فارسی، حسن بن احمد
اَبوعَلیِ فارْسی، حسن بن احمد بن عبدالغفار (۲۸۸-۳۷۷ ق / ۹۰۱-۹۸۷ م)، نحوی، لغوی و مُقری ایرانی تبار.
ولادت
ابوعلی در فسا زاده شد و نسبت فَسَوی و فارسی وی از همینجاست. پدرش ایرانی و مادرش عرب و از قبیلۀ سدوس بن شیبان (شاخهای از ربیعة الفَرَس) بود که به فارس مهاجرت کرده بودند، هرچند که برخی از معاصران، مادرش را نیز ایرانی دانستهاند.
تحصیلات
ابوعلی ظاهراً تحصیلات مقدماتی را در فسا گذراند و در همانجا در زبآنهای فارسی و عربی تبحر یافت. سپس در ۳۰۷ ق برای ادامۀ تحصیل راهی بغداد شد.
از بزرگترین پایگاهها و مراکز علمی و ادبی به شمار میرفت و بسیاری از برجستهترین دانشمندان در آنجا به تدریس علوم مختلف مشغول بودند.
ابوعلی از همان آغاز به علم نحو و لغت روی آورد و الکتاب سیبویه و آثار لغوی ابوزید انصاری بهویژه النوادر فی اللغة را اساس کار خود قرار داد.
اساتید
الکتاب را نزد ابن سراج و ابوبکر مَبْرَمان و کتاب المسائل الکبیر را نزد مؤلفش اخفش که همه از مشهورترین نحویان عصر خود بودند، فرا گرفت.
ابواسحاق زجّاج و ابوبکر خیاط نیز از دیگر استادان او در نحو بهشمار میروند.
در علم لغت نیز الاشتقاق را نزد مؤلف آن، ابن درید و اصلاح المنطق ابن سکیت را نزد ابواسحاق زجاج خواند.
ابوعلی برای فراگیری علم قرائات نیز بزرگترین مقری روزگار خود ابوبکر ابن مجاهد را برگزید و معانی القرآن فرّاء را از وی فرا گرفت. همچنین کتاب المعانی را نزد مؤلف آن زجاج خواند.
وی از شعر و ادب نیز غفلت نورزید و دیوان نابغۀ ذبیانی را به روایت اصمعی، نزد ابوبکر ابن سراج و معانی الشعر را نزد مؤلفش خیاط قرار گرفت. افزون بر اینها، کتابهای بسیار دیگری از جمله المقتضب، الغلط و امالی مبرّد و نیز الالفاظ اصمعی و اصول النحو ابن سراج را به دقت مطالعه کرد و با موشکافی تمام به نقادی آنها پرداخت. وی ظاهراً مکنتی داشت.
و گویند شرح ابوسعید سیرافی بر الکتاب سیبویه را، در ۳۶۸ ق که عازم به بغداد بود، در اهواز به ۰۰۰‘۲ درهم خرید.
ابن فراخ دستی، او را در مراحل مختلف تحصیل یاری بسیار کرد، چه مبالغی که برخی استادان برای تدریس میگرفتند، برای همهکس قابل پرداخت نبود. به گفتهای، مبرمان در مقابل تدریس الکتاب، ۱۰۰ دینار میگرفت.
تدریس
ابوعلی نزدیک به ۳۰ سال در بغداد ماند و پس از کسب علم از محضر استادان بنام آن روزگار، خود به زودی به مقام استادی رسید و به تدریس علوم مختلف پرداخت.
به گفتۀ ابن جنی وی در زمان حیات استادش ابن سراج (د ۳۱۶ ق)، تدریس دو کتاب الجمل و الموجز وی را برعهده گرفت. افزون بر این دو کتاب، آثار دیگری را نیز در علوم مختلف نحو، لغت و قرائت تدریس میکرد که از جملۀ آنها: الکتاب سیبویه، النوادر ابوزید انصاری، المعانی زجاج و معانی القرآن فراء و الایضاح خود وی را میتوان نام برد.
شاگردان
مجالس درس وی در بغداد سخت مورد استقبال قرار گرفت و شاگردانی از اطراف و اکناف به مجالس درس وی روی آوردند که بعدها خود در زمرۀ بزرگترین دانشمندان آن روزگار درآمدند. از معروفترین آنان ابن جنی، ابوالقاسم تنوخی، علی بن عیسی ربعی، ابوطالب عبدی، ازهری صاحب تهذیب اللغة، جوهری صاحب الصحاح و عبدالملک بن بکران نهروانی را میتوان نام برد. ابوطالب عبدی شمار شاگردانی که نزد وی الکتاب را میخواندهاند، بیش از ۳۰ نفر ذکر کرده است. ابن خیر و یاقوت، رُمّانی (د ۳۸۴ ق)، نحوی معروف را نیز شاگرد وی دانستهاند، اما مبارک که این امر را ناممکن میداند، معتقد است که شاگرد او درواقع ربعی بوده که در منابع فوق به رمّانی تحریف شده است. ابن قارح که رسالۀ معروفش خطاب به ابوالعلاء معری، انگیزۀ تألیف رسالة الغفران شده، از شاگردان ابوعلی بوده و از این امر به خود بالیده است. ابوعلی تا حدی شهرت خود را مدیون شاگردان خویش است، زیرا بسیاری از آنان پس از کسب فیض از محضر وی، به شهرها و کشورهای مختلف سفر کردند و آثار او را در شرق و غرب منتشر ساختند که از جملۀ آنان خواهرزادهاش ابوالحسین محمد بن حسین بن عبدالوارث (د ۴۳۱ ق) را میتوان نام برد. برخی، صاحب بن عباد و شریف رضی را نیز در زمرۀ شاگردان او شمردهاند.
سفرها، آتشسوزی در بغداد
ابوعلی در زمان اقامت در بغداد، پیوندهای خود را با زادگاهش نبرید و گاه و بیگاه از بغداد به فارس سفر میکرد. وی علاوه بر بغداد به شهرهای بسیاری از جمله بصره، واسط، موصل، حلب و دمشق نیز مسافرت کرد و در پاسخ پرسشهایی که در این شهرها از وی میشد، رسائلی تألیف کرد که به نام همان شهرها نامیده شد، مانند: المسائل البصریات، البغدادیات و الحلبیات.
ابوعلی فارسی در ۳۴۱ ق بغداد را به قصد موصل ترک کرد. منابع کهن ذیل حوادث این سال، خبر از آتشسوزی مهیبی در بغداد دادهاند که بر اثر آن ثروتهای کلانی نابود شد. این واقعه احتمالاً همان داستان آتشسوزی است که ابوعلی برای ابن جنی بازگو کرده و از سوختن کتابها و آثار خود سخت نالیده است. این حادثه در روح او اثری ناگوار بر جای نهاد، چندانکه از شدت حزن و اندوه مدتی خانهنشین شد و احتمالاً این امر در مهاجرت او از بغداد به موصل بیتأثیر نبوده است.
ابوعلی دیرزمانی در موصل نماند، اما در همان اثنا با ابن جنی که در آن هنگام (۳۴۱ ق) ۲۰ سال بیش نداشت و در جامع موصل به تدریس نحو مشغول بود، آشنا شد. ابوعلی، ابن جنّیِ جوان را در مسألهای صرفی آزمود. ابن جنی چون از عهدۀ پاسخ بر نیامد، تدریس را رها ساخت و در زمرۀ شاگردان وفادار ابوعلی درآمد و تا درگذشت او یعنی نزدیک به ۳۶ سال ملازم او شد. هنوز یک سال به سر نیامده بود که ابوعلی موصل را ترک گفت و پس از اقامتی کوتاه در طرابلس و معرة النعمان، همراه ابن جنی به حلب نزد سیفالدولۀ حمدانی رفت.
دربار سیفالدوله
دربار سیفالدوله در آن هنگام عرصۀ رقابت ادیبان، شاعران و نویسندگان برجستهای چون ابن خالویه، متنبّی و ابوطیب لغوی بود که همه مشتاقانه میکوشیدند با فضلفروشی، خود را برتر از دیگران نشان دهند تا بیشتر در دل امیر نفوذ کنند.
ابوعلی حدود ۵ سال در دربار سیفالدوله زیست در این مدت که درواقع دوران کشاکشهای علمی او بود، در مجالس و محافل علمی و ادبی که بیشتر در حضور سیفالدوله تشکیل میشد، بارها با متنبی و بهویژه با رقیب سرسختش ابن خالویه که از ابوعلی کینهای دیرینه در دل داشت، به مناظره پرداخت و برتری خود را در نحو و لغت به اثبات رساند. سرانجام رقابت میان این دو هماورد از حد مناظره فراتر رفت و به خصومتی شدید و تألیف کتاب در رد یکدیگر منجر شد.
سیفالدوله نیز خود غالباً با برتری دادن یکی از آن دو بر دیگری، به آتش اختلافات دامن میزد و ظاهراً در مناظرات بیشتر جانب ابن خالویه را میگرفت. سرانجام ابن خالویه که در دربار سیفالدوله نفوذ بیشتری داشت، فائق آمد و ابوعلی به ناچار حلب را در حدود ۳۴۷ ق ترک کرد.
دربار عضدالدولۀ دیلمی
ابوعلی پس از این، مدتی را در بغداد، دمشق و برخی شهرهای خراسان گذراند. در این زمان شهرت او فزونی یافته و نامش بر سر زبآنها افتاده بود. از اینرو عضدالدولۀ دیلمی وی را به شیراز فرا خواند تا تعلیم برادرزادگانش را برعهدۀ او وا گذارد. ابوعلی در شیراز مورد استقبال گرم عضدالدوله قرار گرفت. او مجالس درس خود را در جامع شیراز و گاه در منزل خود تشیل میداد. از شاگردان وی در شیراز عبیدالله بن احمد فزاری و شخص عضدالدوله را میتوان نام برد. عضدالدوله او را بسیار عزیز میداشت و خود را شاگرد وی در نحو میخواند. ابوعلی نیز از هیچ خدمتی به وی دریغ نکرد و کتابهای عمدۀ خود الایضاح، التکلمة و الحجة را به وی تقدیم داشت. در ۳۵۴ ق، متنبی نیز به دربار عضدالدوله پیوست. در همین زمان بود که ابن جنی توانست اسباب دوستی را میان آن دو فراهم آورد. دوران زندگی ابوعلی را در شیراز باید دوران آرامش و دلآسودگی وی دانست و تألیفات عمدۀ او نیز ثمرۀ همین دوران است. هنگامی که عضدالدوله در ۳۶۴ ق عزم جنگ با پسر عمویش بختیار بن عزالدوله را داشت. از ابوعلی خواست تا در این جنگ همراه وی باشد، اما ابوعلی بهانه آورد و از رفتن با او سرباز زد. ابوعلی تا ۳۶۹ ق در شیراز اقامت داشت، اما پس از الحاق بغداد به قلرو عضدالدوله و توجه وی به عمران و آبادانی این شهر و جذب و حمایت دانشمندان، به بغداد بازگشت. ابوعلی از آن پس بقیۀ عمر را در بغداد به تدریس گذراند و تنوخی در اواخر عمر ابوعلی، یعنی ۳۷۵ ق شاگرد وی بوده است.
وفات
در تاریخ وفات ابوعلی اندکی اختلاف است. ابن ندیم وفاتش را پیش از ۳۷۰ ق دانسته است که باتوجه به روایت تنوخی پذیرفتنی نیست. ابن اثیر و ابوالفداء وفات وی را در ۳۷۶ ق، اما تقریباً همۀ مؤلفان دیگر در ربیعالاول ۳۷۷ در بغداد دانستهاند. ابوعلی در مقبرۀ شونیزیه به خاک سپرده شد. شریف رضی در سوگ وی ابیاتی سروده است. ابوعلی وصیت کرده بود، ثلث داراییش را که به ۰۰۰‘۳۰ دینار میرسید، بین نحویان بغداد تقسیم کنند.
ابوعلی در صرف و نحو
مقام علمی ابوعلی سخت مورد ستایش قرار گرفته است. گروهی از نحویان او را از ابوالعباس مبرد برتر شمرده و همتای سیبویه خواندهاند. برخی نیز به وی لقب علامه داده و او را بزرگترین پیشوایان علم نحو دانستهاند. به گفتۀ برخی، وی قرآن را از حفظ داشته، با این حال از برخی منهیات مانند بادهنوشی اجتناب نمیکرده است.
در روزگار ابوعلی نفوذ فلسفۀ یونان به تدریج نحو را نیز تحت تأثیر قرار داد. از اینرو برخی از نحویان چون ابوعلی فارسی و رُمّانی کوشیدند تا دستور زبان عربی را بر پایههای قواعد فلسفه استوار سازند. اینان که گویی بیش از هر چیز سعی داشتند، بنیادی سادهتر را جانشین نظریۀ عامل سازند، برای بیان مفاهیم و تعابیر مبهم خود، به روشها و اصطلاحات منطق ارسطویی متوسل شدند، اما هرگز توفیق نیافتند تا نظام تازهای در دستور زبان عربی پدید آورند. این تلاشها در زمان ابن جنی به اوج خود رسید. بیشک خردگرایی ابوعلی فارسی در مباحث نحوی و عنایت خاص وی به قیاس نیز زاییدۀ همین اندیشه است. وی میگوید در ۵۰ مسألۀ لغوی مبتنی بر سماع اشتباه کرده، اما در یک مسألۀ قیاس هم به خطا نرفته است. آیین منطقی قیاس که به دست نخستین نحویان از جمله خلیل بن احمد و سیبویه پیریزی شده و در روزگار مبرد شکل گرفته بود، سرانجام به دست ابوعلی فارسی و رمّانی و ابن جنی به کمال رسید. از اینرو ابوعلی فارسی را باید در رأس قیاسگرایان مکتب بصره قرار داد. عنایت بیش از حد وی به قیاس باعث پیچیدگیها و ابهاماتی در آثار وی شده که برای همگان قابل فهم نبوده است. البته این بدان معنی نیست که وی به سماع توجه نداشته است. آثار او مشحون ا مطالب مبتنی بر سماع است و او حدیث نبوی و شعر نوخاستگان را که تا قبل از وی بدآنها استناد نمیشد، به منابع سماعی افزود. وی بارها در آثار خود به احادیث نبوی استشهاد کرده و اشعار نوخاستگان از جمله شعر ابوتمام را مورد استناد قرار داده است. ابوعلی به مبدأ و ریشۀ زبان نیز توجه داشته و برخلاف بسیاری از اهل فن که برای زبان منشأ اجتماعی و قراردادی قائلند، به استناد آیۀ کریمۀ «عَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ کُلَّها» (بقره / ۲ / ۳۱)، خداوند را منشأ زبان میداند و ابنجنی که خود از مخالفان این نظریه است، گفتۀ استاد خود را چنین توجیه میکند که خداوند علم و قدرت وضع زبان را به انسان داده است و بدینسان بین نظر استاد خود و کسانی که زبان را وضعی و قراردادی میداند، مغایرتی نمیبیند. اما در حقیقت مقصود ابوعلی این نیست. وی همانند استادش ابوالحسن اخفش معتقد است که خداوند زبانهای مختلف عربی، فارسی، سریانی و غیره را به آدم آموخت، سپس فرزندان وی در سراسر زمین پراکنده شدند و از آنجا اختلاف زبانها پدید آمد. وی دربارۀ آواشناسی نیز نظریات خاصی دارد و معتقد است که حرکت همزمان با حرف پدید میآید و در اینباره میگوید: گرچه مخرج «ن» ساکن، خیشوم است، اما زمانی که متحرک میشود، مخرجش از خیشوم به دهان منتقل میگردد. همچنین «الف» در صورت متحرک شدن قلب به همزه میشود و این خود نشان میدهد که حرکت همراه با حرف پدید میآید. گرچه این رأی موافق نظر زبانشناسان امروزی نیست، اما به عنوان نخستین بحثها در این زمینه درخور اهمیت بسیار است. دربارۀ مبحث اشتقاق اکبر نیز که به گفتۀ بسیاری از منابع نخستینبار ابنجنی آن را مطرح ساخته است و غالباً وی را مبدع آن میدانند، باید گفت که به تأیید خود ابن جنی، نخستینبار ابوعلی فارسی آن را بدون آنکه اشتقاق اکبر نامد، مطرح ساخته و بیگمان اندیشههای ابوعلی در این زمینه برای این جنی منبع الهام بوده است. ابوعلی فارسی از جمله کسانی است که ترادف و اشتراک لفظی را در زبان عربی به کلی انکار کردهاند. در بین زبانشناسان عرب اختلافنظرهای شدیدی دربارۀ ترادف وجود دارد. از اواخر سدۀ ۲ و اوایل سدۀ ۳ ق که نخستین لغتشناسان و راویان، تلاشهایی را در زمینۀ جمعآوری واژههای قرآن کریم، احادیث نبوی، شعر و خطب آغاز کردند و به بحث و بررسی معانی آنها پرداختند، کسانی همچون اصمعی، یزیدی و رمّانی برآن شدند تا واژگان هممعنی را در کتابهایی مستقل با نام ما اختلفت الفاظه و اتفقت معانیه (اثر اصمعی، چ دمشق، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۴ م) و الالفاظ المترادفة (اثر رمانی، چ قاهره، ۱۳۲۱ ق)، جمعآوری کنند. برخی از اینان در گردآوری این قبیل کلمات راه افراط پیمودند و واژههای بسیاری را که درواقع مترادف بهشمار نمیرفتند، به عنوان مترادف گرد آوردند. آنان دانستن چندین نام برای یک چیز را مایۀ مباهات و افتخار میشمردند. به گفتهای، ابن خالویه ۵۰۰ نام برای شیر و ۲۰۰ نام برای مار جمعآوری کرده بود. در مقابل این گروه از دانشمندان، گروه دیگری برخاستند که به کلی وجود واژههای مترادف در زبان عربی را منکر شدند. ابوعلی فارسی یکی از اینان بود. به گفتۀ ابن انباری ابن خالویه در مجلس سیفالدوله به ابوعلی گفت من برای سیف (شمشیر) ۵۰ نام از حفظ میدانم. ابوعلی گفت: من جز یک نام برای آن نمیشناسم و آن سیف است و واژههای «مهنّد»، «صارم» و غیره که تو آنها را اسم میدانی، صفات شمشیرند و گویی تو میان اسم و صفت تفاوت نمینهی.
در مورد اشتراک لفظی نیز این اختلاف نظر وجود دارد و ابوعلی گرچه اشتراک لفظی را به کلی انکار نکرده، اما بر این باور است که «هر لفظ تنها برای یک معنی وضع شده و روا نیست گفته شود که یک واژۀ مشترک در اصل و از روی قصد برای دلالت بر دو یا چند معنای مختلف وضع شده است، بلکه باید دانست که این امر در نتیجۀ تداخل زبانها و لهجهها به وجود آمده، یا اینکه هر واژه در ابتدا برای یک معنی وضع شده و بعدها مجازاً در معنی دیگری به کار رفته، سپس بر اثر کثرت استعمال و به تدریج در معنی مجازی غلبه پیدا کرده و به منزلۀ واژهای تلقی شده که در اصل برای همین معنی وضع گردیده است».
ابوعلی درعلم کلام
ابوعلی به علم کلام نیز آگاهی داشته است و از پرسشی که از استادش ابوعبدالله بصری، متکلم بزرگ معتزلی کرده، روشن است که وی «خواطر» را ملهم از سوی خداوند میداند.
ابن مرتضی وی را معتزلی دانسته و بسیاری دیگر از منابع کهن، اعتزالگرایی وی را مورد تأکید قرار دادهاند. بهعلاوه شاگردی وی نزد ابوعبدالله بصری معتزلی و نیز تألیف اثری مانند التبع لکلام ابی علی الجبائی، در شرح و تبیین آراء معتزلی برجستهای همچون ابوعلی جبائی، همه بر معتزلی بودن وی دلالت دارد. با این حال برخی منابع متأخر شیعی، او را در زمرۀ شیعیان آوردهاند، گرچه شیخ طوسی و ابن شهر آشوب هیچیک نام وی را در فهرست خود نیاوردهاند. بنابراین، ظاهراً اعتزالگرایی وی و ارتباطش با سیفالدولۀ حمدانی و عضدالدولۀ دیلمی و صاحب بن عباد که همه شیعه مذهب بودهاند، باعث چنین تصوری شده است.
مکتب نحوی
ابوعلی فارسی در برخی آثارش از نحویان بصره با نام «اصحابنا» یاد میکند و ظاهراً از همینرو زبیدی، وی را وابسته به مکتب بصره دانسته و در طبقۀ دهم نحویان بصره قرار داده است. ابن ندیم و ابوحیان توحیدی نیز با زبیدی در اینباره همعقیدهاند. از میان معاصران نیز بروکلمان و شلبی، این نظر را تأیید میکنند. برخی دیگر او را پیرو بغدادیانی که بیشتر به کتب بصره گرایش داشتهاند، میدانند، گروهی نیز او را مؤسس و پایهگذار مکتبی جدید و مستقل میشمارند، اما چنانکه میدانیم در روزگار ابوعلی اختلاف بر سر مسائل نحوی تقریباً فروکش کرده و نحویان دیگر نسبت به مکتب خاصی تعصب شدید نداشتند. آنان ترجیح میدادند تا مقبولترین رأی را از هر مکتبی که باشد، بپذیرند. از همینرو ابوعلی گرچه بیشتر از نحویان بصره پیروی کرده، گاه آراء کوفیان را ترجیح داده است.
آراء و نظریات ابوعلی در مباحث نحوی و لغوی مورد استناد دانشمندان و نویسندگان بسیاری در سدههای بعد قرار گرفته است که از جملۀ آنان جوهری در الصحاح، ابن سیده در المحکم و المخصص، ابن جنی در الخصائص، ابوحیان غرناطی در تذکرة النحاة، ابن یعیش در شرح المفصل و ابن هشام در مغنی اللبیب، عبدالقادر بغدادی در خزانة الادب را میتوان نام برد.
ابوعلی فارسی و معاصرانش
ابوعلی علاوه بر ابن خالویه با بسیاری از نحویان همروزگارش از جمله ابوسعید سیرافی، علی بن عیسی رمّانی، زجاجی و حتی برخی استادانش مانند زجاج و ابن سراج اختلافاتی داشته است. وی با ابوسعید سیرافی، نحوی معروف معارضۀ شدید داشت و بر دانش وی سخت خرده میگرفت. گاه از باب تحقیر وی را معلم کودکان میخواند و به همین سبب او را لایق شاگردی خود نیز نمیدید. در حالی که به گفتۀ ابوحیان توحیدی، سیرافی الکتاب سیبویه را آغاز تا انجام با امثال و شواهد و غرائب آن شرح و تفسیر کرده بود و این امر حتی برای نحویان برجستهای چون مبرد، زجاج و ابن درستویه نیز میسر نشده بود. منابع کهن، منشأ این معارضه را حسادت ابوعلی نسبت به سیرافی دانستهاند. وی ابوالقاسم زجاجی (د ۳۳۷ ق) را نیز که در نحو همطبقۀ وی بود، به چیزی نمیگرفت و میگفت: «اگر زجاجی مباحث نحوی مرا میشنید، شرم میکرد که دربارۀ نحو سخن بگوید».
دربارۀ رمّانی نیز نظر مساعدی نداشت و مباحث نحوی وی را نمیپسندید و آن را خارج از مقولۀ نحو میدانست. وی در اینباره معتقد بود که اگر نحو آن است که او میگوید، رمّـانی از آن هیچ نمیداند. او حتی حرمت استادانش زجاج و ابن سراج را نیز نگه نداشت و کتاب الاغفال را در رد زجاج و کتاب المسائل المصلحة من کتاب ابن سراج را در رد ابن سراج نوشت.
آثار
آثار چاپی
۱. ابیات الاعراب، ۲. اقسام الاخبار، ۳. الایضاح العضدی، از این اثر با نامهای الایضاح، الایضاح و التکلمة و الایضاح فی النحو یاد شده است. ۴. الحجة فی علل القراءات السبع، ۵. کتاب الشعر یا شرح الابیات المشکلة الاعراب، ۶. المسائل الحلبیات، ۷. المسائل العسکریات، ۸. المسائل العضدیات، ۹. المسائل المشکلة المعروفة بالبغدادیات یا المسائل البغدادیات،
آثار خطی
1.اعراب القرآن، 2. الاغفال، 3. الاولیات فی النحو، ۴. التذکرة فیالعربیة، ۵. التعلیق علی کتاب سیبویه، ۶. المسائل البصریات، ۷. المسائل المنثورة، ۸. المسائل الشیرازیات،
آثار یافت نشده
1.ابیات المعانی؛ ۲. المسائل الاهوازیات؛ ۳. الایضاح الشعری یا ایضاح الشعر؛ ۴. التتبع لکلام ابی علی الجبائی؛ ۵. الترجمة؛ ۶. شرح ابیات الایضاح؛ ۷. العوامل المائة یا العوامل فی النحو؛ ۸. مختصر عوامل الاعراب؛ ۹. المسائل الدمشقیة؛ ۱۰. المسائل الذهبیة؛ ۱۱. المسائل القصریات؛ ۱۲. المسائل الکرمانیة؛ ۱۳. المسائل المجلسیات؛ ۱۴. المسائل المصلحة من کتاب ابن السراج؛ ۱۵. المسائل المیافارقینیات؛ ۱۶. المقصور والممدود؛ ۱۷. نقض الهاذور، در رد ابن خالویه؛ ۱۸. هیتیات.
کتابهایی نیز اشتباهاً به وی نسبت دادهاند که اینهاست: ۱. جواهر النحو. تألیف ابوعلی فضل بن حسن طبرسی است؛ ۲. دیوان شعر، همچنین کتابهایی با عناوین معانی القرآن و البارع را نیز به وی نسبت دادهاند که از آنِ نویسندگان دیگری است[۱].
پانویس
- ↑ فاتحینژاد، عنایتالله، ج6، ص52-66
منابع مقاله
فاتحینژاد، عنایتالله، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.
وابستهها
الإغفال و هو المسائل المصلحة من کتاب (معانی القرآن وإعرابه)
المسائل العسکريات في النحو العربي
المسائل العسکريات في النحو العربي (چاپ یکم)
... الشعر، أو، شرح الأبيات المشكلة الإعراب
المسائل المشكلة المعروفة بالبغدادیات
الحجة للقراء السبعة: ائمة الأمصار بالحجاز و العراق و الشام الذین ذکرهم أبوبکر بن مجاهد