جامی، عبدالرحمن

    از ویکی‌نور
    جامی، عبدالرحمن بن احمد
    نام جامی، عبدالرحمن بن احمد
    نام‎های دیگر جامی، نورالدین عبدالرحمن
    نام پدر
    متولد
    محل تولد
    رحلت 898 ق
    اساتید
    برخی آثار
    کد مؤلف AUTHORCODE00776AUTHORCODE

    عبدالرحمن جامی به سال 817 در خرجرد(يا خرگرد)جامى از نواحى هرات چشم به جهان گشود.پدر او نظام‌الدين احمد دشتى از دشت اصفهان به خرجرد مهاجرت كرده بود.


    کسب علم و دانش

    جامى در سنين كودكى همراه پدر خود به هرات رفت و در آنجا شروع به كسب علوم دينى و ادبى كرد.از اوايل حال استعداد عجيبى در فهم مسائل علمى از خود نشان مى‌داد و در طى چند سال در علوم نقلى و عقلى متبحر شد.صفى‌الدين على در رشحات عين الحيات، يكى از کتاب‌هاى معتبر در شرح حال جامى، نقل مى‌كند كه در جوانى حتى در علم نجوم با بزرگان نامدار عصر خود مثل قاضى‌زاده رومى همپايه شد.

    در مورد تبحر جامى در هيأت و نجوم عبدالغفور لارى راجع به على قوشچى (ف 879)، كه خود از بزرگان متأخر علم نجوم و مأمور تشكيل رصدخانه الغ‌بيگ در سمرقند بود و زيج الغ بيگ را به پايان رساند، چنين مى‌نويسد: مدتى قوشچى را «مسئله‌اى مشكل بوده است در علم هيأت...و از هيچ محل مشكل وى حل نمى‌گشته، تا آنكه اتفاقا به شرف صحبت حضرت ايشان (يعنى جامى) رسيده است و از ايشان استفسار نموده، و ايشان حل مشكل وى كرده است».

    لارى قدرت قوه عقلى و تعمق جامى در علوم متعدد را معلول انتساب او به طريقه صوفيه نقشبنديه مى‌داند، كه آن «ممد تعقل و مقوى قوت مدركه» او بوده است. شك نيست كه براى درك مقام علمى و شعرى جامى فهم اين نسبت در درجه اول اهميت است.خود جامى نيز اين نسبت را در زندگى و افكار خويش كاملا مؤثر مى‌دانست.تصوف از نظر او حقيقت اسلام بود، و از پرتو سير و سلوك صوفيانه بود كه به اعلا مراحل عرفان نظرى و عملى رسيده بود.مقصود از «عملى» اين است كه عرفان او فقط «علمى» و نظرى نبود، بلكه به حقايق اسلام از طريق ذوق نيز پى برده بود.حقيقت اسلام توحيد است، و توحيد براى اينكه در وجود انسان تحقق يابد نمى‌تواند ذهنى بماند، بلكه بايد در دل سالك سرايت كند.به قول جامى،«فرق است ميان يكتا گفتن و يكتا بودن»، و او خود بدون شك به مرحله «يكتا بودن» رسيده بود، چنانكه عبدالغفور لارى در ضمن شرح حال او مكرر به اين نكته اشاره كرده است.

    استغراق و استهلاك جامى در حقيقت دين و عرفان ناچار در تمام آثار او متجلى شده است، چنانكه عبدالغفور لارى نقل مى‌كند كه جامى درباره خود گفته است، «سر وحدت و معنى توحيد چنان غالب شده است كه دفع وى را از خود نمى‌دانيم، و در اين هيچ اختيارى نيست.هيچ چيز قبل از اين معنى در خاطر نيايد.اين معنى پيش همه گرفته است.«ما رأيت شيئا الا و رأيت الله قبله.» پس از نظر عملى و ذوقى جامى مظهر مقام فناء و بقاء بود، زيرا خود به اين مرحله از سير و سلوك رسيده بود؛ و از نظر عقيده و رأى چون تابع مكتب شيخ اكبر بود، ناچار مقام وصال خود را به شيوه اين مكتب بيان مى‌كرد.

    رابطه جامى با طريقه نقشبنديه يا «طريقه خواجگان» را عبدالغفور لارى به تفصيل شرح داده است، و تذكره او در اين مورد از جمله منابع موثق به شمار مى‌رود، زيرا وى خود مريد و شاگرد بلافصل جامى بوده و بنابر اين به آداب و شيوه سير و سلوك اين طريقه كاملا وارد بوده است.

    استاد معنوى و مرشد جامى سعد‌الدين كاشغرى(ف 860) بوده، كه با دو واسطه مريد مؤسس طريقه نقشبندى خواجه بهاء‌الدين محمد بن محمد نقشبند بخارى (ف 791) بوده است. به قول لارى جامى ابتدا خواجه سعد‌الدين را در واقعه‌اى ديده بوده و سپس به خدمت او رسيده و به فقر مشرف شده است. هنگامى كه جامى به صحبت خواجه رسيده او گفته بوده است،«شاهبازى به چنگ ما افتاده». اين مى‌رساند كه در همان بدايت كار استعداد معنوى جامى در نظر حقيقت بين خواجه كاملا مشهود بوده است.ظاهرا جامى در ابتدا شش ماه در خلوت نشسته، زيرا همانطور كه رسم صوفيان است مريد در بدو امر به «چله» یا خلوت چهل روزه (و گاهى كمتر و گاهى بيشتر از چهل روز) مى‌نشيند تا تعلق او به دنيا و عادتهاى ديرين خود قطع شود و زندگى تازه‌اى را آغاز كند.

    در كتاب جامى از «استادان معنوى جامى» سخن رفته است‌ص 66-76، و همانطور كه استاد حكمت تصريح كرده است جامى در طول عمر خود نسبت به دو نفر از بزرگان مشايخ نقشبندى ارادت تمام داشته است.يكى از آنان خواجه سعد‌الدين است، كه نام وى قبلا ذكر شد، و ديگرى خواجه نصير‌الدين عبيدالله-معروف به خواجه احرار(م 895)-كه جامى به اسم او مثنوى تحفة الاحرار را سروده است و همه جا از او به عنوان استاد و «مخدوم» خود ياد مى‌كند. ليكن تا آنجا كه بر نگارنده معلوم است هيچ كس تا كنون ارتباط اين دو مرشد را با يكديگر شرح نداده است.اين امر را خود جامى در نفحات الانس روشن مى‌كند:پس از ذكر سال وفات خواجه سعد‌الدين مى‌گويد،«امروز مظهر آيات و مجمع كرامات و ولايات طبقه خواجگان و رابطه التيام و واسطه انتظام سلسله شريفه ايشان قدس الله تعالى اسرارهم حضرت خواجه (يعنى عبيدالله) و مخلصان و نيازمندان ايشان‌اند». از اين عبارت معلوم مى‌شود كه در حدود سال 883(سال تحرير كتاب نفحات الانس) مرشد طريقه نقشبندى و جانشين خواجه سعد‌الدين خواجه احرار بوده است.

    در جاى ديگر در نفحات الانس ضمن شرح حال شيخ سعد‌الدين سعيد فرغانى جامى از كتاب او به اسم مناهج العباد الى المعاد، كه آن «ما لا بد هر طالب و مريد است»، درباره انواع انتساب مريدان به مشايخ نقل قول مى‌كند.از اينجا مى‌توانيم نتيجه بگيريم كه انتساب جامى به خواجه سعد‌الدين از نوع «خرقه ارادت گرفتن» بوده است، «كه آن را جز از يك شيخ ستدن روا نباشد».و اين نوع معمولا با نوع ديگر انتساب، يعنی «تلقين ذكر»، توأم است.و انتساب او به خواجه احرار از نوع سومى بوده، يعنى «به صحبت و خدمت و تأدب به آن»، زيرا «در نسبت خرقه ارادت و نسبت تلقين ذكر از دو شيخ گرفتن مذموم است، اما در نسبت صحبت محمود است، ليكن به شرط اجازت يا فوت شيخ اول».

    آثار جامى در عرفان نظرى ثمره رابطه او با تصوف است، زيرا بدون آن رابطه او نمى‌توانست كتبى مانند لوامع و لوايح را با آن وضوح و زيبائى و سلاست نثر بنويسد، چنانكه خود مى‌گويد،«باعث بر تسويد اوراق در باب تصوف آن بود كه در مبادى حال كه در سخنان اين طايفه شروع كرديم، فهم مقاصد قوم(يعنى صوفيه)

    از تحت عبارات ايشان به غايت مشكل بود.نذر كردم كه اگر اين باب مفتوح گردد (و توسط سير و سلوك مفتوح گشت)، مقاصد قوم بر وجهى بيان كرده شود كه مردم به سهولت فهم كنند».

    برخوردارى از فيض و بركت معنوى جامى به استفاده از آثار او منحصر نبود. از مرشد خود اجازه بيعت و دستگيرى نيز داشت، و يا به قول متصوفه ايران به عنوان «شيخ» از طرف قطب تعيين شده بود.و با اينكه گفته است،«تحمل بار شيخى را ندارم»، گاهى مريدان را قبول مى‌كرد.عبدالغفور لارى حكايت سرسپردگى مريدى را، كه جامى او را تلقين ذكر كرده بود، نقل مى‌كند.«آن شخص...به فرموده ايشان مشغول گشته، فى الحال در وى اثر معهود اين طايفه به ظهور آمده...».و به قول لارى، «در اواخر حال ارباب طلب را طالب بودند.مى‌فرمودند كه دريغا، طالب يافت نيست. طالب بسياراند، اما طالب حظ نفس خود».

    در پايان اين مقال ذكر عقيده براون در خلاصه شرح حال و اهميت جامى مناسب بنظر مى‌رسد:

    «هيچ استاد سخن و گوينده فارسى زبان در تنوع موضوع و تفنن به فنون مختلفه به پايه كمال او نمى‌رسد، و اعجاب و تحسين معاصران وى نسبت به قريحه فروزان او بجا و سلطنت او در ملك سخن بسزاست».

    جامى كه آفتاب سپهر كمال بود تصنيف كرد علم به هر نسخه بى‌حسيب رفت از جهان و خواند ميان سخنوران تاريخ فوت خويشتن «اشعار دلفريب»(898 در سن 81 سالگى)

    آثار جامى

    به قول استاد حكمت در ميان شاعران و نويسندگان بزرگ ادبيات فارسى شخصيت ديگرى پيدا نمى‌شود كه به اندازه جامى زندگى و شرح حال او بر ما شناخته شده و راجع به او تا اين حد كتب معتبر نوشته شده باشد. استاد حكمت از بيشتر اين مآخذ در كتاب بسيار مفيد و هنوز بى‌نظير خود جامى استفاده كرده‌اند.تذكره‌هاى مختصرتر ولى در عين حال دقيق نيز به زبان فارسى و زبانهاى خارجى وجود دارد.

    نگارنده اين سطور مطلب تازه‌اى بر آنچه در اين مآخذ يافت مى‌شود نمى‌تواند بيفزايد، ولى-به قول بابر-اگر فقط از باب تيمن و تبرک هم باشد، نوشتن مختصرى در شرح حال جامى ضرورى است.

    مولانا نور‌الدين عبدالرحمن بن نظام‌الدين احمد بن شمس‌الدين محمد جامى نوشته‌هانرى ماسه، در دائرۀ المعارف اسلامى جديد(رك فهرست مآخذ كتاب حاضر).

    آثار جامى را استاد حكمت در كتاب جامى براى اولين بار در دوران معاصر با دقت بر شمرده است، و فهرست ايشان اساس همه كارهاى بعدى است.از روى اين فهرست آقاى مدرس گيلانى در مقدمه مثنوى هفت اورنگ و آقاى هاشم رضى در مقدمه ديوان كامل جامى هر يك فهرست جداگانه‌اى تهيه كرده‌اند.ولى هر كدام از اين سه فهرست به عللى ناقص است، و با اينكه نگارنده اين سطور فقط تا حدى درباره آثار جامى تحقيق كرده است، لازم مى‌بيند كه براى بار سوم فهرست آثارى كه استاد حكمت آورده است تصحيح كند.علاوه بر اين، چون هر يك از اين فهرستها بدون اتخاذ روش خاصى تهيه شده است، چنانكه نه مطابق تاريخ تأليف است و نه موضوع و نه حتى تنظيم الفبائى، لذا تقسيم بندى موضوعى اين آثار بى‌فايده نيست.در اينجا لازم به تذكر است كه به علت فقدان مآخذ حل بعضى از مسائل-مانند انتساب برخى از كتب مشکوک به جامى-براى نگارنده اين سطور ميسر نبود.اميد است كه در آينده محققان اين كار را به انجام رسانند.

    اساس كار استاد حكمت فهرستى بوده است از چهل و پنج اثر جامى كه سام ميرزاى صفوى در تحفه سامی‌آورده است، و «اين جامعترين فهرستى است از مؤلفات جامى كه در كتب تذكره قريب به زمان او ثبت شده است».كتاب جامى، ص162 تكمله عبدالغفور لارى، كه به قول استاد حكمت «البته معتبرتر از تحفه سامى است»، دو رساله را به فهرست سام ميرزا اضافه مى‌كند.نويسندگان متأخر تدريجا آثار ديگرى را به جامى نسبت داده‌اند، و در زمان حاضر نيز آثار متعددى به فهرست کتاب‌هاى جامى اضافه شده است.اين امر ظاهرا نتيجه شتابزدگى فهرست نويسانى است كه به مجرد اينكه اسم جامى را پشت جلد يك نسخه خطى مى‌بينند در کتاب‌هاى خود آنرا به نام جامى ضبط مى‌كنند.شايد به اين دليل است كه در کتاب‌هائى مانند فهرست نسخه‌هاى خطى فارسى از آقاى منزوى کتاب‌هاى زيادى به جامى نسبت داده شده است كه در فهرستهاى قديم نيست.البته در اين زمينه مشكلى ديگر نيز وجود دارد، و آن اين است كه هر كتاب و رساله جامى معمولا دو و گاهى چند اسم دارد.در نتيجه در همان فهرست نسخه‌هاى خطى فارسى ملاحظه مى‌شود كه در بعضى از موارد يك اثر با دو يا چند اسم در دو يا چند جاى آن كتاب آمده است. بديهى است كه اين مشكل در بيشتر فهرستها وجود دارد.بنابر اين در فهرست زير سعى شده است كه نامهاى مختلف هر رساله و نيز آغاز و انجام پاره‌اى از آنها نوشته شود تا جلوى اين نوع تكرارها گرفته شود.به هر تقدير گمان مى‌رود كه فهرست زير تمام آثار مهم جامى را در بر گيرد.کتاب‌هاى ديگرى كه اسم آنها در منابع مختلف آمده است به احتمال قوى يا از جامى نيست يا تكرار همين رسائل فهرست ماست با نامهاى ديگر.

    در اين فهرست نخست اسم يا اسمهاى هر كتاب ذكر مى‌شود، سپس تاريخ تأليف آن اگر معلوم باشد، سپس تعداد صفحات چاپ شده آن اگر چاپ شده باشد، و اگر نه، تعداد تخمينى صفحه‌ها در صورتى كه به زيور طبع آراسته شود، و سپس توضيحات مختصر درباره موضوع آن.سرانجام در بين الهلالين شماره هر اثر در فهرست استاد حكمت(جامى، ص161-162)، آقاى مدرس گيلانى(هفت اورنگ، صنوزده-سى و چهارم) و آقاى هاشم رضى(ديوان كامل جامى، مقدمه، ص293- 300) داده خواهد شد.هرگاه كتابى به زبان عربى باشد تصريح خواهد شد، و هرگاه تصريح نشده باشد آن كتاب به زبان فارسى است.در پاورقيها سعى شده است كه بعضى از جزئيات طبع اين آثار داده شود، منتها به چاپهاى معروف و يا چاپهائى كه نگارنده ديده است اكتفا شده است، و قصد آن نبود كه تمام چاپهاى مختلف هر اثر قيد شود.

    در تقسيم بندى آثار جامى به سه بخش عمده توجه مى‌شود:

    اول ادبيات به معنى متداول لفظ، يعنى شعر و انشاء و نثرهاى ادبى؛

    دوم علوم نقلى(قرآن، حديث، سيره، فقه، تصوف، علوم زبان)،

    سوم علوم عقلى(موسيقى، عرفان و حكمت).

    ناگفته نماند كه ديوان جامى و مثنوى هفت اورنگ و منشآت او هر كدام سرشار از مطالب عرفانى و حكمى است، و ممكن بود اينها را نيز تحت عنوان «عرفان و حكمت»

    قرار دهيم. ليكن از آنجا كه اين نوشته‌ها بيشتر جنبه ادبى دارد، آنها را تحت عنوان «ادبيات» قرار داديم و قسمت «عرفان و حكمت» را به كتب و رسائل جداگانه اختصاص داديم.

    ادبيات

    الف.نثر

    1. بهارستان،892، چاپى،116 ص.كتابى است به اسلوب گلستان سعدى (30،18،26).
    2. منشآت يا رقعات يا انشاء، چاپى، حدود 80 ص.نامه‌هائى كه جامى به اشخاص مختلف نوشته است.بعضى از آنها شامل نكته‌هاى نظرى عرفانى نيز هست (37،18،34).

    ب.نظم

    (مثنوى هفت اورنگ)

    1. سلسلة الذهب،873-877، چاپى،308 ص(18،45،19).
    2. سلامان و ابسال،885، چاپى،54 ص(19،46،20).
    3. تحفة الاحرار،886، چاپى،78 ص(20،47،21).
    4. سبحة الابرار،887، چاپى،108 ص(21،48،22).
    5. يوسف و زليخا،888، چاپى،171 ص(22،49،23).
    6. ليلى و مجنون،889، چاپى،161 ص(23،50،24).
    7. خردنامه اسكندرى، در حدود 890، چاپ،103 ص(24،51،25).(ديوانهاى سه‌گانه، چاپى)
    8. ديوان اول، تدوين و تنظيم 884(26،41،-).
    9. ديوان دوم، تدوين و تنظيم 886(27،42،-).
    10. ديوان سوم، تدوين و تنظيم 896(28،43،-).

    علوم نقلى

    الف.علوم قرآنى

    1. تفسير تا به آيه «و اياى فارهبون»40:2(سوره بقره، آيه 38).ظاهرا رساله كوتاهى است به عربى.يك نسخه از آن نزد استاد حكمت بوده است(1،19،1).

    ب.حديث

    1. اربعين يا ترجمه چهل حديث،886، چاپى، در حدود 10 صفحه.

    احاديث به رباعيهاى فارسى ترجمه شده است(12،13،12).

    ج.سيره نبوى و شرح احوال بزرگان

    1. شواهد النبوة،885، چاپى،234 ص.سيره نبوى و نيز شامل شرح حال تابعين تا صدر اول صوفيه است(2،2،2).
    2. نفحات الانس،883، چاپى،636 ص.شرح حال 606 تن از صوفيه بزرگ اسلام(41،12،38).
    3. مناقب شيخ‌الاسلام خواجه عبدالله الانصارى، چاپى، 22 ص.تا مدتى پيش گمان مى‌رفت كه اين اثر مفقود شده است، ولى مصحح آن، مستشرق معروف آربرى، اثبات كرده است كه به احتمال قوى نسخه منحصر به فردى كه در دهلى موجود است همان رساله جامى است.كاتب اين رساله، كه به گمان آربرى از روى خط جامى آن را استنساخ كرده است، در آخر آن مى‌نويسد،«رساله شريفه صورت اتمام نيافته بود و سمت اختتام نپذيرفته».چنانكه آربرى مى‌گويد تقريبا دو سوم اين رساله را جامى در نفحات الانس آورده است، ولى يك سوم ديگر آن در جاى ديگر ديده نشده است(14،24،14).
    4. مناقب مولوى.اطلاعى از اين كتاب در دست نيست(44،35،41).

    د.اصول دين و فقه و شرعيات

    1. اعتقاد نامه يا عقايد، چاپى،13 ص.اين مثنوى كوتاه بيانى است از اصول اسلامى كه با وحدت وجود شروع مى‌شود و با درجات بهشت به آخر مى‌رسد.
      جامى اين اثر را به مثنوى سلسلة الذهب الحاق كرده است، ولى ظاهرا در اصل اثر مستقلى بوده، و به اين دليل است كه به صورت جداگانه چاپ شده و در بعضى از مجموعه‌هاى خطى قديم نيز به صورتى جدا محفوظ است(-،1،43).
    2. رساله مناسك يا اركان حج،887، حدود 80 صبا حواشى مفصل از خود جامى.رساله فقهى است در بيان مناسك حج و زيارت اماكن مقدسه در حجاز طبق مذاهب اربعه سنى(17،4،17).

    ه.تصوف و آداب عملى آن

    1. رساله طريق صوفيان، رساله در طريق خواجگان، رساله پاس انفاس، رساله طريق توجه خواجه‌ها، رساله در شرايط ذكر، رساله در طريق نقشبنديه، رساله سررشته، نوريه، نقشبنديه.چاپى، حدود 5 ص.در بيان مسائل عملى تصوف و اركان آن، يعنى ذكر، توجه و مراقبه، رابطه با پير پرونده.شبيه است به آنچه در شرح آخرين رباعى رساله شرح رباعيات جامى(رك شماره 33) و در بعضى از مواضع نفحات الانس و همچنين در صفحات زيادى از تكلمه عبدالغفور لارى آمده است (42،32،39).

    آغاز:

    سر رشته دولت اى برادر به كف آر وين عمر گرامى به خسارت مگذار

    بدان-أفناك الله عنك و أبقاك به-كه حاصل طريقه خواجه بزرگوار و خلفاى ايشان...

    انجام:

    حق سبحانه و تعالى همگنان را از آنچه نشايد نگاه دارد، و از آنچه نبايد در پناه.جمله سر خواص و عوام گفته شد، و السلام و الاكرام، و الحمد لله رب العالمين.

    21.رساله لا اله الا الله يا رساله تهليليه، حدود 5 ص.در شرح معنی «لا اله الا الله»

    و اهميت ذكر آن و كلمه «محمد رسول‌الله».در اين رساله درباره معانى و رموز سه حرف «الف و لام و هاء» که در كلمه طيبه لا اله الا الله آمده است نيز بحث مى‌شود (13،23،13).

    آغاز:

    من طلب البر من البارى، فهو مشرك من البارى.عشق دوئى بر نتابد، قبله گاه وى ذات معشوق است و بس...

    انجام:

    تا خاطر خود زغير صافى نكنى شايسته سر لا يزالى نكنى

    و الحمد لله...يهدى من يشاء إلى صراط مستقيم.

    و.علوم زبان:دستور، لغات، فنون شاعرى

    1. صرف فارسى منظوم و منثور.رساله‌اى درباره صرف عربى به زبان فارسى است(49،37،46).
    2. فوائد الضيائية فى شرح الكافية(عربى)،897، چاپى،223 ص.يكى از کتاب‌هاى معتبر نحو عربى است كه هنوز كتاب درسى است.بارها به چاپ رسيده است(38،40،35).
    3. تجنيس اللغات يا تجنيس الخط، چاپى.منظومه ايست كه در آن راجع به لغات عربى كه به آسانى تصحيف مى‌شود بحث مى‌شود(46،8،47).
    4. رساله در قافيه يا مختصر وافى فى علم قوافى يا الرسالة الوافية فى علم القافية، چاپى، حدود 10 صفحه (25،11،28).
    5. رساله در عروض، حدود سى صفحه (35،29،32).
    6. رساله كبير در معما موسوم به حليه حلل،856، در حدود 80 ص.منتخب و تحريرى است از كتاب حلل مطرز در معما و لغز از شريف‌الدين على يزدى(31، 9،27).
    7. رساله متوسط در معما، يا طبق بعضى از نسخه‌هاى خطى، مختصرى در بيان قواعد معما، حدود 35 ص(32،27،29).
    8. رساله صغير در معما، حدود 30 ص(33،10،30).
    9. رساله منظومه اصغر در معما،890، چاپى، حدود 6 صدر 68 بيت (34،28،31).

    علوم عقلى

    الف.رياضيات

    1. رساله در موسيقى،890، چاپى، حدود 50 ص.رساله‌اى است فنى درباره دستگاهها و مايه‌هاى موسيقى كه حاوى جداول توضيحى نيز هست(36، 30،33).

    آغاز:بعد از ترنم به نغمات سپاس خداوندى، كه شعبه دانان مقامات بندگى را گوش اميد بر آوازه نويد لطايف انعام و افضال اوست...

    انجام:اين است بيان آنچه از اصول و فروع اين فن ميسر شد.و الله سبحانه ملهم الصواب، و منه المبدأ و اليه المآب.و تيسر ذلك الاتمام فى غرة رجب- المرجب سنة تسعين و ثمانمائة.

    ب.عرفان و حكمت

    بخش اول:آثار طويل

    1. نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص(عربى و فارسى در هم آميخته)،863، 128 صدر چاپ سنگى و 266 صدر چاپ حاضر.اولين اثر عرفانى جامى و اساس تحقيقات بعدى اوست(40،6 و 32،4).
    2. شرح رباعيات، چاپى،84 ص.جامى اين كتاب را در شرح رباعياتى از خود، كه فهم پاره‌اى از اشارات آنها براى برخى مشكل بوده، نوشته است.از آنجا كه تكليف خاصى در سبک اين كتاب ديده نمى‌شود، و نيز چون جامى يك سوم عبارات آن را عينا يا به صورت ترجمه از نقد النصوص نقل مى‌كند، در حالى كه عبارات نقد النصوص به صورت مفصل در هيچ كدام از آثار ديگر او پيدا نمى‌شود، به نظر نگارنده اين كتاب را بايد از آثار اوليه جامى شمرد.در اين كتاب جامى به بحثهاى مشكل عرفانى مى‌پردازد(7،16،7).
      آغاز:
      حمدا لا اله الا هو بالحمد حقيقدر بحر نوالش همه ذرات غريق
      انجام:
      هم فاتحه هم خاتمه‌اش جمله توئىفافتح بالخير رب و اختم بالخير
    3. لوايح، حدود 870، چاپى،77 ص.از کتاب‌هاى بسيار مهم و مبتكرانه جامى است كه در آن موضوعات اصلى مكتب شيخ اكبر به صورت منقح و به نثر فارسى فصيح و روان تحرير شده است.جامى معمولا در بيشتر کتاب‌هايش كه به اين قبيل بحثها مى‌پردازد آثار عرفانى ديگران را شرح مى‌كند.اما اين كتاب در حد خود كتابى مستقل است(8،3،8).
      آغاز:
      لا أحصى ثناء عليك، كيف...خداوندا سپاس تو بر زبان نمى‌آريم، و ستايش تو بر تو نمى‌شماريم...
      انجام:
      چون لال توان بود در او گر پس از اين لب بگشائى به نطق خاکت بدهن
    4. لوامح يا شرح قصيده ميميه ابن فارض،883، چاپى،89 ص.شرح قصيده خمريه معروف ابن فارض است، با مقدمه‌اى سى صفحه‌اى در بيان مراحل وجود و حقيقت محبت.در اين كتاب جامى به عقايد شيخ اكبر توسل مى‌جويد تا معنى قصيده مزبور را شرح دهد.نثر او در اين كتاب شيرين و پخته است، و حقايق عرفانى را به اسلوبى شيواتر و گيراتر از كتب پيشين خود بيان مى‌كند(5،7،5).
      آغاز:
      سبحان من جميل ليس لوجهه نقاب...
      اى گشته نهان ز غايت پيدائىوندر همه عالمى ز بس يكتائى
      انجام:
      آن لحظه كه شد تمام آورد بدرتاريخ مه و سال وى از شهر صفر
      شرح بعضى از ابيات قصيده تائيه فارضيه، حدود 35 ص.در اين اثر جامى بدون مقدمه به ترجمه و شرح 75 بيت(از مجموع 750 بيت)قصيده تائيه كبراى ابن فارض معروف به «نظم السلوك» مى‌پردازد، و هر بيت را در پنج يا شش سطر فارسى زيبا و روان شرح و تفسير مى‌كند.به نظر مى‌رسد كه بيشتر مطالب اين رساله از مشارق الدرارى فرغانى(رك بخش چهارم اين مقدمه) تحرير شده است.براى آشنائى با نمونه‌اى از سبک اين رساله رك نقد النصوص 7248-21.در آنجا جامى شرح يك بيت را از رساله مزبور نقل مى‌كند(6،-،6).
      آغاز:
      پاکا خداوندى كه صفحات كاينات نامه سپاس و ستايش اوست، و صحيفه مكونات نسخه بخشش و بخشايش او...
      انجام:
      هر خسته دل اختيار يارى كرده استما را ز ميان همه مختار توئى
    5. اشعة اللمعات،886، چاپى،151 ص.شرح لمعات است.اصل اين كتاب يعنى لمعات را فخر‌الدين عراقى پس از حضور در مجلس درس صدرالدين قونيوى نوشته و جامى به شرح آن پرداخته است.اين كتاب از آثار بسيار مهم جامى در عرفان نظرى است، و مخصوصا مقدمه آن شامل فوايد بسيار است(3،5،3).
      آغاز:
      لولا لمعات برق نور القدم من نحو حمى الجود...
      پاکا خداوندى كه آينه حقيقت محمدى را مطرح اشعه لمعات جمال جمعى احدى ساخت...
      انجام:
      و اذ قال أتممته قد بدا بما قال تاريخ إتمامه
    6. رساله تحقيق مذهب صوفى و متكلم و حكيم يا الدرة الفاخرة(عربى)، 886، چاپى،47 ص.مقايسه‌ايست بين آراى متكلمين اشعرى و حكماء و صوفيه از دانشگاه اورگان آمريكا به صورت منقح و با اضافه حواشى متعدد خود جامى تصحيح كرده است و اكنون از طرف موسسه مك گيل در تهران در دست طبع است.تاريخ كتابت اين كتاب را بنا به تحقيق آقاى هير معلوم گشته است.ژ
      در مسائل وحدت وجود و اسماء و صفات و علم و قدرت و اراده و كلام الهى و صدور كثرت از وحدت.در آن جامى از آثار صدرالدين قونيوى و خواجه نصير طوسى و اشارات شيخ الرئيس و شرح فنارى بر مفتاح الغيب و کتاب‌هاى ديگر اقوالى آورده است(15،25،15).
      آغاز:الحمد لله الذى تجلى بذاته لذاته، فتعين فى باطن علمه مجالى ذاته و صفاته،ثم انعكست آثار تلك المجالى...
      انجام: فيمكن أن يكون الصادر أولا بالوجود العينى أكثر من واحد، كما ذهب إليه الصوفية الموحدة قدس الله أسرارهم.
    7. شرح فصوص الحكم(عربى)،896، چاپى، حدود 300 ص.آخرين اثر مهم عرفانى جامى است.اين مسئله جالب توجه و حاكى از مسلك جامى است كه اولين و آخرين اثر عرفانى او، يعنى نقد النصوص و شرح فصوص، هر دو مستقيما يا من غير مستقيم در شرح كتاب فصوص الحكم است.در بخش پنجم اين مقدمه به تفصيل راجع به اين كتاب سخن خواهيم راند(4،-،18 و 37).
      آغاز:الحمد لله الذى زين خواتم قلوب أولى الهمم بفصوص فصوص الحكم و ختم بها باب النبوة...
      انجام:لقد وفق للفراق عن فك ختام هذه الفصوص و كشف إيهام هذه النصوص العبد...عبدالرحمن بن أحمد الجامى...غرة جمادى الأولى المنتظمة فى سلك شهور سنة 896.و الله اعلم.

    بخش دوم:آثار كوتاه

    1. رسالة فى الوجود يا الوجودية يا رساله وجيزه در تحقيق و اثبات واجب‌الوجود(عربى)، چاپى، حدود 10 ص.بحثى فنى درباره وجود و ماهيات، كه بيشتر بر مذاق متكلمين و حكما است تا بر مذاق عرفا (11،22،11).
      آغاز:الوجود أى ما بانضمامه إلى الماهيات تترتب عليها آثارها المختصة لها...
      انجام:إلى انحصار الوجود الواحد فى كونه قائما بكل واحد منهما و كونه قائما بالمجموع، فلا يجدى نفعا.
    2. سخنان خواجه پارسا يا الحاشية القدسية(فارسى و عربى درهم آميخته)، حدود 10 ص.اين سخنان را، كه مشتمل بر بحثهاى نظرى مشكل عرفانى است، جامى از حواشى بعضى از کتاب‌هائى كه متعلق به خواجه پارسا بوده جمع كرده و به رشته تحرير در آورده است(45،14،42 و 50).
      آغاز:بعد از گشايش مقال بستايش خجسته مآل ملك متعال و توسل به درود فرخنده ورود صاحب آيات تكميل و اكمال...
      انجام:لا يجوز أن يغفل عن تبعية نوره لنور الشمس.
    3. شرح بيت خسرو دهلوى، حدود 5 ص.رساله‌اى منثور و منظوم است در شرح بيت ذيل:
      ز درياى شهادت چون نهنگ «لا» بر آرد سرتيمم فرض گردد نوح را در وقت طوفانش
      جامى در اين رساله كوتاه طبق عقايد ابن عربى(رك كتاب حاضر، ص126)
      صحبت از نوح به عنوان نماينده صفات تنزيهى پيش مى‌آورد و مى‌گويد كه راه رجوع عبدبه عدم اصلى خويش ذكر است، كه ما سوى را فانى مى‌سازد(43،34،40).
      آغاز:
      يا من لا رب غيره و لا إله سواه وفقنا فى القول و العمل لما تحبه و ترضاه
      انجام:
      مرغ غم او به حيله شد با ما رامخاموش كه مرغ رام را رم ندهى
    4. شرح حديث ابورزين العقيلى يا شرح حديث العلماء، حدود 3 ص.اسم صحيح اين اثر در هيچ كدام از فهرستهاى سه‌گانه آثار جامى نيامده است.جامى در نقد النصوص بدون ذكر اسم ابورزين حديث او را، كه معروف است به «حديث عماء»، آورده است(1140).در شرح اين حديث جامى به شش مرتبه ظهور وجود متوسل مى‌شود(10 و 47،21 و 36،10 و 44).
      آغاز:
      اى پاک ز حيز و مبرا ز مكانخالى ز تو نى درون و بيرون جهان
      انجام:
      هر حرف خطا كه جسته باشد ز قلمشوئيد به آب عفو باران كرم
      شرح دو بيت مثنوى يا نى‌نامه يا الرسالة النائية، چاپى،9 ص.بحثى منثور و منظوم مبتنى بر دو بيت اول مثنوى مولوى درباره عدم اصلى موجودات و اينكه چرا و اصلان از يار ستمكار شكايت مى‌كنند.در قسمتهاى منثور آن رابطه جامى با مكتب شيخ اكبر روشن است، به خصوص در بحثى درباره مراتب وجود، كه بعضى از عبارات آن عين عبارات 631-15 نقد النصوص است(9،17 و 20،9).
      آغاز:
      عشق جز نائى و ما جز نى نئيماو دمى بى ما و ما بى وى نئيم
      انجام:
      در بقاى او شوى فانى تمام باقى جاويد باشى و السلام


    بخش سوم:آثارى كه ظاهرا مفقود است

    1. شرح بعضى از مفتاح الغيب منظوم و منثور.به قول لارى اين كتاب «به بياض نرفته».مفتاح الغيب از كتب مهم صدرالدين قونيوى است و جامى از آن در نقد النصوص مكررا نقل قول مى‌كند(39،31،36).
    2. رساله جواب سؤال از هندوستان‌يا رساله سؤال و جواب هندوستان.ظاهرا در جواب مسئله‌اى است-به احتمال قوى در عرفان-كه از هندوستان از جامى پرسيده‌اند(16،26،16).

    بخش چهارم:رسالاتى كه از موضوع آنها اطلاعى در دست نيست

    1. رساله منظومه.ممكن است اين رساله همان اعتقادنامه باشد(رك توضيحات قبلى بين شماره‌هاى 18 و 19) یا همان رساله اصغر در معما (30)(29،-،43).

    وابسته‌ها


    دیوان جامی

    الدرة الفاخرة فی تحقیق مذاهب الصوفیة و المتكلمین و الحكماء المتقدمین

    نقش الفصوص

    شرح الجامی الملا عبدالرحمن بن احمد بن محمد الملقب بنورالدین علی فصوص الحكم للشیخ الاكبر محیی‌الدین (شرح فصوص الحکم جامی)

    نامه‌ها و منشآت جامی

    لوامع و لوایح در شرح قصیده خمریه ابن فارض و در بیان معارف و معانی عرفانی (سه رساله در تصوف)

    نفحات الانس من حضرات القدس

    أشعة اللمعات (شرح لمعات)

    لوایح الحق و لوامع العشق

    مرقع نی نامه جامی

    آوردگاه متکلمان، حکماء و عرفا

    کلیات دیوان جامی

    رسائل صوفیة مخطوطة

    لوایح

    رساله تشویق السالکین؛ اجوبه، لوایح، لوامع

    نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص

    الدرة الفاخرة في تحقيق مذاهب الصوفية و المتكلمين و الحكماء المتقدمين

    الدرة الفاخرة فی تحقیق مذاهب الصوفیة و المتكلمین و الحكماء المتقدمین (حکمت عمادیة)

    شرح رباعیات در وحدت وجود (سه رساله در تصوف)

    شرح ملا جامي علی متن الکافیة في النحو

    مثنوی هفت اورنگ

    یوسف و زلیخا از هفت اورنگ جامی

    بهارستان جامی

    جواهر النصوص في شرح الفصوص

    گزيده هفت اورنگ

    سلامان و ابسال جامی: با شرح و سنجش آن با روایتهای پور سینا و حنین بن اسحاق و مقولاتی در تمثیل شناسی

    شرح الجامي علي کتاب الکافية

    بهارستان و رسائل جامي: مشتمل بر رساله‌هاي: موسيقي، عروض، قافيه، چهل حديث، نائيه، لوامع، شرح تائيه، لوايح و سررشته

    نفحات الأنس

    مثنوی هفت اورنگ