مناقب العارفين: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۴ مهٔ ۲۰۲۰
جز
جایگزینی متن - 'ن‎و' به 'ن‌و'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎آ' به 'ی‌آ')
جز (جایگزینی متن - 'ن‎و' به 'ن‌و')
خط ۶۱: خط ۶۱:
# ازدواج حسین‎ خطیبی‎ با دختر نازنین و موزون و ملیح و بی‌نظیر در کمال و جلال‎ علاءالدین محمد خوارزمشاه‎ بر مبنای‎ یک‎ خواب که پادشاه، وزیر و دختر و خطیبی با هم‎ خواب پیامبر(ص) را می‌بینند که دستور این‎ تزویج‎ می‌دهد، در سن سی سالگی که نیای مولوی را به خوارزمشاهیان می‌پیوندد، افسانه‌ای‎ بیش‎ نیست‎. این پیوند، بنیادی‎ تاریخی نیز ندارد<ref>ر.ک: همان، ص133</ref>.
# ازدواج حسین‎ خطیبی‎ با دختر نازنین و موزون و ملیح و بی‌نظیر در کمال و جلال‎ علاءالدین محمد خوارزمشاه‎ بر مبنای‎ یک‎ خواب که پادشاه، وزیر و دختر و خطیبی با هم‎ خواب پیامبر(ص) را می‌بینند که دستور این‎ تزویج‎ می‌دهد، در سن سی سالگی که نیای مولوی را به خوارزمشاهیان می‌پیوندد، افسانه‌ای‎ بیش‎ نیست‎. این پیوند، بنیادی‎ تاریخی نیز ندارد<ref>ر.ک: همان، ص133</ref>.


نثر افلاکی نیز در مقوله ‎نثر صوفیانه جای دارد و آنچه این‎گونه‎ نثر‎ را‎ زیبا و دلپذیر می‎سازد جولان عنصر خیال و داستان‎وارگی و جنبه‌های ادبی و هنری آن است؛ به‌ویژه‎ در جای‎هایی که با ماورای طبیعت و خرق عادت و رؤیا و خواب پیوند می‎یابد. سخن‎ در‎ آن‎ است‎ که این‎گونه متون بدون نگرشی انتقادی نمی‌توانند مستند باشند و بسیاری با نادیده گرفتن‎ این‎ موضوع،‎ اشتباهاتی در نگاشته‌هایشان راه یافته است<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>.
نثر افلاکی نیز در مقوله ‎نثر صوفیانه جای دارد و آنچه این‎گونه‎ نثر‎ را‎ زیبا و دلپذیر می‎سازد جولان عنصر خیال و داستان‌وارگی و جنبه‌های ادبی و هنری آن است؛ به‌ویژه‎ در جای‎هایی که با ماورای طبیعت و خرق عادت و رؤیا و خواب پیوند می‎یابد. سخن‎ در‎ آن‎ است‎ که این‎گونه متون بدون نگرشی انتقادی نمی‌توانند مستند باشند و بسیاری با نادیده گرفتن‎ این‎ موضوع،‎ اشتباهاتی در نگاشته‌هایشان راه یافته است<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>.


فصل هشتم کتاب، ویژه‎ شرح حال نوه مولوی (امیر عارف) است؛ او که در این فصل عارفی‎ بزرگ و شگفت‌آور تصویر می‌شود‎، در‎ متون‎ عرفانی بعدی و تذکره و تراجم‎ها جایی ندارد و اثری به نظم یا نثر از‎ خود‎ به‌جای نگذاشته است. کسانی هم که به زندگانی مولانا و بررسی‎ احوال او پرداخته‌اند از نوه‎ او‎ سخنی به میان نیاورده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>.
فصل هشتم کتاب، ویژه‎ شرح حال نوه مولوی (امیر عارف) است؛ او که در این فصل عارفی‎ بزرگ و شگفت‌آور تصویر می‌شود‎، در‎ متون‎ عرفانی بعدی و تذکره و تراجم‎ها جایی ندارد و اثری به نظم یا نثر از‎ خود‎ به‌جای نگذاشته است. کسانی هم که به زندگانی مولانا و بررسی‎ احوال او پرداخته‌اند از نوه‎ او‎ سخنی به میان نیاورده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>.
خط ۶۷: خط ۶۷:
او‎ مشوق‎ و حامی اصلی افلاکی، مرید خویش، بر نگاشتن و به انجام رسانیدن کتاب مناقب‎ بوده و تا‎ هنگام‎ مرگ او را بر اتمام کتاب‎ ترغیب‎ می‌کرده‎ است. شرح حال امیر عارف، آکنده است از کرامات و خوارق عادات‎ از‎ تولد‎ و کودکی تا بر کرسی و مسند ارشاد نشستن؛ کرامات‎ بسیاری‎ که‎ فقط‎ از‎ دید‎ افلاکی می‌تواند کرامت باشد. مقایسه احوال‎ و ارتباط و برخورد با دیگران و اندیشه‌های امیر عارف با پدربزرگش، می‌تواند روشنگر و بیانگر این‎ باشد که آیا می‌توان او را عارف‎ و صوفی یا «قطب الأبدال و الأوتاد» دانست یا فقط انتساب او به‎ مولوی، توجیه‌گر تمام ناشایست‎هایی است که از او در مقام یک عارف و صوفی سر زده است<ref>ر.ک: همان، ص136-‎137</ref>.
او‎ مشوق‎ و حامی اصلی افلاکی، مرید خویش، بر نگاشتن و به انجام رسانیدن کتاب مناقب‎ بوده و تا‎ هنگام‎ مرگ او را بر اتمام کتاب‎ ترغیب‎ می‌کرده‎ است. شرح حال امیر عارف، آکنده است از کرامات و خوارق عادات‎ از‎ تولد‎ و کودکی تا بر کرسی و مسند ارشاد نشستن؛ کرامات‎ بسیاری‎ که‎ فقط‎ از‎ دید‎ افلاکی می‌تواند کرامت باشد. مقایسه احوال‎ و ارتباط و برخورد با دیگران و اندیشه‌های امیر عارف با پدربزرگش، می‌تواند روشنگر و بیانگر این‎ باشد که آیا می‌توان او را عارف‎ و صوفی یا «قطب الأبدال و الأوتاد» دانست یا فقط انتساب او به‎ مولوی، توجیه‌گر تمام ناشایست‎هایی است که از او در مقام یک عارف و صوفی سر زده است<ref>ر.ک: همان، ص136-‎137</ref>.


وی که با‎ مشایخ‎ تصوف به نزاع برمی‌خیزد و گاه آنان را کتک می‌زند، شراب‎ می‌نوشد و با زنان سروسری دارد و ادب ظاهری و فروتنی را نیز ترک می‌کند و با خود سگ‎ نگاه می‌دارد و هیچ اشارتی‎ به‎ کیفیت سلوک او و دانش اندوختن او نیست، چگونه می‌تواند خلاصه هفت ولی باشد؟ این نوه که به قول افلاکی منظور نظر مولوی است و به‎ مثنوی‎ هماره می‌نازد معلوم‎ نیست که‎ حتی‎ تحصیل و دانشی داشته است یا نه؟ او فرزند سلطان‎ولد پسر مولانا و حاصل‎ ازدواج او با فاطمه خاتون دختر صلاح‌الدین زرکوب قونوی است<ref>ر.ک: همان، ص137</ref>.
وی که با‎ مشایخ‎ تصوف به نزاع برمی‌خیزد و گاه آنان را کتک می‌زند، شراب‎ می‌نوشد و با زنان سروسری دارد و ادب ظاهری و فروتنی را نیز ترک می‌کند و با خود سگ‎ نگاه می‌دارد و هیچ اشارتی‎ به‎ کیفیت سلوک او و دانش اندوختن او نیست، چگونه می‌تواند خلاصه هفت ولی باشد؟ این نوه که به قول افلاکی منظور نظر مولوی است و به‎ مثنوی‎ هماره می‌نازد معلوم‎ نیست که‎ حتی‎ تحصیل و دانشی داشته است یا نه؟ او فرزند سلطان‌ولد پسر مولانا و حاصل‎ ازدواج او با فاطمه خاتون دختر صلاح‌الدین زرکوب قونوی است<ref>ر.ک: همان، ص137</ref>.


افلاکی داستانی‎ درباره‎ تولد وی می‌آورد که‎ فرزندان‎ این زوج نمی‎مانده‌اند و حتی‎ همسر سلطان‎ولد چون فرزندانش می‎مرده‌اند، آنان را سقط می‌کرده است و تولد و ماندن این‎ فرزند را بسیار عجیب و غیر عادی می‌داند و در جایی‎ دیگر‎ این گفته را فراموش می‌کند و می‌گوید: این زوج سه فرزند آورده‌اند؛ یکی‎ امیر عارف و دو دختر به نام‎های مطهره خاتون و شرف خاتون که مولانا یکی را عارفه و دیگری را عابده‎ لقب‎ نهاده است و دو همسر دیگر سلطان‎ولد نصرت خاتون و سنبله خاتون سه پسر برای او به دنیا‎ آورده‌اند. پیشگویی‎های بسیار شگفتی‎ برای او آورده شده است‎ که‎ همه‎ از زبان مولوی است<ref>ر.ک: همان</ref>.
افلاکی داستانی‎ درباره‎ تولد وی می‌آورد که‎ فرزندان‎ این زوج نمی‎مانده‌اند و حتی‎ همسر سلطان‌ولد چون فرزندانش می‎مرده‌اند، آنان را سقط می‌کرده است و تولد و ماندن این‎ فرزند را بسیار عجیب و غیر عادی می‌داند و در جایی‎ دیگر‎ این گفته را فراموش می‌کند و می‌گوید: این زوج سه فرزند آورده‌اند؛ یکی‎ امیر عارف و دو دختر به نام‎های مطهره خاتون و شرف خاتون که مولانا یکی را عارفه و دیگری را عابده‎ لقب‎ نهاده است و دو همسر دیگر سلطان‌ولد نصرت خاتون و سنبله خاتون سه پسر برای او به دنیا‎ آورده‌اند. پیشگویی‎های بسیار شگفتی‎ برای او آورده شده است‎ که‎ همه‎ از زبان مولوی است<ref>ر.ک: همان</ref>.


اما ظاهرا دلیل بزرگی و تصوف او نظر مولوی و عنایت اوست. او ‎‎لزومی‎ به تحصیل و سلوک نداشته و نیازی به آموختن و دانستن در خود نمی‌دیده است. گاه‎ ریسمان‎ گردن‎ او را مولانا بر کتف می‌گرفته و می‌گفته که: «گاوک عارف توان شد»<ref>ر.ک: همان</ref>.
اما ظاهرا دلیل بزرگی و تصوف او نظر مولوی و عنایت اوست. او ‎‎لزومی‎ به تحصیل و سلوک نداشته و نیازی به آموختن و دانستن در خود نمی‌دیده است. گاه‎ ریسمان‎ گردن‎ او را مولانا بر کتف می‌گرفته و می‌گفته که: «گاوک عارف توان شد»<ref>ر.ک: همان</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش