زندگی در پرتو اخلاق: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۰ نوامبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده'
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>')
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴: خط ۴:
| عنوان‌های دیگر =
| عنوان‌های دیگر =
| پدیدآوران =  
| پدیدآوران =  
[[مکارم شیرازی، ناصر]] (نويسنده)
[[مکارم شیرازی، ناصر]] (نویسنده)
| زبان =فارسی
| زبان =فارسی
| کد کنگره =‏BP‎‏ ‎‏247‎‏/‎‏8‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏7‎‏ز‎‏9
| کد کنگره =‏BP‎‏ ‎‏247‎‏/‎‏8‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏7‎‏ز‎‏9
خط ۱۴: خط ۱۴:
| سال نشر = 1386 ش  
| سال نشر = 1386 ش  


| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE4058AUTOMATIONCODE
| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE04058AUTOMATIONCODE
| چاپ =6
| چاپ =6
| شابک =964-91467-7-6
| شابک =964-91467-7-6
خط ۲۴: خط ۲۴:
}}
}}
   
   
'''زندگى در پرتو اخلاق'''، از جمله آثار آيت‌الله [[مکارم شیرازی، ناصر|ناصر مكارم شيرازى]] (متولد شيراز 1305ش)، در سال 1352ش به فارسى نگارش شده است. نويسنده در اين كتاب چند موضوع مهم اخلاقى (مانند ارزش اخلاق در پيشرفت جامعه، راستى، غيبت، سوء ظنّ، آداب بحث و گفتگو) را با استفاده از آيات و روايات توضيح داده است. زبان و ادبيات نويسنده رسا و شيوا و متناسب با فرهنگ امروز است.
'''زندگى در پرتو اخلاق'''، از جمله آثار آيت‌الله [[مکارم شیرازی، ناصر|ناصر مكارم شيرازى]] (متولد شيراز 1305ش)، در سال 1352ش به فارسى نگارش شده است. نویسنده در اين كتاب چند موضوع مهم اخلاقى (مانند ارزش اخلاق در پيشرفت جامعه، راستى، غيبت، سوء ظنّ، آداب بحث و گفتگو) را با استفاده از آيات و روايات توضيح داده است. زبان و ادبيات نویسنده رسا و شيوا و متناسب با فرهنگ امروز است.


== ساختار ==
== ساختار ==
كتاب حاضر، از مقدمه نويسنده و متن اصلى (شامل ده مبحث اصلى و ده‌ها بحث فرعى اخلاقى) تشكيل شده است.
كتاب حاضر، از مقدمه نویسنده و متن اصلى (شامل ده مبحث اصلى و ده‌ها بحث فرعى اخلاقى) تشكيل شده است.


== گزارش محتوا ==
== گزارش محتوا ==
نويسنده در مقدمه‌اش -كه آن را در آبان 1352 در حوزه علميه قم نوشته- تأكيد كرده است: «كدام قانون مى‌تواند غريزه‌هاى سركش و ويرانگر را رام، و احساسات آدمى را تلطيف و قدرت‌هاى عظيم صنعتى او را در مسير عمران و آبادى كشورها به كار گيرد؟ اخلاق همچون امواج نيرومند جاذبه از هر مانعى عبور مى‌كند و حتى از خلأ مى‌گذرد و به درون جان آدمى راه پيدا مى‌كند، او را زيرورو كرده و شخصى تازه با صفاتى عالى و آسمانى و به معنى واقعى كلمه، انسانى مى‌سازد. بايد اين اصل يعنى «اخلاق» را زنده كرد و كتاب حاضر نيز به همين منظور نوشته شده و از منابع غنى و پرمايه اسلامى ريشه گرفته است.<ref>ر.ک: مقدمه، ص12- 13</ref>
نویسنده در مقدمه‌اش -كه آن را در آبان 1352 در حوزه علميه قم نوشته- تأكيد كرده است: «كدام قانون مى‌تواند غريزه‌هاى سركش و ويرانگر را رام، و احساسات آدمى را تلطيف و قدرت‌هاى عظيم صنعتى او را در مسير عمران و آبادى كشورها به كار گيرد؟ اخلاق همچون امواج نيرومند جاذبه از هر مانعى عبور مى‌كند و حتى از خلأ مى‌گذرد و به درون جان آدمى راه پيدا مى‌كند، او را زيرورو كرده و شخصى تازه با صفاتى عالى و آسمانى و به معنى واقعى كلمه، انسانى مى‌سازد. بايد اين اصل يعنى «اخلاق» را زنده كرد و كتاب حاضر نيز به همين منظور نوشته شده و از منابع غنى و پرمايه اسلامى ريشه گرفته است.<ref>ر.ک: مقدمه، ص12- 13</ref>


هر چند درباره محتواى اين اثر سودمند، گفتنى‌ها فراوان است ولى به جهت رعايت اختصار به ذكر نمونه‌هايى كوتاه و گويا از مطالب آن اكتفا مى‌شود:
هر چند درباره محتواى اين اثر سودمند، گفتنى‌ها فراوان است ولى به جهت رعايت اختصار به ذكر نمونه‌هايى كوتاه و گويا از مطالب آن اكتفا مى‌شود:


1. نويسنده در مورد اهميت زبان چنين نوشته است: اصلاح «زبان» و گفتار از آن جهت اهميت فوق‌العاده در بحث‌هاى اخلاقى به‌خود گرفته كه زبان، ترجمان دل و نماينده عقل و كليد شخصيت انسان است و مهم‌ترين دريچه‌اى مى‌باشد كه به روح انسان گشوده مى‌شود. اهميت اصلاح زبان آنگاه آشكارتر مى‌گردد كه بدانيم قسمت مهمى از گناهان، مانند قسمت مهمى از اعمال نيك به وسيله زبان انجام مى‌گيرد. مرحوم «فيض» در كتاب «محجة البيضاء» و «[[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]]» در «احياء العلوم» بحث بسيار مشروحى تحت عنوان «گناهان زبان» ذكر كرده‌اند؛ از جمله [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]] بيست نوع انحراف و گناه براى زبان نقل نموده است و مواردى از آفات زبان هم هست كه در كلام او ذكر نشده است. جاى ترديد نيست كه مسأله اصلاح زبان بايد به عنوان يكى از مهم‌ترين مسائل اخلاقى مورد مطالعه و تعليم قرار گيرد<ref>ر.ک: متن كتاب، ص71- 75</ref>
1. نویسنده در مورد اهميت زبان چنين نوشته است: اصلاح «زبان» و گفتار از آن جهت اهميت فوق‌العاده در بحث‌هاى اخلاقى به‌خود گرفته كه زبان، ترجمان دل و نماينده عقل و كليد شخصيت انسان است و مهم‌ترين دريچه‌اى مى‌باشد كه به روح انسان گشوده مى‌شود. اهميت اصلاح زبان آنگاه آشكارتر مى‌گردد كه بدانيم قسمت مهمى از گناهان، مانند قسمت مهمى از اعمال نيك به وسيله زبان انجام مى‌گيرد. مرحوم «فيض» در كتاب «محجة البيضاء» و «[[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]]» در «احياء العلوم» بحث بسيار مشروحى تحت عنوان «گناهان زبان» ذكر كرده‌اند؛ از جمله [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]] بيست نوع انحراف و گناه براى زبان نقل نموده است و مواردى از آفات زبان هم هست كه در كلام او ذكر نشده است. جاى ترديد نيست كه مسأله اصلاح زبان بايد به عنوان يكى از مهم‌ترين مسائل اخلاقى مورد مطالعه و تعليم قرار گيرد<ref>ر.ک: متن كتاب، ص71- 75</ref>


2. نويسنده تأكيد كرده است: از نظر اجتماعى بزرگ‌ترين خدمتى كه صدق و راستى مى‌تواند به انسانها كند، مسأله جلب اطمينان و اعتماد است. البته مى‌دانيم تمام پيشرفت‌هاى علمى و صنعتى و اقتصادى كه نصيب بشر شده مولود سيستم زندگى او، يعنى زندگى دسته‌جمعى است؛ ولى همكارى و همفكرى كه اساس زندگى دسته‌جمعى است در صورتى ميسر است كه افراد نسبت به هم اعتماد و اطمينان كامل داشته باشند. در غير اين صورت مشكلات زندگى دسته‌جمعى، مزاحمت‌ها، نزاع‌ها، كشمكش‌ها و كارشكنى‌ها را خواهند داشت بدون اينكه از فوايد آن بهره‌مند گردند. بديهى است مهم‌ترين و مؤثرترين وسيله جلب اطمينان و اعتماد همان «صدق و راستى» و خطرناك‌ترين دشمن آن دروغ است.<ref>همان، ص85</ref>
2. نویسنده تأكيد كرده است: از نظر اجتماعى بزرگ‌ترين خدمتى كه صدق و راستى مى‌تواند به انسانها كند، مسأله جلب اطمينان و اعتماد است. البته مى‌دانيم تمام پيشرفت‌هاى علمى و صنعتى و اقتصادى كه نصيب بشر شده مولود سيستم زندگى او، يعنى زندگى دسته‌جمعى است؛ ولى همكارى و همفكرى كه اساس زندگى دسته‌جمعى است در صورتى ميسر است كه افراد نسبت به هم اعتماد و اطمينان كامل داشته باشند. در غير اين صورت مشكلات زندگى دسته‌جمعى، مزاحمت‌ها، نزاع‌ها، كشمكش‌ها و كارشكنى‌ها را خواهند داشت بدون اينكه از فوايد آن بهره‌مند گردند. بديهى است مهم‌ترين و مؤثرترين وسيله جلب اطمينان و اعتماد همان «صدق و راستى» و خطرناك‌ترين دشمن آن دروغ است.<ref>همان، ص85</ref>


3. نويسنده يادآور شده است: آنچه از احاديث برمى‌آيد اين است كه فرد متجاهر، اصولاً احترام ندارد (همان احترامى كه وجود آن، مانع از جواز غيبت است). به عبارت ديگر اين‌گونه افراد (و افراد ستمگر و بدعت‌گزار) از نظر «شخصيت اجتماعى» محترم نيستند و هتك حيثيت آنها ممنوع نمى‌باشد و به همين دليل ترك غيبت و حفظ آبروى آنها لازم نيست. اگر ما از احاديث فوق چنين استفاده كنيم- همان‌طور كه تعبير «لا غيبة له» و «لا حرمة له» و امثال آن گواهى مى‌دهد- مطلب روشن مى‌گردد و نيازى به توضيح زياد پيدا نمى‌كند؛ زيرا اصولاً ادله عقلى و نقلى حرام بودن غيبت شامل چنين كسى نخواهد بود. ولى بايد توجه داشت كه ظاهراً منظور از متجاهر، هر كسى است كه به كلى پرده حيا را دريده و در برابر گناهان جسور و بى‌باك است، و شامل تمام افرادى كه به علتى دست به يك گناه علنى مى‌زنند نمى‌شود، بنابراین در مورد اين اشخاص تنها در موردى كه متجاهرند، مى‌توان غيبت كرد<ref>ر.ک: همان، ص130- 131</ref>
3. نویسنده يادآور شده است: آنچه از احاديث برمى‌آيد اين است كه فرد متجاهر، اصولاً احترام ندارد (همان احترامى كه وجود آن، مانع از جواز غيبت است). به عبارت ديگر اين‌گونه افراد (و افراد ستمگر و بدعت‌گزار) از نظر «شخصيت اجتماعى» محترم نيستند و هتك حيثيت آنها ممنوع نمى‌باشد و به همين دليل ترك غيبت و حفظ آبروى آنها لازم نيست. اگر ما از احاديث فوق چنين استفاده كنيم- همان‌طور كه تعبير «لا غيبة له» و «لا حرمة له» و امثال آن گواهى مى‌دهد- مطلب روشن مى‌گردد و نيازى به توضيح زياد پيدا نمى‌كند؛ زيرا اصولاً ادله عقلى و نقلى حرام بودن غيبت شامل چنين كسى نخواهد بود. ولى بايد توجه داشت كه ظاهراً منظور از متجاهر، هر كسى است كه به كلى پرده حيا را دريده و در برابر گناهان جسور و بى‌باك است، و شامل تمام افرادى كه به علتى دست به يك گناه علنى مى‌زنند نمى‌شود، بنابراین در مورد اين اشخاص تنها در موردى كه متجاهرند، مى‌توان غيبت كرد<ref>ر.ک: همان، ص130- 131</ref>


4. نويسنده، نظر اسلام در مورد رهبانيت را اين چنين توضيح داده است: اسلام، «انزواى اجتماعى» و همه مظاهر آن را كه از آن تعبير به «رهبانيّت» نموده است، محكوم مى‌كند. حديث معروف «لا رهبانية في الإسلام» را در بسيارى از كتب حديث نقل كرده‌اند، و «رُهبانية» (بضم راء) و «رَهبانية» (بفتح راء) منسوب به «رُهبان» و «رَهبان» هر دو يك معنى دارد؛ در اصل لغت از ماده «رهب» به معنى خوف، وحشت و ترس گرفته شده و در عرف به كسانى گفته مى‌شود كه «انقطاع و انفراد از مردم پيدا مى‌كنند به خاطر عبادت و ترس از خدا»<ref>همان، ص173- 174</ref>
4. نویسنده، نظر اسلام در مورد رهبانيت را اين چنين توضيح داده است: اسلام، «انزواى اجتماعى» و همه مظاهر آن را كه از آن تعبير به «رهبانيّت» نموده است، محكوم مى‌كند. حديث معروف «لا رهبانية في الإسلام» را در بسيارى از كتب حديث نقل كرده‌اند، و «رُهبانية» (بضم راء) و «رَهبانية» (بفتح راء) منسوب به «رُهبان» و «رَهبان» هر دو يك معنى دارد؛ در اصل لغت از ماده «رهب» به معنى خوف، وحشت و ترس گرفته شده و در عرف به كسانى گفته مى‌شود كه «انقطاع و انفراد از مردم پيدا مى‌كنند به خاطر عبادت و ترس از خدا»<ref>همان، ص173- 174</ref>


5. [[مکارم شیرازی، ناصر|آیت‌الله مكارم]] در مبحثى تحت عنوان «راه تسخير دلها»، مطالبى مطرح كرده و از جمله با طرح اين پرسش (چرا از مباحثات خود نتيجه نمى‌گيريم؟) چنين پاسخ داده است: براى اينكه اين بحث‌ها به منظور پى‌جويى از حقيقت نبوده، بلكه به‌خاطر غلبه و پيروزى بر حريف صورت گرفته است، و ميان اين دو فرق بسيار است؛ اگرچه در ظاهر يكى مى‌باشند. هدف از تحقيق و پى‌جويى حقيقت، اين است كه چيزى را به كسى كه ندارد بدهند، بدون اينكه چيزى از او بگيرند، يعنى تعليمى به او بدهند بدون اينكه شخصيت او را درهم بشكنند. اما هدف مشاجرات و جدال‌هاى به ظاهر منطقى اين است كه افتخار و غرور و شخصيت را از طرف بگيرند و عواطف او را جريحه‌دار سازند؛ در برابر تعليم دادن چيزى كه شايد در نظر او يا در واقع چندان مهم و جالب نباشد. بنابراین جاى تعجب نيست اگر در برابر آن مقاومت نشان دهد و از آن متنفر باشد. هرگز نادانى را به قوه منطق و به‌صورت جدال نمى‌توان متقاعد نمود. بهترين وسيله براى پيروزى در بحث، احتراز از بحث است، اصولاً بحث‌هايى كه به‌صورت كشمكش يا هجوم و دفاع و به تعبير عادى «جرّ و بحث» درمى‌آيد كمتر ممكن است اثر قابل ملاحظه‌اى در جلب موافقت باطنى افراد از خود بگذارد و اينكه مى‌بينيم طرف مقابل مقاومت به خرج مى‌دهد نشانه اين است كه چيزى از شؤون خود را در خطر مى‌بيند<ref>همان، ص233- 235</ref>
5. [[مکارم شیرازی، ناصر|آیت‌الله مكارم]] در مبحثى تحت عنوان «راه تسخير دلها»، مطالبى مطرح كرده و از جمله با طرح اين پرسش (چرا از مباحثات خود نتيجه نمى‌گيريم؟) چنين پاسخ داده است: براى اينكه اين بحث‌ها به منظور پى‌جويى از حقيقت نبوده، بلكه به‌خاطر غلبه و پيروزى بر حريف صورت گرفته است، و ميان اين دو فرق بسيار است؛ اگرچه در ظاهر يكى مى‌باشند. هدف از تحقيق و پى‌جويى حقيقت، اين است كه چيزى را به كسى كه ندارد بدهند، بدون اينكه چيزى از او بگيرند، يعنى تعليمى به او بدهند بدون اينكه شخصيت او را درهم بشكنند. اما هدف مشاجرات و جدال‌هاى به ظاهر منطقى اين است كه افتخار و غرور و شخصيت را از طرف بگيرند و عواطف او را جريحه‌دار سازند؛ در برابر تعليم دادن چيزى كه شايد در نظر او يا در واقع چندان مهم و جالب نباشد. بنابراین جاى تعجب نيست اگر در برابر آن مقاومت نشان دهد و از آن متنفر باشد. هرگز نادانى را به قوه منطق و به‌صورت جدال نمى‌توان متقاعد نمود. بهترين وسيله براى پيروزى در بحث، احتراز از بحث است، اصولاً بحث‌هايى كه به‌صورت كشمكش يا هجوم و دفاع و به تعبير عادى «جرّ و بحث» درمى‌آيد كمتر ممكن است اثر قابل ملاحظه‌اى در جلب موافقت باطنى افراد از خود بگذارد و اينكه مى‌بينيم طرف مقابل مقاومت به خرج مى‌دهد نشانه اين است كه چيزى از شؤون خود را در خطر مى‌بيند<ref>همان، ص233- 235</ref>
خط ۴۷: خط ۴۷:




براى كتاب حاضر، فقط فهرست مطالب فراهم شده است. كتاب حاضر مستند است و نويسنده، ارجاعات را به‌صورت پاورقى آورده: در پاورقى‌ها نام و نشان آيات را مشخص كرده<ref>متن كتاب، ص40، پاورقى1- 3</ref>و منابع را با ذكر نام نويسنده، كتاب و شماره جلد و صفحه يادآور شده<ref>همان، ص18، پاورقى1</ref>و گاه شماره صفحه مورد نظر را فراموش كرده است.<ref>همان، ص254، پاورقى1 و ص66، پاورقى3</ref>گاه نيز افزون بر ذكر منابع، توضيحى افزوده است.<ref>همان، ص56، پاورقى 2</ref>و يا به‌طور مستقل اصطلاحى را شرح داده است.<ref>همان، ص229 پاورقى 1</ref>و البته با بررسى اجمالى اين اثر، پاورقى انتقادى مشاهده نشد.
براى كتاب حاضر، فقط فهرست مطالب فراهم شده است. كتاب حاضر مستند است و نویسنده، ارجاعات را به‌صورت پاورقى آورده: در پاورقى‌ها نام و نشان آيات را مشخص كرده<ref>متن كتاب، ص40، پاورقى1- 3</ref>و منابع را با ذكر نام نویسنده، كتاب و شماره جلد و صفحه يادآور شده<ref>همان، ص18، پاورقى1</ref>و گاه شماره صفحه مورد نظر را فراموش كرده است.<ref>همان، ص254، پاورقى1 و ص66، پاورقى3</ref>گاه نيز افزون بر ذكر منابع، توضيحى افزوده است.<ref>همان، ص56، پاورقى 2</ref>و يا به‌طور مستقل اصطلاحى را شرح داده است.<ref>همان، ص229 پاورقى 1</ref>و البته با بررسى اجمالى اين اثر، پاورقى انتقادى مشاهده نشد.


==پانويس ==
==پانويس ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش