كنز المسائل في شرح أربع رسائل: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎ش' به 'ی‌ش'
جز (جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ش' به 'ی‌ش')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵۶: خط ۵۶:
===رساله دوم: رساله در بیان حدوث زلزله و فلسفه آن===
===رساله دوم: رساله در بیان حدوث زلزله و فلسفه آن===
نویسنده در این رساله پاسخگو به دو سؤال است:
نویسنده در این رساله پاسخگو به دو سؤال است:
# زلزله چگونه ایجاد می‎شود؟
# زلزله چگونه ایجاد می‌شود؟
# حکما می‎گویند: آنچه موجود است، خیر است و شرور امر عدمی می‎باشند؛ این چگونه است درحالی‎که زلزله جمع کثیر اطفال معصوم و مردمان بی‎گناه را به هلاکت می‌رساند؟! چرا خداوند راضی می‎شود و از وقوع آن جلوگیری نمی‌کند؟
# حکما می‎گویند: آنچه موجود است، خیر است و شرور امر عدمی می‎باشند؛ این چگونه است درحالی‎که زلزله جمع کثیر اطفال معصوم و مردمان بی‎گناه را به هلاکت می‌رساند؟! چرا خداوند راضی می‌شود و از وقوع آن جلوگیری نمی‌کند؟


نویسنده برای جواب دادن به سؤال اول از چهار مقدمه استفاده می‌کند و در پایان می‎گوید: ممکن است حدوث زلزله به جهت آن است که در اعماق زمین مجاری زیادی برای آب‎هایی که در آن‎ها جاری است، گودال‎های بزرگ و عمیقی پدید آمده باشد و باطن زمین را سست و رخو ساخته؛ به‎طوری‎که باعث می‎شود که قطعات بزرگ از زمین جدا می‎گردد و در آن گودال‎ها ریزش می‌کند..<ref>همان، ص73</ref>.
نویسنده برای جواب دادن به سؤال اول از چهار مقدمه استفاده می‌کند و در پایان می‎گوید: ممکن است حدوث زلزله به جهت آن است که در اعماق زمین مجاری زیادی برای آب‎هایی که در آن‎ها جاری است، گودال‎های بزرگ و عمیقی پدید آمده باشد و باطن زمین را سست و رخو ساخته؛ به‎طوری‎که باعث می‌شود که قطعات بزرگ از زمین جدا می‎گردد و در آن گودال‎ها ریزش می‌کند..<ref>همان، ص73</ref>.


بعد از پاسخ به سؤال اول، به سؤال دوم چنین پاسخ می‌دهد: این آب‎هایی که باعث حفره‎های بزرگ در زمین و نیز سستی آن شده است، دارای فواید بی‎شماری است که انسان و حیوان با آن زندگی و تولیدمثل می‌کنند و انسان‎ها خدا را پرستش و عبادت می‌کنند؛ پس این آب‎ها خیر محض هستند و هیچ شری در آن‎ها نیست. حال اگر پس از سال‎های عدیده در گوشه‌ای از زمین زلزله‌ای واقع شود و عده قلیلی از انسان‎ها و حیوانات به هلاکت رسند، در جنب این‎همه خیرات و عطاهای بی‎شمار هیچ است و قابل‎مقایسه نیست<ref>ر.ک: همان، ص74</ref>.
بعد از پاسخ به سؤال اول، به سؤال دوم چنین پاسخ می‌دهد: این آب‎هایی که باعث حفره‎های بزرگ در زمین و نیز سستی آن شده است، دارای فواید بی‌شماری است که انسان و حیوان با آن زندگی و تولیدمثل می‌کنند و انسان‎ها خدا را پرستش و عبادت می‌کنند؛ پس این آب‎ها خیر محض هستند و هیچ شری در آن‎ها نیست. حال اگر پس از سال‎های عدیده در گوشه‌ای از زمین زلزله‌ای واقع شود و عده قلیلی از انسان‎ها و حیوانات به هلاکت رسند، در جنب این‎همه خیرات و عطاهای بی‌شمار هیچ است و قابل‎مقایسه نیست<ref>ر.ک: همان، ص74</ref>.


===رساله سوم: ترجمه رساله عمر خیام در خصوص خیر و شر===
===رساله سوم: ترجمه رساله عمر خیام در خصوص خیر و شر===
این رساله، ترجمه سؤال ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی و جواب عمر بن ابراهیم خیام توسط ضیاءالدین دری اصفهانی است.
این رساله، ترجمه سؤال ابونصر محمد بن عبدالرحیم نسوی و جواب عمر بن ابراهیم خیام توسط ضیاءالدین دری اصفهانی است.


سؤال مطرح‎شده چنین است که: «این همه شرور و مضاداتی که در این عالم واقع شده و می‎شود آیا ممکن‎الوجودند یا واجب‎الوجود. مسلم است که واجب‎الوجود نیستند؛ زیرا با ادله توحید ثابت و مبرهن شده است که واجب‎الوجود یکی است؛ پس ناچار ممکن‎الوجود می‎باشند و این مسئله هم مسلم است که هیچ ممکن‎الوجودی نمی‎تواند بدون سبب و علتی موجود شود، مگر اینکه به واجب‎الوجود ختم شود؛ بنابراین لازم می‎آید که واجب‎الوجود، علت و سبب پدید آمدن شرور و مضادت و فساد در عالم باشد»<ref>ر.ک: همان، ص76</ref>.
سؤال مطرح‎شده چنین است که: «این همه شرور و مضاداتی که در این عالم واقع شده و می‌شود آیا ممکن‎الوجودند یا واجب‎الوجود. مسلم است که واجب‎الوجود نیستند؛ زیرا با ادله توحید ثابت و مبرهن شده است که واجب‎الوجود یکی است؛ پس ناچار ممکن‎الوجود می‎باشند و این مسئله هم مسلم است که هیچ ممکن‎الوجودی نمی‎تواند بدون سبب و علتی موجود شود، مگر اینکه به واجب‎الوجود ختم شود؛ بنابراین لازم می‎آید که واجب‎الوجود، علت و سبب پدید آمدن شرور و مضادت و فساد در عالم باشد»<ref>ر.ک: همان، ص76</ref>.


عمر خیام برای پاسخ به این سؤال، سه مقدمه را آورده است، سپس می‎گوید: اکنون‎که این مقدمات را دانستی، پی می‎بری به اینکه اگر تضاد و تنافی در موجودات ممکنه مشاهده شود، به‎واسطه جعل جاعل نیست؛ بلکه به جهت آن است که هرگاه آن موجود یافت شد تضاد بالضروره موجود خواهد شد و چون تضاد موجود شد، عدم بالضروره موجود می‎گردد و وقتی‎که عدم موجود شد بالضروره شر هم موجود می‎شود<ref>ر.ک: همان، ص80</ref>.
عمر خیام برای پاسخ به این سؤال، سه مقدمه را آورده است، سپس می‎گوید: اکنون‎که این مقدمات را دانستی، پی می‎بری به اینکه اگر تضاد و تنافی در موجودات ممکنه مشاهده شود، به‎واسطه جعل جاعل نیست؛ بلکه به جهت آن است که هرگاه آن موجود یافت شد تضاد بالضروره موجود خواهد شد و چون تضاد موجود شد، عدم بالضروره موجود می‎گردد و وقتی‎که عدم موجود شد بالضروره شر هم موجود می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص80</ref>.


مترجم بعد از ذکر پاسخ عمر خیام، پاسخ ابن ‎سینا را نیز در این‎باره متذکر می‎شود<ref>ر.ک: همان، ص82-81</ref>، سپس می‎گوید: این نظام فعلی که در عالم وجود، موجود است، بهترین و کامل‎ترین نظام است؛ برای آنکه اگر کسی بگوید این نظام حسن نیست، در جواب او باید بگوییم: اگر نظامی بهتر و کامل‎تر از این بود آیا خدا می‌دانست و یا نمی‌دانست؟ اگر بگوید نمی‌دانست که قائل به جهل خدا شده است و اگر بگوید می‌دانست، این هم دو صورت دارد: به این صورت که وقتی‎که می‌دانست نظامی احسن از این نظام فعلی است و ایجاد نفرمود، یا می‎توانست و نکرد و یا نمی‎توانست. اگر بگوید می‎توانست و نکرد، بخل در خدا لازم می‎آید و اگر بگوید نمی‎توانست، عجز خدا لازم می‎آید. پس نسبت جهل دادن به خدا در صورت اول و نسبت بخل و عجز در دو فرض اخیر مسلماً کفر است؛ پس هرکس بگوید این نظام و روش در این عالم بد است من آن شخص را به این بیانی که گفتم کافر می‌دانم<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>.
مترجم بعد از ذکر پاسخ عمر خیام، پاسخ ابن ‎سینا را نیز در این‎باره متذکر می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص82-81</ref>، سپس می‎گوید: این نظام فعلی که در عالم وجود، موجود است، بهترین و کامل‎ترین نظام است؛ برای آنکه اگر کسی بگوید این نظام حسن نیست، در جواب او باید بگوییم: اگر نظامی بهتر و کامل‎تر از این بود آیا خدا می‌دانست و یا نمی‌دانست؟ اگر بگوید نمی‌دانست که قائل به جهل خدا شده است و اگر بگوید می‌دانست، این هم دو صورت دارد: به این صورت که وقتی‎که می‌دانست نظامی احسن از این نظام فعلی است و ایجاد نفرمود، یا می‎توانست و نکرد و یا نمی‎توانست. اگر بگوید می‎توانست و نکرد، بخل در خدا لازم می‎آید و اگر بگوید نمی‎توانست، عجز خدا لازم می‎آید. پس نسبت جهل دادن به خدا در صورت اول و نسبت بخل و عجز در دو فرض اخیر مسلماً کفر است؛ پس هرکس بگوید این نظام و روش در این عالم بد است من آن شخص را به این بیانی که گفتم کافر می‌دانم<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>.


===رساله چهارم: رساله در اصطلاحات فلسفه===
===رساله چهارم: رساله در اصطلاحات فلسفه===
در این رساله اصطلاحات علم فلسفه توضیح داده شده است. بدین‎سان که برای سهولت فهم و حفظ مطالب به ترتیب حروف تهجی نگاشته شده است؛ لکن در پاره‌ای از مواضع و در برخی از مواد چون لغات با یکدیگر پیوستگی دارند و به هم مربوط هستند، برای آنکه رشته سخن گسیخته نگردد و برای طلب‎کننده حیرت دست ندهد، ناچار بقیه آن در ذیل همان حرف نخست نگاشته و تفسیر شده است؛ بنابراین واژگانی چون علت و معلول و اقسام آن، قوه و فعل، حدوث و قدم، جواهر و اعراض به دنبال یکدیگر آمده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص86</ref>.
در این رساله اصطلاحات علم فلسفه توضیح داده شده است. بدین‎سان که برای سهولت فهم و حفظ مطالب به ترتیب حروف تهجی نگاشته شده است؛ لکن در پاره‌ای از مواضع و در برخی از مواد چون لغات با یکدیگر پیوستگی دارند و به هم مربوط هستند، برای آنکه رشته سخن گسیخته نگردد و برای طلب‎کننده حیرت دست ندهد، ناچار بقیه آن در ذیل همان حرف نخست نگاشته و تفسیر شده است؛ بنابراین واژگانی چون علت و معلول و اقسام آن، قوه و فعل، حدوث و قدم، جواهر و اعراض به دنبال یکدیگر آمده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص86</ref>.


نویسنده در توضیح واژگان، گاه اختلاف بین متکلمان و حکما را یادآور شده است؛ مثلاً ایشان در ذیل حرف «ز» واژه زمان را مورد بررسی قرار داده و نوشته: زمان، در نزد متکلمان عبارت است از یک امر متجدد معلومی که معین می‎شود به‎واسطه او یک امر متجدد موهومی؛ مثلاً هرگاه کسی بگوید من اول طلوع آفتاب نزد تو می‎آیم. طلوع آفتاب امر متجدد معلوم است؛ لکن آمدن آن شخص یک امر موهومی است و وقتی‎که مقارن شود این امر موهوم با آن امر متجدد معلوم، برطرف می‎گردد آن ابهامی که در امر موهوم موجود بوده است.
نویسنده در توضیح واژگان، گاه اختلاف بین متکلمان و حکما را یادآور شده است؛ مثلاً ایشان در ذیل حرف «ز» واژه زمان را مورد بررسی قرار داده و نوشته: زمان، در نزد متکلمان عبارت است از یک امر متجدد معلومی که معین می‌شود به‎واسطه او یک امر متجدد موهومی؛ مثلاً هرگاه کسی بگوید من اول طلوع آفتاب نزد تو می‎آیم. طلوع آفتاب امر متجدد معلوم است؛ لکن آمدن آن شخص یک امر موهومی است و وقتی‎که مقارن شود این امر موهوم با آن امر متجدد معلوم، برطرف می‎گردد آن ابهامی که در امر موهوم موجود بوده است.
اما زمان نزد حکما عبارت است از مقدار حرکت فلک اعظم و آن‎ یک امر متصل غیر قاری است و اجزاء زمان بر سبیل اجتماع با هم موجود نمی‎شوند... میان حکما هم در خصوص زمان اختلاف است؛ بعضی اصلاً منکر وجود او می‎باشند و بعضی دیگر مثبت وجود او. در میان مثبتین هم اختلاف است که آیا زمان، جوهر است و یا عرض و اگر جوهر باشد آیا جوهر مجرد است، مانند عقول و نفوس و یا جوهر مادی است، مانند هیولا و صورت<ref>ر.ک: همان، ص118</ref>.
اما زمان نزد حکما عبارت است از مقدار حرکت فلک اعظم و آن‎ یک امر متصل غیر قاری است و اجزاء زمان بر سبیل اجتماع با هم موجود نمی‌شوند... میان حکما هم در خصوص زمان اختلاف است؛ بعضی اصلاً منکر وجود او می‎باشند و بعضی دیگر مثبت وجود او. در میان مثبتین هم اختلاف است که آیا زمان، جوهر است و یا عرض و اگر جوهر باشد آیا جوهر مجرد است، مانند عقول و نفوس و یا جوهر مادی است، مانند هیولا و صورت<ref>ر.ک: همان، ص118</ref>.


این رساله در دوم بهمن 1329، مهر خاتمه بر آن زده شده است<ref>ر.ک: همان، ص142</ref>.
این رساله در دوم بهمن 1329، مهر خاتمه بر آن زده شده است<ref>ر.ک: همان، ص142</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش