قصه حی بن یقظان و قصه سلامان و ابسال
قصه حي بن یقظان و قصه سلامان و ابسال | |
---|---|
پدیدآوران | سجادی، سید ضیاءالدین (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | حي بن یقظان. شرح
سلامان و ابسال. شرح حي بن یقظان و سلامان و ابسال |
ناشر | صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران، انتشارات سروش |
مکان نشر | ايران - تهران |
چاپ | 2 |
شابک | 964-376-126-6 |
موضوع | ابن سينا، حسين بن عبدالله، 370 - 428ق. حي بن یقظان - نقد و تفسير
جامی، عبدالرحمن، 817 - 898ق. جامی، عبدالرحمن، 817 - 898ق. سلامان و ابسال - نقد و تفسير فلسفهاسلامی |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 456 /س3ق6 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
قصه حي بن یقظان و قصه سلامان و ابسال، تألیف سید ضیاءالدین سجادی، تحقیق و بررسی سه قصه رمزی و تمثیلی فلسفی و عرفانی حى بن یقظان، سلامان و اَبسال و غربة الغربیة است.
«قصه حي بن یقظان»، به روایت ابوعلى سینا، سهروردى، ابن طفیل، «قصه سلامان و ابسال»، به روایت ابن سینا، ابن طفیل، خواجه نصیر، محمود بن میرزا علی، عبدالرحمن جامی و «قصة غربة الغربیة»، به قلم سهروردی است.
ساختار
این اثر، مشتمل بر مقدمه، هشت بخش و یک استدراک است.
محقق در رابطه با منبع اصلی در تألیف کتاب مینویسد: «باید اعتراف کنم که در این تألیف بیشتر از پژوهشهاى گرانبهاى استاد دانشپژوه استفاده کردهام»[۱].
گزارش محتوا
نویسنده کتاب در مقدمه، سیر آشنایی با قصه حي بن یقظان و تحقیقات خود در این زمینه را بهتفصیل توضیح داده است. در بخشی از این نوشتار چنین میخوانیم: «در دوران دانشجویى با مطالعه کتاب جامى، تألیف مرحوم علیاصغر حکمت، مثنوى سلامان و ابسال جامى را، که دومین مثنوى هفت اورنگ اوست، شناختم. در آن کتاب با اشاره به اصل قصه در کتاب اشارات ابوعلى سینا و شرح خواجه نصیر، این قصه بهاختصار نقل شده و در حواشى از ترجمه انگلیسى آن به قلم فیتز جرالد، نیز از ترجمه حنین بن اسحاق از یونانى، نام برده و ابیاتى از مثنوى جامى برگزیده و در متن کتاب آورده است. همچنین اسرار حکمة المشرقیه در حالات حى بن یقظان از ابن طفیل اندلسى جزء مآخذ قابل مطالعه آمده و به سلامان و ابسال، با تصحیح و مقدمه مرحوم غلامرضا رشید یاسمى، نیز اشاره کرده است»[۲].
سپس ادامه تحقیقاتش را چنین توضیح میدهد: «در این مدت باز [تا سال 1356ش]، در زمینه اصل و مأخذ دو قصه و تجزیه و تحلیل آنها، همچنین تطبیق اجزای مختلف و قصههاى فرعى با سایر داستانها و روایات ملل و اقوام، تحقیقات دیگرى انجام گرفت. در این حال، چند نسخه خطى، در فهرستها و تحقیقات استاد ارجمند محمدتقى دانشپژوه جلب توجه کرد، که همه را در این تألیف آورده و از آنها استفاده کردهام؛ از آن جمله، قصیده حىّ بن یقظان به عربى است و یک شرح فارسى سلامان و ابسال که نسخه منحصربهفرد آن را ایشان معرفى کردهاند و پیش از سلامان و ابسال جامیآوردهام»[۳].
وی موضوع اصلی تألیف این کتاب را قصه سلامان و ابسال دانسته است؛ ولی از آنجا که بین آن و قصه حي بن یقظان همانندی بسیاری وجود دارد، در بخش اول تألیفش به قصه حي بن یقظان پرداخته است: «پیش از بحث و گفتگو در باب قصه سلامان و ابسال، موضوع اصلى این تألیف، ناچاریم از قصه «حىّ بن یقظان» بهاختصار سخن گوییم؛ زیرا همانندى و همبستگى این دو بسیار است و بعضى مانند ابوعلى سینا هر دو قصّه را نوشتهاند و مصنّفان قصه حىّ بن یقظان هم به سلامان و ابسال اشارت کردهاند؛ پس حىّ بن یقظان بخش اول تألیف ماست»[۴].
«حىّ بن یقظان»، یعنى «زنده پسر بیدار». هر دو کلمه، صفت بهجاى موصوف است که اضافه بنوّت یافته؛ به این جهت مرحوم استاد فروزانفر در ترجمه حىّ بن یقظان ابن طفیل، به قاعده زبان فارسى که نام پسر به پدر اضافه مىشود، آن را «زنده بیدار» ترجمه کرده است. این قصّه تمثیلى عرفانى است و به گفته بعضى، غموض و پیچیدگى و رمز دارد. قصه را نخستین بار فیلسوف بزرگ، ابوعلى سینا، هنگامى که در قلعه فردجان از قریههاى همدان محبوس بود، نوشت[۵].
نخستین ترجمه و شرح و تفسیر قصّه حىّ بن یقظان نوشته ابوعلى سینا، به شاگرد او ابوعبید عبدالواحد جوزجانى نسبت داده شده و این انتساب در بعضى از کتب قدیم ذکر شده و محققان معاصر هم این ترجمه و شرح را از ابوعبید جوزجانى دانسته و با قرائن و شواهد بیشتر آن را ثابت کردهاند[۶].
شیخ شهابالدین یحیى بن حبش بن امیرک سهروردى، معروف به شیخ اشراق (مقتول به سال 587ق)، رسالهاى به عربى دارد به نام «قصة الغربة الغربیة» که چنانکه خود میگوید، پس از خواندن قصه حىّ بن یقظان و سلامان و ابسال، مخصوصاً حىّ بن یقظان، نوشته است. «قصة غربة الغربیة»، در حقیقت از جایى که قصه حىّ بن یقظان ابن سینا پایان مىپذیرد، آغاز مىشود. نوشته سهروردى ترجمهاى دارد که مترجم آن شناخته نیست. ترجمه و تأویل فارسى این رساله سهروردى را هانرى کربن در «مجموعه دوم از مصنفات شیخ اشراق» آورده و در پایان «زنده بیدار»، ترجمه حىّ بن یقظان ابن طفیل نیز درج شده که محقق اثر از آنجا نقل کرده است[۷].
محقق سپس در بخش سوم کتاب از روى ترجمه مرحوم فروزانفر از رساله حى بن یقظان ابن طفیل، که آن را به «زنده بیدار» ترجمه کرده، خلاصه قصّه و نظریات او را از سرآغاز رساله، نقل کرده و آنگاه به تفسیر و تأویل و ذکر آراء و عقاید مختلف درباره این اثر پرداخته است[۸].
وی معتقد است که اجزای قصه حىّ بن یقظان ابن طفیل و بخشهاى مختلف آن از داستانهاى قرآن کریم و قصص انبیا مایه گرفته و همانندى بسیار به روایات اسلامى و نیز به اسطورههاى ایرانى دارد و عقاید فلاسفه اسلام و عرفان اسلامى را درهم آمیخته است[۹].
در بخش چهارم کتاب، قصه سلامان و ابسال مورد بررسی قرار گرفته است. سلامان و ابسال یک قصّه رمزى و تمثیلى فلسفى و عرفانى است که ریشه یونانى دارد و بعضى همانندى براى آن از داستانهاى قبایل عرب نیز نقل کردهاند که به آن اشاره خواهیم کرد. این قصه را نخستین بار حنین بن اسحاق، حکیم و طبیب و مترجم معروف (متوفى به سال 260 یا 363ق) از یونانى به عربى ترجمه کرده است[۱۰].
در بخش پنجم توضیحات و حواشی داستان سلامان و ابسال ذکر شده است. ابن سینا در نمط نهم اشارات در مقامات عارفان درباره سلامان و ابسال مینویسد: «اگر عارف و اهل بصیرت و صاحبدل هستى و چنانچه داستان سلامان و ابسال را شنیدهاى، بدان که منظور از سلامان مثل و سرگذشت تو است و مراد از ابسال مقام و درجه تو در مراحل و مقامات عرفان؛ بنابراین بکوش و تا جایى که توانایى دارى رمز و معمائى را که در این داستان مندرج و مستتر است دریابى و راز آن را بگشایى»[۱۱].
در ابتدای ششمین بخش کتاب نیز پیرامون این قصه چنین میخوانیم: «سلامان و ابسال ابن طفیل با دیگر قصّهها تفاوتهاى بسیار دارد و در حقیقت دو مظهر و دو نماینده عقیدتى و روش زندگى اجتماعى است. حىّ بن یقظان در پنجاه سالگى خود که به کمال رسیده، ناگهان با ابسال برخورد میکند که از جزیره نزدیک جزیره مولد او آمده و بسیار از دیدن یکدیگر دچار شگفتى میشوند.
سلامان و ابسال دو جوانند که هر دو به شریعت پایبندند، اما سلامان ظاهر شرع را در نظر دارد و زندگانى اجتماعى و معاشرت با مردمان را مىپسندد و به همین جهت رئیس آن جزیره هم هست و ابسال به باطن دین پاىبند است و به عزلت و گوشهنشینى علاقه دارد که در آیین مردم آن جزیره مورد پسند و قبول بوده است»[۱۲].
در بخش هفتم، تفسیر و تأویل محمود بن میرزا علی پیرامون قصه سلامان و ابسال مطرح شده است. وی این تفسیر را به درخواست برخی از برادران دینی نوشته است[۱۳]. در این بخش پس از نقل کامل قصه، تأویل و منظور هریک از اجزای قصه ذکر شده است[۱۴].
مثنوی سلامان و ابسال در آخرین بخش کتاب بیش از پنجاه صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. مثنوى سلامان و ابسال، اورنگ دوم از هفت اورنگ جامى است که در بحر رمل مسدّس محذوف (فاعلاتن فاعلاتن فاعلان) یا مقصور (فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) سروده شده و به نام سلطان یعقوب ترکمان آق قوینلو به نظم درآمده و سال تصنیف آن به احتمال قوى، 885ق، بوده که یک سال بعد از جلوس سلطان یعقوب است.
سلامان و ابسال جامى در ادبیات فارسى، مانند ندارد و شاعرى قبل یا بعد از آن، این داستان را به نظم درنیاورده و تا قرن هفتم از نظر فلسفى و عرفانى مورد توجه قرار گرفته است. اما جالب آن است که هیچ شاعرى هم از سلامان و ابسال در شعر خود ذکرى نکرده؛ اگرچه از اغلب داستانهاى عشقى در اشعار خود نام برده یا به تقلید و به تبعیت یکدیگر آن قصهها را به نظم درآوردهاند[۱۵].
کتاب با یک استدراک به پایان آمده است. عبدى بیگ شیرازى متخلّص به نویدى (متوفّى 988ق) به تقلید جامى، مثنوى سلامان و ابسال تصنیف کرده و در آثار دیگر خود از جمله تكملة الأخبار و فردوس العارفين خود از آن نام برده و ابیاتى نقل کرده است[۱۶].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدای کتاب ذکر شده است. در پاورقیهای کتاب، ارجاعات و توضیحات مفیدی به قلم محقق اثر ذکر شده است. فهرست راهنمای الفاظ کتاب نیز در انتهای آن ذکر شده است.
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.