امام حسین علیهالسلام: تفاوت میان نسخهها
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '[[ ' به '[[') |
||
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
| کد مؤلف = AUTHORCODE08319AUTHORCODE | | کد مؤلف = AUTHORCODE08319AUTHORCODE | ||
}} | }} | ||
'''امام حسین علیهالسلام'''، امام، امام سوم از امامان دوازده گانه شیعه امامیه و یکی از چهارده معصوم. | '''امام حسین علیهالسلام''' (۴-۶۱ق)، امام، امام سوم از امامان دوازده گانه شیعه امامیه و یکی از چهارده معصوم که در واقعه کربلا به شهادت رسید. | ||
==نام و نسب== | ==نام و نسب== | ||
به اتفاق همه منابع، نام و نسب او حسین بن علی بن | به اتفاق همه منابع، نام و نسب او حسین بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم است. | ||
جد مادری اش پیامبر اکرم(ص)، پدرش [[امام علی علیهالسلام|امیرمؤمنان علی(ع)]] و مادرش فاطمه سلاماللّهعلیها دختر رسول خداست. پیامبر او را به نام پسر دوم هارون، شَبیر، حسین نامید. بنابر برخی روایات، [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] دوست داشت که او را حرب بنامد، اما در نام گذاری بر پیامبر پیشی نگرفت. بنابر روایات دیگر، نخست امام به نام عمویش، جعفر طیار | جد مادری اش پیامبر اکرم(ص)، پدرش [[امام علی علیهالسلام|امیرمؤمنان علی(ع)]] و مادرش فاطمه سلاماللّهعلیها دختر رسول خداست. پیامبر او را به نام پسر دوم هارون، شَبیر، حسین نامید. بنابر برخی روایات، [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] دوست داشت که او را حرب بنامد، اما در نام گذاری بر پیامبر پیشی نگرفت. بنابر روایات دیگر، نخست امام به نام عمویش، جعفر طیار -که در آن زمان هنوز در حبشه بود - جعفر نامیده شده بود، اما پیامبر نام او را به حسین تغییر داد. اما بنابر روایات شیعی، پیامبر بدواً و پیش از آنکه نامی برای او انتخاب شود نام حسین را به امر خدا بر آن حضرت نهاد. در برخی روایات تأکید شده است که نامهای حسن و حسین از اسامی بهشتی بوده و پیش از اسلام سابقه نداشتهاند. | ||
==کنیه و لقب== | ==کنیه و لقب== | ||
کنیه امام حسین(ع) در تمام منابع ابوعبداللّه ذکر شده، اما [[خصیبی، حسین بن حمدان|خصیبی]] | کنیه امام حسین(ع) در تمام منابع ابوعبداللّه ذکر شده، اما [[خصیبی، حسین بن حمدان|خصیبی]] کنیهاش را نزد خاصه ابوعلی دانسته است. به امام حسین(ع) القاب فراوانی نسبت داده شده که بسیاری از آنها با القاب برادرش، امام حسن(ع)، مشترک است. از القاب خاص امام، زکی، طیب، وفیّ، سید، مبارک، نافع، الدلیل علی ذات اللّه، رشید، و التابع لمرضاةاللّه بوده است. ابن طلحه شافعی لقب زکی را مشهورتر از دیگر القاب و لقب سید شباب أهل الجنه را مهم ترین آنها دانسته است. در پارهای از احادیث امامان شیعه نیز امام حسین(ع) با لقب شهید یا سیدالشهداء خوانده شده است. در برخی متون ادبی و تاریخیِ متعلق به سدههای چهارم به بعد برای امام حسین لقب امیرالمؤمنین نیز یاد شده است، که با توجه به اینکه آن حضرت هیچگاه خلافت ظاهری نیافت، در خور توجه است. | ||
==ولادت و شهادت== | ==ولادت و شهادت== | ||
در اینکه زادگاه امام حسین(ع) مدینه است، اختلافی نیست. سال تولد او را نیز سال سوم، چهارم، پنجم و ششم هجری ذکر کردهاند. روز ولادت وی، بنابر قول مشهور، سوم شعبان بوده است، اما برخی، زادروز امام را آخر ربیع الاول، پنجم ماه شعبان یا یکی از نخستین شبهای ماه شعبان نوشتهاند. بنابه روایتی، امام در غروب پنج شنبه متولد شد. فاصله تولد امام حسین(ع) و امام حسن(ع) را شش ماه و ده روز، ده ماه و بیست و دو روز و یک سال و ده ماه گزارش کردهاند. پس از تولد، پیامبر همان آدابی را برای او به جا آورد که درباره حسن بن علی(ع) انجام داده بود، مانند گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد و عقیقه کردن. به نوشته ابن سعد، امّفضل (همسر عباس بن عبدالمطلب)، به امر پیامبر، دایگی امام را برعهده گرفت و بدین ترتیب امام برادر رضاعی قُثم بن عباس، که او نیز شیرخواره بود، گردید. اما [[کلینی، محمد بن یعقوب|کلینی]] روایاتی نقل کرده است که بنابر آنها امام حسین(ع) از هیچ زنی، حتی مادرش فاطمه زهرا(س)، شیر نخورد. امام حسین(ع) در دهم محرّمِ (روز عاشورا) سال ۶۱ هجری در سرزمین نینوا (کربلا) در عراق به شهادت رسید. روز شهادت امام را جمعه، شنبه، یکشنبه و دوشنبه گزارش کرده و در این میان روز جمعه را قول صحیح و مشهور شمردهاند. [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابوالفرج اصفهانی]] قول شهادت امام در روز دوشنبه را قولی شایع میان مردم دانسته و آن را از نظر محاسبات تقویمی مردود شمرده است. سن امام را به هنگام شهادت ۵۶ سال و پنج ماه، ۵۷ سال و پنج ماه و ۵۸ سال ذکر کردهاند. | |||
==سوانح حیات== | |||
===پیش از امامت=== | |||
ابن سعد امام حسین(ع) را در زمره واپسین طبقه (طبقه پنجم) از اصحاب رسول خدا(ص) -که به هنگام وفات آن حضرت خردسال بودند و در هیچ جنگی او را همراهی نکردند -یاد کرده است. قریب به هفت سال از زندگانی امام در زمان حیات پیامبر گذشت. پیامبر او و برادرش را بسیار گرامی میداشت، چنان که آن دو را بر سینه خود مینشاند و در همان حال با مردم سخن میگفت و گاهی آن دو را بر دوش خود مینهاد، بنا به نقلی، روزی پیامبر بر بالای منبر سخنرانی میکرد و چون آن دو را دید از منبر پایین آمد و ایشان را در آغوش گرفت. اما مهمترین رخداد دوران کودکی امام، شرکت در مباهله و معرفی او و برادرش به عنوان مصداق «ابناءَنا» بود. | |||
بنابه گزارشی، امام حسین(ع) در کودکی به خلیفه دوم، که بر منبر پیامبر نشسته بود، اعتراض کرد و خلیفه نیز خطبه خود را نیمه کاره رها کرد و از منبر به زیر آمد. همچنین روایت شده است که خلیفه دوم سهم بیت المال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را، به سبب قرابت آنان با رسول خدا، همانند سهم حضرت علی(ع) و اهل بدر قرار داده بود. در برخی منابع تاریخی از حضور امام حسین(ع) به اتفاق برادرش در فتح طبرستان به سال ۲۹ هجری یاد شده است. در زمان خلافت عثمان، امام حسین(ع) به هنگام تبعید ابوذر به ربذه، در کنار پدر و برادرش امام حسن(ع) او را مشایعت کرد. به روایتی، در شورش برضد عثمان، امام حسین(ع)، به توصیه امام علی(ع)، همراه با برادرش کوشید عثمان را از خطر محفوظ دارد و به نقلی، در این واقعه مجروح شد. امام حسین(ع) در جنگهای دوره خلافت امام علی(ع) نیز حضور داشت و در جنگ صِفّین خطبهای در تحریض به جهاد خواند. همچنین امام علی، امام حسین را پس از امام حسن علیهمالسلام متولی صدقات (موقوفات) خود قرار داد. به نقلی، امام حسین(ع) به هنگام شهادت پدر، برای انجام دادن مأموریتی که علی(ع) به او داده بود، در مدائن بود و با نامه امام حسن(ع) از موضوع آگاه شد. امام حسین(ع) در مراسم تجهیز و خاک سپاری پدر حاضر بود. | |||
در دوره امامت امام حسن(ع)، که حدود ده سال به طول انجامید، امام حسین(ع) همراه و همگام برادر بود. با اینکه طبق برخی منابع تاریخی، امام حسین(ع) با واگذاری خلافت به معاویه مخالف بود و حتی پس از صلح امام حسن، با معاویه بیعت نکرد، پس از وقوع صلح به این مصالحه ملتزم بود. حتی وقتی برخی شیعیان از او تقاضا کردند پیمان را بشکند و با معاویه بجنگد، به آنان امر کرد که تا زمان مرگ معاویه منتظر بمانند. | |||
مواجهه قاطع و صریح امام با مروان به هنگام اهانت به مادرش فاطمه(س) نیز گزارش شده است. همچنان که در برابر سبّ امام علی(ع) از سوی امویان، به شدت واکنش نشان میداد. در کل، گزارش منابع نشان میدهد که امام حسین(ع) در زمان امامتِ امام حسن آشکارتر از برادر در برابر بنی امیه موضع میگرفت و علنآ با آنان مخالفت میکرد. با این حال، به رغم برخی اختلافهای ظاهری در رفتار امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، غیر از توضیحی که از منظر عقیده امامتِ منصوص مطرح میشود، از نظر تحلیل تاریخی نیز وحدت رویه کلی آن دو قابل اثبات است. امام حسین پس از شهادت امام حسن(ع)، با وجود افرادی که به سن از وی بزرگتر بودند، شریفترین فرد از خاندان هاشم به شمار میرفت و در امور خویش با او مشورت میکردند و نظر او را بر رأی دیگران ترجیح میدادند. | |||
===امامت در دوران خلافت معاویه=== | |||
پس از وفات امام حسن(ع)، مردم کوفه برای قیام برضد معاویه به امام حسین(ع) نامه نوشتند، اما امام ضمن آنکه مشروعیت حکومت معاویه بر مسلمانان را رد کرد و بر جهاد با ظالمان تأکید نمود، از قیام دوری گزید و آن را به پس از مرگ معاویه موکول کرد. معاویه نیز از قیام امام بیم داشت و پس از شهادت امام حسن(ع) از امام خواست که از قیام بپرهیزد و امام پایبندی خود را به عهدنامه صلح به وی یادآوری کرد. معاویه نیز به تعهد مالی سالیانه خود ادامه داد. معاویه خود به خوبی از میزان نفوذ امام حسین(ع) در مدینه آگاه بود، چنان که به فردی از قریش گفته بود هرگاه حلقهای از جمعیت در مسجدالنبی دیدی که سخن هزلی در آن نیست، آن حلقه حسین(ع) است. زمانی که معاویه برای یزید بیعت میگرفت، امام از معدود کسانی بود که بیعت با یزید را نپذیرفت و در خطابهای قاطع معاویه را محکوم کرد و، برخلاف دیگر افراد بنی هاشم، هدیه معاویه را نیز قبول نکرد. معاویه نیز، با توجه به جایگاه امام، به یزید توصیه کرده بود که با امام مدارا کند و در صدد بیعت گرفتن از امام نباشد<ref>عمادی حائری، سید محمد، ج13، ص395-397</ref>. | |||
===امامت در دوران خلافت یزید=== | |||
{{الگو:گاهشمار قیام کربلا}} | {{الگو:گاهشمار قیام کربلا}} | ||
در | پس از مرگ معاويه، خليفه اموى، در نيمه رجب سال 60، پسر و جانشينش يزيد در نامهاى به وليدبن عُتْبه، والى مدينه، دستور داد از امام حسين، عبدالرحمانبن ابىبكر، عبداللّهبن زُبير و عبداللّهبن عمر براى او بيعت بگيرد و در صورت بيعت نكردن، آنان را به قتل برساند. از اين ميان، امام حسين و ابنزبير بيشتر مورد توجه بودند. | ||
وليدبن عتبه نيز شبانه از امام و عبداللّهبن زبير بيعت خواست. امام و عبداللّهبن زبير دعوت براى بيعت را به صبح روز بعد و در حضور مردم موكول كردند و امام فرمود كسى مانند من پنهانى بيعت نمىكند و وليد پذيرفت،امام كه همان شب با جمعى از اهل بيت و ياران و نزديكانش نزد وليد به دارالاماره مدينه رفته بود، بر بيعت نكردن خود با يزيد تأكيد كرد و چون وليد درشتى نمود و مروان به وليد پيشنهاد كرد امام را در صورت خودداری از بيعت، به قتل برساند، امام عمامه خود را از سر برداشت و بدينگونه مخالفت و آمادگى خود را براى قيام، به آنان نشان داد. | |||
يك شب پس از اين ماجرا، دو روز مانده از رجب سال 60، امام با فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان خود (جز برادرش، محمدبن حنفيه، كه در مدينه ماند) از مدينه به مكه رفت. | |||
مسلمبن عقيل به امام پيشنهاد كرد از بيراهه به مكه برود، اما امام از جاده اصلى به سوى مكه رفت. | |||
به هنگام اقامت امام در مكه، بزرگان شيعه در كوفه، مانند سليمانبن صُرَد، مُسَيَّببن نَجَبَه، رِفاعهبن شدّاد و حبيببن مُظَهَّر (يا مطهّر، يا مُظاهر)، همگى به امام نامه نوشتند و حضرت را به كوفه دعوت كردند تا رهبرى آنان را در مبارزه با امويان برعهده گيرد. پس از آن، ديگر شيعيان و اشراف كوفه نيز نامههايى مانند آن به امام نوشتند. | |||
امام نامهاى در پاسخ آنان نوشت و توسط هانىبن هانى (يا هانىبن ابىهانى/ هانىبن عروه) سَبيعى مرادى و سعيدبن عبداللّه خَثْعَمى (يا حنفى)، كه آخرين فرستادگان كوفيان بودند، برايشان فرستاد و براى اطمينان از تصميم شيعيان كوفه و روشن ساختن وضع آنان، پسرعموى خود، مسلمبن عقيل، را به كوفه فرستاد تا به امام اطلاع دهد. مسلم در پنجم شوال سال 60 وارد كوفه شد. و دوازده هزار تن (و به قولى هجده هزار تن) از اهالى شهر با وى، به عنوان نمايندۀ امام، بيعت كردند و سپس مسلم امام را به كوفه فراخواند. كسانى مانند محمدبن حنفيّه و عبداللّهبن عباس از سر نصيحت از امام خواستند در مكه و در پناه حرم امنالهى بماند و او را از عزيمت به كوفه، كه مردم آن درخور اعتماد نبودند، و از قيام برضد حكومت يزيد، برحذر داشتند. آنان به امام پيشنهاد كردند به جاى كوفه به يمن يا ناحيۀ ديگرى برود و از آنجا كسانى را براى تبليغ و دعوت مردم به اطراف بفرستد، يا دستكم زنان و فرزندانش را همراه خود به عراق نبرد، اما امام از آن نگران بود كه با كشته شدنش به دست يزيد، حرمت كعبه از بين برود. از اينرو، عزم امام قطعى بود. عمربن سعيدبن عاص (حاكم مکه و مدينه) نيز، به درخواست عبداللّهبن جعفربن ابىطالب، اماننامهاى براى امام فرستاد و امام را به بازگشت به مدينه دعوت كرد، اما امام بر عزم خود براى سفر به عراق مصمم بود و حركت خود را به امر الهى و رؤيايى كه در آن پيامبر او را بدينكار امر مىنمود، مستند كرد. | |||
امام كه مىدانست حكومت ستمگر اموى، از وى چنان احساس خطر مىكند كه او را هرجا باشد، خواهد يافت و از ميان خواهد برد، پس از چهار ماه اقامت در مكه براى اينكه حرمت حرم الهى شكسته نشود با انجامدادن طواف و سعى و تقصير، مناسك حج تمتع را به عمره مفرده بدل كرد و روز سهشنبه هشتم ذيحجه (روز تَرويه) سال 60، از مكه به سوى كوفه رفت. | |||
كمى پیش از آن، يزيد در پى درخواست طرفداران بنىاميه، نُعمانبن بَشير (والى كوفه) را كه او را فردى ضعيف مىدانستند، بركنار كرد و عبيداللّهبن زياد را، كه والى بصره بود، همزمان به حكومت كوفه منصوب و او را از تصميم امام آگاه كرد و مأمور ساخت مسلم را از كوفه بيرون راند يا بكشد. عبيداللّه كه قبلا فرستاده امام را در بصره به قتل رسانده بود، با ورود به كوفه مردم را مرعوب كرد و به جستجوى مسلم پرداخت. او هانىبن عروه را، كه مسلم نزد وى مخفى شده بود، دستگير كرد. سرانجام مسلم در هشتم يا نهم (و به قولى، سوم) ذيحجه سال 60، در كوفه قيام كرد و ابنزياد را در دارالاماره محاصره نمود. اما بهزودى بيشتر يارانش از گرد او متفرق شدند و ابنزياد بر وى دست يافت و او را به شهادت رساند. وى هانى را نيز در بازار كوفه كشت و سر آنان را نزد يزيد فرستاد. | |||
امام در ميانه راه كوفه، در منزلى به نام قُطْقُطانه (يا قادسيه يا زُباله يا ميان زَرود و زباله)، از شهادت مسلم و هانى و اوضاع كوفه خبر يافت. اما با تكيه بر قضاى الهى، و نيت حقجويى و مبارزه با بىدينى و ظلم و فساد، راه كوفه را پيش گرفت. با اين حال، يارانش را از وضع كوفه و ناهمراهى شيعيان آگاه ساخت و آنان را در بازگشت آزاد گذاشت. جمعى از ياران امام، كه در بين راه به وى پيوسته بودند، از وى جدا شدند و فقط افرادى كه از حجاز با او همراه شده بودند، در كنار او ماندند. عبيداللّهبن زياد، صاحب شرطه خود (حُصَيْنبن تميم) را با چهار هزار سوار از كوفه به قادسيه فرستاد. حصين نواحى منتهى به قادسيه را با گماردن لشكريانى تحت مراقبت گرفت و راه نفوذ از كوفه به حجاز را بست تا كسى به لشكر امام نپيوندد. وى قيسبن مُسْهِر صَيداوى و عبداللّهبن بُقْطُر (يقطر)، برادر رضاعى امام، را كه از سوى امام به كوفه روانه شده بودند، دستگير كرد و نزد ابنزياد فرستاد و ابنزياد آنان را به قتل رساند. حصين همچنين حرّ*بن يزيد رياحى را از قادسيه با هزار سوار به سوى امام فرستاد. حرّ در جايى به نام ذى حُسُم با امام روبهرو شد و از حركت امام به كوفه و از بازگشت حضرت به حجاز جلوگيرى كرد و خواست امام را نزد عبيداللّهبن زياد به كوفه ببرد. امام از اين كار خوددارى نمود و فرمود كه در پى درخواست مردم كوفه به سوى آنان حركت كردهاست و خورجينى پر از نامههاى آنان به حرّ نشان داد و خطابههايى روشنگرانهای دربارۀ انگيزۀ قيام خود ايراد فرمود. با اين همه، حرّ سرانجام به دستور ابنزياد، امام را وادار كرد تا در صحرايى بدون آب و استحكامات فرود آيد و از استقرار او و يارانش در روستاهاى اطراف فرات، همچون نينوا، غاضريه و عَقْر، جلوگيرى كرد و امام را ناگزير ساخت در جايى به نام كربلا در نزديكى فرات پياده شود. | |||
روز ورود امام به كربلا پنجشنبه دوم محرّم سال 61 بود. يك روز پس از ورود امام، ابنزياد، عمربن سعد را، كه به وى عهد حكومت رى و دَسْتَبى را داده بود، پيش از عزيمت به محل مأموريتش با چهار هزار سپاهى از كوفه به كربلا فرستاد و دستور داد از امام حسين و يارانش به نام يزيد بيعت بگيرد. اما امام نپذیرفت. يك يا دو روز بعد عبيداللّهبن زياد، حصينبن تميم را با چهار هزار سپاهى همراهش از قادسيه فراخواند و به سوى امام حسين روانه كرد. ابنزياد كسانى را مأمور كرد تا در كوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از يارى امام بازدارند. ابنزياد فرمان داد تا مردم كوفه در نُخَيْله اردو بزنند. همۀ جوانان شهر به آنان ملحق شدند. ابنزياد خود نيز به نخيله رفت و پيوسته لشكريانى را، از بيست تا صد تن، به يارى عمربن سعد می فرستاد. حَجّاربن اَبْجَر عِجْلى، شَبَثبن رِبعى و يزيدبن حارثبن رُوَيْم را نيز (هر يك را با هزار تن) به جنگ امام فرستاد، اما بسيارى از اين لشكريان، بهسبب اكراه از جنگ با امام، از پيشروى تا كربلا سرباز مىزدند. ابناعثم شمار لشكريانى را كه ابنزياد همراه سرداران خود به يارى عمربن سعد فرستاد و تحت فرماندهى او قرار داد، 22000سوار و پياده نوشته است. گفته شده است كه امام به عمربن سعد پيشنهاد كرد به مدينه بازگردد. عمربن سعد كه مايل بود كار به صلح بينجامد، با امام در اين باره توافق كرد، اما عبيداللّهبن زياد به تحريك شمربن ذىالجوشن پيشنهاد امام را نپذيرفت و به ابن سعد دستور داد در صورت امتناع از بيعت به نام يزيد، با آنان بجنگد. عمربن سعد راه را بر قبيلهاى از بنىاسد ــ كه ساكن روستايى نزديك كربلا بودند و قصد يارى امام را داشتندـ بست و سه روز قبل از عاشورا، به دستور ابنزياد، از دسترسى امام به آب و شريعه فرات جلوگيرى كرد؛ گرچه امام برادر دلير و وفادارش، ابوالفضل عباس، را با گروهى فرستاد و او توانست با عقب راندن دشمن، مَشكها را از آب پر كند و بازگردد. | |||
عمربن سعد شب پنجشنبه 9 محرّم 61 و شب جمعه با يارانش به سوى امام پيش رفت. امام تا صبح مهلت خواست و آنان پذيرفتند (دينورى، همانجا). امام ياران خود را آزاد گذاشت تا با استفاده از تاريكى شب بازگردند، اما آنان وفادارانه ماندن در كنار حضرت را ترجيح دادند. امام حسين و يارانش شب عاشورا را به نماز و دعا و استغفار و تضرع گذراندند. امام، ياران و خاندان خود را بهترين توصيف كرد و در سخنانى خطاب به آنان، فداكارى و شهادت در راه آرمان حقطلبى و مبارزه با باطل را سعادت، و زندگى با ستمگران را مايۀ رنج و ستوه دانست. شمار لشكريان امام را در صبح عاشورا 32 سواره و 40 پياده نوشتهاند. امام زُهَيربن قَيْن را به فرماندهى ميمنۀ لشكر و حبيببن مُظهر را به فرماندهى ميسره قرار داد و برادر خود، عباسبن على، را پرچمدار كرد و خيمههاى زنان و فرزندان را نزديك يكديگر در پشت لشكر جاى داد و گرداگرد آن را خندقى حفر نمود و در آن آتش افروخت تا كسى نتواند به خيمهها و لشكر از پشت حمله كند. عمربن سعد نيز عمروبن حجاج زُبَيْدى را در ميمنه و شمربن ذىالجوشن ضِبابى را در ميسره قرار داد و فرماندهى سواران لشكر را به عَزرَهبن قيس اَحْمَسى و پيادگان را به شبثبن ربعى سپرد و غلام خود، دُرَيد (يا ذُوَيْد/ زيد)، را پرچمدار كرد. امام جنگ را آغاز نكرد و تأكيد داشت آغازگر جنگ نباشد و پيش از جنگ خطابهاى ايراد كرد و لشكريان عمربن سعد را نصيحت نمود و لزوم پيروى از حق و جلوگيرى از باطل را متذكر شد و حديث پيامبر اكرم را كه او و برادرش امام حسن را سروَر جوانان بهشت ناميده بود و نیز فضایل اهل بيت علیهمالسلام و قرابت خود را با پيامبر يادآور شد و با آنان اتمام حجت كرد. امام چند تن از سران كوفیان را در لشكر عمرسعد به نام خطاب كرد و دعوتنامههاى آنان را يادآور شد، اما آنان منكر نامهها شدند. امام همچنين پيشنهاد كرد از كربلا بازگردد، ولى آنان نپذيرفتند و گفتند امام بايد به فرمان يزيد تن دهد. پيش از آغاز نبرد، حر توبه كرد و به سوى امام بازگشت. عمربن سعد از يارانش خواست نزد ابنزياد گواهى دهند كه وى نخستين تير را به سوى لشكر امام پرتاب كردهاست (بلاذرى، همانجا؛ ابناعثم كوفى، ج 5، ص100ـ101). ياران امام حمله سواران دشمن را با تيراندازى دفع كردند. | |||
پس از چند مبارزۀ يك به يك ميان ياران امام و لشكر عمربن سعد، چون ابن سعد برترى ياران امام را ديد، لشكريانش را از مبارزه منع كرد و سرداران ابن سعد حملات خود را از ميمنه و ميسره آغاز كردند و تيراندازان او لشكر امام را آماج قرار دادند. شدت جنگ در ظهر عاشورا به اوج خود رسيد و بعد از ظهر نيز ادامه يافت. مسلمبن عَوْسَجه انصارى، و به قولى حرّبن يزيد رياحى، نخستين شهيد از لشكر امام بود و آخرين يار شهيد آن حضرت، سُوَيدبن عمرو خَثْعَمى بود. | |||
امام يكى از يارانش را، به نام ابوثُمامه، كه وقت نماز را به امام يادآور شد، دعا كرد. سپس نماز ظهر را با يارانش، به صورت نماز خوف، بهجا آورد. در واپسين لحظات حيات امام، لشكريان عمربن سعد، به دستور وى، خيمههاى لشكر امام را با شمشير و نيزه دريدند. شمربن ذىالجوشن نيز به خيمهاى كه عيال و بنۀ امام در آن بود، حمله كرد و خواست آن را به آتش بكشد. در اين هنگام، امام جملۀ معروف خود را به زبان آورد كه اگر دين نداريد، آزاده باشيد. زُهَيربن قين نيز، با گروهى از ياران امام، حملۀ دشمن به خيمهها را دفع كرد. پس از آنكه ياران امام در جنگ با دشمن به شهادت رسيدند، فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان امام يكايك با دشمن جنگيدند تا به شهادت رسيدند. | |||
طبق پارهاى روايات، علىاكبر، فرزند برومند امام حسين، نخستين فرد از خاندان ابوطالب بود كه به شهادت رسيد. اما به روايت ديگر، نخستين كسى از خاندان امام كه به جنگ دشمن رفت و به شهادت رسيد، عبداللّهبن مسلمبن عقيل بود و آخرين آنان علىاكبر. آنگاه كه امام همۀ ياران و خويشانش را از دست داد، تنها به جنگ پرداخت تا به شهادت رسيد. دربارۀ كسى كه امام را به شهادت رساند، اختلاف هست. در پارهاى روايات نام سِنانبن اَنَس نَخَعى يا شمربن ذىالجوشن ياد شدهاست. چون شمر با گروهى از پيادگان به امام حمله كرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. اگر كسى به امام نزديك مىشد، مايل نبود قتل امام به دست او انجام گيرد تا آنکه شمر با كسانى همچون ابوالجنوب عبدالرحمانبن زياد جُعفى (يا زيدبن عبدالرحمان جعفى)، خَوْلىبن يزيد اَصْبَحى، قشعم (يا قثعم)بن عمرو جعفى، صالحبن وَهْب يزنى و سنانبن اَنَس نخعى امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحريض كرد و آنان همگى در قتل امام مشاركت كردند. بهروايتى نيز امام با حملۀ دليرانه به دشمن، قصد نزديك شدن به آب فرات را داشت كه آنان، با حملۀ خود، مانع آن حضرت شدند. در اين هنگام ابوالجنوب تيرى به پيشانى امام زد و خون از آن جارى شد. تيرها از هر طرف به سوى امام پرتاب مىشد. شمر يارانش را به حمله برانگيخت. زُرعَةبن شريك تميمى (تَيْمى) با شمشير دست چپ امام را قطع كرد. عمروبن طلحه جعفى از پشت ضربهاى سخت به شانۀ امام زد. سنانبن انس با تيرى گلوى امام را هدف قرار داد. صالحبن وهب با نيزه به خاصرۀ امام كوبيد. پس، امام از اسب به زمين افتاد. به دستور عمربن سعد، خولىبن يزيد يا سنانبن اَنَس يا شِبلبن يزيد سر امام را از بدن جدا كرد. جمعى از لشكريان عمربن سعد، به دستور وى، بر بدن امام اسب تاختند. بر بدن امام، هنگام شهادت، آثار 33 ضربه شمشير و 34 زخم نيزه بود. | |||
لشکریان عمر سعد پس از شهادت امام، زره و شمشیر، جامه، عمامه، نعلین و بار و بنۀ آن حضرت و شتران و زیور زنان را به غارت بردند و زنان و فرزندان امام را به اسارت گرفتند. | |||
همراه با امام، بنابر مشهور، ۷۲ تن از فرزندان و خویشان و یاران امام به شهادت رسیدند و از لشکر عمر سعد نیز ۸۸ تن کشته شدند. عدۀ کسانی را که همراه امام حسین (از خاندان و یاران آن حضرت) در کربلا به شهادت رسیدند، ۱۰۷ تن ذکر کرده است. طبری گفته است در لشکر امام هجده تن از خاندان او و شصت تن از یاران او بودند. شیخ مفید هفده تن از بنیهاشم، دولابی رازی تعداد مقتولان را، از برادران و فرزندان و اهلبیت امام، ۲۳ تن نوشته است، طبرانی به نقل از محمد بن حنفیه، شهدای از «فرزندان فاطمه» را هفده تن دانسته است، مسعودی شهدای لشکر امام را ۸۷ تن نوشته است. | |||
شهدای خاندان امام عبارت بودند از: علی بن حسین، فرزند امام، معروف به علیاکبر؛ عبداللّه یا علی، فرزند شیرخوار امام، معروف به علیاصغر؛ عباس بن علی بن ابیطالب و برادران مادریاش، جعفر و عبداللّه و عثمان (برادران امام)؛ محمد (محمد اصغر) بن علیبن ابیطالب (برادر امام)؛ ابوبکر بن علی بن ابیطالب؛ عمر بن علی بن ابیطالب؛ ابوبکر و قاسم و عبداللّه (پسران امام حسن)؛ جعفر و عبدالرحمان و عبداللّه (پسران عقیل بن ابیطالب)؛ محمد و عبداللّه محمد بن ابیسعد (ابیسعید) بن عقیل؛ عَون و محمد و عُبیداللّه (پسران عبداللّه بن جعفر بن ابیطالب).<ref>عمادی حائری، سید محمد؛ ناجی، محمدرضا؛ ج، ص</ref>. | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
خط ۳۶: | خط ۸۳: | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
عمادی حائری، سید محمد، دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، 1388ش. | #عمادی حائری، سید محمد، دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، 1388ش. | ||
#[https://lib.eshia.ir/23019/1/7254 عمادی حائری، سید محمد؛ ناجی، محمدرضا؛ دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، 1388ش.] | |||
==نرمافزارهای مرتبط== | ==نرمافزارهای مرتبط== | ||
[[پرونده: NURMaqtalAlhoseinJ1.jpg|بندانگشتی| | [[پرونده: NURMaqtalAlhoseinJ1.jpg|بندانگشتی|180px|[[نرمافزار مقتل الحسين(ع)]]]] | ||
'''نرمافزار مقتل الحسين(ع)''' از جمله تولیدات مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی است که دربردارندۀ متن 101 عنوان کتاب در 490 جلد دربارۀ امام حسین علیهالسلام و واقعۀ | '''نرمافزار مقتل الحسين(ع)''' از جمله تولیدات مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی است که دربردارندۀ متن 101 عنوان کتاب در 490 جلد دربارۀ امام حسین علیهالسلام و واقعۀ عاشورا است. | ||
این اثر فاخر مشتمل بر مهمترین منابع مقتل امام حسین علیهالسلام، ارائۀ 50 مجلس مقتلخوانی، 26 زیارتنامه، 241 قطعۀ سخنرانی از واعظان و خطیبان برجسته، 601 قطعۀ مداحی از مداحان بنام و... است. | |||
==نگارخانه== | ==نگارخانه== | ||
خط ۴۹: | خط ۹۹: | ||
پرونده:NUR10776J1.jpg|200px|بندانگشتی|[[الحسين عليهالسلام و بطلة كربلاء]] | پرونده:NUR10776J1.jpg|200px|بندانگشتی|[[الحسين عليهالسلام و بطلة كربلاء]] | ||
پرونده:NUR11967J1.jpg|200px|بندانگشتی|[[الصحيح من سيرة الإمام الحسين بن علي عليهالسلام]] | پرونده:NUR11967J1.jpg|200px|بندانگشتی|[[الصحيح من سيرة الإمام الحسين بن علي عليهالسلام]] | ||
پرونده:NUR132917J1.jpg|200px|بندانگشتی|[[ بررسی و تحقیق پیرامون نهضت حسینی]] | پرونده:NUR132917J1.jpg|200px|بندانگشتی|[[بررسی و تحقیق پیرامون نهضت حسینی]] | ||
پرونده:NUR12292J1.jpg|200px|بندانگشتی|[[ثورات الشيعة منذ استشهاد الإمام الحسين علیهالسلام و حتی الیوم]] | پرونده:NUR12292J1.jpg|200px|بندانگشتی|[[ثورات الشيعة منذ استشهاد الإمام الحسين علیهالسلام و حتی الیوم]] | ||
پرونده:NUR00923J1.jpg|200px|بندانگشتی|[[تسلية المجالس و زينة المجالس الموسوم بمقتل الحسين عليهالسلام]] | پرونده:NUR00923J1.jpg|200px|بندانگشتی|[[تسلية المجالس و زينة المجالس الموسوم بمقتل الحسين عليهالسلام]] | ||
خط ۶۹: | خط ۱۱۹: | ||
{{سرور شهیدان}} | {{سرور شهیدان}} | ||
{{شهیدان}} | {{شهیدان}} | ||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | {{وابستهها}} | ||
[[امام علی علیهالسلام]] | |||
[[امام حسن علیهالسلام]] | |||
[[رده:مقالات بازبینی شده2 تیر 1403]] | |||
[[رده:زندگینامه]] | [[رده:زندگینامه]] | ||
[[رده: | [[رده:امام حسین(ع)]] | ||
[[رده:امامان شیعه]] | |||
[[رده:شهیدان]] | |||
[[رده:چهارده معصوم علیهمالسلام]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۵۵
امام حسین علیهالسلام (۴-۶۱ق)، امام، امام سوم از امامان دوازده گانه شیعه امامیه و یکی از چهارده معصوم که در واقعه کربلا به شهادت رسید.
نام و نسب
به اتفاق همه منابع، نام و نسب او حسین بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم است.
جد مادری اش پیامبر اکرم(ص)، پدرش امیرمؤمنان علی(ع) و مادرش فاطمه سلاماللّهعلیها دختر رسول خداست. پیامبر او را به نام پسر دوم هارون، شَبیر، حسین نامید. بنابر برخی روایات، امام علی(ع) دوست داشت که او را حرب بنامد، اما در نام گذاری بر پیامبر پیشی نگرفت. بنابر روایات دیگر، نخست امام به نام عمویش، جعفر طیار -که در آن زمان هنوز در حبشه بود - جعفر نامیده شده بود، اما پیامبر نام او را به حسین تغییر داد. اما بنابر روایات شیعی، پیامبر بدواً و پیش از آنکه نامی برای او انتخاب شود نام حسین را به امر خدا بر آن حضرت نهاد. در برخی روایات تأکید شده است که نامهای حسن و حسین از اسامی بهشتی بوده و پیش از اسلام سابقه نداشتهاند.
کنیه و لقب
کنیه امام حسین(ع) در تمام منابع ابوعبداللّه ذکر شده، اما خصیبی کنیهاش را نزد خاصه ابوعلی دانسته است. به امام حسین(ع) القاب فراوانی نسبت داده شده که بسیاری از آنها با القاب برادرش، امام حسن(ع)، مشترک است. از القاب خاص امام، زکی، طیب، وفیّ، سید، مبارک، نافع، الدلیل علی ذات اللّه، رشید، و التابع لمرضاةاللّه بوده است. ابن طلحه شافعی لقب زکی را مشهورتر از دیگر القاب و لقب سید شباب أهل الجنه را مهم ترین آنها دانسته است. در پارهای از احادیث امامان شیعه نیز امام حسین(ع) با لقب شهید یا سیدالشهداء خوانده شده است. در برخی متون ادبی و تاریخیِ متعلق به سدههای چهارم به بعد برای امام حسین لقب امیرالمؤمنین نیز یاد شده است، که با توجه به اینکه آن حضرت هیچگاه خلافت ظاهری نیافت، در خور توجه است.
ولادت و شهادت
در اینکه زادگاه امام حسین(ع) مدینه است، اختلافی نیست. سال تولد او را نیز سال سوم، چهارم، پنجم و ششم هجری ذکر کردهاند. روز ولادت وی، بنابر قول مشهور، سوم شعبان بوده است، اما برخی، زادروز امام را آخر ربیع الاول، پنجم ماه شعبان یا یکی از نخستین شبهای ماه شعبان نوشتهاند. بنابه روایتی، امام در غروب پنج شنبه متولد شد. فاصله تولد امام حسین(ع) و امام حسن(ع) را شش ماه و ده روز، ده ماه و بیست و دو روز و یک سال و ده ماه گزارش کردهاند. پس از تولد، پیامبر همان آدابی را برای او به جا آورد که درباره حسن بن علی(ع) انجام داده بود، مانند گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد و عقیقه کردن. به نوشته ابن سعد، امّفضل (همسر عباس بن عبدالمطلب)، به امر پیامبر، دایگی امام را برعهده گرفت و بدین ترتیب امام برادر رضاعی قُثم بن عباس، که او نیز شیرخواره بود، گردید. اما کلینی روایاتی نقل کرده است که بنابر آنها امام حسین(ع) از هیچ زنی، حتی مادرش فاطمه زهرا(س)، شیر نخورد. امام حسین(ع) در دهم محرّمِ (روز عاشورا) سال ۶۱ هجری در سرزمین نینوا (کربلا) در عراق به شهادت رسید. روز شهادت امام را جمعه، شنبه، یکشنبه و دوشنبه گزارش کرده و در این میان روز جمعه را قول صحیح و مشهور شمردهاند. ابوالفرج اصفهانی قول شهادت امام در روز دوشنبه را قولی شایع میان مردم دانسته و آن را از نظر محاسبات تقویمی مردود شمرده است. سن امام را به هنگام شهادت ۵۶ سال و پنج ماه، ۵۷ سال و پنج ماه و ۵۸ سال ذکر کردهاند.
سوانح حیات
پیش از امامت
ابن سعد امام حسین(ع) را در زمره واپسین طبقه (طبقه پنجم) از اصحاب رسول خدا(ص) -که به هنگام وفات آن حضرت خردسال بودند و در هیچ جنگی او را همراهی نکردند -یاد کرده است. قریب به هفت سال از زندگانی امام در زمان حیات پیامبر گذشت. پیامبر او و برادرش را بسیار گرامی میداشت، چنان که آن دو را بر سینه خود مینشاند و در همان حال با مردم سخن میگفت و گاهی آن دو را بر دوش خود مینهاد، بنا به نقلی، روزی پیامبر بر بالای منبر سخنرانی میکرد و چون آن دو را دید از منبر پایین آمد و ایشان را در آغوش گرفت. اما مهمترین رخداد دوران کودکی امام، شرکت در مباهله و معرفی او و برادرش به عنوان مصداق «ابناءَنا» بود.
بنابه گزارشی، امام حسین(ع) در کودکی به خلیفه دوم، که بر منبر پیامبر نشسته بود، اعتراض کرد و خلیفه نیز خطبه خود را نیمه کاره رها کرد و از منبر به زیر آمد. همچنین روایت شده است که خلیفه دوم سهم بیت المال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را، به سبب قرابت آنان با رسول خدا، همانند سهم حضرت علی(ع) و اهل بدر قرار داده بود. در برخی منابع تاریخی از حضور امام حسین(ع) به اتفاق برادرش در فتح طبرستان به سال ۲۹ هجری یاد شده است. در زمان خلافت عثمان، امام حسین(ع) به هنگام تبعید ابوذر به ربذه، در کنار پدر و برادرش امام حسن(ع) او را مشایعت کرد. به روایتی، در شورش برضد عثمان، امام حسین(ع)، به توصیه امام علی(ع)، همراه با برادرش کوشید عثمان را از خطر محفوظ دارد و به نقلی، در این واقعه مجروح شد. امام حسین(ع) در جنگهای دوره خلافت امام علی(ع) نیز حضور داشت و در جنگ صِفّین خطبهای در تحریض به جهاد خواند. همچنین امام علی، امام حسین را پس از امام حسن علیهمالسلام متولی صدقات (موقوفات) خود قرار داد. به نقلی، امام حسین(ع) به هنگام شهادت پدر، برای انجام دادن مأموریتی که علی(ع) به او داده بود، در مدائن بود و با نامه امام حسن(ع) از موضوع آگاه شد. امام حسین(ع) در مراسم تجهیز و خاک سپاری پدر حاضر بود.
در دوره امامت امام حسن(ع)، که حدود ده سال به طول انجامید، امام حسین(ع) همراه و همگام برادر بود. با اینکه طبق برخی منابع تاریخی، امام حسین(ع) با واگذاری خلافت به معاویه مخالف بود و حتی پس از صلح امام حسن، با معاویه بیعت نکرد، پس از وقوع صلح به این مصالحه ملتزم بود. حتی وقتی برخی شیعیان از او تقاضا کردند پیمان را بشکند و با معاویه بجنگد، به آنان امر کرد که تا زمان مرگ معاویه منتظر بمانند.
مواجهه قاطع و صریح امام با مروان به هنگام اهانت به مادرش فاطمه(س) نیز گزارش شده است. همچنان که در برابر سبّ امام علی(ع) از سوی امویان، به شدت واکنش نشان میداد. در کل، گزارش منابع نشان میدهد که امام حسین(ع) در زمان امامتِ امام حسن آشکارتر از برادر در برابر بنی امیه موضع میگرفت و علنآ با آنان مخالفت میکرد. با این حال، به رغم برخی اختلافهای ظاهری در رفتار امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، غیر از توضیحی که از منظر عقیده امامتِ منصوص مطرح میشود، از نظر تحلیل تاریخی نیز وحدت رویه کلی آن دو قابل اثبات است. امام حسین پس از شهادت امام حسن(ع)، با وجود افرادی که به سن از وی بزرگتر بودند، شریفترین فرد از خاندان هاشم به شمار میرفت و در امور خویش با او مشورت میکردند و نظر او را بر رأی دیگران ترجیح میدادند.
امامت در دوران خلافت معاویه
پس از وفات امام حسن(ع)، مردم کوفه برای قیام برضد معاویه به امام حسین(ع) نامه نوشتند، اما امام ضمن آنکه مشروعیت حکومت معاویه بر مسلمانان را رد کرد و بر جهاد با ظالمان تأکید نمود، از قیام دوری گزید و آن را به پس از مرگ معاویه موکول کرد. معاویه نیز از قیام امام بیم داشت و پس از شهادت امام حسن(ع) از امام خواست که از قیام بپرهیزد و امام پایبندی خود را به عهدنامه صلح به وی یادآوری کرد. معاویه نیز به تعهد مالی سالیانه خود ادامه داد. معاویه خود به خوبی از میزان نفوذ امام حسین(ع) در مدینه آگاه بود، چنان که به فردی از قریش گفته بود هرگاه حلقهای از جمعیت در مسجدالنبی دیدی که سخن هزلی در آن نیست، آن حلقه حسین(ع) است. زمانی که معاویه برای یزید بیعت میگرفت، امام از معدود کسانی بود که بیعت با یزید را نپذیرفت و در خطابهای قاطع معاویه را محکوم کرد و، برخلاف دیگر افراد بنی هاشم، هدیه معاویه را نیز قبول نکرد. معاویه نیز، با توجه به جایگاه امام، به یزید توصیه کرده بود که با امام مدارا کند و در صدد بیعت گرفتن از امام نباشد[۱].
امامت در دوران خلافت یزید
گاهشمار قیام کربلا | |
---|---|
رویدادهای قیام کربلا | |
شام | |
۱۵ رجب ۶۰ق | مرگ معاویه در شام و نشستن یزید به جاى پدرش. |
مدینه | |
۲۸ رجب ۶۰ق | رسیدن نامه یزید به والى مدینه مبنى بر بیعت گرفتن از امام حسین علیهالسلام و دیگران. |
۲۹ رجب ۶۰ق | فرستادن ولید، کسى را سراغ سیدالشهدا و دعوت به آمدن براى بیعت، دیدار امام حسین علیهالسلام از قبر پیامبر اکرم و خداحافظى و سپس هجرت از مدینه همراه با اهل بیت و جمعى از بنى هاشم. |
۳ شعبان ۶۰ق | ورود امام حسین علیهالسلام به مکه و ملاقات هاى ایشان با مردم. |
۱۰ رمضان ۶۰ق | رسیدن نامهاى از کوفیان بدست امام، توسط دو نفر از شیعیان کوفه. |
۱۵ رمضان ۶۰ق | رسیدن هزاران نامه دعوت بدست امام، سپس فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه براى بررسى اوضاع. |
۵ شوال ۶۰ق | ورود مسلم بن عقیل به کوفه، استقبال مردم از وى و شروع آنان به بیعت. |
۱۱ ذى القعده ۶۰ق | نامه نوشتن مسلم بن عقیل از کوفه به امام حسین علیهالسلام و فراخوانى به آمدن به کوفه. |
۸ ذى الحجه ۶۰ق | تبدیل کردن حج به عمره توسط امام حسین علیهالسلام، ایراد خطبه براى مردم و خروج از مکه همراه با ۸۲ نفر از افراد خانواده و یاران به طرف کوفه. |
۸ ذی الحجه ۶۰ق | خروج مسلم بن عقیل در کوفه با چهار هزار نفر، سپس پراکندگى آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخفى شدن در خانه طوعه. |
۸ ذی الحجه ۶۰ق | دستگیرى هانى بن عروه و سپس شهادت او. |
۹ ذى الحجه ۶۰ق | درگیرى مسلم با کوفیان و دستگیرى او و شهادتش بر بام دارالاماره کوفه. |
ذى الحجه ۶۰ق | دیدار امام حسین علیهالسلام با فرزدق در بیرون مکه در منزل «صفاح». |
ذى الحجه ۶۰ق | برخورد امام حسین علیهالسلام با حرّ ریاحی و سپاه او در منزل «شراف». |
ذى الحجه ۶۰ق | دریافت مجدد خبر شهادت مسلم بن عقیل و قیس بن مسهر در منزل «عذیب الهجانات». |
رسیدن به کربلا | |
۲ محرم ۶۱ق | ورود امام حسین علیهالسلام به سرزمین کربلا و اقامت در آنجا. |
۳ محرم ۶۱ق | ورود عمر سعد به کربلا، همراه چهار هزار نفر از سپاه کوفه و گفتگوى وى با امام براى وادار کردن آن حضرت به بیعت و تسلیم شدن. |
۵ محرم ۶۱ق | ورود شبث بن ربعى با چهار هزار نفر به سرزمین کربلا. |
۷ محرم ۶۱ق | رسیدن دستور از کوفه بر ممانعت سپاه امام از آب، ماموریت پانصد سوار دشمن بر شریعه فرات به فرماندهى عمرو بن حجاج. |
۹ محرم ۶۱ق | ورود شمر با چهار هزار نفر به کربلا، همراه با نامه ابن زیاد به عمر سعد، مبنى بر جنگیدن با حسین علیهالسلام و کشتن او و آوردن امان نامه براى حضرت عباس علیهالسلام و حمله مقدماتى سپاه عمر سعد به اردوگاه امام و مهلتخواهى امام براى نماز و نیایش در شب عاشورا. |
۱۰ محرم ۶۱ق | درگیرى یاران امام با سپاه کوفه، شهادت امام و اصحاب، غارت خیمهها، فرستادن سر مطهر امام حسین به کوفه، توسط خولى. |
دوران اسارت | |
۱۱ محرم ۶۱ق | حرکت سپاه عمر سعد و نیز اسراى اهل بیت از کربلا به کوفه، پس از آن که عمر سعد بر کشتههاى سپاه خود نماز خواند و آنان را دفن کرد و اهل بیت را بر شترها سوار کرده به کوفه برد. |
۱ صفر ۶۱ق | ورود اسراى اهل بیت علیهمالسلام از کوفه به دمشق. |
۲۰ صفر ۶۱ق | بازگشت اهل بیت علیهمالسلام از سفر شام به کربلا یا مدینه (بنا بر برخی اقوال). |
پس از مرگ معاويه، خليفه اموى، در نيمه رجب سال 60، پسر و جانشينش يزيد در نامهاى به وليدبن عُتْبه، والى مدينه، دستور داد از امام حسين، عبدالرحمانبن ابىبكر، عبداللّهبن زُبير و عبداللّهبن عمر براى او بيعت بگيرد و در صورت بيعت نكردن، آنان را به قتل برساند. از اين ميان، امام حسين و ابنزبير بيشتر مورد توجه بودند.
وليدبن عتبه نيز شبانه از امام و عبداللّهبن زبير بيعت خواست. امام و عبداللّهبن زبير دعوت براى بيعت را به صبح روز بعد و در حضور مردم موكول كردند و امام فرمود كسى مانند من پنهانى بيعت نمىكند و وليد پذيرفت،امام كه همان شب با جمعى از اهل بيت و ياران و نزديكانش نزد وليد به دارالاماره مدينه رفته بود، بر بيعت نكردن خود با يزيد تأكيد كرد و چون وليد درشتى نمود و مروان به وليد پيشنهاد كرد امام را در صورت خودداری از بيعت، به قتل برساند، امام عمامه خود را از سر برداشت و بدينگونه مخالفت و آمادگى خود را براى قيام، به آنان نشان داد.
يك شب پس از اين ماجرا، دو روز مانده از رجب سال 60، امام با فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان خود (جز برادرش، محمدبن حنفيه، كه در مدينه ماند) از مدينه به مكه رفت.
مسلمبن عقيل به امام پيشنهاد كرد از بيراهه به مكه برود، اما امام از جاده اصلى به سوى مكه رفت.
به هنگام اقامت امام در مكه، بزرگان شيعه در كوفه، مانند سليمانبن صُرَد، مُسَيَّببن نَجَبَه، رِفاعهبن شدّاد و حبيببن مُظَهَّر (يا مطهّر، يا مُظاهر)، همگى به امام نامه نوشتند و حضرت را به كوفه دعوت كردند تا رهبرى آنان را در مبارزه با امويان برعهده گيرد. پس از آن، ديگر شيعيان و اشراف كوفه نيز نامههايى مانند آن به امام نوشتند.
امام نامهاى در پاسخ آنان نوشت و توسط هانىبن هانى (يا هانىبن ابىهانى/ هانىبن عروه) سَبيعى مرادى و سعيدبن عبداللّه خَثْعَمى (يا حنفى)، كه آخرين فرستادگان كوفيان بودند، برايشان فرستاد و براى اطمينان از تصميم شيعيان كوفه و روشن ساختن وضع آنان، پسرعموى خود، مسلمبن عقيل، را به كوفه فرستاد تا به امام اطلاع دهد. مسلم در پنجم شوال سال 60 وارد كوفه شد. و دوازده هزار تن (و به قولى هجده هزار تن) از اهالى شهر با وى، به عنوان نمايندۀ امام، بيعت كردند و سپس مسلم امام را به كوفه فراخواند. كسانى مانند محمدبن حنفيّه و عبداللّهبن عباس از سر نصيحت از امام خواستند در مكه و در پناه حرم امنالهى بماند و او را از عزيمت به كوفه، كه مردم آن درخور اعتماد نبودند، و از قيام برضد حكومت يزيد، برحذر داشتند. آنان به امام پيشنهاد كردند به جاى كوفه به يمن يا ناحيۀ ديگرى برود و از آنجا كسانى را براى تبليغ و دعوت مردم به اطراف بفرستد، يا دستكم زنان و فرزندانش را همراه خود به عراق نبرد، اما امام از آن نگران بود كه با كشته شدنش به دست يزيد، حرمت كعبه از بين برود. از اينرو، عزم امام قطعى بود. عمربن سعيدبن عاص (حاكم مکه و مدينه) نيز، به درخواست عبداللّهبن جعفربن ابىطالب، اماننامهاى براى امام فرستاد و امام را به بازگشت به مدينه دعوت كرد، اما امام بر عزم خود براى سفر به عراق مصمم بود و حركت خود را به امر الهى و رؤيايى كه در آن پيامبر او را بدينكار امر مىنمود، مستند كرد.
امام كه مىدانست حكومت ستمگر اموى، از وى چنان احساس خطر مىكند كه او را هرجا باشد، خواهد يافت و از ميان خواهد برد، پس از چهار ماه اقامت در مكه براى اينكه حرمت حرم الهى شكسته نشود با انجامدادن طواف و سعى و تقصير، مناسك حج تمتع را به عمره مفرده بدل كرد و روز سهشنبه هشتم ذيحجه (روز تَرويه) سال 60، از مكه به سوى كوفه رفت.
كمى پیش از آن، يزيد در پى درخواست طرفداران بنىاميه، نُعمانبن بَشير (والى كوفه) را كه او را فردى ضعيف مىدانستند، بركنار كرد و عبيداللّهبن زياد را، كه والى بصره بود، همزمان به حكومت كوفه منصوب و او را از تصميم امام آگاه كرد و مأمور ساخت مسلم را از كوفه بيرون راند يا بكشد. عبيداللّه كه قبلا فرستاده امام را در بصره به قتل رسانده بود، با ورود به كوفه مردم را مرعوب كرد و به جستجوى مسلم پرداخت. او هانىبن عروه را، كه مسلم نزد وى مخفى شده بود، دستگير كرد. سرانجام مسلم در هشتم يا نهم (و به قولى، سوم) ذيحجه سال 60، در كوفه قيام كرد و ابنزياد را در دارالاماره محاصره نمود. اما بهزودى بيشتر يارانش از گرد او متفرق شدند و ابنزياد بر وى دست يافت و او را به شهادت رساند. وى هانى را نيز در بازار كوفه كشت و سر آنان را نزد يزيد فرستاد.
امام در ميانه راه كوفه، در منزلى به نام قُطْقُطانه (يا قادسيه يا زُباله يا ميان زَرود و زباله)، از شهادت مسلم و هانى و اوضاع كوفه خبر يافت. اما با تكيه بر قضاى الهى، و نيت حقجويى و مبارزه با بىدينى و ظلم و فساد، راه كوفه را پيش گرفت. با اين حال، يارانش را از وضع كوفه و ناهمراهى شيعيان آگاه ساخت و آنان را در بازگشت آزاد گذاشت. جمعى از ياران امام، كه در بين راه به وى پيوسته بودند، از وى جدا شدند و فقط افرادى كه از حجاز با او همراه شده بودند، در كنار او ماندند. عبيداللّهبن زياد، صاحب شرطه خود (حُصَيْنبن تميم) را با چهار هزار سوار از كوفه به قادسيه فرستاد. حصين نواحى منتهى به قادسيه را با گماردن لشكريانى تحت مراقبت گرفت و راه نفوذ از كوفه به حجاز را بست تا كسى به لشكر امام نپيوندد. وى قيسبن مُسْهِر صَيداوى و عبداللّهبن بُقْطُر (يقطر)، برادر رضاعى امام، را كه از سوى امام به كوفه روانه شده بودند، دستگير كرد و نزد ابنزياد فرستاد و ابنزياد آنان را به قتل رساند. حصين همچنين حرّ*بن يزيد رياحى را از قادسيه با هزار سوار به سوى امام فرستاد. حرّ در جايى به نام ذى حُسُم با امام روبهرو شد و از حركت امام به كوفه و از بازگشت حضرت به حجاز جلوگيرى كرد و خواست امام را نزد عبيداللّهبن زياد به كوفه ببرد. امام از اين كار خوددارى نمود و فرمود كه در پى درخواست مردم كوفه به سوى آنان حركت كردهاست و خورجينى پر از نامههاى آنان به حرّ نشان داد و خطابههايى روشنگرانهای دربارۀ انگيزۀ قيام خود ايراد فرمود. با اين همه، حرّ سرانجام به دستور ابنزياد، امام را وادار كرد تا در صحرايى بدون آب و استحكامات فرود آيد و از استقرار او و يارانش در روستاهاى اطراف فرات، همچون نينوا، غاضريه و عَقْر، جلوگيرى كرد و امام را ناگزير ساخت در جايى به نام كربلا در نزديكى فرات پياده شود.
روز ورود امام به كربلا پنجشنبه دوم محرّم سال 61 بود. يك روز پس از ورود امام، ابنزياد، عمربن سعد را، كه به وى عهد حكومت رى و دَسْتَبى را داده بود، پيش از عزيمت به محل مأموريتش با چهار هزار سپاهى از كوفه به كربلا فرستاد و دستور داد از امام حسين و يارانش به نام يزيد بيعت بگيرد. اما امام نپذیرفت. يك يا دو روز بعد عبيداللّهبن زياد، حصينبن تميم را با چهار هزار سپاهى همراهش از قادسيه فراخواند و به سوى امام حسين روانه كرد. ابنزياد كسانى را مأمور كرد تا در كوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از يارى امام بازدارند. ابنزياد فرمان داد تا مردم كوفه در نُخَيْله اردو بزنند. همۀ جوانان شهر به آنان ملحق شدند. ابنزياد خود نيز به نخيله رفت و پيوسته لشكريانى را، از بيست تا صد تن، به يارى عمربن سعد می فرستاد. حَجّاربن اَبْجَر عِجْلى، شَبَثبن رِبعى و يزيدبن حارثبن رُوَيْم را نيز (هر يك را با هزار تن) به جنگ امام فرستاد، اما بسيارى از اين لشكريان، بهسبب اكراه از جنگ با امام، از پيشروى تا كربلا سرباز مىزدند. ابناعثم شمار لشكريانى را كه ابنزياد همراه سرداران خود به يارى عمربن سعد فرستاد و تحت فرماندهى او قرار داد، 22000سوار و پياده نوشته است. گفته شده است كه امام به عمربن سعد پيشنهاد كرد به مدينه بازگردد. عمربن سعد كه مايل بود كار به صلح بينجامد، با امام در اين باره توافق كرد، اما عبيداللّهبن زياد به تحريك شمربن ذىالجوشن پيشنهاد امام را نپذيرفت و به ابن سعد دستور داد در صورت امتناع از بيعت به نام يزيد، با آنان بجنگد. عمربن سعد راه را بر قبيلهاى از بنىاسد ــ كه ساكن روستايى نزديك كربلا بودند و قصد يارى امام را داشتندـ بست و سه روز قبل از عاشورا، به دستور ابنزياد، از دسترسى امام به آب و شريعه فرات جلوگيرى كرد؛ گرچه امام برادر دلير و وفادارش، ابوالفضل عباس، را با گروهى فرستاد و او توانست با عقب راندن دشمن، مَشكها را از آب پر كند و بازگردد.
عمربن سعد شب پنجشنبه 9 محرّم 61 و شب جمعه با يارانش به سوى امام پيش رفت. امام تا صبح مهلت خواست و آنان پذيرفتند (دينورى، همانجا). امام ياران خود را آزاد گذاشت تا با استفاده از تاريكى شب بازگردند، اما آنان وفادارانه ماندن در كنار حضرت را ترجيح دادند. امام حسين و يارانش شب عاشورا را به نماز و دعا و استغفار و تضرع گذراندند. امام، ياران و خاندان خود را بهترين توصيف كرد و در سخنانى خطاب به آنان، فداكارى و شهادت در راه آرمان حقطلبى و مبارزه با باطل را سعادت، و زندگى با ستمگران را مايۀ رنج و ستوه دانست. شمار لشكريان امام را در صبح عاشورا 32 سواره و 40 پياده نوشتهاند. امام زُهَيربن قَيْن را به فرماندهى ميمنۀ لشكر و حبيببن مُظهر را به فرماندهى ميسره قرار داد و برادر خود، عباسبن على، را پرچمدار كرد و خيمههاى زنان و فرزندان را نزديك يكديگر در پشت لشكر جاى داد و گرداگرد آن را خندقى حفر نمود و در آن آتش افروخت تا كسى نتواند به خيمهها و لشكر از پشت حمله كند. عمربن سعد نيز عمروبن حجاج زُبَيْدى را در ميمنه و شمربن ذىالجوشن ضِبابى را در ميسره قرار داد و فرماندهى سواران لشكر را به عَزرَهبن قيس اَحْمَسى و پيادگان را به شبثبن ربعى سپرد و غلام خود، دُرَيد (يا ذُوَيْد/ زيد)، را پرچمدار كرد. امام جنگ را آغاز نكرد و تأكيد داشت آغازگر جنگ نباشد و پيش از جنگ خطابهاى ايراد كرد و لشكريان عمربن سعد را نصيحت نمود و لزوم پيروى از حق و جلوگيرى از باطل را متذكر شد و حديث پيامبر اكرم را كه او و برادرش امام حسن را سروَر جوانان بهشت ناميده بود و نیز فضایل اهل بيت علیهمالسلام و قرابت خود را با پيامبر يادآور شد و با آنان اتمام حجت كرد. امام چند تن از سران كوفیان را در لشكر عمرسعد به نام خطاب كرد و دعوتنامههاى آنان را يادآور شد، اما آنان منكر نامهها شدند. امام همچنين پيشنهاد كرد از كربلا بازگردد، ولى آنان نپذيرفتند و گفتند امام بايد به فرمان يزيد تن دهد. پيش از آغاز نبرد، حر توبه كرد و به سوى امام بازگشت. عمربن سعد از يارانش خواست نزد ابنزياد گواهى دهند كه وى نخستين تير را به سوى لشكر امام پرتاب كردهاست (بلاذرى، همانجا؛ ابناعثم كوفى، ج 5، ص100ـ101). ياران امام حمله سواران دشمن را با تيراندازى دفع كردند.
پس از چند مبارزۀ يك به يك ميان ياران امام و لشكر عمربن سعد، چون ابن سعد برترى ياران امام را ديد، لشكريانش را از مبارزه منع كرد و سرداران ابن سعد حملات خود را از ميمنه و ميسره آغاز كردند و تيراندازان او لشكر امام را آماج قرار دادند. شدت جنگ در ظهر عاشورا به اوج خود رسيد و بعد از ظهر نيز ادامه يافت. مسلمبن عَوْسَجه انصارى، و به قولى حرّبن يزيد رياحى، نخستين شهيد از لشكر امام بود و آخرين يار شهيد آن حضرت، سُوَيدبن عمرو خَثْعَمى بود.
امام يكى از يارانش را، به نام ابوثُمامه، كه وقت نماز را به امام يادآور شد، دعا كرد. سپس نماز ظهر را با يارانش، به صورت نماز خوف، بهجا آورد. در واپسين لحظات حيات امام، لشكريان عمربن سعد، به دستور وى، خيمههاى لشكر امام را با شمشير و نيزه دريدند. شمربن ذىالجوشن نيز به خيمهاى كه عيال و بنۀ امام در آن بود، حمله كرد و خواست آن را به آتش بكشد. در اين هنگام، امام جملۀ معروف خود را به زبان آورد كه اگر دين نداريد، آزاده باشيد. زُهَيربن قين نيز، با گروهى از ياران امام، حملۀ دشمن به خيمهها را دفع كرد. پس از آنكه ياران امام در جنگ با دشمن به شهادت رسيدند، فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان امام يكايك با دشمن جنگيدند تا به شهادت رسيدند.
طبق پارهاى روايات، علىاكبر، فرزند برومند امام حسين، نخستين فرد از خاندان ابوطالب بود كه به شهادت رسيد. اما به روايت ديگر، نخستين كسى از خاندان امام كه به جنگ دشمن رفت و به شهادت رسيد، عبداللّهبن مسلمبن عقيل بود و آخرين آنان علىاكبر. آنگاه كه امام همۀ ياران و خويشانش را از دست داد، تنها به جنگ پرداخت تا به شهادت رسيد. دربارۀ كسى كه امام را به شهادت رساند، اختلاف هست. در پارهاى روايات نام سِنانبن اَنَس نَخَعى يا شمربن ذىالجوشن ياد شدهاست. چون شمر با گروهى از پيادگان به امام حمله كرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. اگر كسى به امام نزديك مىشد، مايل نبود قتل امام به دست او انجام گيرد تا آنکه شمر با كسانى همچون ابوالجنوب عبدالرحمانبن زياد جُعفى (يا زيدبن عبدالرحمان جعفى)، خَوْلىبن يزيد اَصْبَحى، قشعم (يا قثعم)بن عمرو جعفى، صالحبن وَهْب يزنى و سنانبن اَنَس نخعى امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحريض كرد و آنان همگى در قتل امام مشاركت كردند. بهروايتى نيز امام با حملۀ دليرانه به دشمن، قصد نزديك شدن به آب فرات را داشت كه آنان، با حملۀ خود، مانع آن حضرت شدند. در اين هنگام ابوالجنوب تيرى به پيشانى امام زد و خون از آن جارى شد. تيرها از هر طرف به سوى امام پرتاب مىشد. شمر يارانش را به حمله برانگيخت. زُرعَةبن شريك تميمى (تَيْمى) با شمشير دست چپ امام را قطع كرد. عمروبن طلحه جعفى از پشت ضربهاى سخت به شانۀ امام زد. سنانبن انس با تيرى گلوى امام را هدف قرار داد. صالحبن وهب با نيزه به خاصرۀ امام كوبيد. پس، امام از اسب به زمين افتاد. به دستور عمربن سعد، خولىبن يزيد يا سنانبن اَنَس يا شِبلبن يزيد سر امام را از بدن جدا كرد. جمعى از لشكريان عمربن سعد، به دستور وى، بر بدن امام اسب تاختند. بر بدن امام، هنگام شهادت، آثار 33 ضربه شمشير و 34 زخم نيزه بود.
لشکریان عمر سعد پس از شهادت امام، زره و شمشیر، جامه، عمامه، نعلین و بار و بنۀ آن حضرت و شتران و زیور زنان را به غارت بردند و زنان و فرزندان امام را به اسارت گرفتند.
همراه با امام، بنابر مشهور، ۷۲ تن از فرزندان و خویشان و یاران امام به شهادت رسیدند و از لشکر عمر سعد نیز ۸۸ تن کشته شدند. عدۀ کسانی را که همراه امام حسین (از خاندان و یاران آن حضرت) در کربلا به شهادت رسیدند، ۱۰۷ تن ذکر کرده است. طبری گفته است در لشکر امام هجده تن از خاندان او و شصت تن از یاران او بودند. شیخ مفید هفده تن از بنیهاشم، دولابی رازی تعداد مقتولان را، از برادران و فرزندان و اهلبیت امام، ۲۳ تن نوشته است، طبرانی به نقل از محمد بن حنفیه، شهدای از «فرزندان فاطمه» را هفده تن دانسته است، مسعودی شهدای لشکر امام را ۸۷ تن نوشته است.
شهدای خاندان امام عبارت بودند از: علی بن حسین، فرزند امام، معروف به علیاکبر؛ عبداللّه یا علی، فرزند شیرخوار امام، معروف به علیاصغر؛ عباس بن علی بن ابیطالب و برادران مادریاش، جعفر و عبداللّه و عثمان (برادران امام)؛ محمد (محمد اصغر) بن علیبن ابیطالب (برادر امام)؛ ابوبکر بن علی بن ابیطالب؛ عمر بن علی بن ابیطالب؛ ابوبکر و قاسم و عبداللّه (پسران امام حسن)؛ جعفر و عبدالرحمان و عبداللّه (پسران عقیل بن ابیطالب)؛ محمد و عبداللّه محمد بن ابیسعد (ابیسعید) بن عقیل؛ عَون و محمد و عُبیداللّه (پسران عبداللّه بن جعفر بن ابیطالب).[۲].
پانویس
منابع مقاله
- عمادی حائری، سید محمد، دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، 1388ش.
- عمادی حائری، سید محمد؛ ناجی، محمدرضا؛ دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، چاپ اول، 1388ش.
نرمافزارهای مرتبط
نرمافزار مقتل الحسين(ع) از جمله تولیدات مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی است که دربردارندۀ متن 101 عنوان کتاب در 490 جلد دربارۀ امام حسین علیهالسلام و واقعۀ عاشورا است.
این اثر فاخر مشتمل بر مهمترین منابع مقتل امام حسین علیهالسلام، ارائۀ 50 مجلس مقتلخوانی، 26 زیارتنامه، 241 قطعۀ سخنرانی از واعظان و خطیبان برجسته، 601 قطعۀ مداحی از مداحان بنام و... است.