آموزش فلسفه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ه‎ک' به 'ه‌ک'
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ص' به 'ه‌ص')
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ک' به 'ه‌ک')
خط ۴۱: خط ۴۱:
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نیروهای رهایی‎یافته از بندهای استعمار و استبداد، به تکاپو افتادند و به بازشناسی کمبودها و نارسایی‎ها و رفع و جبران آنها پرداختند و از‎ جمله، جامعه روحانیت، که بزرگ‎ترین سهم را در این انقلاب فرهنگی و سیاسی داشت،  
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نیروهای رهایی‎یافته از بندهای استعمار و استبداد، به تکاپو افتادند و به بازشناسی کمبودها و نارسایی‎ها و رفع و جبران آنها پرداختند و از‎ جمله، جامعه روحانیت، که بزرگ‎ترین سهم را در این انقلاب فرهنگی و سیاسی داشت،  


پس از ده‌ها سال ممنوعیت از ایفای نقش اساسی خود در بهتر شناختن و بهتر شناساندن حقایق اسلام و دفاع از مواضع نظری و عملی آن، زمینه مساعدی برای افزودن تلاش‎ها و کوشش‎ها یافت... در نتیجه به‌جای اینکه نیروهای ایشان در جهت رفع کمبودهای حوزه‌ها و بسط و گسترش امکانات تحصیل علوم دینی به‎کار گرفته شود،  
پس از ده‌ها سال ممنوعیت از ایفای نقش اساسی خود در بهتر شناختن و بهتر شناساندن حقایق اسلام و دفاع از مواضع نظری و عملی آن، زمینه مساعدی برای افزودن تلاش‎ها و کوشش‎ها یافت... در نتیجه به‌جای اینکه نیروهای ایشان در جهت رفع کمبودهای حوزه‌ها و بسط و گسترش امکانات تحصیل علوم دینی به‌کار گرفته شود،  


بسیاری از نیروهای کارآمد حوزه جذب اُرگان‌های دیگر گردید و بار دیگران را سنگین‎تر و وظایف ایشان را بیشتر و انباشته‌تر ساخت. مخصوصاًً که سیل تقاضا از سوی جوانان متعهد برای فراگیری علوم اسلامی و از‎جمله فلسفه الهی سرازیر گردید که در این زمینه نیز رهنمودهای رهبر عظیم‎الشأن انقلاب، نقش بسزایی داشت.  
بسیاری از نیروهای کارآمد حوزه جذب اُرگان‌های دیگر گردید و بار دیگران را سنگین‎تر و وظایف ایشان را بیشتر و انباشته‌تر ساخت. مخصوصاًً که سیل تقاضا از سوی جوانان متعهد برای فراگیری علوم اسلامی و از‎جمله فلسفه الهی سرازیر گردید که در این زمینه نیز رهنمودهای رهبر عظیم‎الشأن انقلاب، نقش بسزایی داشت.  
خط ۴۸: خط ۴۸:


نویسنده همچنین در مقدمه به کمبودهای فلسفه در گذشته اشاره کرده، می‌نویسد:  
نویسنده همچنین در مقدمه به کمبودهای فلسفه در گذشته اشاره کرده، می‌نویسد:  
# هدف از آموزش فلسفه نه در کتاب‌های درسی کاملاً ذکر شده بود و نه در جلسات درس درست بیان می‌گردید و دانشجویانی یافت می‌شدند که پس از صرف سال‎ها عمر خود در خواندن این کتاب‌ها، به‌درستی درنمی‎یافتند که آموختن فلسفه چه لزومی دارد و کدام خلأ را پر می‌کند و در رفع چه نیازی به‎کار می‌آید. بسیاری از ایشان تنها بر اساس تقلید از بعضی از بزرگان به آموختن فلسفه می‌پرداختند.
# هدف از آموزش فلسفه نه در کتاب‌های درسی کاملاً ذکر شده بود و نه در جلسات درس درست بیان می‌گردید و دانشجویانی یافت می‌شدند که پس از صرف سال‎ها عمر خود در خواندن این کتاب‌ها، به‌درستی درنمی‎یافتند که آموختن فلسفه چه لزومی دارد و کدام خلأ را پر می‌کند و در رفع چه نیازی به‌کار می‌آید. بسیاری از ایشان تنها بر اساس تقلید از بعضی از بزرگان به آموختن فلسفه می‌پرداختند.
# طرح مسائل و تنظیم آنها هم به‌گونه‌ای نبود که دانشجو به‎آسانی دریابد که انگیزه طرح آنها چیست و چه ارتباطی بین آنها وجود دارد و یا با خواندن بخشی از کتاب، شوق خواندن بخش‎های دیگر در او پدید آید.
# طرح مسائل و تنظیم آنها هم به‌گونه‌ای نبود که دانشجو به‎آسانی دریابد که انگیزه طرح آنها چیست و چه ارتباطی بین آنها وجود دارد و یا با خواندن بخشی از کتاب، شوق خواندن بخش‎های دیگر در او پدید آید.
# کتب فلسفی، آکنده از اصطلاحات گیج‎کننده‌ای است که فهم صحیح آنها پس از سال‎ها ممارست، امکان‎پذیر است و غالب دانشجویان در سال‎های اول، به درک جان کلام موفق نمی‌شوند.
# کتب فلسفی، آکنده از اصطلاحات گیج‎کننده‌ای است که فهم صحیح آنها پس از سال‎ها ممارست، امکان‎پذیر است و غالب دانشجویان در سال‎های اول، به درک جان کلام موفق نمی‌شوند.
خط ۶۷: خط ۶۷:
نویسنده در جلد اول در درس بیست‎ودوم کتاب پس از طرح و بررسی دیدگاه‌های مختلف درباره مفهوم وجود، چنین نتیجه می‌گیرد: «مفهوم فلسفی وجود، مساوی است با مطلق واقعیت و در نقطه مقابل عدم قرار دارد و به‌اصطلاح نقیض آن است و از ذات مقدس الهی گرفته تا واقعیت‎های مجرد و مادی و همچنین از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات، همه را در بر ‎می‌گیرد. همین واقعیت‎های عینی هنگامی که در ذهن به‌صورت قضیه منعکس می‌گردند، دست‎کم دو مفهوم اسمی از آنها گرفته می‌شود که یکی در طرف موضوع قرار می‌گیرد و معمولاً از مفاهیم ماهوی است و دیگری که مفهوم «موجود» باشد در طرف محمول قرار می‌گیرد که از مفاهیم فلسفی است و مشتق بودن آن مقتضای محمول بودن آن است»<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص276</ref>.  
نویسنده در جلد اول در درس بیست‎ودوم کتاب پس از طرح و بررسی دیدگاه‌های مختلف درباره مفهوم وجود، چنین نتیجه می‌گیرد: «مفهوم فلسفی وجود، مساوی است با مطلق واقعیت و در نقطه مقابل عدم قرار دارد و به‌اصطلاح نقیض آن است و از ذات مقدس الهی گرفته تا واقعیت‎های مجرد و مادی و همچنین از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات، همه را در بر ‎می‌گیرد. همین واقعیت‎های عینی هنگامی که در ذهن به‌صورت قضیه منعکس می‌گردند، دست‎کم دو مفهوم اسمی از آنها گرفته می‌شود که یکی در طرف موضوع قرار می‌گیرد و معمولاً از مفاهیم ماهوی است و دیگری که مفهوم «موجود» باشد در طرف محمول قرار می‌گیرد که از مفاهیم فلسفی است و مشتق بودن آن مقتضای محمول بودن آن است»<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص276</ref>.  


در درس سی‎وهفتم از جلد دوم کتاب نیز پیرامون علت و معلول چنین می‌خوانیم: «تصور صحیح معنای علت و معلول، کافی است که دریابیم «هیچ موجودی نمی‌تواند علت وجود خودش باشد»؛ زیرا قوام معنای علیت به این است که موجودی متوقف بر موجود دیگری باشد تا با توجه به توقف یکی از آنها بر دیگری، مفهوم علت و معلول از آنها انتزاع گردد؛ یعنی این قضیه از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد، ولی گاهی در سخنان فلاسفه به تعبیراتی برمی‌خوریم که ممکن است چنین توهمی را به‎ وجود بیاورد که موجودی می‌تواند علت برای وجود خودش باشد؛ مثلاً در مورد خدای متعالی گفته می‌شود: «وجود واجب ‎الوجود مقتضای ذات اوست» و حتی درباره تعبیر «واجب ‎الوجود بالذات» که در برابر «واجب‎ الوجود بالغير» به‎کار می‌رود، ممکن است توهم شود که همان‎ گونه که در واجب ‎الوجود بالغير، «غیر» علت است، در واجب ‎الوجود بالذات هم، «ذات» علت است و «باء سببیت» دلالت بر این علیت دارد. حقیقت این است که این‎گونه سخنان از باب ضیق تعبیر است و هرگز مقصود ایشان اثبات رابطه علیت بین ذات مقدس الهی و وجود خودش نیست، بلکه منظور نفی هرگونه معلولیت از آن مقام متعالی است»<ref>ر.ک: همان، ج2، ص76</ref>.  
در درس سی‎وهفتم از جلد دوم کتاب نیز پیرامون علت و معلول چنین می‌خوانیم: «تصور صحیح معنای علت و معلول، کافی است که دریابیم «هیچ موجودی نمی‌تواند علت وجود خودش باشد»؛ زیرا قوام معنای علیت به این است که موجودی متوقف بر موجود دیگری باشد تا با توجه به توقف یکی از آنها بر دیگری، مفهوم علت و معلول از آنها انتزاع گردد؛ یعنی این قضیه از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد، ولی گاهی در سخنان فلاسفه به تعبیراتی برمی‌خوریم که ممکن است چنین توهمی را به‎ وجود بیاورد که موجودی می‌تواند علت برای وجود خودش باشد؛ مثلاً در مورد خدای متعالی گفته می‌شود: «وجود واجب ‎الوجود مقتضای ذات اوست» و حتی درباره تعبیر «واجب ‎الوجود بالذات» که در برابر «واجب‎ الوجود بالغير» به‌کار می‌رود، ممکن است توهم شود که همان‎ گونه که در واجب ‎الوجود بالغير، «غیر» علت است، در واجب ‎الوجود بالذات هم، «ذات» علت است و «باء سببیت» دلالت بر این علیت دارد. حقیقت این است که این‎گونه سخنان از باب ضیق تعبیر است و هرگز مقصود ایشان اثبات رابطه علیت بین ذات مقدس الهی و وجود خودش نیست، بلکه منظور نفی هرگونه معلولیت از آن مقام متعالی است»<ref>ر.ک: همان، ج2، ص76</ref>.  


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش