۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
و نیز قصیدهای 62 بیتی در مدح او: | و نیز قصیدهای 62 بیتی در مدح او: | ||
{{شعر}} | |||
کردهام این نظر را بیاضی دفتر | {{ب|''عاشق مدح توام چنان، که به یکشب''|2=''کردهام این نظر را بیاضی دفتر''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
در قطعه 24 نیز که باز عباسقلی خان را ستوده است، میگوید: | در قطعه 24 نیز که باز عباسقلی خان را ستوده است، میگوید: | ||
{{شعر}} | |||
کاین چنین قطعه به یک لحظه تواند پیراست | {{ب|''کیست جز من که نظر یافتهام الهامم''|2=''کاین چنین قطعه به یک لحظه تواند پیراست''<ref>ر.ک: همان، صفحه شصتویک</ref>}}. | ||
{{پایان شعر}} | |||
وی ترجیعبندی نیز به اقتفای سعدی سروده است. شعرای معاصر و یا اندکی پیش از او، اکثر به این نظیرهسازی دستزدهاند. او چند غزل نیز از حافظ استقبال کرده است و خود را پیرو او میشمارد: | وی ترجیعبندی نیز به اقتفای سعدی سروده است. شعرای معاصر و یا اندکی پیش از او، اکثر به این نظیرهسازی دستزدهاند. او چند غزل نیز از حافظ استقبال کرده است و خود را پیرو او میشمارد: | ||
{{شعر}} | |||
رنگینی از تتبع حافظ کلام ما | {{ب|''ناظم بیا و پیرو ما شو که یافته است''|2=''رنگینی از تتبع حافظ کلام ما''}} | ||
{{ب|''ناظم آن روز که حافظ می شیراز رساند''|2=''در هرات سخنم ناطقه لایعقل بود''}} | |||
در هرات سخنم ناطقه لایعقل بود | {{ب|''ناظم از حافظ شیراز نوایی بطلب''|2=''آبروی اثری بر رخ گفتار بیار''}} | ||
{{ب|''ناظم پیاله داد مگر طرز حافظت''|2=''مست است صوفی از سخنت میگسار هم''<ref>ر.ک: همان</ref>}}. | |||
آبروی اثری بر رخ گفتار بیار | {{پایان شعر}} | ||
مست است صوفی از سخنت میگسار هم | |||
[[هروی، فرخحسین|ناظم]] از مضمون تازه، همچنان که مصطلح بوده است، به معنی وحشی و بیگانه تعبیر میکند: | [[هروی، فرخحسین|ناظم]] از مضمون تازه، همچنان که مصطلح بوده است، به معنی وحشی و بیگانه تعبیر میکند: | ||
{{شعر}} | |||
معنی وحشی، شکار ناوک انداز ماست | {{ب|''عندلیب نغمه بیگانه صید ساز ماست''|2=''معنی وحشی، شکار ناوک انداز ماست''}} | ||
{{ب|''نگردد آشنا در صورت آباد جهان با کس''|2=''چو ناظم هرکه قدر معنی بیگانه میداند''}} | |||
چو ناظم هرکه قدر معنی بیگانه میداند | {{پایان شعر}} | ||
و از مضمون تکراری، بیزار است: | و از مضمون تکراری، بیزار است: | ||
{{شعر}} | |||
حرف شنیده، تیغ کشد بر زبان ما | {{ب|''ناظم، شهید شوخی مضمون تازهایم''|2=''حرف شنیده، تیغ کشد بر زبان ما''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
و معتقد است که در مضمون بندی، باید بهاعتدال گرایید: | و معتقد است که در مضمون بندی، باید بهاعتدال گرایید: | ||
{{شعر}} | |||
چنان مکن که شود شهر نظم، بادیه لاخ | {{ب|''شکار معنی وحشی بهاعتدال خوش است''|2=''چنان مکن که شود شهر نظم، بادیه لاخ''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
و تنها به معانی بدیع توجه دارد: | و تنها به معانی بدیع توجه دارد: | ||
{{شعر}} | |||
یاد گیر این روش از کلک سخن گستر خویش | {{ب|''پا منه جز به ره معنی رنگین ناظم''|2=''یاد گیر این روش از کلک سخن گستر خویش''}} | ||
{{ب|''ناظم بس است معنی رنگین، دل تو را''|2=''بیش از جمال گل به گلستان نمیرسد''}} | |||
بیش از جمال گل به گلستان نمیرسد | {{پایان شعر}} | ||
و خود را مخترع و صاحب طرز خاص میشمارد: | و خود را مخترع و صاحب طرز خاص میشمارد: | ||
{{شعر}} | |||
زاده بلبل، رهین منت استاد نیست | {{ب|''این نوای تازه ناظم اختراع طرز ماست''|2=''زاده بلبل، رهین منت استاد نیست''}} | ||
{{ب|''ناظم، زبان ز پیروی طرز ما مکش''|2=''کز فیض این روش، گل اندیشه خرم است''}} | |||
کز فیض این روش، گل اندیشه خرم است | {{ب|''میتوانم کرد عالم را مرید طرز خویش''|2=''همچون ناظم گر جوان اندیشهای، پیرم شود''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
همچون ناظم گر جوان اندیشهای، پیرم شود | |||
و ضمن اینکه دیگران را به تتبع استادان میخواند، خود را به سبب جولان اندیشه، مستثنا میداند: | و ضمن اینکه دیگران را به تتبع استادان میخواند، خود را به سبب جولان اندیشه، مستثنا میداند: | ||
{{شعر}} | |||
ز خودرایی، مزاج فکر افلاطون خطر دارد | {{ب|''مریض طبع را صحت به داروی تتبع ده''|2=''ز خودرایی، مزاج فکر افلاطون خطر دارد''}} | ||
{{ب|''به طرز دیگری ناظم زبان فکر نگشاید''|2=''تتبع قفل گفتارست بیپروا خیالان را''<ref>ر.ک: همان، صفحه شصتویک - شصتوسه</ref>}}. | |||
تتبع قفل گفتارست بیپروا خیالان را | {{پایان شعر}} | ||
ناظم بر این عقیده است که لفظ و مضمون باید پابهپای یکدیگر بیایند و پیچیدن بیشازحد بر مضمون، به زیان آن است: | ناظم بر این عقیده است که لفظ و مضمون باید پابهپای یکدیگر بیایند و پیچیدن بیشازحد بر مضمون، به زیان آن است: | ||
{{شعر}} | |||
ز باران تکلف، سبزه مضمون خطر دارد | {{ب|''ز لفظ دورنسبت، مصرع موزون خطر دارد''|2=''ز باران تکلف، سبزه مضمون خطر دارد''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
و خود را شاعر معنی یاب میداند، نه لفاظ: | و خود را شاعر معنی یاب میداند، نه لفاظ: | ||
{{شعر}} | |||
عزیزکرده معنی، سزای خواری نیست | {{ب|''ردیف لفظ تراشان مساز ناظم را''|2=''عزیزکرده معنی، سزای خواری نیست''<ref>ر.ک: همان، صفحه شصتوسه</ref>}}. | ||
{{پایان شعر}} | |||
ناظم، معتقد است برای سرودن شعر نغز، تأمل و باریکبینی و تلاش ضرور است؛ هرچند اینگونه اشعار، بهزودی شهرت نمییابند: | ناظم، معتقد است برای سرودن شعر نغز، تأمل و باریکبینی و تلاش ضرور است؛ هرچند اینگونه اشعار، بهزودی شهرت نمییابند: | ||
{{شعر}} | |||
پیچوتاب این نازنین را زلف و کاکل میشود | {{ب|''دقت اندیشه در کارست ناظم نظم را''|2=''پیچوتاب این نازنین را زلف و کاکل میشود''}} | ||
{{ب|''دیرتر شهرت کند ناظم سخنهای دقیق''|2=''اعتبار امسال باشد باده پارینه را''}} | |||
اعتبار امسال باشد باده پارینه را | {{پایان شعر}} | ||
و شعری که فاقد ویژگیهای طرز نو بوده و در اصطلاح آن روزگار، «هموار» خوانده میشده است را گذرگاه عمومی میداند: | و شعری که فاقد ویژگیهای طرز نو بوده و در اصطلاح آن روزگار، «هموار» خوانده میشده است را گذرگاه عمومی میداند: | ||
{{شعر}} | |||
شعر هموار، شارع عام است | {{ب|''فکر خاصان، ره دگر دارد''|2=''شعر هموار، شارع عام است''}} | ||
{{پایان شعر}} | |||
و بالاخره عقیده دارد که معانی و مضامین تازه را قوافی به ذهن شاعر میآورند: | و بالاخره عقیده دارد که معانی و مضامین تازه را قوافی به ذهن شاعر میآورند: | ||
{{شعر}} | |||
معنی از قافیه میجوشد و از ریشه نهال | {{ب|''کرد در آخر فکرم نم اندیشه نهال''|2=''معنی از قافیه میجوشد و از ریشه نهال''<ref>ر.ک: همان</ref>}}. | ||
{{پایان شعر}} | |||
چنین میتوان گفت که [[هروی، فرخحسین|ناظم]] در طرز نو، مکتبی خاص خود دارد. ویژگی عمده او، توجه بیشازحد به ترکیبهای تشبیهی و استعاری است<ref>ر.ک: همان، صفحه شصتوهشت</ref>. | چنین میتوان گفت که [[هروی، فرخحسین|ناظم]] در طرز نو، مکتبی خاص خود دارد. ویژگی عمده او، توجه بیشازحد به ترکیبهای تشبیهی و استعاری است<ref>ر.ک: همان، صفحه شصتوهشت</ref>. | ||
از خصوصیات [[هروی، فرخحسین|ناظم]] در مدایح، آن است که همیشه به تعریف و تمجید از اسب ممدوح نیز میپردازد. تنها در دو، سه قصیده شکایتآمیز یا مشابه آن، که جای جولان اسب نبوده، از این کار، چشم پوشیده است<ref>ر.ک: همان، صفحه شصتونه - هفتاد</ref>. | از خصوصیات [[هروی، فرخحسین|ناظم]] در مدایح، آن است که همیشه به تعریف و تمجید از اسب ممدوح نیز میپردازد. تنها در دو، سه قصیده شکایتآمیز یا مشابه آن، که جای جولان اسب نبوده، از این کار، چشم پوشیده است<ref>ر.ک: همان، صفحه شصتونه - هفتاد</ref>. | ||
در دیوان او به برخی واژهها برمیخوریم که در خراسان رواج بیشتری داشته و هماکنون نیز مصطلح است، مانند پیش بودن در، واگذاشتن در، تنک کردن سفره، به ته انداختن، ته خرمن، نسق، صحرا، تخم کردن (چهار لغت اخیر از اصطلاحات زراعتی است). وی گاه «آن» را بهجای «او» و «او» را بهجای «آن» به کار میبرد: | در دیوان او به برخی واژهها برمیخوریم که در خراسان رواج بیشتری داشته و هماکنون نیز مصطلح است، مانند پیش بودن در، واگذاشتن در، تنک کردن سفره، به ته انداختن، ته خرمن، نسق، صحرا، تخم کردن (چهار لغت اخیر از اصطلاحات زراعتی است). وی گاه «آن» را بهجای «او» و «او» را بهجای «آن» به کار میبرد: | ||
{{شعر}} | |||
اگر زلفت نباشد، مشک را بو میتوانم کرد | {{ب|''به مطلب هرچه ماند، صحبت او نیز مطلوب است''|2=''اگر زلفت نباشد، مشک را بو میتوانم کرد''}} | ||
{{ب|''آن را که خنده تو حلاوت شناس کرد''|2=''شکر بهقدر خاک از آن میتوان خرید''}} | |||
شکر بهقدر خاک از آن میتوان خرید | {{پایان شعر}} | ||
در بیت اخیر، «آن» قافیه نیز هست و بههیچوجه نمیتوان بهجایش او گذاشت. ظاهراً این نحو استفاده از «آن» و «او» را باید از ویژگیهای شعر [[هروی، فرخحسین|ناظم]] بشمار آورد<ref>ر.ک: همان، صفحه هفتاد</ref>. | در بیت اخیر، «آن» قافیه نیز هست و بههیچوجه نمیتوان بهجایش او گذاشت. ظاهراً این نحو استفاده از «آن» و «او» را باید از ویژگیهای شعر [[هروی، فرخحسین|ناظم]] بشمار آورد<ref>ر.ک: همان، صفحه هفتاد</ref>. | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۷: | ||
[[رده:آپلود مهر(98)]] | [[رده:آپلود مهر(98)]] | ||
[[رده: مهر(98)]] |
ویرایش