۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>') |
||
| خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
سهروردی انگیزه نگارش اثر را خود در ابتدای رساله، پاسخگویی به منکرین عرفان و عرفا دانسته، چنین مینویسد: «در این یک دو روز، از کسانى که رمد تعصب، نقص بصر و بصیرت ایشان شده است، یکى از براى کبر منصب سادات و ائمه طریقت، از سر قصور در مشایخ سوالف بیهدهاى مىگفت و در اثنای آن از بهر تقریر تشدید انکارى را بر مصطلحات متأخران استهزا مىکرد، تا تمادى او در آن بهجایى رسید که حکایت ایراد کرد از خواجه ابوعلى فارمدى(رحمةاللّهعليه) که او را پرسیدند که چون است که کبودپوشان، بعضى اصوات را آواز پر جبرئیل مىخواندند؟ گفت: بدان که بیشتر چیزها که حواس تو مشاهده آن مىکند همه از آواز پر جبرئیل است و سائل را گفت: از جمله آوازهاى پر جبرئیل یکى تویى. | سهروردی انگیزه نگارش اثر را خود در ابتدای رساله، پاسخگویی به منکرین عرفان و عرفا دانسته، چنین مینویسد: «در این یک دو روز، از کسانى که رمد تعصب، نقص بصر و بصیرت ایشان شده است، یکى از براى کبر منصب سادات و ائمه طریقت، از سر قصور در مشایخ سوالف بیهدهاى مىگفت و در اثنای آن از بهر تقریر تشدید انکارى را بر مصطلحات متأخران استهزا مىکرد، تا تمادى او در آن بهجایى رسید که حکایت ایراد کرد از خواجه ابوعلى فارمدى(رحمةاللّهعليه) که او را پرسیدند که چون است که کبودپوشان، بعضى اصوات را آواز پر جبرئیل مىخواندند؟ گفت: بدان که بیشتر چیزها که حواس تو مشاهده آن مىکند همه از آواز پر جبرئیل است و سائل را گفت: از جمله آوازهاى پر جبرئیل یکى تویى. | ||
این منکر مدعى، تعصب بىفایده مىکرد که چه معنى این کلمه را فرض توان کرد الا هذیانات مزخرف؟ چون تجاسر او بدینجا رسید راستى را من نیز از سر حدت، زجر او را متشمر گشتم و دامن مبادلات با دوش انداختم و آستین تحمل باز نوردیدم و بر سر زانوى فطنت بنشستم و از طریق شتم کردن و عامى خواندن درآمدم و گفتم: اینک من در شرح آواز پر جبرئیل به عزمى درست و رأیى صائب شروع کردم، تو اگر مردى و هنر مردان دارى فهم کن و این جزو را «آواز پر جبرئیل» نام کردم» <ref>سهروردی، یحیی بن حبش، جلد 3، ص208</ref> | این منکر مدعى، تعصب بىفایده مىکرد که چه معنى این کلمه را فرض توان کرد الا هذیانات مزخرف؟ چون تجاسر او بدینجا رسید راستى را من نیز از سر حدت، زجر او را متشمر گشتم و دامن مبادلات با دوش انداختم و آستین تحمل باز نوردیدم و بر سر زانوى فطنت بنشستم و از طریق شتم کردن و عامى خواندن درآمدم و گفتم: اینک من در شرح آواز پر جبرئیل به عزمى درست و رأیى صائب شروع کردم، تو اگر مردى و هنر مردان دارى فهم کن و این جزو را «آواز پر جبرئیل» نام کردم»<ref>سهروردی، یحیی بن حبش، جلد 3، ص208</ref> | ||
متن رساله پس از مقدمهای کوتاه بهصورت حکایت از زبان اول شخص نقل میشود. حکایت به دو بخش تقسیم شده است: بخش اول دربـاره طـالب حـقیقتی (شیخ اشراق) است که به خانقاهی میرود که دارای دو در است: یکی از درها به شهر و دیـگری بـه صحرا. طالب حقیقت به صحرا میرود؛ در بین راه به ده تن مردان کارآزموده برمیخورد که هیبت و ابهت آنها وی را مـرعوب مـیکند. قهرمان داسـتان از حکیمی که پیامبر دورن او فرشته راهنمای او در راه رسیدن به حقیقت است، میپرسد که منزل او کـجاست و بـه پرسـیدن از وی در باب معمای خلقت، مقامات طریقت، ساختمان افلاک، عالم مجردات و خطرات آن میپردازد. گفتگویی که به دنبال آن پرسشها مـیآید، عناصر اسـاسی تـعالیم اشراقی و آداب ورود به طریقت را که برای درک اسرار قرآنی لازم است، روشن میکند. | متن رساله پس از مقدمهای کوتاه بهصورت حکایت از زبان اول شخص نقل میشود. حکایت به دو بخش تقسیم شده است: بخش اول دربـاره طـالب حـقیقتی (شیخ اشراق) است که به خانقاهی میرود که دارای دو در است: یکی از درها به شهر و دیـگری بـه صحرا. طالب حقیقت به صحرا میرود؛ در بین راه به ده تن مردان کارآزموده برمیخورد که هیبت و ابهت آنها وی را مـرعوب مـیکند. قهرمان داسـتان از حکیمی که پیامبر دورن او فرشته راهنمای او در راه رسیدن به حقیقت است، میپرسد که منزل او کـجاست و بـه پرسـیدن از وی در باب معمای خلقت، مقامات طریقت، ساختمان افلاک، عالم مجردات و خطرات آن میپردازد. گفتگویی که به دنبال آن پرسشها مـیآید، عناصر اسـاسی تـعالیم اشراقی و آداب ورود به طریقت را که برای درک اسرار قرآنی لازم است، روشن میکند. | ||
ویرایش