تاریخ شفاهی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران
تاریخ شفاهی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران | |
---|---|
پدیدآوران | مظفرینیا، سید هانی (به کوشش) امجدی،آرش (به کوشش) |
ناشر | مورخ |
مکان نشر | قم |
سال نشر | 1399 |
شابک | 5ـ630060ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
تاریخ شفاهی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران به کوشش سید هانی مظفرینیا، آرش امجدی؛تأسیس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران یکی از کارهای ماندگاری است که در یکصدسال گذشته در حوزۀ فرهنگ و کتاب به انجام رسیده است. روشن است که دانشگاه بدون کتابخانۀ مرکزی نمیتوانست نهادی موزن باشد و بدینترتیب ساختن کتابخانه امری بجا و شایسته بوده است.
گزارش کتاب
تأسیس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران یکی از کارهای ماندگاری است که در یکصدسال گذشته در حوزۀ فرهنگ و کتاب به انجام رسیده است. روشن است که دانشگاه بدون کتابخانۀ مرکزی نمیتوانست نهادی موزن باشد و بدینترتیب ساختن کتابخانه امری بجا و شایسته بوده است. از گزارشها چنین برمیآید که در آن وقت، تمام ارکان حکومت به دنبال ایجاد این کتابخانه بودهاند و آن را افتخاری بزرگ برای دولت و روزگار میدانستهاند؛ بنابراین عادی بوده که از هر جهت به بنا و راهاندازی آن کمک کنند. زمانی که بنای این کتابخانه تمام شد، شخص شاه برای افتتاح آن آمد و دوست داشت که با تأسیس این کتابخانه، دانشگاه تهران در ردیف دانشگاههای کشورهای پیشرفته قرار بگیرد. این نکتهای است که رئیس وقت دانشگاه در مصاحبۀ خود گفته است.
همزمان با تأسیس دانشگاه تهران و در واقع همزمان با سخت دانشکدههای مختلف، برای هر کدام از آنها کتابخانههایی نیز تدارک دیده میشد و تا دهها سال، دانشگاه تهران، کتابخانۀ مرکزی نداشته است. اما از اواخر دۀ بیست و به طور مشخص سال 1328 شمسی فکر تأسیس کتابخانۀ مرکزی مطرح شده و هستۀ اصلی آن هم با اقدام یک عالم روشنفکر دینی، یعنی مرحوم سیدمحمد مشکوة رقم خورده است. پس از آن مدیران وقت دانشگاه، همگی در پی تأسیس این کتابخانه بودهاند. کتابخانۀ مرکزی پنج سال بعد از آن به طور موقت تأسیس شد تا آنکه در سال 1344 محل فعلی به این کار اختصاص داده شده و بنای آن آغاز گردید. مدیریت دانشگاه در طول سالها، همۀ امکانات را در اختیار مدیران وقت دانشگاه و کتابخانه گذاشت تا آنکه در اوایل دهۀ پنجاه افتتاح شد.
در این زمان دانشگاه این بخت را یافت که مردی فرزانه و دانشی همچون ایرج افشار مدیر کتابخانه باشد، کتابخانهای که مقدر بود یکی از چند کتابخانۀ بزرگ کشور باشد. افشار هم خود دانش کتابشناسی و کتابداری را داشت و هم از مشورت دیگران بهره میبرد. با سفرهای فراوانش دنیا را هم دیده بود و تلاش کرد تا کتابخانهای درخور وضع آن روز و البته با دوراندیشی نسبت به آینده تأسیس کند. افشار همکارانی هم داشت که وی را در این زمینه یاری میرساندند؛ زندهیاد دانشپژوه و همینطور افرادی چون روشنی و بنیآدم و شماری دیگر که او را یاری میرساندند. بدین ترتیب مثلثی از زندهیاد مشکوة و مدیریت ایرج افشار و تلاشهای دانشپژوه با حمایت دولت وقت، کتابخانۀ مرکزی را پدید آورد و کتابخانۀ دانشگاه، تبدیل به یکی از کتابخانههای بزرگ کشور شد.
هدف از تدوین این کتاب، در واقع گزارشی از کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران در یک دورۀ پنجاهساله است. در میان مصاحبهشوندگان، مدیران پیشین کتابخانه نیز هستند؛ هرچند برخی از دنیا رفته و شماری هم امکان دسترسی به آنها نبوده است. از میان کارمندان نیز طیفهای مختلفی برای گفتگو انتخاب شدهاند.
در ضمیمۀ کتاب، ابتدا یادداشت زندهیاد ایرج افشار دربارۀ کتابخانۀ مرکزی آورده شده است. این یادداشت که به سال 1351 در نشریۀ «راهنمای کتاب» منتشر شده، ابتدا به تاریخچۀ کتابخانه پرداخته شده و سپس فعالیتهای این کتابخانه تبیین شده است. سپس یادداشتی با عنوان «پنجاه سال با ایرج افشار» آمده که که در واقع یادی است از خدمات فرهنگی ایرج افشار در اداره کل انتشارات و سپس در کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران. در ادامه چند یادداشت از مطبوعات وقت دربارۀ کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران آورده شده و پایانبخش کتاب، تصاویری مربوط به دانشگاه تهران در ادوار مختلف میباشد.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات