ترجمه و انتقاد از کتاب الإمام علي: نداي عدالت انسانيت
ترجمه و انتقاد از کتاب الإمام علي ندای عدالت انسانیت | |
---|---|
پدیدآوران | نعيمه، ميخائيل (مقدمهنويس)
شعرانی، ابوالحسن (مترجم) جرداق، جورج (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | ترجمه و انتقاد از کتاب الإمام علي
نداي عدالت انسانيت الإمام علي صوت العدالة الإنسانية الإمام علي صوت العدالة الإنسانية |
ناشر | اسلاميه |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1388ش. |
چاپ | چاپ چهارم |
شابک | 978-964-481-044-2 |
موضوع | علي بن ابي طالب(ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. |
زبان | فارسی |
کد کنگره | /ج4 الف8041 / 37/35 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ترجمه و انتقاد از کتاب الإمام علي ندای عدالت انسانیت، عنوان اثری است از میرزا ابوالحسن شعرانی، در ترجمه و نقد کتاب «الإمام علي صوت العدالة الإنسانية» جورج جورداق مسیحی. این اثر در یک جلد نوشته شده و علامه شعرانی در آن، کتاب جورج جورداق را از زبان عربی به فارسی ترجمه کرده است. وی همچنین مقدمه میخائیل نعیمه بر کتاب جورداق را نیز ترجمه نموده و خودش نیز مقدمهای به کتاب افزوده است. علاوه بر این، در نقد بخشهایی از کتاب نیز کوشیده است.
عنوان دیگر کتاب، چنانکه در صفحه شناسنامه آن ذکر شده، «ندای عدالت انسانیت» است. چاپ این اثر توسط انتشارات اسلامیه صورت پذیرفته است. چاپ سوم آن مربوط به 1377ش و چهارمین چاپش (چاپ حاضر) در 1000 جلد، مربوط به 1388ش، است[۱].
علامه شعرانی در مقدمهای که بر کتاب نوشته، پس از حمد الهی بهخوبی درباره ترجمه این کتاب توضیح داده و نوشته: مناقب امیرالمؤمنین(ع)، بیش از آن است که به وصف آید و یا افکار کوتاه بشر احصای آن تواند و هرچه در این باب گفتهاند، قطره است از دریا. آنان که در شرح حال آن حضرت و ذکر مناقب و مکارم او کتاب نوشتهاند، مجهولی را معلوم نکرده، پنهانی را آشکار نساخته، بلکه صفای جبلت و پاکی فطرت خویش را ظاهر نمودند؛ چنانکه مولوی گوید:
مادح خورشید مداح خود است | که دو چشمم روشن و نامرمد است |
از جمله یکی از مسیحیان لبنان، کتابی به نام «صوت العدالة»، در اوصاف و مکارم و سیرت آن حضرت تألیف کرده است بسیار نیکو و نکتههای بدیع آورده و طرائف بسیار ذکر کرده است. کتاب او میان مسلمانان، نیز شهرت یافت و سزاوار آن بود، اما در سه چهار مورد سهو کرده و عباراتی برخلاف حقیقت در آن گنجانیده، موجب نگرانی بزرگان علما گردید؛ خصوصا در محضر حضرت آیتالله بهبهانی - متع الله المسلمين بطول بقائه - چند بار سخن از اغلاط آن میرفت، تنقیح و اصلاح آن را لازم دانستند تا موجب شبهه نشود. این بنده مطابق منظور ایشان در تنقیح و اصلاح آن کوشیده، اصل کتاب را ترجمه کردم و مورد نظر را توضیح کافی دادم و اغلاط آن را مبین ساختم و فصلی در سیرت ملوک عادل بر کتاب افزودم که در محل خود ذیل صفحه به آن اشاره شده است و چون مؤلف از نامه مبارک آن حضرت به مالک اشتر، جزیی را انتخاب کرده بود، مناسب دیدم ترجمه همه آن نامه را بیاورم و آن ترجمه که در محل خود ذکر میشود از محمد ابراهیم نواب جد مادری این بنده است. چون بهغایت، فصیح بود، آن را برگزیدم و به همان ترجمه قناعت کردم. مرحوم ملکالشعرای بهار در کتاب سبکشناسی خود گوید: «از زمان سلاجقه تاکنون، نثر ساده و فنی کاملتر و تمامتر از آن ندیدهام»[۲].
هرجا نام پیغمبر(ص) یا سایر ائمه(ع) با صلوات و سلام ذکر میشود آن صلوات و سلام از زیادات مترجم است که در اصل کتاب نبوده و نیز در چند عبارت نهجالبلاغه، مؤلف کتاب آن جمله که دلالت بر ولایت امیرالمؤمنین(ع) و ربط او با عالم غیب دارد، حذف کرده بود، آن را مترجم در ضمن ترجمه افزوده است. چند جا مطالب کتاب، موافق مذهب اهل سنت و جماعت بوده، نه مذهب شیعه و در آن مواضع، علامه شعرانی، اشارتی به مذهب شیعه کرده است و تفاصیل این مباحث را به بخش مباحث امامت کتابهای کلامی، ارجاع داده است[۳].
علامه شعرانی، مینویسد: باری، مؤلف این کتاب، نخست از پیغمبر اسلام(ص) و دین او ستایش بسیار کرده و مشارکت امیرالمؤمنین(ع) را با او در اقامت دین حنیف بیان نموده است و از غایت تبحر و روح قدسی او در تأسیس هر علم و شکافتن هر معضله، فصل وافی آورده است. پس از آن حقوق بشر و اصول قواعد اجتماعی و سیاسی عادلانه را که در سخنان امام(ع) است بهتفصیل و تشریح، بیان کرده است. به نظر خود مؤلف، مطالب این فصول مهمترین مباحث کتاب است؛ خصوصا موارد منشور ملل متفق را با دستور آن حضرت سنجیده و تفوق دستور او را ثابت کرده است. آنگاه خلاصه از سیرت او و رفتار دشمنان با او و در آخر کتاب، شرحی در بلاغت و منتخبی از کلام آن حضرت در نهج البلاغه آورده و به قول چند تن از مستشرقین فرنگستان، کتاب را ختم کرده است.
ما شیعیان که علی(ع) را ولی خدا و امام بر حق و معصوم میدانیم، هرگز دستور او را با دیگران نمیسنجیم و قوانین و اصول دیگر را به چیزی نمیشمریم و به دانستن آنها، رغبتی نشان نمیدهیم. آیا مرام سوسیالیست نیکوتر است یا مالکیت انفرادی؟ آزادی بهتر است یا استبداد؟ دموکراسی پسندیدهتر است یا اریسطوکراسی؟ این مطالب برای ما ارزش بسیار ندارد؛ چون مرام ما آن است که خدا و پیغمبر(ص) و ائمه دین گفتهاند؛ هرچه از آنان ثابت شود، صحیح همان است. اما مرد مسیحی عجیب نیست اگر میان مرامها و اسالیب حکومت و انواع تشکیلات اجتماعی و قوانین اسلام مقایسه کند و هرچه به عقلش بهتر آید برگزیند.
ما مسلمانان اگر هزاران مغالطه و سفسطه بر ترجیح قانونی از قوانین جهان بگویند و ما آن را مخالف احکام اسلام ببینیم، باطل میدانیم و یقین داریم، مخالفان، خطا کردهاند. اگر در قوانین دیگری نظر کنیم، فقط برای اطلاع است نه برای آنکه بپذیریم و عمل کنیم[۴].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه مترجم بر کتاب.