تصوف و قدرت سیاسی؛ بررسی رابطۀ تصوف و قدرت سیاسی در عصر ایلخانان
تصوف و قدرت سیاسی | |
---|---|
پدیدآوران | احمدوند، ولیمحمد (نویسنده) |
ناشر | تاریخ ایران |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1399 |
شابک | 1ـ51ـ8687ـ600ـ978 |
کد کنگره | |
تصوف و قدرت سیاسی؛ بررسی رابطۀ تصوف و قدرت سیاسی در عصر ایلخانان تألیف دکتر ولیمحمد احمدوند؛ این کتاب در نظر دارد رابطۀ قدرت و تصوف را در دو قرن هفتم و هشتم که ملازم با شکوفایی اندیشۀ عرفانی در ایران و سرزمینهای اسلامی است، بررسی نماید.
ساختار
کتاب از شش فصل تشکیل شده است.
گزارش کتاب
حکومت ایلخانان با حضور هلاکو در ایران به سال 651 آغاز شد و تا سال 736 که سلطان ابوسعید آخرین حکمران مغول مسموم شد یا به مرگ طبیعی درگذشت، ادامه یافت. با حضور مغولان در ممالک مشرق اسلامی، قرن هفتم و هشتم اپیستمه جدیدی شکل گرفت که ذیل آن گفتمانی نوین ظهور یافت که گسستی بنیادین با نظامات دانایی پیش از خود داشت. گفتمانی که در این عصر هژمونیک شد، گفتمان طریقتی یا تصوف بود.
نهادهای اجتماعی شکلگرفته در قرن هفتم با گذر زمان به ابعاد و نفوذ آنها افزوده شد، حکایت از شکلگیری نظام دانایی جدیدی داشت که حاصل تلقی جدیدی از دین بود. متصوفه دیالوگ جدیدی با محتوای نصوص ترتیب داد که تفریق بسیاری از احکام فقهی از صحنۀ اجتماع از لوازم ضروری آن بود؛ تجهیز به مفاهیم و مناسک جدید و به طور خلاصه، مفصلبندی نحوی نظام دانایی که بیشتر مبتنی بر اخلاق و حقیقت دین بود تا ظواهر شریعت.
این کتاب در نظر دارد رابطۀ قدرت و تصوف را در دو قرن هفتم و هشتم که ملازم با شکوفایی اندیشۀ عرفانی در ایران و سرزمینهای اسلامی است، بررسی نماید. از میان عرفا و مشاهیر صوفیه، تعداد معدودی به عنوان شخصیتهای کریستالشده که بهگونهای نمایندۀ اندیشۀ عرفانی عصر خود هستند، مطالعه شدهاند. هر یک از شخصیتهای مولانا، سعدی، عزیزالدین نسفی، سمنانی و شیخ صفی، سوژۀ مناسبی برای بررسی هستند.
گسترش فوقالعادۀ اندیشه و دأب عرفا و متصوفه در دو قرن هفتم و هشتم این مسئله را برجسته میکند که چرا اندیشههای عرفانی و متصوفه در مقایسه با فقه به این حد از اعتبار و تعیینکنندگی رسید و اینکه سازمان قدرت در این برهه چه استراتژی و سمت و سویی داشت. در واقع مسئلۀ اصلی نویسنده در این کتاب، ویژگیهای نظام دانایی و استراتژیهای قدرت سیاسی است.
در واقع نویسنده در این کتاب به دنبال آن است تا رابطۀ اندیشههای عرفانی با روابط قدرت را کشف کند؛ یعنی کشف کلیتها و صورتبندیهای گفتمانی که ذیل آن دانش مبنای شکلگیری و مشروعیت قدرت است و همچنین قدرت سیاسی نحوی خاص از دانش را تولید میکند. به عبارتی هدف نویسنده، کشف قانونمندیها، ساختار اجتماعی، هویت اجتماعی در زمانهای خاص، ساختارسوژگی، کردارها و استراتژیهای قدرتی است که به تولید معرفت عرفانی انجامیده و به تبع بازخورد معرفت عرفانی در نظام دانایی اعصاری که غلبه با معرفت عرفانی در مقایسه با دیگر معارف بوده و در مجموع بررسی کارکرد عرفان در مشروعیت قدرت سیاسی است.
به سخن دیگر هدف آن است که معلوم شود چرا در عصر ایلخانان، تصوف به صورت نیرویی فائق درآمد و چه ارتباطی بین قدرت و این سنخ آگاهی وجود دارد. در این دوران میتوان بهندرت کسانی را یافت که مرید شیخی نبوده یا دستکم بهنوعی با خانقاه سروکار نداشته باشد؛ تصوف همهجا و بر همه چیز سایه افکنده بود.
در فصل اول به این سؤال فرعی پاسخ داده شده است: چه مفاهیم، مقولات و چارچوبهایی برای ایضاح رابطۀ قدرت سیاسی و تصوف در عصر ایلخانان لازم است؟ از اینرو در این فصل کوشیده شده به این موارد پرداخته شود: معرفی دین مغولان و باورهای شمنی آنها که در شکلگیری گفتمان تصوف بیتأثیر نبود، مؤلفههای زبان عرفان و روش پژوهشی گفتمان با تأکید بر رویکرد دانش/ قدرت فوکو که واجد ابزارها و مفروضات جدیدی در بررسی واقعیتهای تاریخی است.
فصل دوم که مهمترین فصل این کتاب محسوب میشود، ذیل سه بخش متکفل پاسخ به این سؤال فرعی است: شرایط شکلگیری، خروج از حوزۀ گفتمانگونگی و هژمونی شدن گفتمان تصوف چیست یا چگونه است؟ بنابراین در این فصل زمینههای شکلگیری گفتمان تصوف، خروج آن از حوزۀ گفتمانگونگی و ترفیع در مقام دأب و دانشی هژمونیشده در عصر ایلخانان بررسی شده است.
در فصل سوم پیرامون این بررسی انجام شده که کارکردهای سیاسی تصوف چیست؟ از آنجچا که متصوفه واجد نقش برجستهای در مشروعیت سیاسی در عصر ایلخانان است، موضوع مشروعیت سیاسی بحث اصلی این فصل است؛ چراکه دو موضوع دیگر این بحث یعنی پارسیا و دعای خیر، بیارتباط با بحث مشروعیت نیست، سه بخش محتوای این فصل را شکل میدهد: پارسیا و تصوف، متصوفه و دعای خیر و مسئلۀ مشروعیت که موضوع محوری این فصل است.
از آنجا که فقها بیشترین اصطکاک را با تصوف داشتهاند، در فصل چهارم به گفتمان فقهی و نقدهایی که از این ناحیه متوجه تصوف است، پرداخته شده است. گفتمان فقهی مهمترین رقیب گفتمان تصوف است که در بیشتر دوران قرون اسلامی به گونههای مختلف و با توسل به انواع رویههای قضایی، فرصت حضور اجتماعی را از تصوف میگرفت.
در فصل پنجم کوشیده شده کانونیترین عناصر و مهمترین دالهای گفتمان عرفانی که توضیح آنها منجر به شناخت مفصلی از گفتمان تصوف در عصر ایلخانان میشود، توضیح داده شود. در آخرین فصل کتاب، به این سؤال پاسخ داده شده که عناصر و دالهای گفتمان تصوف کدام هستند. [۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات