۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
مترجم، بخشى از كتاب را در سال 1359 برگردانده و باقى را در سالهاى بعدى، ترجمه كرده است. | مترجم، بخشى از كتاب را در سال 1359 برگردانده و باقى را در سالهاى بعدى، ترجمه كرده است. | ||
مترجم اين اثر، كتابهاى مختلفى را به فارسى برگردانيده و قلمى شيوا و دلنشين دارند و ترجمه ايشان نيز روان و جاذبهدار است <ref>ر.ك: واثقى راد، محمدحسين، ص102</ref> | مترجم اين اثر، كتابهاى مختلفى را به فارسى برگردانيده و قلمى شيوا و دلنشين دارند و ترجمه ايشان نيز روان و جاذبهدار است<ref>ر.ك: واثقى راد، محمدحسين، ص102</ref> | ||
ايشان براى گزينش اين كتاب جهت ترجمه، شش دليل در مقدمهاى كه بدان افزوده، آورده است؛ از جمله گويد: اهميت مقام علمى و فضل واقدى، چنان است كه نهتنها كتاب او، بلكه آثار ديگرش هم از همان قرن سوم هجرى مورد استفاده و استناد ديگر مؤلفان و نويسندگان قرار گرفته است و غالبا به كتابهاى او اعتماد داشتهاند و مطالب نقلشده از ديگران را با مطالب واقدى، معيار زدهاند و بدون ترديد هيچ كتابى در سيره و مغازه، به اهميت مغازى ابن اسحاق و مغازى واقدى نيست <ref>همان</ref> | ايشان براى گزينش اين كتاب جهت ترجمه، شش دليل در مقدمهاى كه بدان افزوده، آورده است؛ از جمله گويد: اهميت مقام علمى و فضل واقدى، چنان است كه نهتنها كتاب او، بلكه آثار ديگرش هم از همان قرن سوم هجرى مورد استفاده و استناد ديگر مؤلفان و نويسندگان قرار گرفته است و غالبا به كتابهاى او اعتماد داشتهاند و مطالب نقلشده از ديگران را با مطالب واقدى، معيار زدهاند و بدون ترديد هيچ كتابى در سيره و مغازه، به اهميت مغازى ابن اسحاق و مغازى واقدى نيست<ref>همان</ref> | ||
ايشان براى اثبات مدعاى خود از [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]]، ابواسحاق، ابراهيم ثقفى، مسعودى، [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، ابوالفدا، نويرى و ابن ابىالحديد نام برده است كه به مغازى واقدى استناد كردهاند. بىترديد اينان گاه به مغازى واقدى استناد كردهاند؛ اما بايد پذيرفت كه همه مؤلفان و نويسندگان به گفته او، استناد نكردهاند. همچنين به تمام گفتههاى او نيز اعتماد نكردهاند. استناد در چند مورد، دليل بر برترى مقام علمى نمىشود. پيشتر نيز گفتيم كه شمارى از پيشوايان مذاهب و محدثان، كتاب او را فاقد اعتبار دانستهاند. بهتر بود مترجم محترم، دليل ارائه مىداد كه چه كسى و كجا مطالب واقدى را ضابطه درستى مطالب ديگران قرار داده است <ref>همان</ref> | ايشان براى اثبات مدعاى خود از [[بلاذری، احمد بن یحیی|بلاذرى]]، ابواسحاق، ابراهيم ثقفى، مسعودى، [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، ابوالفدا، نويرى و ابن ابىالحديد نام برده است كه به مغازى واقدى استناد كردهاند. بىترديد اينان گاه به مغازى واقدى استناد كردهاند؛ اما بايد پذيرفت كه همه مؤلفان و نويسندگان به گفته او، استناد نكردهاند. همچنين به تمام گفتههاى او نيز اعتماد نكردهاند. استناد در چند مورد، دليل بر برترى مقام علمى نمىشود. پيشتر نيز گفتيم كه شمارى از پيشوايان مذاهب و محدثان، كتاب او را فاقد اعتبار دانستهاند. بهتر بود مترجم محترم، دليل ارائه مىداد كه چه كسى و كجا مطالب واقدى را ضابطه درستى مطالب ديگران قرار داده است<ref>همان</ref> | ||
اما اينكه نوشتهاند: «بىترديد بهترين كتاب است»، خوب بود ايشان نخست كتابهاى سيره و مغازى ابن هشام، طبقات ابن سعد، سيره [[ذهبى]]، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، صالحى شامى، [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] را ملاحضه مىفرمود كه مستند و با تجزيه و تحليل بيشتر نوشته شدهاند <ref>همان</ref> | اما اينكه نوشتهاند: «بىترديد بهترين كتاب است»، خوب بود ايشان نخست كتابهاى سيره و مغازى ابن هشام، طبقات ابن سعد، سيره [[ذهبى]]، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، صالحى شامى، [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] را ملاحضه مىفرمود كه مستند و با تجزيه و تحليل بيشتر نوشته شدهاند<ref>همان</ref> | ||
يكى از دلايل او آن است كه واقدى آيات مربوط به هر جنگ و سريه را در پايان آورده است. گرچه اين كار واقدى درخور تحسين است، اما ويژگى اين كتاب نيست؛ چراكه ابن هشام نيز آيات مربوط به هر سريه و غزوه را در پايان همان فصل آورده و به تفسير آن آيات نيز پرداخته است <ref>همان</ref> | يكى از دلايل او آن است كه واقدى آيات مربوط به هر جنگ و سريه را در پايان آورده است. گرچه اين كار واقدى درخور تحسين است، اما ويژگى اين كتاب نيست؛ چراكه ابن هشام نيز آيات مربوط به هر سريه و غزوه را در پايان همان فصل آورده و به تفسير آن آيات نيز پرداخته است<ref>همان</ref> | ||
برخى از دلايل مترجم چندان قابل توجه نيست؛ از جمله «ابن خرداذبه مىپنداشت كه مادر واقدى ايرانى بوده است» <ref>همان</ref> | برخى از دلايل مترجم چندان قابل توجه نيست؛ از جمله «ابن خرداذبه مىپنداشت كه مادر واقدى ايرانى بوده است»<ref>همان</ref> | ||
تنها ويژگى مغازى واقدى آن است كه بهتفصيل نوشته شده و قديمىتر مىباشد؛ اما چون اكثر روايات آن مرسل هستند، از اعتبار ساقط مىباشد <ref>همان</ref> | تنها ويژگى مغازى واقدى آن است كه بهتفصيل نوشته شده و قديمىتر مىباشد؛ اما چون اكثر روايات آن مرسل هستند، از اعتبار ساقط مىباشد<ref>همان</ref> | ||
اين ترجمه در سه جلد، بههمراه فهرستها توسط مركز نشر دانشگاهى چاپ شده است كه جلد اول آن در سال 1361 و جلد دوم در 1362 و جلد سوم در سال 1366، به ترتيب از چاپ خارج شدهاند <ref>همان، ص103</ref> | اين ترجمه در سه جلد، بههمراه فهرستها توسط مركز نشر دانشگاهى چاپ شده است كه جلد اول آن در سال 1361 و جلد دوم در 1362 و جلد سوم در سال 1366، به ترتيب از چاپ خارج شدهاند<ref>همان، ص103</ref> | ||
مترجم، گاه ترجمه را با توضيحات بيشترى آورده است كه به حجم كتاب افزوده و گاه يك سطر عربى به دو سطر فارسى، تبديل شده است <ref>ر.ك: همان</ref> | مترجم، گاه ترجمه را با توضيحات بيشترى آورده است كه به حجم كتاب افزوده و گاه يك سطر عربى به دو سطر فارسى، تبديل شده است<ref>ر.ك: همان</ref> | ||
پارهاى از ضعفهاى اين ترجمه: | پارهاى از ضعفهاى اين ترجمه: | ||
1. در مقدمه مارسدن جونس، اين فراز: «... حيث جذبت شخصية الواقدي اهتمام يحيى حين التقيا في الحج بالمدينة»، به اين شكل ترجمه شده است: «... زيرا در سفر حج، همت والاى يحيى در وجود واقدى، كششى نسبت به او ايجاد كرده بود». به دليل آنكه فعل «جذبت» به اصطلاح تأنيث است، فاعل او بايد «شخصية الواقدي» باشد كه مؤنث لفظى است، نه اهتمام يحيى. واقعيت هم همين بود كه شخصيت واقدى مورد توجه يحيى برمكى قرار گرفت و او را به بغداد دعوت كرد، نه آنكه اهتمام يحيى مورد توجه واقدى قرار گرفته باشد <ref>همان</ref> | 1. در مقدمه مارسدن جونس، اين فراز: «... حيث جذبت شخصية الواقدي اهتمام يحيى حين التقيا في الحج بالمدينة»، به اين شكل ترجمه شده است: «... زيرا در سفر حج، همت والاى يحيى در وجود واقدى، كششى نسبت به او ايجاد كرده بود». به دليل آنكه فعل «جذبت» به اصطلاح تأنيث است، فاعل او بايد «شخصية الواقدي» باشد كه مؤنث لفظى است، نه اهتمام يحيى. واقعيت هم همين بود كه شخصيت واقدى مورد توجه يحيى برمكى قرار گرفت و او را به بغداد دعوت كرد، نه آنكه اهتمام يحيى مورد توجه واقدى قرار گرفته باشد<ref>همان</ref> | ||
2. تغيير معناى اصطلاحى فقهى به معناى لغوى: جمله «... قال إن صالحا بعثه مصدقا، فانتهى إلى رجل معه مأة شاة شصص و معه شاة واحد...»، به اينگونه ترجمه شده است: «... فرمود حضرت صالح او را براى تصديق گفتار خود به آنجا گسيل داشته بود و او به مردى رسيد كه صد ميش كمشير داشت و يك ميش هم داشت كه نسبتا پرشير بود». واژه «مصدق» در سيره پيامبر(ص) و در بيشتر موارد، به گيرنده زكات اطلاق مىشود؛ گرچه در قرآن و در مواردى نيز به معناى تصديقكننده گفتار آمده است، اما در اينجا به دليل ادامه داستان، به مفهوم گيرنده زكات است. برخى از واژههاى ديگر نيز كمى تغيير يافته است <ref>همان</ref> | 2. تغيير معناى اصطلاحى فقهى به معناى لغوى: جمله «... قال إن صالحا بعثه مصدقا، فانتهى إلى رجل معه مأة شاة شصص و معه شاة واحد...»، به اينگونه ترجمه شده است: «... فرمود حضرت صالح او را براى تصديق گفتار خود به آنجا گسيل داشته بود و او به مردى رسيد كه صد ميش كمشير داشت و يك ميش هم داشت كه نسبتا پرشير بود». واژه «مصدق» در سيره پيامبر(ص) و در بيشتر موارد، به گيرنده زكات اطلاق مىشود؛ گرچه در قرآن و در مواردى نيز به معناى تصديقكننده گفتار آمده است، اما در اينجا به دليل ادامه داستان، به مفهوم گيرنده زكات است. برخى از واژههاى ديگر نيز كمى تغيير يافته است<ref>همان</ref> | ||
3. در داستان رفتن [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] به يمن، چنين آمده است: «... فخرج أول السهام سهم الخمس و لم ينفل أحدا من الناس شيئا فكان من قبله يعطون أصحابهم... من الخمس». چنين ترجمه شده است: «... و سهم خمس را كه با قرعهاى به نام الله بيرون آمده بود، مشخص ساخت و به هيچيك از مردم هم غنيمتى نداد؛ حال آنكه پيش از آن، فرماندهان به افرادى كه حضور داشتند، چيزى از خمس مىدادند». واژه «نفل» گرچه به معناى غنيمت هم آمده است، در اينگونه موارد با وجود قرينه، به معناى مازاد بر مقرر است. [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] مازاد بر سهم سپاهيان، از خمس چيزى به آنها نداد، نه آنكه «به هيچيك از مردم هم غنيمتى نداد» <ref>همان</ref> | 3. در داستان رفتن [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] به يمن، چنين آمده است: «... فخرج أول السهام سهم الخمس و لم ينفل أحدا من الناس شيئا فكان من قبله يعطون أصحابهم... من الخمس». چنين ترجمه شده است: «... و سهم خمس را كه با قرعهاى به نام الله بيرون آمده بود، مشخص ساخت و به هيچيك از مردم هم غنيمتى نداد؛ حال آنكه پيش از آن، فرماندهان به افرادى كه حضور داشتند، چيزى از خمس مىدادند». واژه «نفل» گرچه به معناى غنيمت هم آمده است، در اينگونه موارد با وجود قرينه، به معناى مازاد بر مقرر است. [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] مازاد بر سهم سپاهيان، از خمس چيزى به آنها نداد، نه آنكه «به هيچيك از مردم هم غنيمتى نداد»<ref>همان</ref> | ||
4. در داستان جمعآورى صدقات و رفتن [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] به يمن، چنين آمده است: «... و كان لا يكلف الناس مشقة و كان يأتيهم في «أفنيتهم» فيصدق مواشيهم» و چنين ترجمه شده است: «براى مردم مشقتى ايجاد نمىفرمود و معمولا در محل كار آنها حاضر مىشد...». واژه «أفنية» جمع «فناء» و به مفهوم فضاى باز جلو منزل است و به معناى محل كار نيامده است؛ گرچه ممكن است در پارهاى موارد، محل كار و زندگى يكى باشد، ليكن منظور در اينجا - چنانكه در ادامه داستان مىگويد - به محل زندگى آنها مراجعه مىكرد و افرادى را براى گرفتن زكات مىفرستاد و برخى نيز خود زكات مالشان را مىآوردند و آن واژه به محل كار ترجمه شده است كه مفهومى غير از واقعيت را مىرساند <ref>همان</ref> | 4. در داستان جمعآورى صدقات و رفتن [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] به يمن، چنين آمده است: «... و كان لا يكلف الناس مشقة و كان يأتيهم في «أفنيتهم» فيصدق مواشيهم» و چنين ترجمه شده است: «براى مردم مشقتى ايجاد نمىفرمود و معمولا در محل كار آنها حاضر مىشد...». واژه «أفنية» جمع «فناء» و به مفهوم فضاى باز جلو منزل است و به معناى محل كار نيامده است؛ گرچه ممكن است در پارهاى موارد، محل كار و زندگى يكى باشد، ليكن منظور در اينجا - چنانكه در ادامه داستان مىگويد - به محل زندگى آنها مراجعه مىكرد و افرادى را براى گرفتن زكات مىفرستاد و برخى نيز خود زكات مالشان را مىآوردند و آن واژه به محل كار ترجمه شده است كه مفهومى غير از واقعيت را مىرساند<ref>همان</ref> | ||
5. در گزارش جنگ تبوك، اين فراز را مىبينيم: «... و كان فيه «وشل» يخرج منه في أسلفه قدر ما يروي الراكبين او الثلاثة» و اينگونه ترجمه شده است: «... به زمينى سنگلاخ رسيد كه از پايين آن منطقه، آب كمى بيرون مىآمد بهاندازهاى كه دو سه نفر را سيراب مىكرد» <ref>همان</ref>واژه «وشل» به مفهوم آبى است كه از سنگ يا از كوه بهصورت قطرهقطره مىچكد و اتصال هم ندارد. اين واژه به معناى سنگ يا صخره يا كوه نيامده است، گرچه مستلزم آن است. در اينجا به زمين سنگلاخ و منطقه ترجمه شده است كه به معناى محدوده وسيع جغرافيايى است. گرچه واژه «يخرج» همين مطلب را تداعى مىكند، به قرينه وشل، به معناى جمع شدن است. بر فرض كه واژه «يخرج» به معناى اصلى باشد، وشل به معناى سنگلاخ و منطقه نيست <ref>همان</ref> | 5. در گزارش جنگ تبوك، اين فراز را مىبينيم: «... و كان فيه «وشل» يخرج منه في أسلفه قدر ما يروي الراكبين او الثلاثة» و اينگونه ترجمه شده است: «... به زمينى سنگلاخ رسيد كه از پايين آن منطقه، آب كمى بيرون مىآمد بهاندازهاى كه دو سه نفر را سيراب مىكرد»<ref>همان</ref>واژه «وشل» به مفهوم آبى است كه از سنگ يا از كوه بهصورت قطرهقطره مىچكد و اتصال هم ندارد. اين واژه به معناى سنگ يا صخره يا كوه نيامده است، گرچه مستلزم آن است. در اينجا به زمين سنگلاخ و منطقه ترجمه شده است كه به معناى محدوده وسيع جغرافيايى است. گرچه واژه «يخرج» همين مطلب را تداعى مىكند، به قرينه وشل، به معناى جمع شدن است. بر فرض كه واژه «يخرج» به معناى اصلى باشد، وشل به معناى سنگلاخ و منطقه نيست<ref>همان</ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == |
ویرایش