توحید علمی و عینی در مکاتیب حکمی و عرفانی
توحید علمی و عینی در مکاتیب حکمی و عرفانی میان آیتین علمین: حاج سید احمد کربلائی و حاج شیخ محمدحسین اصفهانی (کمپانی) | |
---|---|
پدیدآوران | کربلایی، احمد بن ابراهیم (نویسنده)
اصفهانی، محمدحسین (نویسنده) طباطبایی، سید محمدحسین (حاشيه نويس) حسینی طهرانی، محمدحسین (گردآورنده) |
عنوانهای دیگر | تذییلات و محاکمات استاد آیتالله علامه: حاج سید محمد حسین طباطبایی (اعلی الله مقامه) بر سه مکتوب اول سید قدساللهنفسه و شیخ رحمةاللهعلیه
و تذییلات تلمیذ علامه طباطبائی: حضرت علامه آیتالله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدساللهنفسه الزکیه بر چهار مکتوب آخر مرحوم سید و مرحوم شیخ (اعلی الله مقامهما) توحید علمی و عینی |
ناشر | علامه طباطبايی |
مکان نشر | مشهد مقدس - ایران |
سال نشر | 1417 ق |
چاپ | 2 |
موضوع | اصفهانی، محمد حسین، 1257 - 1320ق. - نامهها
نامههای عرفانی - قرن 14 وحدت وجود کربلایی، احمد بن ابراهیم، - 1332ق. - نامهها |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 286/4 /ح5م8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
توحيد علمى و عينى در مكاتيب حكمى و عرفانى، حاوی چهارده نامه رد و بدل شده میان سیّد أحمد کربلائی و شیخ محمّد حسین اصفهانی (کمپانی) است. موضوع اصلى آن بحث و بررسى درباره «وحدت يا كثرت حقيقت وجود» است که بر منشأ آن دو بیت شعر از عطار نیشابوری است. این اثر به اهتمام آيتالله سيد محمدحسين حسینى طهرانى (1345 - 1416ق) فراهم آمده است. از آنجا كه مهمترين موضوع در عرفان نظرى عبارت از مسئله «وحدت وجود» است و در اينجا از سوى چند دانشمند بزرگ مورد بررسى قرار گرفته، اين اثر اهميتى استثنايى و بىبديل يافته است.
چگونگى پيدايش اين مكاتبات جالب عرفانى به اين شرح است: يكى از فضلاى خوشذوق حوزه علميه نجف به نام شيخ اسماعيل تبريزى، متخلص به «تائب» نامهاى به آيتالله آخوند محمدكاظم خراسانى صاحب «كفاية الأصول» نوشت و از معناى اين اشعار فريدالدين عطار نيشابورى در «منطق الطير» جويا شد:
دائما او پادشاه مطلق است | در كمال عز خود مستغرق است | |
او به سر نايد ز خود آنجا كه اوست | كى رسد عقل وجود آنجا كه اوست |
آخوند پاسخ داد: «چون كه او قائم به ذات خود است، مکان حاجت ندارد، پس عقل و خيال انسان هم به آنجا كه اوست نمىرسد و ادراك نمىكند؛ چه، غير از ذات اقدس در آن مقام و جا چيزى نيست. كان الله و لم يكن معه شييء و هو الآن كما كان و لا يشغل به مكان» و چون پاسخ، بسيار مختصر بود، سؤالكننده قانع نشد. پس همان پرسش را از آيتالله سيد احمد كربلايى و همچنين آيتالله شيخ محمدحسين غروى پرسيد و چون پاسخها را متفاوت ديد، پاسخ هريك را به ديگرى ارائه كرد و بدين ترتيب آن دو عالم بزرگوار را به مكاتبه و گفتگو كشاند و در نتيجه هفت مكتوب از سيد و هفت مكتوب از شيخ پديد آمد. هرچند سرانجام هيچيك از آن دو عالم بزرگ، قانع نشد و نظر طرف مقابل را نپذيرفت، ولى بىترديد مطالب بسيار عميق و دقيق و تأملبرانگيزى مطرح گرديد كه مىتواند راهگشاى حل مسائل عرفانى شود.
اين مكاتبات از سوى شيخ و با پرسشى درباره اضافه اشراقيه شروع شد، ولى سرانجام بعد از چندين مكاتبه، سيد عصبانى شد و با اشاره به لقبش، «واحد العين» و اين نكته عارفانه كه: «خداوند چشم او را از غير خودش كور كرده» و بعد اين دعاى نامتعارف كه: «خدا كورترش كند»، اعلام كرد كه هيچ دوست ندارد كثرت را ببيند و درباره آن بينديشد و لذا آن مكاتبات را عاشقانه قطع كرد.
درهرحال، نظر و پاسخ اصلى شيخ عبارت از «وحدت تشكيكى وجود» است، ولى سيد از «وحدت شخصى وجود» جانبدارى مىكند. علامه طباطبايى و آيتالله حسینى تهرانى در تعليقاتشان بر اين مكاتبات از «وحدت شخصى وجود» حمايت كردهاند.
ساختار
اين اثر از يك مقدمه و سه بخش تشكيل شده است. بخش اول، چهارده مكتوب و بخش دوم، شش محاكمه و بخش سوم، نه تذييل دارد.
گزارش محتوا
با نظر به ارزش والا و منحصربهفرد اين اثر در موضوع «وحدت يا كثرت وجود» از نظر عرفانى و موشكافىهاى فوقالعادهاى كه در آن صورت گرفته و از آنجا كه اصل اثر به زبان فارسى - عربى (زبان علمى و اصطلاحى رايج در حوزههاى علميه آن روز و امروز) همراه با قيدهاى متعدد و بهطور كامل فنى و اصطلاحى (فلسفى و عرفانى) نگارش يافته، گزارش محتوا بسيار مشكل است و لكن گزيدهاى از مهمترين نكتههاى مطرحشده با گزينشى حسابشده از نصوص متن گزارش مىشود:
مقدمه: مؤلف با ذكر چگونگى پيدايش اين مكاتبات عرفانى و نيز اين نكته كه استاد علامه طباطبايى مكتوبات مذكور را در حوزه علميه قم در روزهاى پنجشنبه و جمعه تدريس مىكرد و نظر خودشان را درباره هريك از آن مكتوبات مرقوم كردند، ولى با كمال تأسف به اتمام نرسيد و فقط براى سه مكتوب اول سيد و همچنين سه مكتوب اول شيخ نوشته شد، تأكيد مىكند كه خودش اين مهم را به پايان رسانده و آن محاكمات را تكميل كرده است.
نویسنده با گزارش اجمالى شرح حال آيتالله سيد احمد كربلايى و آيتالله شيخ محمدحسين غروى اصفهانى و علامه سيد محمدحسين طباطبايى و شيخ فريدالدين عطار نيشابورى و نيز ذكر مطالبى از هريك و عظمت عطار و محبت او به اميرالمؤمنين(ع) و اينكه:
هفت شهر عشق را عطار گشت | ما هنوز اندر خم يك كوچهايم |
به كتاب «منطق الطير» و مسئله «سى مرغ و سيمرغ» و دو بيت مورد سؤال (دائما او پادشاه مطلق است...) و ابيات قبل و بعد آن اشاره و بر اين مطلب تأكيد كرده كه در ادبيات فارسى، از سيمرغ و عنقا، ذات اقدس احديت اراده شده است؛ زيرا كه ذات اقدس حق تعالى داراى نام و نشان نيست. او از هر اسمى و رسمى بالاتر و از خيال و پندار و عقل هر انسانى برتر است. مكان ندارد و كسى را به او دسترسى نيست. فلهذا هر دو بزرگوار (مرحوم كمپانى و مرحوم سيد احمد كربلايى) مضمون شعر مورد بحث را پسنديده و بر مفادش ايرادى ندارند و هر دو نفر، شيخ عطار را بزرگ و بزرگوار شمرده و در مقام علمى و عرفانى و الهى او خدشهاى ندارند؛ غايةالامر هريك از اين دو، آن بيت را بر مذاق خودشان كه مذاق حكمت و مذاق عرفان است، تفسير فرمودهاند[۱]
بخش اول: در اين بخش، مكاتيب حكمى و عرفانى آيتالله سيد احمد كربلايى و آيتالله شيخ محمدحسين اصفهانى ذكر شده است به شرح زير:
- مكتوب اول مرحوم شيخ:
- نكته: «در بيت اول بيان نمود كه: واجب تعالى در كمال عز خود مستغرق است، كه غرض، استغراق در صفات عزت و جلال است كه مرجع آن به صرافت وجود و محوضيت حقيقت هستى است؛ لهذا در شعر دوم بيان نمود كه او از استغراق در عز و جلال خود خارج نشود، پس چگونه عقل به مقام شامخ او برسد، كه وصول عقل نشود الا به احاطه او به واجب بهنحو احاطه وجوديه و المفروض أنه واجب و الواجب غير محدود، فلا يكون محاطا أبدا.
- و تعبير او از اين معنى، به «سرآمدن»، يا به ملاحظه انهاء امد استغراق است يا به ملاحظه به سر خود آمدن از انفاء در خود و استغراق در غيب هويت ذات خود است و بر همين منوال است شعر شاعر:
[۲]جمالك في كلِّ الحقائق سائر و ليس له إلا جلالك ساتر - مكتوب اول مرحوم سيد:
- نكته: «غرض از اين شعر، اقامه برهان است بر عدم بلوغ عقل به آن مقام شامخ - جل و علا - به طريق لم كه استدلال از علت به معلول باشد؛ چه در محل خود مقرر است كه: وجود اشياء در علم حق مقدم است بر وجود آنها در خارج، بلكه از مبادى وجود آنهاست در خارج و معلوم است كه: وجود علمى اشياء به اضافه اشراقيه علميه حق است - جل و علا - و معلوم است كه عدم علت، علت عدم معلول است و حاصل معنى شعر آن است كه او جل و علا در مقام عز شامخ، غير خود را نبيند و ادراك ننمايد و از خود خارج نشود، كه اين علت عدم اشياء است در آن مقام منيع، پس چگونه عقل فضلا عن غيره، تواند به آن مقام منيع برسد و حال آنكه فناء و اضمحلال آنها قبل از وصول به آن مقام خواهد بود؟»[۳]
- مكتوب دوم مرحوم شيخ:
- نكته: «علم ذاتى واجب كه عند اهل حق عين ذات اوست و مقدم است بر وجودات أشياء في الخارج و از مبادى وجود آنهاست في الخارج، معقول نباشد كه اضافه اشراقيه حق - جل و علا - بوده باشد، بل اضافه اشراقيه علميه واجب، علم واجب است في مقام الفعل كه بيان فعل و فيض حق تعالى است و چون كه فعل اوست و وجودات اشياء عين ارتباط به ذات اوست، حيث لا حضور أقوى من هذا الربط الذاتي، او را علم در مقام فعل نامند و چون فيض حق تعالى شباهتى به اضافه مقوليه دارد از جهت قيام او به مبدأ اعلى و تذوت ذوات به نفس او، او را اضافه اشراقيه نامند»[۴]
- مكتوب دوم مرحوم سيد:
- نكته: «مراد به عبارت، نه علم ذاتى است كه عين ذات است و اطلاق علم بر آن، از ضيق عبارت است در مقام تفهيم و تفهم؛ چه اسماء و صفات بما هي أسماء و صفات، محدودند و ذات واجب را حدى نيست و از اين جهت است كه جميع اسماء و صفات در آن مقام منيع، مضمحل و معدوم خواهند بود؛ فضلا عن ماهيات الأشياء و وجوداتها، و «كمال التوحيد نفي الصِّفات عنه»، صريح در آن است و خود آن جناب عبارت را حمل بر صفات زائده بر ذات نمودهاند. بلكه مراد به عبارت، مقام علم واجب است به اشياء بما هي أشياء تفصيلا كه متأخر است از مقام علم به اشياء در جمع؛ فضلا عن مقام الأسماء و الصفات، فضلا عن مقام الذات. أين الثرى من الثريا؟ و مراد به وجود اشياء در مقام علم، لا بوجوداتها الخاصة المضافة إليها، بل بوجودها في العلم الإلهي كه مقدم است بر وجود خارجى»[۵]
- مكتوب سوم مرحوم شيخ:
- نكته: «مقام فناء اشياء در مقام ذات واجب؛ باق أزلا و أبدا، وجد شيء في العالم أم لا، صار الموجود من أهل السلوك أم لا؛ زيرا كه واجب في مقام ذاته محيط بما دونه لإحاطة كل قوي بالضعيف في ذاته. پس معقول نباشد فناى سالك، اين معنى از فنا بوده باشد؛ زيرا كه جمع موجودات من السالك و غير السالك و الناجي و الهالك، فانى در ذات اقدس هستند ازلا و ابدا، و اين معنى تحصيل حاصل است، بلكه به وجه آخر غير معقول است؛ لأن ارتفاع الحدود و الكدورات الإمكانية واقعا غير ممكن و إلا خرج الممكن عن كونه ممكنا. بلى ارتفاع حدود از نظر سالك في مقام المشاهدة معقول و تفاوت السالك في هذا المسلك دقيق، فترتفع الحدود عن نظره عند مشاهدته الروحية، حتى يصل إلى مقام الفناء الكلي و هو الفناء عن الفناء و عند ذلك يكون باقيا ببقائه تعالى»[۶]
- مكتوب سوم مرحوم سيد:
- نكته: «تعبير حضرت على بن الحسين(ع) در «صحيفه سجاديه» در مقام سير في اسم أحد است كه عرض مىكند: «عز سلطانك... الخ»؛ كما اينكه شعر اول شيخ كه «در كمال عز خود مستغرق است»، انتهى، نيز كلامى در اين مقام است، بلكه مصراع اول از بيت دوم، تفسير و شرح شعر سابق است و اما مصراع دوم كه «كى رسد عقل وجود آنجا كه اوست»، در مقام سير إلى الله است كه تعبير به رسيدن نموده»[۷]
- مكتوب چهارم مرحوم شيخ:
- نكته: «مناط تعدد دليل، اگرچه تعدد كبرى است، ولى مكررا عرض شده: فناء أشياء في أزل الآزال في الذات الأقدس، به معنى دارا بودن صرف الوجود است مادون خود را به الغاء حدوده الماهوية و العدمية و لا حقيقة لإحاطته تعالى في مرتبة ذاته إلا وجدانه لكل وجود و لكل كمال و جود. پس حقيقت فناء، محاط بودن هر موجودى است لوجوده الصرف. تعدد الفاظ، بلكه تكثر مفاهيم حاكيه از مطلب واحد، موجب تعدد دليل نمىشود»[۸]
- مكتوب چهارم مرحوم سيد:
- نكته: «بعد از تنزل به مقام كثرت و اعتبار به اعتبار مراتب و عليت و معلوليت و ظهور و بطون و ساير درجات وجود در ظرف اعتبار، به اعتبار كردن ماهيات را بأنفسها كه مجرد اعتبار است و اعتبار كردن وجود را براى آنها كه اعتبار في اعتبار است؛ آن وقت كثرت در موجودات، بل الوجودات و التفاوت بالغنى و الفقر و القوة و الضعف و الاستقلال و الربط و غير ذلك، همه درست است. و از اين جهت است كه: حيثيت تقييديه كه مجرد اعتبار است، اخذ در وجودات امكانيه شده، كه اگر الغاء حيثيت شود و صرف الوجود ملحوظ شود، تعدد از بين برداشته شود...
[۹]ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است
- مكتوب پنجم مرحوم شيخ:
- نكته: «خيلى عجيب است كه در اينگونه مطالب برهانيه چرا بايد به الفاظ خوش و اشعار شيرين اكتفا شود؟ لا حكم إلا لله. و اما آنكه وحدت و كثرت هر دو حقيقى است، پس در نوشته سابقه عرض شده بود كه: وحدت وجود، عدديه نيست تا منافى كثرت باشد، بلكه وحدت اطلاقيه انبساطيه است؛ فليس في دار الوجود إلا صرف الوجود المتجلي في مقام فعله، تجليا وحدانيا على نهج وحدته و ذلك التجلي هو الساري في مرائي الممكنات كالمطلق في المقيد، لا أن الوجود الواجبي بذاته كذلك؛ تعالى عما يقول الظالمون»[۱۰]
- مكتوب پنجم مرحوم سيد:
- نكته: «بهترين طرق براى معرفت اين کیفیت وحدت با كثرت، معرفت نفس و کیفیت سريان اوست در جميع مراتب از شؤون خود؛ از عقل و خيال و طبع و صدور افعال خارجيه از او و عينيت اوست با هر مرتبه در آن مرتبه و اگر تصوير كرديد وجود معلولى را براى عالم مواد با وحدت فيض اقدس، چرا تصوير نشود با وحدت حضرت حق جل و علا»[۱۱]
- مكتوب ششم مرحوم شيخ:
- نكته: «البته از واضحات است كه: اين معامله كه با فيض مقدس مىشود، ممكن نيست كه با وجود واجب شود؛ زيرا كه واجب لا يعقل إلا أن يكون صرف الوجود و صرف حقيقت هستى معرى و مبرى است از اتحاد با حدود ماهويه و عدميه و سمات امكانات و نقصانات إلا أن يكون فاقدا لدرجة الصرافة و المحوضة و هو خلف و لهذه الجهة نلتزم بالوجود المنبسط كما لا يخفى على أهله»[۱۲]
- مكتوب ششم مرحوم سيد:
ما را ز جام باده گلگون خراب كن زان پيشتر كه عالم فانى شود خراب - تعجبم از آن است كه شما قبل از عروض وجود بالغير في سنخه بحيث لا يأبى عن الوجود و العدم بودى؛ چطور شد به عروض وجود غير بناء على أصالة الوجود في الممكن كما يزعمون، انقلاب شد إلى ما سنخه طرد العدم؟ بل الآن كما كان»[۱۳]
- مكتوب هفتم مرحوم شيخ:
- نكته: «اين تجلى الهى و اين اعتبار اصطلاحى، آيا مطابق مفهوم وجود هست يا نه؟ و آيا مطابق مناط وجود ممكن و منشأ آثار خارجيه او هست يا نه؟ و التزام به آنكه هيچكدام نيست، يا آنكه نعوذ بالله، مناط وجود واجب و منشأ ترتب آثار وجود واجبى است، منافى برهان و تصريحات اعيان از اهل معرفت و ايقان است»[۱۴]
- مكتوب هفتم مرحوم سيد:
- نكته: «تكرر بيانات و اصرار آن بزرگوار بر براهین اثبات كثرت حقيقيه، بحمد الله بر اين حقير واضح و آشكار شد كه: آن شخص كه كلام بر طريقه ذوق المتألهين تا حال مىداشت، اشتباه كرده بود و اين براهین و لزوم شناعتى كه فرموده بوديد، در او اثر نمىگذارد. گويا خداوند متعال چشم او را از غير خود كور كرده بود؛ خداوند كورترش كند. مىگويد: توهم مفاسد شنيعه از ديدن تعدد است و عدم طلوع آفتاب حقيقت. مىكده حمام نيست»[۱۵]
بخش دوم: اين بخش، مشتمل بر تذييل و محاكمات علامه طباطبايى است:
علامه، نخست اشارهاى به شرح حال و منزلت سيد و شيخ داشته و بعد مطالبى درباره هريك از اين مكاتبات مطرح كردهاند به شرح زير:
- تذييل بر مكتوب اول شيخ:
- نكته: «تحقق ماهيات تحقق سرابى است و ظهورى است كه در مظاهر ماديه استقرار يافته و چنانچه صورت آب در سراب و صورت مرئى در مرآت، صورتى است كه راستى مشهود است، ولى مال سراب و ملك مرآت نيست و سراب كه زمين شورهزار است و مرآت كه جسم صيقلى است، محل ظهور صورت است، همچنين ماهيات عين وجود خود نيستند، بلكه صور غير آنها هستند كه در آنها به ظهور پيوستهاند»[۱۶]
- تذييل بر مكتوب اول سيد:
- نكته: «اين نظريه، نظريه تشكيك وجود را ابطال نمىكند، بلكه نظريه فوق آن را اثبات مىكند و حقيقتى را تشخيص مىدهد كه به موجب آن، نظر اولى صورت مجازيت اتخاذ مىكند و بالجمله چنانچه حكماى يونان، بحث در احكام ماهيت كرده و با براهین، احكامى از براى آنها اثبات میكردند و چون حكماى اسلام نظريه اصالت وجود و تشكيك وجود و اعتباريت ماهيت را به اثبات رسانيدند، سبک اولى باطل نشده و احكام ثابته آن از ميان نرفت... همچنين مسئله وحدت شخصى وجود، نسبت به وحدت تشكيكى وجود، نظرى است ادق در برابر نظر دقيق و حقيقتى است عميقتر از حقيقتى كه تشكيك وجود به آن در مقابل أصالة الماهية حكم مىكرد»[۱۷]
- تذييل بر مكتوب دوم شيخ:
- نكته: «مرحوم شيخ بناى اعتراض خود را بر تحقق تشكيك در مظاهر چنانچه حكماء اختيار كردهاند، استوار كرده و از علم مذكور در شعر، علم ذاتى فهميده، چنانچه پر واضح است؛ با اينكه عرفا به تشكيك در ظهورات قائلند و علم تفصيلى قبل الايجاد به ماهيات را در مقام خارج از ذات مىدانند و شيخ فريدالدين عطار نيشابورى از اساطين عرفاء مىباشد و اين دو مسئله و خاصه مسئله تشكيك در ظهورات، به اندازهاى از اين طائفه روشن است كه نظم و نثر آنها را از او مملو و بر مراجعهكننده جاى هيچگونه ترديد و شك باقى نيست و درهرصورت، شعر صاحب شعر را طبق مذاق خودش تفسير بايد كرد؛ خواه صحيح و خواه فاسد»[۱۸]
- تذييل بر مكتوب دوم سيد:
- نكته: «قوله: و اطلاق علم بر او ضيق عبارت است الخ: چنانچه در تذييل اول بيان شد، مقام ذات از هر اسمى و رسمى و از هر صفتى و نعتى، بالاتر و بزرگتر حتى از همين نفى هم كه مقام احديت ناميده مىشود، بالاتر و بزرگتر مىباشد»[۱۹]
- تذييل بر مكتوب سوم شيخ:
- نكته: «عرفاء در وجود حقيقى، وحدت شخصى قائلند و مابقى را حتى مراتب اسماء و صفات اعتبارى مىدانند و در مرحله اعتبار و ظهور، هر مرتبه را منشأ ظهور مراتب بعدى مىدانند؛ چه بر قولى كه اساس سيرشان روى اصل تميز حقيقت از مجاز استوار باشد، نه روى اصل تميز موجود از معدوم و تميز موجود مستقل از موجود رابط غير مستقل، نمىتوانند مطالبى را پيش بياورند كه به قول خودشان مجاز است نه حقيقت و هو ظاهر»[۲۰]
- تذييل بر مكتوب سوم سيد:
- نكته: «اما عرفاء چون تشكيك را در ظهورات مىدانند، نه در مظاهر، چنانچه گذشت، لهذا حدود وجود را مراتب تعينات علمى حق سبحانه مىگيرند و گويند: اول تعين، بودن وجود حق است نفس ذاته كه تعين احدى است و تعين احدى به جهت صرافت، منشأ تعين واحدى است كه جامعيت جميع كمالات است بهنحو وحدت و بقيه اسماء واحدا بعد آخر از اين مقام منتشى هستند و موجودات امكانى هم از آنها با تفصيلى كه در كتبشان مسطور است و از اين جهت مرحوم سيد(ره) كلام مرحوم شيخ(ره) را كه تعين احدى و واحدى را به لحاظ عقل نسبت داده بود، تبديل به لحاظ حق سبحانه نمود»[۲۱]
بخش سوم: اين بخش، مشتمل بر تذييلات آيتالله سيد محمدحسين حسینى طهرانى است به شرح زير:
- تتمه تذييل بر مكتوب سوم سيد:
- نكته: «تمام موجودات، معانى حرفيه نسبت به ذات اقدس حق - جل و علا - هستند و همگى آيات و مرآئى و ظهورات اويند و حمل هو هو در اينجا همچون صورت مشاهد در مرآت، با صاحب صورت، حمل حقيقه و رقيقه است كه از طرفى اوست؛ زيرا غير از او نيست و از طرفى غير اوست؛ زيرا حقيقت آن صاحب صورت با آن كمال و عقل و آثار و خصوصيات خارجيه كجا؟ و اين صورت كجا؟»[۲۲]
- تذييل بر مكتوب چهارم شيخ:
- نكته: «اميرالمؤمنين(ع) در ميان جميع امت رسولالله(ص) يگانه فردى است كه حاق و حقيقت توحيد را بدين پايه و بدين مرتبه، از پيغمبر اكرم(ص) گرفته است و با قدم ثبات و سير در عوالم نامتناهى، آن را در صقع وجود خود جاى داده است و متحقق به حقيقت سوره توحيد و شش آيه اول از سوره حديد گرديده است و به اعلى ذروه از اوج مقام انسان كامل رسيده است. خطبههائى را كه آن حضرت در مقام عرفان و توحيد حضرت حق و صفات و اسماى او بيان نموده است، همگى وجدانيات و مشاهدات درونى و سرى اوست و مدرک ات حضورى و مكاشفات حقه حقيقيه و علوم سرمديه اوست كه چون شمس درخشان از آن پرده برمىدارد و محبوب و معبود خود را با بلندترين صدائى و با استوارترين منطق و برهانى به عالم بشريت تا ابد معرفى مىكند»[۲۳]
- تذييل بر مكتوب چهارم سيد:
- نكته: «مرحوم آقا سيد احمد كربلائى اعلى الله مقامه در اين مكتوب به شریک حكيم خود در مكاتبه گوشه مىزند و خرده مىگيرد و با عبارات لطيفه و مطالب و قصص ظريفه، روش او را قدح مىنمايد و مىخواهد به او بفهماند كه: تا از خود نگذرى، به خدا نخواهى پيوست و تا از نفس و آثار آن بيرون نروى چهره شمس عالمتاب بر تو مكشوف نخواهد افتاد و تا چشم و گوش خر عالم طبع و كثرت را نفروشى، چشم و گوش عالم ملكوت و وحدت براى تو پيدا نمىشود»[۲۴]
- تذييل بر مكتوب پنجم شيخ:
- نكته: «براى صاحبدلان تمام شؤونات و اطوار وجودى هر انسانى، از طبع و مثال و عقل (عالم تكليف و برزخ و قيامت) فعلا مشهود و حاضر و براى غير از آنها عالم مثال و برزخ پس از عالم طبع و تكليف و عالم عقل و قيامت پس از عبور از عالم مثال و برزخ متجلى مىگردد و به شهود مىرسد؛ نه آنكه آن وقت به وجود مىآيد. و كم فرق بين الأمرين و منزلة بين المنزلتين؟ بر اساس تشكيك در وجود كه اختلاف و درجات حقيقى را در مراتب وجود و در مظاهر آن واقعا مىپذيرد، وجود موجودات بر اصل عليت حضرت حق است كه وجود واجب و يا عقل و يا نفس، واسطه در ثبوت موجوديت آنها مىباشند. و بر اساس توحيد حق و صرافت و تشخص در وجود، اختلافى در مراتب وجود و در مظاهر آن نيست، بلكه اختلاف در نفس ظهورات وجود است و وجود موجودات بر اصل اشراق و اضافه و تجلى است، كه وجود واجب و يا عقل و يا نفس واسطه در عروض موجوديت و انتساب آنها مىباشند. و بعد از اقامه برهان بر اينكه حقيقت ذات واجب اقتضاى صرافت در وجود را دارد و لازمه صرافت، وحدت و تشخص در وجود است، ديگر بحث از واسطه در ثبوت نمودن و نفى واسطه در عروض كردن حق را نسبت به موجودات معنى ندارد»[۲۵]
- تذييل بر مكتوب پنجم سيد:
- نكته: «اينكه مىگوييم: عالم، صور خيال هستند، معنايش پوچ و بىازاء بودن آنها نيست، بلكه معنايش عدم استقلال آنهاست كه قائمند به صور علميه حق تعالى قياما صدوريا. و اين حقيقت، همان معناى قيوميت و منشأيت و مصدريت و صمديت اوست براى موجودات و اشياء خارجى. و اين نكته بسيار مهم است»[۲۶]
- تذييل بر مكتوب ششم شيخ:
- نكته: «نسبت موجودات با اصل وجود حق متعال، نفس ربط و اتصال هستند و معانى حرفيهاى مىباشند كه ابدا شائبه استقلال و خودنمائى ندارند. پس اختيار انسان عين اختيار خداست. وجود او و بقيه موجودات، نفس وجود مطلق و مرسل و عام و شامل اوست؛ البته با اسقاط حدود عدميه و ماهويه»[۲۷]
- تذييل بر مكتوب ششم سيد:
- نكته: «معانى حرفيه كه در اين عالم كثرات، خداوند در قرآن كريمش از آنها به آيات و كلمات و اسماء تعبير فرموده است، براى محجوبان است كه پرده و غشاء و غطاء حقيقت از برابر ديدگان آنها برداشته نشده؛ فكشفنا عنك غطاءك فبصرك اليوم حديد[۲۸]براى آنها متحقق نگرديده است و بهطور كلى در عالم كثرت، خواه در مقام سير و عروج الى الله باشد و خواه در مقام نزول و تحقق به بقاء بعد از فناء كلى، اين مراتب كثرت و احكام آن جارى و سارى است»[۲۹]
- تذييل بر مكتوب هفتم شيخ:
- نكته: «سعه و گسترش وجود ذات حق تعالى بهقدرى است كه تمام اشياء را فراگرفته است و هيچ موجودى از آن خارج نيست و مراد از اينكه خداوند در لازمان و لامكان؛ يعنى قبل از پيدايش اشياء بوده است و الآن هم همين طور است، اين است كه وجود ازلى و ابدى و لايتناهى حضرت وى، از شمول شىء و چيزى فروگذار ننموده است و همه را شامل شده است. و اين است معناى «بسيط الحقيقة كل الأشياء و ليس بشيء منها»؛ يعنى وجود اوست كه همه را فراگرفته است و وجودات متعينه امكانيه، نسبت وجود به آنها به واسطه در عروض است. و اين همان منشأيت و مصدريت و صمديتى است كه مرحوم سيد از آن تعبير فرموده است»[۳۰]
- تذييل بر مكتوب هفتم سيد:
- نكته: «علت تأبى شيخ از تسليم شدن بر وحدت ذات اقدس او و معيت او با موجودات و سيطره و احاطه وجودى او بر همه عالم و جميع اشياء و انمحاء و اندكاك همگى ذاتا و صفتا و فعلا در ذات او، فقط و فقط خود را موجود در قبال حق دانستن است كه مرحوم سيد از آن تعبير به جبلانيت نموده بود»[۳۱]
- نكته پايانى: «سيره عملى بزرگان و عالمان ربانى حوزههاى علميه در پاسخگويى به پرسشهاى همه مردم حتى كودكان و نوجوانان، پرهيز از تحقير و خشونتهاى كلامى و رعايت احترام و ادب و مهربانى و ملاطفت و استفاده از «حكمت و موعظه حسنه و جدال احسن» است. مؤلف محترم، آيتالله سيد محمدحسين حسینى طهرانى، موافق نظر آيتالله سيد احمد كربلايى و قائل به «وحدت شخصى وجود» و مخالف نظر آيتالله غروى اصفهانى و «وحدت تشكيكى وجود» است و در نقد مباحث آيتالله شيخ محمدحسين غروى اصفهانى، سخت كوشيده و افزون بر ارائه توضيح و استدلال، تمثيلها و حكايات و اشعارى نيز آورده كه اين موارد مانند تعبير انتقادى اخلاقى «جبلانيت» و قضاوت انحصارى «فقط و فقط»[۳۲]و بدبينى و داورى ارزشى مندرج در داستان منقول در باب «كفر وحدتوجودىها»[۳۳]از منظر چگونگى بيان و داورى اخلاقى و آداب تعليم و تعلم در نظام تربيتى اسلام، بى ترديد نيازمند بازنگرى و تأمل و بررسى بيشتر است.
نسخهها و چاپهاى كتاب
در مورد چگونگى انتشار اين مكاتبات فلسفى - عرفانى، چند نكته گفتنى است:
- براى نخستين بار استاد سيد جلالالدين آشتيانى اين مكاتبات را در نشريه «جاويدان خرد» بهصورت مقالهاى در سه قسمت و به ترتيب در سالهاى 1354، 1355 و 1357ش، با مقدمه و تعليقات، تصحيح و منتشر كرد. استاد آشتيانى با آنكه از سويى، در آثارش بيشتر در نقش شارح ظاهر مىشد و كمتر به انتقاد مىپرداخت و از سويى ديگر، در موضوع مورد بحث همعقيده با سيد احمد كربلايى و قائل به «وحدت شخصى وجود» بود، ولى بااينهمه، چند انتقاد اساسى بر آيتالله كربلايى وارد كرد و از جمله در تعليقه 80[۳۴]و تعليقه 84[۳۵]او را قائل به «أصالة الماهية» دانست و در تعليقه 43[۳۶]با اشاره به گرايش سيد به مسلك ذوق التأله محقق دوانى؛ يعنى أصالة الوجود در حضرت حق و أصالة الماهية در خلق، آن را بديهى البطلان دانست؛ زيرا ادله طرفين، قول به تفصيل را رد مىكند و حتى تصريح كرد كه «مرحوم سيد از تقرير برهان بر مطلب، مرتب طفره مىرود و با شعر و غزل و تغزل از معركه خارج مىشود و بالاخره نفرمود كه چرا وجودات خاصه امكانيه كه به قول او محدود به ماهيات اعتباريهاند، اعتبار و اوهام صرفند؟! حق اول، مگر صرف خارج و عين واقع و نفس منشأيت اثر نيست؟! مگر اثر غير از معلول است؟! مگر معلول از لوازم وجود خارجى علت نمىباشد؟!...»[۳۷]و «مرحوم عارف محقق سيد احمد مانند ساير عرفاى اتباع آقا محمد بيدآبادى در نظريات و برهانيات تضلع ندارد و در مقام كشف، اعيان ممكنات را اعتبارى ديده و در مقام غلبه وحدت، كثرت را موهوم شناخته است»[۳۸]و البته طبيعى است كه اين گونه انتقادها به مذاق هواداران «وحدت شخصى وجود» مانند آيتالله حسینى تهرانى، هيچ خوش نيامد.
- استاد آشتيانى در سال 1361ش، مقالات مذكور را در كتابى مستقل تحت عنوان «مكاتبات عرفانى بين سيد احمد حائرى و شيخ محمدحسين غروى»، جمع و بدون هيچ تغييرى منتشر كرد.
- رساله محاكمات علامه طباطبايى كه شامل تعليقات ايشان بر شش مكتوب آغازين از اين مكاتبات عرفانى بود، بهوسيله استاد حسن حسنزاده آملى تصحيح و در يادنامه شهيد آيتالله قدوسى در سال 1361ش، منتشر شد.
- استاد آيتالله سيد محمدحسين حسینى تهرانى كه از برخى تعليقات انتقادى آيتالله سيد جلالالدين آشتيانى رنجيده بود، در سال 1410ق، مكاتبات مذكور را همراه با تعليقات علامه طباطبايى و تذييلهايى از خودش بدون يادكرد از تلاش علمى استاد آشتيانى، تحت عنوان «مكاتيب حكمى و عرفانى» و سپس در سال 1417ق، تحت عنوان «توحيد علمى و عينى در مكاتيب حكمى و عرفانى» منتشر كرد و در جانبدارى از سيد احمد كربلايى همه توان خود را به كار برد و افزون بر بحث و استدلال، حتى از اشعار متعدد عربى و فارسى و خاطره و داستان نيز براى اثبات نظرش بهره گرفت[۳۹]
پانويس
- ↑ همان، ص11 - 48
- ↑ همان، ص54
- ↑ همان، ص55
- ↑ همان، ص57
- ↑ همان، ص59
- ↑ همان، ص70
- ↑ همان، ص80
- ↑ همان، ص113
- ↑ همان، ص121
- ↑ همان، ص129
- ↑ همان، ص137
- ↑ همان، ص142
- ↑ همان، ص149 - 150
- ↑ همان، ص153 - 154
- ↑ همان، ص156
- ↑ همان، ص167
- ↑ همان، ص171 - 172
- ↑ همان، ص175
- ↑ همان، ص176
- ↑ همان، ص178
- ↑ همان، ص182
- ↑ همان، ص192
- ↑ همان، ص210 - 211
- ↑ همان، ص232
- ↑ همان، ص239 - 240
- ↑ همان، ص256
- ↑ همان، ص276
- ↑ سوره ق، آيه 22
- ↑ همان، ص292 - 293
- ↑ همان، ص312
- ↑ همان، ص326
- ↑ همان، ص326
- ↑ همان، ص329 - 330
- ↑ مكاتبات عرفانى، ص94
- ↑ همان، ص101 - 103
- ↑ همان، ص67 - 68
- ↑ همان، تعليقه 47، ص72
- ↑ همان، تعليقه 43، ص67 - 68
- ↑ توحيد علمى و عينى، صص 327، 337، 325 و...
منابع مقاله
- توحيد علمى و عينى در مكاتيب حكمى و عرفانى، سيد محمدحسين حسینى تهرانى، انتشارات علامه طباطبائى، چاپ دوم، مشهد 1417ق، (يب + 352 ص).
- مكاتبات عرفانى بين سيد احمد حائرى و شيخ محمدحسين غروى، تصحيح و تعليقات سيد جلالالدين آشتيانى، مركز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران 1361ش (106 ص).
- جاويدان خرد (دوفصلنامه)، زير نظر سيد حسین نصر، نشريه انجمن شاهنشاهى فلسفه ايران، سال اول: شماره اول و سال دوم: شماره اول و سال چهارم: شماره اول.
- يادنامه شهيد آيتالله قدوسى، به ضميمه رساله محاكمات از استاد علامه طباطبايى، انتشارات شفق، قم 1363ش.