34 پاورقى 1</ref> | #مترجمان گاهى در پاورقى برخى از مطالب نويسنده را نقد كردهاند از جمله نويسنده نوشته است: "... چنين شنودم كه بدان روزگار كه متوكل خليفه بود ببغداد..." و مترجمان در نقدش نوشتهاند: "كان مقر الخليفة المتوكل فى سرّ من رأى لا فى بغداد." مركز حكومت خليفه متوكل در سرّ من رأى بود نه در بغداد.<ref>متن كتاب، ص34 پاورقى 1</ref> |
ویرایش