امام حسن عسکری علیهالسلام
ابومحمد حسن بن على بن محمد مشهور به امام حسن عسکری(ع) (232-260 ق) امام يازدهم از ائمۀ اثنیعشر(ع) و سيزدهمين معصوم از چهارده معصوم(ع) است. او در سال 254ق، پس از شهادت امام هادی(ع) به امامت رسید، بیشتر دوران امامت آن حضرت در اردوگاه نظامی در سامرا و تحت کنترل شدید خلفای عباسی سپری گردید. شیعیان تنها از طریق وکلای خاص میتوانستند با امام در ارتباط باشند.
ولادت
تولدش به اختلاف روايات در ماه ربيعالاول يا ربيع الآخر سال 231 يا 232ق. و بنا به اكثر روايات در مدينه اتفاق افتاده است. (بعضى ولادت ايشان را در سامرا دانستهاند ولى صحيح نيست.)
پدر بزرگوارش امام هادى(ع) هنگام تولد فرزند، شانزده سال و چند ماه بيشتر نداشت. مادرش بانويى صالحه و عارفه به نام سوسن يا حديثه يا سليل نام داشت.
کنیه امام حسن عسکری(ع)، ابا محمد است و القابشان: الصامت، الهادی، الرفیق، الزکی، السراج، الخالص و النقی، ابن الرضا میباشد.ایشان و پدرشان امام هادی و پدر بزرگشان امام جواد(ع)، هر کدام در زمانهی خود، معروف به ابن الرضا بودهاند. 22 يا 23 سال داشت كه پس از شهادت پدر بزرگوارش امام هادى(ع)(254 ه.ق) به امامت رسيد.
ویژگیهاى ظاهرى
در شمايل آن حضرت آوردهاند كه رنگش گندمگون، چشمانش درشت و سياه، رويش زيبا، قامتش معتدل و اندامش متناسب بود و با آنكه جوان بود مشايخ قريش و رجال و علماى زمان را تحت تأثير خود قرار مىداد.دوست و دشمن به برترى او در علم و حلم و جود و زهد و تقوى و ساير مكارم اخلاق اذعان داشتند.
چون او و پدر بزرگوارش امام هادى(ع) در محلۀ عسكر (قرارگاه سپاه) در شهر سامرا زندگى میكردند به عسكرى لقب يافتند و نيز اين دو امام مانند امام جواد(ع) به احترام جد بزرگوارشان على بن موسى الرضا(ع) به ابن الرضا مشهور بودند.عثمان بن سعيد عمرى و بعد از او پسرش محمد بن عثمان پيشكار و دربان آن حضرت بودند.
مدت كوتاه حيات امام به سه دوره تقسيم مىگردد: تا چهار سال و چند ماهگى (و به قولى تا 13 سالگى) از عمر شريفش را در مدينه بسر برده، تا 23 سالگى به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا مىزيسته (254 ه.ق.) و تا 29 سالگى يعنى شش سال و اندى پس از رحلت امام دهم(ع) در سامرا، ولايت بر امور و پيشوايى شیعیان را بر عهده داشته است.
برادران امام عسكرى
امام هادى(ع) پسر ديگرى به نام ابوجعفر محمد داشت كه بنا به برخى روايات از جمله روايتى كه شيخ طوسى در كتاب الغيبة آورده مقرر بود امامت شيعه به او برسد و امام دهم به امامت او اشارت فرموده بود(و قد كان أشار إليه و دل عليه).
محمد بن على مردى با ورع و پارسا، داراى جلالت قدر و نبابت شأن و مورد احترام اصحاب پدر خويش بود.اما اين پسر در زمان حيات امام از دنيا رفت و بعضى از شیعیان از اين بابت بهانديشه فرو رفتند. از جمله ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى گويد من در اين انديشه بودم كه امام هادى فرمود بلى خداوند بجاى ابوجعفر ابومحمد را امام قرار داد همچنانكه دربارۀ اسماعيل فرزند امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) چنين شد.اين روايت يكى از روايات مهم دال بر نص امامت امام حسن عسكرى(ع) است.
مزار محمد بن على در يك فرسخى سامرا زيارتگاه مسلمين است و پس از مرگ نيز كرامات و خوارق عاداتى به او نسبت مىدهند.اعراب براى او معجزاتى قائل هستند و سوگند دروغ به او ياد نمىكنند.
امام دهم را فرزند ديگرى بود به نام جعفر كه نزد شیعیان به لقب كذاب معروف شد.بعد از آنكه امام حسن عسكرى(ع) از سوى پدر به امامت منصوب گرديد(بعد از فوت محمد بن على)جعفر مدعى وى گرديد و شروع به كارشكنى و توطئرى و فتنهانگيزى بسيار نمود و بعد از رحلت امام حسن عسکری(ع) هم دعوى امامت كرد و منكر وجود امام غايب(عج) شد.
دوران امامت امام حسن عسکری
به طور کلی دوران عمر ۲۹ساله امام حسن عسکری(ع) به سه دوره تقسیم میگردد:
- دوره اول ۱۳سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت.
- دوره دوم ۱۰سال در سامرا قبل از امامت.
- دوره سوم نزدیک ۶ سال امامت آن حضرت میباشد.
دوره امامت حضرت عسکری(ع) با قدرت ظاهری بنیعباس رو در روی بود. خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند.
امام حسن عسکری(ع) از شش سال دوران امامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را – به وسیله آن دو غلام – آزار بیشتری دهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند.
وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند، میگفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمیگوید.
عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات میکرد به احترام آن حضرت برمی خاست، و آن حضرت را بر مسند خود مینشانید. پیوسته میگفت: در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیدهام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.
پسر عبیدالله خاقان میگفت: من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم میپرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع مییافتم. میدیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او میباشند.
با آنکه امام(ع) جز با خواص شیعیان خود رفت و آمد نمیفرمودند، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت.
از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری(ع) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شیعه، به دست کسانی سپرده میشد که دشمن آل محمد(ص) و جریانهای شیعی بودند، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود.چنانکه نوشتهاند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهلبیت رسالت، نهایت مرتبه عداوت را داشت.
نیز اصحاب امام حسن عسکری، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد میزیستند، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا(ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سختترین نوع درگیری واداشته بود. این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی، این همه سختی را تحمل میکرد، و لحظهای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمیکرد.
اینکه حضرت هادی(ع) و حضرت امام حسن عسکری(ع) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما – جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه مینمودند – کمتر معاشرت میکردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع) نزدیک بود، و مردم میبایست کم کم بدان خو گیرند، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید.
باری، امام حسن عسکری(ع) بیش از ۲۹سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام(ع) میرسیدند بر جای گذاشت.
در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد، و فرهنگ شیعی – که تا آن زمان شناخته شده بود – در رشتههای دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام، گردید.
در قدرت علمی امام(ع) – که از سرچشمه زلال ولایت و اهلبیت عصمت مایه گرفته بود – نکتهها گفتهاند. از جمله: همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد.[۱]
شخصيت معنوى
در حوادث رجب سال 255 ه.ق. گفتهاند كه دو تن از سادات علوى حسنى به نام عيسى بن جعفر و على بن زيد در كوفه خروج كردند و عبدالله بن محمد بن داود بن عيسى را در آن شهر كشتند و عدهاى به سبب قتل عبدالله بن محمد گرفتار و زندانى شدند.يكى از اين اشخاص ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى است كه روايت مىكند شبى امام حسن عسكرى(ع) و برادرش جعفر را به زندان آوردند و جعفر زارى و بىقرارى مىكرد ولى حضرت عسكرى(ع) او را ساكت مىنمود.در روايت مذكور آمده است كه متصدى زندانى كردن امام، صالح بن وصيف يكى از سرداران معروف بوده است.
آن حضرت مدتى از ايام حبس خود را نزد شخصى به نام على بن اوتاميش(كه در تلفظ آن اختلاف است) گذراند و اين مرد با همۀ شدت بغض و عداوت به آل محمد پس از يك روز از مشاهدۀ احوال امام از پيروان و معتقدان ايشان گشت.مىگويند عباسيان و منحرفان از آل محمد(ص) بر صالح بن وصيف فشار آوردند كه بر امام در زندان سخت بگيرد و او گفت دو تن از شريرترين افراد را مأمور اين كار كرده است اما با ديدن حسن بن على تحول يافته و روى به عبادت و نماز آوردهاند.وقتى علت اين تغيير حالت را از ايشان پرسيدم گفتند از فيض ديدار امام به اين سعادت رسيدهايم، او تمام روزها را روزه مىگيرد و هر شب تا بامداد به نماز ايستاده است، با هيچكس سخن نمىگويد و جز عبادت به كارى ديگر نمىپردازد، مهابت او بدان حد است كه وقتى به ما نگاه مىكند به لرزه مىافتيم و خود را به كلى مىبازيم.
جماعتى روايت كردند كه در مجلس احمد بن عبيداللّه بن خاقان عامل خراج و رئيس املاك شهر قم صحبت از آل على(ع) كه در سامرا به سر مىبردند به ميان آمد.او گفت: از علويان كسى را در عفاف و حسن سيرت و رفتار و شرف و احترام در خاندان خود و بنى هاشم و نزد خليفه چون حسن بن على بن محمد(ع) نديدم.او بر قاطبۀ بنى هاشم مقدم بود و مقام و منزلتى والاتر از ساير مشايخ قريش و دولتمردان و سران سپاه و وزيران و كارمندان دولت و همۀ مردم سامرا داشت و همه با او به حرمت رفتار میكردند. روزى در مجلس رسمى پدرم ايستاده بودم كه پردهداران گفتند:ابومحمد ابن الرضا بر در است.پدرم با بانگ بلند گفت:راه را باز كنيد تا بيايد.من تعجب كردم كه چطور جرأت كردند از كسى با كنيه نزد پدرم نام ببرند.جز خليفه و ولیعهد او يا كسانى كه از خليفه دربارۀ آنها امر صادر شده بود هيچكس را با كنيه نزد پدرم نام نمىبردند.پس مرد جوانى با چهرهاى گندمگون و چشمانى درشت و سياه و قامتى معتدل و رويى زيبا از در درآمد.او را هيأتى نيكو و جلالى چشمگير بود.پدرم تا او را ديد از جاى برخاست و به سوى او رفت.نديده بودم چنين رفتارى با كسى كرده باشد.وقتى به او رسيد در آغوشش كشيد و روى و سينه و شانههایش را بوسيد و دستش را گرفته بر مصلاى خود نشانيد و خود پهلوى او در حاليكه رويش به او بود نشست.هنگام خطاب به او مىگفت جان من و پدر و مادرم فداى تو باد و من از رفتار او تعجب مىكردم.
ناگاه حاجب درآمد و گفت الموفق - برادر معتمد - از راه رسيد. رسم اين بود كه وقتى موفق پيش پدرم مىآمد ابتدا مأموران تشريفات و محافظان او داخل مىشدند و در دو صف مىايستادند تا وارد شود.پدرم مشغول صحبت بود كه چشمش به غلامان ولیعهد افتاد.پس عرض كرد خدا مرا فداى تو كند آيا ميل داريد و اجازه مىدهيد(از ولیعهد پذيرايى كنم)؟ پس به حاجبان گفت ابومحمد را از پشت صفها راهنمايى كنيد كه اين مرد - يعنى ولیعهد - را نبيند.آنگاه هر دو از جاى برخاستند.پدرم ابومحمد را در بر گرفت و توديع كرد و او از مجلس بيرون رفت.بعد از نماز عشا كه پدرم كارها و گزارشهاى خود را براى خليفه مرتب نمود من در برابرش نشستم.پرسيد آيا كارى دارى؟ گفتم آرى اگر اجازت دهى.گفت اجازه دادم.گفتم مردى كه امروز صبح اين همه به او جلال و احترام مىنمودى و خود و پدر و مادرت را فداى او مىكردى كيست؟ گفت اى پسرك من اين امام رافضيان حسن بن على معروف به ابن الرضا است و بعد از اندكى سكوت گفت اگر خلافت از دست بنى عباس برود در بنى هاشم هيچكس شايستهتر از او براى خلافت نيست.او به خاطر فضل و عفاف و خويشتندارى و زهد و عبادت و اخلاق پسنديده و صلاح شايستۀ اين مقام است.پدرش نيز مردى بزرگ و كريم و بخشنده و اصيل(جزل) و نبيل و فاضل بود.
احمد بن عبيداللّه افزود از هر يك از بنى هاشم و سران سپاه و دولتمردان و قضات و فقها و ساير مردم كه دربارۀ ابومحمد سؤال مىكردم همان پاسخ را مىشنيدم و دوست و دشمن در ستايش او متفق القول بودند.يك تن از اشعريان پرسيد برادرش جعفر چه جور آدمى است؟احمد گفت:جعفر چه ارزشى دارد كه دربارۀ او سؤال يا با ابومحمد مقايسه شود؟
روايت مذكور دليل محكمى است بر اينكه چرا يگانه پسر آن حضرت يعنى مهدى منتظر(عج) را در هنگام وفات آن حضرت از انظار مخفى نگاهداشتند، زيرا در آن زمان خلافت عباسى بر اثر ضعف شديد خلفا و ناشايستگى ايشان سخت در معرض خطر بود و غلامان ترك و ديگر غلامان بر دربار خلافت مسلط بودند و امر و نهى به دست ايشان بود.
از سوى ديگر در همان سالها شورش صاحب الزنج در بصره و قيام يعقوب بن ليث صفار در ایران روى داد و خلافت سخت در معرض تهديد قرار گرفت.بنا بر اين وجود شخص بسيار محترم و بزرگوارى مانند امام حسن عسكرى(ع) و فرزند او براى عباسيان بسيار ناگوار بود چون مىدانستند كه اگر حادثهاى پيش آيد و در آن جمعى از عباسيان از ميان بروند هيچكس شايستهتر از علويان و در ميان ايشان شايستهتر از امام و خاندانش براى خلافت نخواهد بود.
جانشين آن حضرت
روايت زير را از ابوالاديان نقل كردهاند كه گفت:من خادم امام عسكرى(ع) بودم و رسائل او را به شهرهاى ديگر مىبردم و جواب مىآوردم.در بيمارى منتهى به رحلت وى هم نزد او رفتم نامههایى را كه نوشته بود به من داد و فرمود به مداين ببرم. من رفتم و بعد از پانزده روز برگشتم اما ديدم بانگ زارى و شيون از خانۀ امام بلند است و جعفر بن على بر در خانه ايستاده به تعزيت شیعیان پاسخ مىدهد.با خود گفتم اگر اين مرد امام شده باشد كار امامت دگرگون خواهد شد.در اين اثنا خادمى بيامد و به جعفر گفت كار تكفين تمام شد.بيا بر جنازۀ برادرت نماز بگزار.جعفر و همۀ حاضران به داخل خانه رفتند.من هم رفتم و امام را كفن شده ديدم.جعفر پيش رفت تا در نماز امامت كند.وقتى خواست تكبير بگويد ناگهان كودكى با چهرهاى گندمگون و مويى كوتاه و مجعد و دندانهایى كه بينشان گشادگى بود پيش آمد و رداى جعفر را كشيده گفت: اى عمو عقب برو. من براى نماز بر پدرم از تو شايستهترم. جعفر در حاليكه رنگش از خشم تيره شد عقب رفت و آن كودك بر جنازۀ امام نماز گزارد.او مهدى موعود امام دوازدهم(عج) بود.
شهادت
در هشتم ربيعالاول سال 260ق بهوسیله زهری که به دستور معتمد عباسی به ایشان خورانده شد به شهادت رسیدند، سن ایشان در هنگام شهادت، حدود 28 يا 29 سال بود و در خانۀ خود و درجوار قبر پدر خويش در سامرا به خاک سپرده شدند.
آثار
از تأليفات امام عسكرى(ع) تفسير قرآن (تهران 1268 و 1315 ه.ق.)كه منسوب به امام است از همه معروفتر است.عدهاى از اجلۀ علماى شيعه اين تفسير را تأييد نموده و آن را از تفسيرهاى منسوب به امام صادق(ع) و امام هادى(ع) مستندتر دانستهاند.
ديگر از آثار امام(ع) نامهاى است كه به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى نوشتهاند.ديگر مجموعۀ حكم و مواعظ و كلمات قصار امام است كه در كتب تاريخ و حديث ثبت است.اثر ديگر منسوب به امام رسالة المنقبه در مسائل حلال و حرام است كه ابن شهر آشوب در كتاب مناقب از آن سخن گفته است.در همين كتاب به نقل از خيبرى در مكاتبات الرجال قطعهاى از احكام دين منسوب به امام هادى و امام عسكرى(ع) منقول است.به علاوه احاديث و ادعيۀ بسيار از آن حضرت روايت شده است.
پانویس
منابع مقاله
- بحار الانوار، ج 50
- اعيان الشيعة، ج 2
- تاريخ طبرى
- تاريخ كامل، ابن اثير
- الذريعة،285/4،293
- وفيات الاعيان،372/1
- نور الابصار، مؤمن شبلنجى
- نزهة الجليس و منية الانيس،120/2
- پایگاه الکوثر
وابستهها
تفسير فاتحة الكتاب از امام حسن عسکری سلاماللهعلیه و پژوهشی پیرامون آن
بررسی صحت و اعتبار روایات تفسیر منسوب به امام عسکری علیهالسلام
زندگانی امام حسن عسکری علیهالسلام
التفسير المنسوب إلى الإمام أبيمحمد الحسن بن علي العسكري عليهمالسلام
تفسیر فاتحة الكتاب (ترجمه شاهمرادی)