جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد
| جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد | |
|---|---|
| پدیدآوران | جمعی از نویسندگان (نويسنده)
سبحانی، محمدتقی (نویسنده) حسينیزاده خضرآباد، علی (گردآورنده) پژوهشگاه قرآن و حدیث. پژوهشکده کلام اهل بیت علیهمالسلام (سایر) وزارت علوم، تحقیقات و فناوری. پژوهشگاه قرآن و حدیث (سایر) |
| ناشر | مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث. سازمان چاپ و نشر |
| مکان نشر | ایران - قم |
| سال نشر | 1394ش |
| چاپ | 2 |
| شابک | 978-964-493-883-2 |
| زبان | فارسی |
| تعداد جلد | 1 |
| کد کنگره | 5ح5ج 211/5 BP |
| نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
جستارهایی در مدرسۀ کلامی بغداد، این کتاب یکی از مجموعۀ چهارجلدی است که گروه «تاریخ کلام» پژوهشکده کلام اهلبیت(ع) برای ریشهیابی هویت فکری و تاریخی اندیشۀ کلامی شیعه در مدرسههای مدینه، کوفه، قم و بغداد با رویکردی پژوهشی، استدلالی و مستند تدوین کرده است. مقالههای کتاب در سه فصل به دست سید اکبر موسوی تنیانی، علی امیرخانی، سید علی حسینیزاده خضرآباد، عباس میرزایی توکابادی، حیدر بیاتی، علیرضا بهرامی، سید علیرضا حسینی، عبد الهادی اعتصامی، محمدجعفر رضایی، امداد توران، سید جمالالدین موسوی و علینقی خدایاری(متولد 1351ش)، نوشته شده است.
فصل اول
مناسبات امامیه و زیدیه: از آغاز غیبت صغری تا افول آل بویه
سید اکبر موسوی تنیانی این مقاله را با نگرشی تحلیلی و تاریخی نوشته و تعاملات پیچیده و چندوجهی فکری امامیه و زیدیه (دو فرقۀ مهم شیعی) را در کنار روابط سیاسی آن دو که از آغاز غیبت صغری «اواخر قرن سوم هجری» تا افول آل بویه «قرن پنجم هجری» در کنار یکدیگر حضور داشتند، بیان کرده است.
تنیانی میگوید پیوندهای خانوادگی نقش مهمی در مناسبات میان امامیه و زیدیه ایفا کرده است؛ برخی از سادات زیدیه مانند ابو الحسین احمد بن محمدناصر الأطروش (امام ناصری) با خاندانهای امامی (مانند سادات مرتضی و شریف رضی) روابط نزدیکی داشتند.[۱]
در دورۀ آل بویه، بهرغم اختلافات فکری میان امامیه و زیدیه در بغداد و ری، آنان همکاریهای سیاسی و اجتماعی قابلتوجهی داشتند. شیخ صدوق و ابن ابیفراس از شخصیتهایی بودند که در این همکاریها نقش داشتند. میان این دو فرقه تبادلات علمی و فرهنگی نیز وجود داشت. عالمان زیدیه مانند ابوالفرج اصفهانی در منابع امامیه موردتوجه بودند و روایاتشان نقل میشد. بااینهمه، اختلافات کلامی و فقهی، بهویژه در مورد امامت و عصمت، میان دو گروه وجود داشت؛ زیدیان به امامت امام حاضر باور داشتند، درحالیکه امامیه امامت پیشوایان معصوم را پذیرفته بودند.[۲]
تنیانی همچنین به تقابل امامیه و زیدیه با اهل حدیث میپردازد؛ اهل حدیث، بهویژه حنبلیها، در بغداد نفوذ زیادی داشتند و با هر دو گروه شیعه مخالف بودند. درگیریهای مذهبی، بهویژه در محرم، میان این گروهها رایج بود که گاهی به خشونت منجر میشد. آل بویه، با گرایش شیعی، تلاش میکردند تا میان گروهها صلح برقرار کنند، اما نفوذ اهل حدیث و فشار جامعه، گاهی مانع از حمایت کامل از امامیه میشد.[۳]
مناسبات فرهنگی - اجتماعی اهل حدیث و امامیه در بغداد
علی امیرخانی در این مقاله، با نگرش تاریخی و جامعهشناختی، به بررسی تعاملات فرهنگی و اجتماعی میان اهل حدیث و امامیه در بغداد (بهویژه در دورۀ آل بویه) میپردازد. هدف او روشنکردن چگونگی نفوذ هر دو جریان و تأثیر عمیق آنها بر جامعۀ بغداد است. این شهر در دوره آل بویه کانون فعالیتهای فرهنگی و مذهبی بود و دو جریان اهل حدیث و امامیه در آن حضور پررنگی داشتند. اهل حدیث، بهویژه حنبلیها نیز در بغداد نفوذ گستردهای داشته، از حمایت خلفای عباسی برخوردار بودند. آنان در زمینههای علمی و فقهی فعالیت میکردند و با گرایشهای شیعی، بهویژه امامیه، مخالفت میورزیدند.[۴]امامیه در این دوره، باوجود حمایتهایی از سوی آل بویه، با چالشهای اجتماعی و سیاسی مواجه میشد. آنان به برگزاری مراسم مذهبی مانند عاشورا میپرداختند که گاهی با واکنش شدید اهلسنت همراه بود.[۵] درگیریهای مذهبی که گاهی به خشونت و تخریب منجر میشد، میان اهل حدیث و امامیه، بهویژه در ماه محرم، بارها در بغداد اتفاق افتاد.[۶]آل بویه، بهرغم گرایش شیعی خود، تلاش میکردند تا با حفظ تعادل و صلح میان گروهها، امنیت را برقرار کنند؛ اما فشار جامعه و نفوذ اهل حدیث، گاهی مانع از حمایت آشکار و کامل آنان از امامیه میگشت. [۷] متکلمان و فقهایی مانند ابوالحسن اشعری و ابوبکر باقلانی از اهل حدیث، و سید مرتضی و شیخ مفید از امامیه، نقش مهمی در مناسبات این دوره داشتند.[۸]
کلام امامیه پس از دوران حضور؛ نخستین واکنشها
سید علی حسینیزاده خضرآباد این مقاله با نگارش تحلیلی و مقایسهای نوشته و به بررسی چگونگی شکلگیری کلام امامیه در بغداد پس از دوران حضور ائمه (غیبت صغری) و تعامل آن با مکاتب کلامی موجود، بهویژه معتزله، پرداخته است. هدف او روشنکردن تغییر رویکرد کلامی امامیه از مدرسه کوفه به بغداد و چگونگی تأثیر متقابل اندیشهها در این فرایند است.[۹]
حسینیزاده نشان میدهد که مکتب کلامی بغداد با رویکرد عقلانی و با تعامل با معتزله و تلاشی که متکلمان برجسته این مکتب داشتهاند، نقطه عطفی را در تاریخ کلام امامیه ایجاد نمود که زمینهساز توسعههای بعدی آن را فراهم آورد.[۱۰] پس از دوران حضور ائمه(ع)، مکتب کلامی امامیه از کوفه به بغداد منتقل شد. این انتقال منجر به تغییر رویکرد از تکیه صرف بر روایات به سمت رویکرد عقلانی و استدلالی گشت.[۱۱]متکلمان امامیه در بغداد، بهویژه شیخ مفید و سید مرتضی، از روشهای استدلالی معتزله در دفاع از عقاید امامیه بهره بردند. این تعامل باعث غنای کلام امامیه و شکلگیری مکتب کلامی بغداد شد.[۱۲] متکلمان امامیۀ بغداد در مباحث کلامیشان، با تأثیر از معتزله، بر تنزیه خداوند از صفات جسمانی و تشبیه تأکید داشتند.[۱۳]آنان معتقد بودند که خداوند عادل است و هیچ فعلی از او ناروا نیست. بداء نیز به معنای تغییر ارادۀ الهی، از موضوعات موردبحث بود.[۱۴] امامیه بر اختیار انسان و قدرت او بر انجام اعمال تأکید میورزید.[۱۵]
متکلمان بغداد نیز مخلوق بودن قرآن را باور داشتند. این دیدگاه با دیدگاه اهل حدیث تفاوت داشت.[۱۶] ایمان در کلام امامیه شامل اقرار قلبی و عمل بود.[۱۷] شیخ مفید و سید مرتضی نقش محوری در این تحولات ایفا نمودند و با تألیفات و مناظرات خود، کلام امامیه را به یک نظام فکری منسجم تبدیل کردند.[۱۸]
نقش معتزلیان شیعه شده در گرایش کلام امامیه به اعتزال
نوشته عباس میرزایی نوکابادی است. او با نگاه تحلیلی و تاریخی، تاثیر معتزلیانی را که به تشیع گرایش یافتند، بر تحولات کلام امامیه و گرایش آن به رویکردهای اعتزالی بررسی میکند. همچنین، نقش شخصیتهای برجسته را در این فرایند نشان میدهد.[۱۹] این معتزلیان اندیشههای توحیدی، عدلی، و عقلگرایی معتزله را وارد کلام امامیه کردند. این تأثیر در مباحثی مانند صفات الهی، جبرواختیار، و خلق قرآن مشاهده میشود.[۲۰] ابو عیسی ورّاق و ابوالحسین بصری از جمله این متکلمان بودند که نقش مهمی در این تبادل فکری ایفا کردند.[۲۱] البته مخالفتهایی از سوی برخی امامیه که آن را انحراف از اصول میدانستند، دیده میشود.[۲۲] متکلمان برجستۀ مکتب کلامی بغداد مانند شیخ مفید و سید مرتضی نیز تحتتأثیر اندیشههای اعتزالی قرار گرفتند و از روشهای استدلالی آنان در دفاع از عقاید امامیه استفاده کردند.[۲۳]
ابو عیسی وراق: از اعتزال تا گرایش به مدرسه کوفه
نوشتۀ عباس میرزایی نوکابادی است. او با نگارش تحلیلی و تطبیقی به سیر تحول فکری ابو عیسی وراق (متکلم برجسته در قرن سوم و چهارم هجری) پرداخته، عامل تغییر رویکرد او و تأثیری را که بر کلام امامیه داشته است، نشان میدهد.
وراق در آغاز، بر اصول معتزله مانند توحید و عدل الهی تأکید میکرد. او به خلق قرآن و اختیار انسان باور داشت.[۲۴]وراق سپس از متکلمان کوفه مانند هشام بن حکم تاثیر پذیرفت. این تغییر در مباحثی مانند صفات الهی، امامت، و خلق قرآن نمود یافت.[۲۵]او با هشام در مباحث توحید و عدل همعقیده بود. ولی دربارۀ «استطاعت» (قدرت آدمی) دیدگاه معتزله را میپذیرفت.[۲۶]وراق معتقد بود که کلام خدا مخلوق است و علم الهی را قدیم و ازلی میدانست.[۲۷] او معتقد بود که امکان تحریف قرآن وجود دارد. وراق دیدگاه امامیه را دربارۀ جایگاه ائمه تایید میکرد.[۲۸]
ابن راوندی و دفاع از اندیشۀ کلامی کوفه
نوشتۀ عباس میرزایی نوکابادی است. او با نگرش تحلیلی و جدلی، چگونگی دفاع ابن راوندی از عقاید مکتب کوفه را در برابر انتقادات معتزله و نیز جایگاه او را در تاریخ کلام امامیه بررسی میکند.[۲۹]
ابن راوندی متکلمی برجسته در قرن سوم هجری است که در آغاز از معتزلیان شمرده میشد، سپس به تشیع گرایش یافت و یکی از منتقدان سرسخت معتزله گشت. او در آثار خود به دفاع از اندیشههای متکلمان کوفه، بهویژه هشام بن حکم، پرداخت.[۳۰]یکی از مباحث کلامی ابن راوندی توحید و عدل است؛ در نگاه او خداوند عادل است و هیچ فعلی ناروایی انجام نمیدهد. مبحث دیگر، علم الهی است. ابن راوندی معتقد بود که خداوند بر همه چیز داناست. علم الهی قدیم است.[۳۱]او با تأکید بر اختیار انسان، معتقد بود که انسان قادر به انجام اعمال خود است و این اعمال را با ارادهاش انجام میدهد. ابن راوندی بر جایگاه امامت و عصمت ائمه تأکید داشت و در برابر حملات معتزله با روش جدلی میایستاد.[۳۲]او با شهرت بحثبرانگیز و با رویکردی عقلانی خود، نقش مهمی در دفاع و تقویت اندیشههای کلامی کوفه و مقابله با معتزله داشت.[۳۳]
عوامل شکلگیری مدرسۀ کلامی بغداد
نوشتۀ سید علی حسینیزاده خضرآباد است. او با نگرش تحلیلی و تبیینی، نقش متکلمان امامیه و تعامل آنها با مکاتب فکری دیگر را در شکلگیری و توسعۀ مدرسۀ کلامی بغداد به همراه زمینههای ظهور این مکتب کلامی و ویژگیهای برجستۀ آن نشان میدهد.
مدرسۀ کلامی بغداد در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری شکل گرفت و با رویکردی عقلانی و استدلالی، از مدرسۀ کلامی کوفه متمایز شد. متکلمانی مانند ابوعیسی وراق و هشام بن حکم که ابتدا در کوفه فعالیت مینمودند، به بغداد مهاجرت کردند و در پایهریزی این مدرسه نقش مهمی داشتند. تعامل با مکتب اعتزال، بهویژه در بغداد که مرکز فعالیت معتزله بود، نقش اساسی در شکلگیری و توسعۀ کلام بغداد ایفا کرد. متکلمان امامیه از روشهای استدلالی معتزله بهره بردند و دیدگاههای خود را تقویت کردند.[۳۴]
حمایت آل بویه از شیعه، هرچند با محدودیتهایی همراه بود، محیط مناسبی برای رشد کلام امامیه در بغداد فراهم کرد. فضای فکری بازِ بغداد و حضور عالمانی از مکاتب مختلف نیز به تبادل اندیشهها کمک نمود.[۳۵]مدرسۀ بغداد، برخلاف مدرسۀ کوفه که عمدتاً بر روایات تکیه داشت، رویکرد عقلانی و استدلالی را در پیش گرفت. این تغییر رویکرد به کلام امامیه عمق فلسفی بخشید. ظهور متکلمان برجستهای مانند شیخ مفید و سید مرتضی که به تبیین و تدوین کلام امامیه با رویکرد عقلانی پرداختند، نقش کلیدی در توسعه این مدرسه داشت.[۳۶] همزمان با رشد کلام بغداد، جریان حدیثی امامیه نیز در بغداد فعال بود و تعاملاتی میان این دو وجود داشت.[۳۷]مدرسۀ کلامی بغداد محصول تعامل عوامل فکری، اجتماعی و سیاسی مختلف بود و با رویکرد عقلانی و تأثیرپذیری از معتزله، نقطه عطفی در تاریخ کلام امامیه محسوب میشد.[۳۸]
فصل دوم
متکلمان ناشناخته امامیه بعد از غیبت صغرا تا دوران شیخ مفید
نوشتۀ سید اکبر موسوی تنیانی است. او با نگاه تحلیلی - تاریخی و توصیفی متکلمان امامی ناشناختهای را که پس از غیبت صغرا تا دوران شیخ مفید در کوفه و بغداد و در دورههای زمانی مشخص فعالیت داشتهاند، دستهبندی و تحلیل میکند. این متکلمان در انتقال اندیشههای امامیه و تثبیت آن در بغداد نقش مهمی داشتند؛ اما در پژوهشهای پیشینْ کمتر شناخته شدهاند. این مقاله برخلاف برخی گزارشهای دیگر، هیچگونه ارتباط یا تاثیرپذیری قوی از مکتب معتزلی را در اندیشه این متکلمان نشان نمیدهد. در واقع، این متکلمان از مکتب کوفه منشأ گرفته بودند و بهتدریج به بغداد مهاجرت کرده و در آنجا فعال شدند. این متکلمان در مباحثی چون توحید، عدل، نبوت، امامت، و همچنین مسائل فلسفی و طبیعی فعالیت داشتند. از شمار این متکلمان میتوان به محمد بن ابی عمیر، ابن جُنید اسکافی، ابن فلاوس، و ابوعبدالله صفوانی اشاره کرد. برخی از این افراد با هشام بن حکم و یونس بن عبدالرحمن در ارتباط بودهاند. آثار کلامی و فقهی آنان، باوجود اهمیتی که دارد، کمتر موردتوجه و پژوهش قرار گرفته است. فعالیتهای این متکلمان نقش مهمی در توسعه و تثبیت اندیشه امامیه در دوره موردبحث داشته است. آثار آنان به طور عمده بر اساس منابع شیعه استوار است و کمتر تحت تاثیر جریانهای فکری دیگر قرار گرفته است. برخی از این متکلمان شاگرد شیخ مفید نیز بودهاند.[۳۹]
نوبختیان در رویارویی با متکلمان معتزلی و امامی
نوشته سید علی حسینیزاده خضرآباد است. او با رویکردی تحلیلی و مقایسهای به تحلیل تعاملات کلامی نوبختیان با متکلمان امامی و معتزلی میپردازد و نقش این تعاملات را در شکلگیری اندیشه نوبختیان و سیر کلام امامیه بررسی میکند.
نوبختیان از نخستین متکلمان امامیه در بغداد به شمار میروند و نقش مهمی در شکلگیری و توسعه کلام امامیه داشتند. آنان با اندیشههای معتزلی آشنا بودند و برخی از اندیشههایشان (مانند توحید، عدل، نبوت) را پذیرفتند و در عین حال، تمایزهای فکری در باب امامت و صفات الهی میانشان بود بهویژه آنکه نوبختیان بر اساس روایات و احادیث ائمه(ع) استدلال میکردند و در این زمینه با معتزله تفاوت داشتند. در بحث امامت، نوبختیان دیدگاه امامیه را در قبال خلافت و نقش امامان(ع) تقویت کردند، در حالی که معتزله این جایگاه را نپذیرفته بودند. آنان در موضوع جبر و اختیار برخلاف برخی معتزله، به اختیار انسان اعتقاد داشتند و افعال انسان را مخلوق خودش میدانستند. خضرآباد نشان میدهد که نوبختیان با وجود تبادل فکری با معتزله، هویت کلامی مستقل خود را حفظ کردند و به تثبیت اندیشه امامیه کمک شایانی نمودند. ref>ر.ک: همان، ص246-215</ref>
نقش ابن قبه رازی در تاریخ تفکر امامیه
نوشته عباس میرزایی نوکابادی است. او با رویکردی تحلیلی - تاریخی و توصیفی به معرفی زندگی و آثار ابن قبه رازی، بررسی دیدگاههای کلامی او و ارزیابی تاثیر وی بر تفکر امامیه پرداخته است. ابن قبه از متکلمان برجسته امامیه در قرن سوم و چهارم هجری است که با آثار متعدد خود نقش مهمی در توسعه کلام امامیه داشته است. او در آغاز، از معتزله بود و سپس به امامیه گروید. یکی از مهمترین آثار ابن قبه، «الإنصاف فی الإمامة» است که در آن به دفاع از امامت بهویژه از دیدگاه هشام بن حکم میپردازد. او هرچند از معتزله تاثیر گرفته بود، از آنان در موضوعاتی چون توحید و عدل خرده میگرفت. ابن قبه در موضوع جبر و اختیار نیز دیدگاهی مستقل ارائه داده، به اختیار انسان تاکید میکرد.[۴۰]
جریان حدیثی امامیه در بغداد (از آغاز غیبت صغرا تا عصر شیخ مفید)
نوشته سید اکبر موسوی تنیانی است. او با رویکردی تاریخی - تحلیلی سیر تحول جریان حدیثی امامیه در بغداد را از آغاز غیبت صغرا تا دوران شیخ مفید به همراه معرفی شخصیتهای برجسته حدیثی و تحلیل نقش آنان در توسعه کلام امامیه شرح میدهد تا درک جامعتری از چگونگی تعامل علم کلام و حدیث در شکلگیری اندیشه امامیه شکل گیرد. از جمله شخصیتهای برجسته حدیثی در این دوره میتوان به ابو عمرو محمد بن عبدالله بن عثمان، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی اشاره کرد. آنان افزون بر جمعآوری و تدوین احادیث، در شکوفایی مباحث کلامی نیز نقش داشتند. جریان حدیثی امامیه در بغداد باوجود رویکرد حدیثمحورش با جریان کلامی معتزله در بغداد نیز تعاملاتی داشته است که به شکلگیری رویکردهای جدیدی در کلام امامیه منجر شد.
تنیانی تفاوتها و شباهتهای میان جریان حدیثی و جریان کلامی در بغداد را نشان داده است. او تاکید میکند که علمای حدیثی در این دوره بهتدریج سمت روشهای کلامی رفته، تلاش نمودند تا اندیشههای خود را با استدلالهای عقلی تقویت کنند. این جریان حدیثی، زمینهساز ظهور متکلمانی چون شیخ مفید شد. او میخواست میان کلام و حدیث توازن برقرار کند. شیخ مفید از این طریق پایهگذار مکتب کلامی بغداد است.[۴۱]
آرای کلامی اختلافی شیخ مفید با نوبختیان باتکیهبر احادیث کافی
نوشته علینقی خدایاری است. این مقاله با رویکرد تحلیلی - تطبیقی اختلافهای کلامی میان شیخ مفید و نوبختیان را با تمرکز بر احادیث «کافی» و روشنشدن ریشههای این اختلافات و نتایج آن بر تفکر امامیه بررسی دقیق نموده است.
خدایاری میگوید: متکلمان شیعی ورای باورهای اصولی مشترکشان، در برخی مسألههای فرعی کلامی که در موضوعهایی مانند «نبوت و امامت»، «وعد و وعید»، «اسماء و احکام» و دو مبحث از «امور عامۀ کلام» اختلاف دیدگاه دارند.[۴۲]او آرای شیخ مفید از کتابش «اوائل المقالات» را با آرای متکلمان آل نوبخت تطبیق داده است. مبلحثی که او برگزیده، عبارت است از: «استحقاقی یا تفضلیبودن نبوت و امامت»؛ «نص ولایت والیان ائمه»؛ «معرفت امامان به همه صناعات و زبانها»؛ «ظهور معجزات و اعلام به دست ائمه(ع)»؛ «ظهور معجزات به دست منصوبان ائمه(ع) اعم از خواص، سفیران و ابواب؛ «امامان(ع) و شنیدن سخن فرشتگان، بدون دیدن خود آنان»؛ «احوال پیامبران و امامان(ع) پس از وفات ایشان؛ «گردآوری و تدوین قرآن»؛ «وعد و وعید»؛ «معرفت و طاعت کفار»؛ «احباط و تکفیر»؛ «موافات»؛ «معاصی صغیره و کبیره»؛ و «اسماء و احکام». او دو موضوع اختلافی دیگر را نیز ضمیمه نموده است که عبارت است از دو آموزۀ مربوط به «اللطیف من الکلام (امور عامه و مباحث مقدماتی کلام)».[۴۳]
مقایسه اندیشههای کلامی نوبختیان با شیخ مفید و سید مرتضی
نوشتۀ سید علی حسینیزاده خضرآباد است. او با رویکرد تحلیلی-تطبیقی مقایسۀ جامعی میان دیدگاههای کلامی نوبختیان و شیخ مفید انجام داده، تا نقاط اشتراک و افتراق آن دو و تاثیر هر یک بر توسعه کلام امامیه آشکار شود. در مباحث مهمی چون «معرفت» و «استطاعت» که از بنیانهای تفکر امامیه است، نوبختیان همگرایی بیشتری با متکلمان پیشین امامیه دارند و در تقابل با معتزلهاند. اندیشه شیخ مفید و سید مرتضی در این مباحث همنوایی بیشتری با معتزله دارد. البته این همنوایی با معتزله در سید مرتضی نمود بیشتری دارد. در خداشناسی، نوبختیان و مفید و سید مرتضی در اندیشهای مشترک با واگرایی از دیدگاه عمومی متکلمان کوفی، توحید معتزلی را که نشانههایی از وجود آن در میان امامیه پیش از نوبختیان دیده میشود، برگزیدهاند. از سوی دیگر، شیخ مفید و سید مرتضی در مسائلی که نوبختیان با معتزله همرأیاند، برداشت آنان در مسائلی مانند اِحباط، موافات و معاصی صغیره و کبیره را برنمیتابند. در باب امامت و نبوت، نوبختیان حدفاصل مقام امامت با نبوت را نفی ارتباط امام با فرشتگان و صدور معجزه از وی دانستهاند؛ اما شیخ مفید نوعی ارتباط میان امام و فرشتگان را اثبات میکند و صدور معجزه از امامان را ممکن میداند. در مجموع، آرای مشترک نوبختیان با معتزله بیشتر در موضوعاتی است که در میان متکلمان امامیۀ پیشین نیز همانندی دارد و نزدیکی مفید و مرتضی به معتزله در مباحث ریشهای مانند «معرفت» و «استطاعت» نمود بیشتری داشته است.[۴۴]
جایگاه اجتماعی و سیاسی سید مرتضی و خاندان وی
نوشتۀ سید علی حسینی خضرآباد و سید اکبر موسوی تنیانی است. نویسندگان با رویکرد توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر اسناد تاریخی و روایات متون دینی به نقشی کلیدی و سرنوشتساز سید مرتضی در شکلگیری و ساماندهی مبانی کلامی امامیه اشاره کرده، خاندان او را دارای جایگاه برجستهای در عرصههای مختلف علمی، اجتماعی، سیاسی و مرجعیت دینی بغداد در دوره آل بویه برمیشمرند.
حضور سید مرتضی در بغداد تأثیر سرنوشتسازی بر تدوین و سازماندهی اصول کلام امامیه داشته است. خاندان سید مرتضی، معروف به «علمالهدی» و «رضی»، از شریفترین و بزرگترین خاندانهای علوی در بغداد بودند. نسب آنها به امام موسی کاظم(ع) میرسید و این انتساب، جایگاه ویژهای به آنان در میان شیعیان و عموم جامعه میبخشید. فاطمه دختر ابومحمد حسن و ابو احمد حسین بن احمد از جمله افراد این خاندان بودند که به دلیل شرافت نسبی و تقوا، مورد احترام گستردهای قرار داشتند. این خاندان نه فقط در میان شیعیان، بلکه نزد خلفای عباسی و حاکمان آل بویه نیز از نفوذ و احترام بالایی برخوردار بودند.
سید مرتضی بهعنوان مهمترین شخصیت علمی و فرهنگی در بغداد عصر آل بویه شناخته میشد. وی مرجعیت علمی و دینی شیعیان را بر عهده داشت و مجالس درس و بحث او همواره پررونق بود. سید مرتضی صدها کتاب و رساله در علوم مختلف اسلامی تألیف کرد و کتابخانهای غنی داشت که به تحقیق و تدریس میپرداخت. او به تربیت شاگردان برجستهای چون شیخ طوسی، ابوالصلاح حلبی و سلّار دیلمی پرداخت که هر یک از آنان از عالمان بزرگ زمان خود شدند. کثرت نوشتههای او، نشاندهنده عمق و گستردگی فعالیتهای علمی اوست.
خاندان سید مرتضی از وضعیت مالی بسیار خوبی برخوردار بود و ثروت قابلتوجهی داشت. سید مرتضی خود، درآمدی معادل هفتاد هزار دینار داشت که نشان از ثروت و نفوذ اقتصادی او در جامعه دارد. این ثروت علاوه بر تأمین نیازهای شخصی، در امور خیریه و کمک به نیازمندان نیز استفاده میشد و به تقویت جایگاه اجتماعی خاندان کمک میکرد.
خاندان سید مرتضی به دلیل نسب علوی و موقعیت اجتماعیشان، در بغداد نفوذ سیاسی قابلتوجهی داشتند. سید مرتضی و برادرش، سیدرضی، مناصب حکومتی متعددی از جمله نقابت علویون (ریاست بر سادات) و امارت حج (سرپرستی کاروان حج) را بر عهده داشتند. سید مرتضی به دلیل شجاعت، تقوا، علم و مرجعیت دینی، مورداحترام خاص حکام آل بویه بود و در حل بسیاری از مسائل سیاسی و اجتماعی بغداد نقش فعالی ایفا میکرداو بهسان پدرش ابواحمد مقام نقابت یافت. وی حتی در اختلافات میان خلفای عباسی و آل بویه نقش میانجی را ایفا میکرد و به آرامش سیاسی کمک مینمود. سید مرتضی در پاسخ به شبهههایی درباره که در مورد همراهی وی با حاکمان و پذیرش منصبهای حکومتی مطرح بود، رسالۀ «العمل مع السلطان» را نوشت.[۴۵]
رویکرد متکلمان امامیه در بغداد به معتزلیان شیعه شده
نوشتۀ عباس میرزایی نوکابادی است. او دربارۀ این دسته میگوید که آنان به معنای کامل به مذهب اعتزال نگرویده بودند، بلکه رویکردها و روشهای عقلگرایانه معتزله در مباحث کلامی امامیه را به کار میبردند. این پژوهش نشان میدهد که این متکلمان امامی در بغداد، با حفظ اصول اعتقادی خود، در برابر اندیشههای معتزله موضعگیری میکردند، اما درعینحال، برخی از ابزارها و روشهای استدلالی آنان را برای تقویت مبانی کلامی خود به کار میبردند. نوکابادی به تعامل فکری و گفتمان میان امامیه و اعتزال در بغداد اشاره میکند. این تعامل نه فقط به معنای گرایش کامل امامیه به اعتزال نبوده، بلکه بیشتر یک ارتباط اندیشهای و بهرهبرداری از ابزارهای عقلی برای دفاع از مکتب اهلبیت(ع) بوده است. نویسنده به شخصیتهایی چون ابواسحاق وراق و ابوجعفر بن قبّه اشاره میکند که باوجود اتهامات اعتزالی، دیدگاههای آنان در واقع نشاندهنده استفاده از استدلال عقلی برای تبیین عقاید امامی و نه گرایش عمیق به اعتزال است. توکابادی شواهدی از اتهامات اعتزالی به این متکلمان را بررسی و رد میکند که نشان میدهد این اتهامات غالباً ناشی از بهرهگیری آنها از استدلال عقلی یا مخالفت با برخی آرای سنتی بوده است. بهطورکلی، او به این نتیجه میرسد که رابطه کلام امامیه و اعتزال در بغداد بیشتر یک گفتگو و تعامل اندیشهای بود که به تقویت و بسط کلام امامیه کمک نمود.[۴۶]
میزان اثرپذیری سید مرتضی از معتزلۀ بصره در موضوع توحید و عدل
نوشتۀ حیدر بیاتی است. او نشان میدهد که سید مرتضی چگونه از ابزارهای عقلی و روشهای استدلالی معتزله برای تبیین و دفاع از مبانی کلامی امامیه بهره برده است. سید مرتضی، بهعنوان یکی از پیشگامان مدرسه کلامی بغداد، در مباحث کلامی خود رویکردی عقلگرایانه داشته و از روشهای استدلالی بهره میبرده است که این رویکرد بهنوعی از معتزله تأثیر پذیرفته بود.
در موضوع توحید، سید مرتضی با معتزله، بهویژه معتزله بصره، در بحث صفات الهی همنظر بوده است. او مانند معتزله، صفات الهی را عین ذات دانسته و هرگونه تشبیه (انسانانگاری) و تجسیم (جسمانیت بخشیدن به خدا) را رد میکرد. سید مرتضی بر وحدانیت محض خداوند تأکید داشت و با هرگونه کثرت یا زیادت صفات بر ذات الهی مخالفت میکرد که این دیدگاه با اصول معتزله، بهویژه در توحید، همخوانی داشت.
در موضوع عدل نیز دیدگاههای سید مرتضی با معتزله بصره، بهویژه در بحث اختیار انسان، مطابقت دارد. او بر این باور بود که افعال انسان از خود انسان صادر میشوند و اوست که خالق افعال خود است. این دیدگاه با اصل «قدرت» معتزله در باب عدل الهی سازگار است که بر اساس آن، انسان در افعال خود دارای اختیار کامل است و پاداش و مجازات بر اساس انتخاب و فعل او تعیین میشود. سید مرتضی همچنین بر حسن و قبح عقلی افعال تأکید میکرد، به این معنا که خوبی و بدی افعال پیش از ورود شرع، با عقل قابلدرک است که این نیز از نقاط اشتراک با معتزله بود. به طور کلی، مقاله به این نتیجه میرسد که سید مرتضی در عین دفاع از اصول امامیه، از چارچوبهای فکری و استدلالی معتزله برای تقویت مواضع کلامی خود، بهویژه در مباحث توحید و عدل بهره برده است.[۴۷]
فصل سوم
نگاه حوزه بغداد به راویان و آرای رجالی مدرسۀ حدیثی قم
نوشتۀ علیرضا بهرامی و سید علیرضا حسینی است. این مقاله به بررسی تطور اندیشۀ امامیه از کوفه به بغداد و چگونگی مواجهۀ حوزۀ بغداد با میراث حدیثی قم میپردازد نوشتۀ حیدر بیاتی حوزۀ قم با ویژگیهای منحصربهفرد خود در زمینۀ حدیث شناخته شده بود و مدرسۀ بغداد، بهعنوان اولین فهرستنگاران رجالی، آرای رجالی مدرسه قم را نقد و بررسی کرده است. [۴۸] یکی از مسائل کلیدی موردبررسی، تقابل تسامح در پذیرش روایات در حوزۀ بغداد در مقابل رویکرد سختگیرانۀ قم است.[۴۹] این مقاله به دیدگاههای راویان و رجالیان بغداد در مواجهه با حدیث قم، از جمله تضعیف برخی روایات از سوی آنان میپردازد و آرای افرادی چون محمد بن عبدالصمد مکفوف، احمد بن حسین بن احمد اهوازی، حسین بن عبیدالله سعدی، و قاسم بن حسن بن علی بن یقطین را بررسی میکند.[۵۰] همچنین، به نقش شیخ مفید در تضعیف روایات و تأثیر او بر رویکرد حدیثی بغداد اشاره میکند و معیارهای اعتبارسنجی قم و بغداد در تعاملات رجالی را میکاود.[۵۱] نتیجهگیری مقاله بر تفاوت رویکرد دو مدرسه در تعامل با میراث حدیثی و تأثیر حوزۀ بغداد بر فهم راویان و آرای آنهاست.[۵۲]
چگونگی مواجهه شیخ مفید با میراث حدیثی امامیه
نوشته عبدالهادی اعتصامی است. او میگوید شیخ مفید رویکردی نقادانه و اجتهادی به روایات داشته و از عقل برای تحلیل و تفسیر میراث حدیثی استفاده کرده است. شیخ مفید شناخت خداوند را از راه عقل و فطرت میداند و آن را محصول ذاتی خلقت انسان تلقی میکند. این نوع معرفت لازم و ضروری برای هر انسان است و بر خلاف برخی مکاتب، نتیجه تفکر یا کسب نیست. شیخ مفید قضاوقدر را به دو معنای قضای تکوینی (خلقت و ایجاد) و قضای تشریعی (امر و نهی) تقسیم میکند و بر خلاف جبرگرایان، اراده و اختیار انسان را در افعال او موثر میداند. در بحث استطاعت (توانایی)، شیخ مفید آن را به توانایی انسان برای انجام فعل پیش و در زمان فعل تقسیم میکند و آن را به اختیار و اراده انسان گره میزند.پس خداوند خالق اعمال انسان از حیث وجود است، اما انسانها فعل را از حیث کسب و اراده انجام میدهند و مسئولیت آن را بر عهده دارند.[۵۳]
نقش اجماع در اندیشه کلامی سید مرتضی
نوشته حیدر بیاتی است. او با رویکردی تحلیلی و استدلالی به آثار سید مرتضی، اجماع را یک منبع معرفتی در اندیشه او میبیند و تمایز آن را با دیدگاه معتزله برجسته میسازد. مبانی روششناختی کلام سید مرتضی، بهویژه رویکرد منحصربهفرد او به اجماع که وی را از سایر مکاتب کلامی زمان خود متمایز میکند، حائز اهمیت است. این مقاله به فهم عمیقتر توسعه اندیشه کلامی امامیه در مکتب بغداد کمک میکند و منبعی در معرفتشناسی دیدگاه سید مرتضی درباره اجماع است. اجماع در نگاه او بدون حضور امام معصوم، درست نیست. سید مرتضی در استدلالهای کلامی خود عقل را ابزاری برای رسیدن به یقین میدانست تا جایی که عقل میتواند بهتنهایی به شناخت خداوند برسد و نیازی به نقل ندارد. او خبر واحد را بهتنهایی قابلاعتماد نمیدانست و فقط خبر متواتر یا اخباری را که با شواهد قوی همراه است، معتبر میانگاشت. سید مرتضی برای اجماع نقش مهمی در اثبات مسائل کلامی و فقهی قائل بود و آن را یکی از راههای کشف قول امام معصوم به شمار میآورد.[۵۴]
جایگاه عقل در کلام امامیه در مدرسه کلامی بغداد
نوشتۀ محمدجعفر رضوی است. شخصیتهایی چون شیخ مفید و سید مرتضی، بر استدلال عقلی به عنوان یک منبع اولیه معرفت تاکید داشتند و از صرف اتکا به نقل فراتر رفتند. هدف نویسنده با رویکرد تحلیلی و تبیینی، روشنکردن چگونگی تکامل مفهوم «معرفت اضطراری» در این مکتب و نحوه ادغام استدلالهای عقلی توسط این اندیشمندان در مباحث کلامی است. متکلمان مدرسه بغداد، از جمله شیخ مفید و سید مرتضی، به عقل اهمیت فراوانی میدادند و آن را از منابع اصلی معرفت میدانستند. آنان معتقد بودند که شناخت خداوند و توحید، از طریق عقل واجب است. شیخ مفید و سید مرتضی بر این باور بودند که عقل و وحی مکمل یکدیگرند و در مواردی که عقل بهتنهایی قادر به درک نباشد، وحی راهنماست. شیخ مفید بهنقد نظریه ابوالهذیل علاف در مورد معرفت اضطراری میپردازد و استدلال میکند که شناخت خداوند نیازمند تأمل و نظر است، نه صرفاً اضطراری.[۵۵]
تطور معرفت اضطراری در مدرسۀ کلامی امامیه در بغداد
نوشته علی امیرخانی است. مکتب بغداد، در آغاز، بیشتر بر «معرفت اکتسابی» (شناخت نظری و استدلالی) خداوند تأکید داشت.[۵۶] در این دیدگاه، شناخت خدا نیازمند تفکر و استدلال عقلی است. متکلمانی چون ابومحمد اسکافی و ابن نوبخت از حامیان این دیدگاه بودند و معرفت خدا را امری «مکتسب» میدانستند که از طریق نظر و استدلال به دست میآید. شیخ مفید نیز عمدتاً بر «معرفت نظری» تأکید داشت و در مورد معرفت خدا، آن را نیازمند تلاش فکری میدانست.[۵۷] بااینحال، او بین «معرفت اضطراری» (ناشی از حس و تجربه) و «معرفت نظری» (ناشی از استدلال) تمایز قائل شد و اگرچه بهضرورت شناخت خدا معتقد بود، این شناخت را غالباً «مکتسب» میدانست. سید مرتضی، با تأکید بیشتری بر عقل و استدلال، «معرفت اضطراری» را در مورد معرفت خدا رد کرد.[۵۸] او معتقد بود که شناخت خدا فقط از طریق دلیل و برهان عقلی حاصل میشود و این شناخت نه فطری است و نه خودبهخودی ایجاد میشود.[۵۹] شیخ طوسی در ابتدا پیرو دیدگاه مکتب بغداد در مورد معرفت نظری بود، اما بعدها به دیدگاهی نزدیکتر به اشاعره متمایل شد که در آن «لطف الهی» و «وحشی بودن انسان» (به معنای نیازمندی به هدایت الهی) در تحصیل معرفت خدا نقش داشتند بااینحال، او نیز معرفت خدا را «اکتسابی» میدانست.[۶۰]
بهطورکلی، مقاله نشان میدهد که متکلمان مکتب کلامی امامیه در بغداد، برخلاف برخی دیگر از جریانات فکری، بیشتر بر نقش عقل و استدلال در تحصیل معرفت خدا تأکید داشتند و مفهوم «معرفت اضطراری» را (در معنای شناخت خود به خودی خدا) به طور صریح نمیپذیرفتند.[۶۱]
حیات پیشین انسان از دیدگاه متکلمان بغداد
نوشته امداد توران است. او به مساله «تناسخ» (بازگشت روح به بدن دیگر) میپردازد. در مقایسه با مکتب قم (که برخی از روایات مربوط به حیات پیشین را میپذیرفتند)، متکلمان بغداد روایات مربوط به حیات پیشین انسان را اغلب رد یا تأویل میکردند. شیخ مفید، از مهمترین متکلمان بغداد، با دیدگاه حیات پیشین ارواح بهصورت مستقل پیش از بدن مخالف بود. او معتقد بود که انسان موجودی مرکب از جسم و روح است و روح پیش از تعلق به بدن وجود خارجی مستقلی ندارد. شیخ مفید روایاتی را که بهظاهر نشاندهندۀ حیات پیشین بودند، تأویل میکرد و معتقد بود که خلقت ارواح همان خلقت ابدان است. او مفهوم خلقت ارواح را به معنای خلقت بدن و ارتباط روح با آن تعبیر میکرد. سید مرتضی نیز بهشدت با دیدگاه حیات پیشین ارواح مخالف بود. او معتقد بود که انسان از لحظۀ بوجودآمدن نطفه موجودیت پیدا میکند و هرگونه وجود پیشین برای روح را رد میکرد. او بسیاری از روایات حیات پیشین را ضعیف یا مردود میدانست و حتی روایاتی را که معتبر تلقی میشدند، تأویل میکرد. شیخ طوسی نیز، در ادامه راه اساتید خود در مکتب بغداد، دیدگاه حیات پیشین ارواح را نپذیرفت. او نیز معتقد بود که انسان از ترکیب روح و جسم به وجود میآید و روحی پیش از بدن وجود ندارد.
یکی دیگر از موضوعات مهم موردبحث در این مقاله، رد قاطع «تناسخ» (Reincarnation) توسط متکلمان بغداد است. شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی همگی تناسخ را باطل میدانستند و آن را مخالف عقل، شرع و حکمت تلقی میکردند. در مجموع، مقاله نشان میدهد که متکلمان مکتب کلامی بغداد، بر خلاف برخی از همتایان خود، به خلق همزمان روح و بدن انسان معتقد بودند و بهشدت با هرگونه دیدگاه حیات پیشین ارواح بهصورت مستقل یا تناسخ مخالفت میکردند.[۶۲]
آموزه بدا در اندیشه امامیه از آغاز غیبت تا پایان مدرسه بغداد
نوشته سید جمالالدین موسوی است. او در مقالهای تاریخی و تحلیلی، «بدا» را از دیدگاه اندیشمندان شاخص امامیه مانند شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی بررسی میکند و به رابطۀ آن را با مفاهیم کلامی دیگر مانند اراده الهی و استطاعت انسان و نیز پاسخ به انتقادات مطرح شده علیه آن میپردازد. «بدا» آشکارشدن چیزی است که پیش از آن پنهان بوده و علم خداوند به آن تغییر نکرده است. شیخ صدوق بدا را به معنای جهل یا تغییر اراده خداوند قبول نمیکرد. او بدا را تنها در امور تکوینی (خلق) میپذیرفت. شیخ مفید و سید مرتضی آن را با علم خداوند سازگار میدیدند. آنان بدا را هم در امور تکوینی و هم تشریعی (احکام) پذیرفتند. سید مرتضی در برخی موارد با شیخ مفید در تفسیر بدا اختلافنظر داشت. شیخ طوسی نیز بدا را به معنای تغییر علم یا اراده خداوند رد میکرد. برخی متکلمان، از جمله معتزله، به نظریه بدا انتقاداتی داشتند و آن را با علم مطلق خداوند ناسازگار میدانستند. مقاله به پاسخهای امامیه به این انتقادات میپردازد.[۶۳]
پانویس
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ص15
- ↑ ر.ک: همان، ص24-17
- ↑ ر.ک: همان، ص54-40
- ↑ ر.ک: همان، ص43،46
- ↑ ر.ک: همان، ص46،48،52
- ↑ ر.ک: همان، ص48،52، 53
- ↑ ر.ک: همان، ص54
- ↑ ر.ک: همان، ص46،51
- ↑ ر.ک: همان، ص59
- ↑ ر.ک: همان، ص81،82
- ↑ ر.ک: همان، ص59، 162
- ↑ ر.ک: همان، ص60،68
- ↑ ر.ک: همان، ص65، 66
- ↑ ر.ک: همان، ص71
- ↑ ر.ک: همان، ص72،78
- ↑ ر.ک: همان، ص73،74،75
- ↑ ر.ک: همان، ص76
- ↑ ر.ک: همان، ص60،68
- ↑ ر.ک: همان، ص86،88
- ↑ ر.ک: همان، ص87،88
- ↑ ر.ک: همان، ص89،90
- ↑ ر.ک: همان، ص93-91
- ↑ ر.ک: همان، ص94،101،107
- ↑ ر.ک: همان،ص 1277،129،130
- ↑ ر.ک: همان، ص121،122،123،131،133
- ↑ ر.ک: همان، ص128-127
- ↑ ر.ک: همان، ص130
- ↑ ر.ک: همان، ص131-129
- ↑ ر.ک: همان، ص139-138
- ↑ ر.ک: همان، ص142-138
- ↑ ر.ک: همان، ص148-146
- ↑ ر.ک: همان، ص152-143
- ↑ ر.ک: همان، ص155-154
- ↑ ر.ک: همان، ص162-159
- ↑ ر.ک: همان، ص174-172
- ↑ ر.ک: همان، ص164-160
- ↑ ر.ک: همان، ص171-169
- ↑ ر.ک: همان، ص182
- ↑ ر.ک: همان، ص214-188
- ↑ ر.ک: همان، ص289-247
- ↑ ر.ک: همان، ص336-293
- ↑ ر.ک: همان، ص394
- ↑ ر.ک: همان، ص393-341
- ↑ ر.ک: همان، ص434-433
- ↑ ر.ک: ص 467-438
- ↑ ر.ک: همان، ص481-468
- ↑ ر.ک: همان، ص501-485
- ↑ ر.ک: همان، ص506
- ↑ ر.ک: همان، ص508-507
- ↑ ر.ک: همان، ص 512-510
- ↑ ر.ک: همان، ص512-509
- ↑ ر.ک: همان، ص524-506
- ↑ ر.ک: همان،ص549-527
- ↑ ر.ک: همان، ص568-550
- ↑ ر.ک: همان، ص584-571
- ↑ ر.ک: همان، ص584
- ↑ ر.ک: همان، ص588-587
- ↑ ر.ک: همان، ص591-589
- ↑ ر.ک: همان، ص۵۹0
- ↑ ر.ک: همان، ص600-598
- ↑ ر.ک: همان، ص600
- ↑ ر.ک: همان، ص620-603
- ↑ ر.ک: همان، ص639-623
منابع مقاله
- متن کتاب