اخلاق ناصری: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۱۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۶ اکتبر ۲۰۱۶
جز
جایگزینی متن - 'ابن مسكويه' به 'ابن مسكويه'
جز (جایگزینی متن - 'فارابى' به 'فارابى')
جز (جایگزینی متن - 'ابن مسكويه' به 'ابن مسكويه')
خط ۴۸: خط ۴۸:




كتاب، شامل يك مقدمه و سه مقاله است. در مقدمه، سبب تأليف و موضوع كتاب و رئوس مباحث آن، بيان شده است. مقاله اول، در حكمت خلقى است كه بيشتر مطالب آن از تهذيب الاخلاق ابن مسكويه برگفته شده است و شامل هفت فصل در مبادى و ده فصل در مقاصد است. مقاله دوّم، در مورد تدبير منزل بوده و شامل پنج فصل است. نصير الدين آن را از رساله مختصر تدبير منزل، نوشته نويسنده به نام آبروسن يونانى گرفته و خود، آن را به آداب متقدمان و متأخران موشح كرده است. مقاله سوم، شامل هشت فصل است كه نصير الدين در نوشتن آن از كتاب‌هاى فصول المدنى و آراء اهل المدينة الفاضلة [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و السياسة ابن سينا، استفاده كرده است. در نهايت، اين فصل، با قسمتى از وصاياى منسوب به افلاطون تمام مى‌شود.
كتاب، شامل يك مقدمه و سه مقاله است. در مقدمه، سبب تأليف و موضوع كتاب و رئوس مباحث آن، بيان شده است. مقاله اول، در حكمت خلقى است كه بيشتر مطالب آن از تهذيب الاخلاق [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكويه]] برگفته شده است و شامل هفت فصل در مبادى و ده فصل در مقاصد است. مقاله دوّم، در مورد تدبير منزل بوده و شامل پنج فصل است. نصير الدين آن را از رساله مختصر تدبير منزل، نوشته نويسنده به نام آبروسن يونانى گرفته و خود، آن را به آداب متقدمان و متأخران موشح كرده است. مقاله سوم، شامل هشت فصل است كه نصير الدين در نوشتن آن از كتاب‌هاى فصول المدنى و آراء اهل المدينة الفاضلة [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و السياسة ابن سينا، استفاده كرده است. در نهايت، اين فصل، با قسمتى از وصاياى منسوب به افلاطون تمام مى‌شود.


== گزارش محتوا ==
== گزارش محتوا ==
خط ۵۷: خط ۵۷:
خواجه، سه قوه را به سه نفس بازگردانده و نفس اول را نفس ملكى و دوم را نفس سبعى و بالاخره آخرى را نفس بهيمى مى‌نامد. وى با تشريح گفتار فوق، مراتب صعود موجودات و خاصّه آدمى را مورد توجه قرار داده و گذار از درجه نقصان به كمال را توسّط آلات و قواى نفس ناطقه، موجب دست‌يابى به فضيلت و شرف افزون‌تر مى‌داند.
خواجه، سه قوه را به سه نفس بازگردانده و نفس اول را نفس ملكى و دوم را نفس سبعى و بالاخره آخرى را نفس بهيمى مى‌نامد. وى با تشريح گفتار فوق، مراتب صعود موجودات و خاصّه آدمى را مورد توجه قرار داده و گذار از درجه نقصان به كمال را توسّط آلات و قواى نفس ناطقه، موجب دست‌يابى به فضيلت و شرف افزون‌تر مى‌داند.


خواجه، پيوندى ميان كمال انسانى و عامل آسمانى برقرار مى‌سازد، اما مفهوم كمال و سعادت غايى، در نظريّه ارسطو، عارى از عامل آسمانى است و اشاره‌اى به موقعيت كيهانى انسان ندارد. ابن مسكويه در بحث سعادت و كمال، تابع آراى ارسطو بوده و معتقد است كمال و سعادت نفس، بدون صحت و سعادت بدن، ميسر نيست. خواجه، پس از تقسيم‌بندى كمال انسانى به دو نوع قوه علمى و قوه عملى و تعريف اول، به شوق به سوى ادراك معارف و علوم و احاطه بر موجودات و اطلاع بر حقايق، به حسب استطاعت تا در نهايت به عالم توحيد، بلكه مقام اتحاد برسد و تعريف دوم به مرتّب و منظم ساختن قوى و افعال خاص خود به نحوى كه موافق و مطابق با يك‌ديگر شده و اخلاق او مرضى گردد، مى‌افزايد: كمال اول به منزله صورت است و كمال دوم به مثابه مادّه.
خواجه، پيوندى ميان كمال انسانى و عامل آسمانى برقرار مى‌سازد، اما مفهوم كمال و سعادت غايى، در نظريّه ارسطو، عارى از عامل آسمانى است و اشاره‌اى به موقعيت كيهانى انسان ندارد. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكويه]] در بحث سعادت و كمال، تابع آراى ارسطو بوده و معتقد است كمال و سعادت نفس، بدون صحت و سعادت بدن، ميسر نيست. خواجه، پس از تقسيم‌بندى كمال انسانى به دو نوع قوه علمى و قوه عملى و تعريف اول، به شوق به سوى ادراك معارف و علوم و احاطه بر موجودات و اطلاع بر حقايق، به حسب استطاعت تا در نهايت به عالم توحيد، بلكه مقام اتحاد برسد و تعريف دوم به مرتّب و منظم ساختن قوى و افعال خاص خود به نحوى كه موافق و مطابق با يك‌ديگر شده و اخلاق او مرضى گردد، مى‌افزايد: كمال اول به منزله صورت است و كمال دوم به مثابه مادّه.


2- مفهوم خير و سعادت:ابن مسكويه، به پيروى از ارسطو، خير را چيزى مى‌داند كه همه چيز به سوى آن حركت مى‌كند. ابن مسكويه، مى‌گويد: آنچه در رسيدن به اين هدف سودمند باشد، ممكن است خير تلقى شود؛ يعنى افزار، مانند غايت، ممكن است خير محسوب گردد، اما سعادت يا رفاه، خير نسبى است...
2- مفهوم خير و سعادت:[[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكويه]]، به پيروى از ارسطو، خير را چيزى مى‌داند كه همه چيز به سوى آن حركت مى‌كند. [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكويه]]، مى‌گويد: آنچه در رسيدن به اين هدف سودمند باشد، ممكن است خير تلقى شود؛ يعنى افزار، مانند غايت، ممكن است خير محسوب گردد، اما سعادت يا رفاه، خير نسبى است...


به نظر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] هدف اصلى از اخلاق، تحصيل سعادت است و چنين روى‌كردى، مخالف نظريه ابن مسكويه است كه خواجه، به روشنى، انديشه‌اش را در اخلاق از معلم ثانى اقتباس مى‌نمايد. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد: سعادت، آخرين هدفى است كه آدمى براى وصول به آن مى‌كوشد و آنچه آدمى براى وصول به آن مى‌كوشد، خير و غايت كمال است و سعادت بالاترين خيرهاست. هر چه آدمى براى رسيدن به اين خير، كوشش كند، سعادت او كامل‌تر خواهد بود.
به نظر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] هدف اصلى از اخلاق، تحصيل سعادت است و چنين روى‌كردى، مخالف نظريه [[مسکویه، احمد بن محمد|ابن مسكويه]] است كه خواجه، به روشنى، انديشه‌اش را در اخلاق از معلم ثانى اقتباس مى‌نمايد. [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مى‌گويد: سعادت، آخرين هدفى است كه آدمى براى وصول به آن مى‌كوشد و آنچه آدمى براى وصول به آن مى‌كوشد، خير و غايت كمال است و سعادت بالاترين خيرهاست. هر چه آدمى براى رسيدن به اين خير، كوشش كند، سعادت او كامل‌تر خواهد بود.


خواجه، تصريح مى‌كند كه خير بر دو نوع است: يكى، مطلق و يكى، نسبى؛ خير مطلق، آن معنى است كه مقصود از وجود موجودات، آن است و غايت همه غايت‌ها اوست و خير نسبى، چيزهايى است كه در وصول بدان غايت نافع باشد و اما سعادت هم از قبيل خير است ولى به اضافه با هر شخصى؛ سعادت هر شخصى، غير از سعادت شخصى ديگر بوده، ولى خير در همه اشخاص يك‌سان مى‌باشد. خواجه، پس از تبيين معناى خير و اقسام آن، در باره سعادت سخن گفته و آن را مشتمل بر چهار جنس مى‌داند و آنها عبارتند از: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت.
خواجه، تصريح مى‌كند كه خير بر دو نوع است: يكى، مطلق و يكى، نسبى؛ خير مطلق، آن معنى است كه مقصود از وجود موجودات، آن است و غايت همه غايت‌ها اوست و خير نسبى، چيزهايى است كه در وصول بدان غايت نافع باشد و اما سعادت هم از قبيل خير است ولى به اضافه با هر شخصى؛ سعادت هر شخصى، غير از سعادت شخصى ديگر بوده، ولى خير در همه اشخاص يك‌سان مى‌باشد. خواجه، پس از تبيين معناى خير و اقسام آن، در باره سعادت سخن گفته و آن را مشتمل بر چهار جنس مى‌داند و آنها عبارتند از: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش