تشريح الأبدان: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '==گزارش محتوا== ' به '==گزارش محتوا== ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'مقدمه نويس' به 'مقدمهنويس') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
| عنوانهای دیگر = | | عنوانهای دیگر = | ||
| پدیدآوران = | | پدیدآوران = | ||
[[ابن الیاس شیرازی، منصور بن محمد]] ( | [[ابن الیاس شیرازی، منصور بن محمد]] (نویسنده) | ||
[[بیگباباپور، یوسف]] (حاشيه نويس) | [[بیگباباپور، یوسف]] (حاشيه نويس) | ||
[[بیگباباپور، یوسف]] ( | [[بیگباباپور، یوسف]] (مقدمهنويس) | ||
| زبان =فارسی | | زبان =فارسی | ||
| کد کنگره =QM 21 /م8ت5 | | کد کنگره =QM 21 /م8ت5 | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
| چاپ =1 | | چاپ =1 | ||
| شابک =964-8589-99-2 | | شابک =964-8589-99-2 | ||
| تعداد جلد =1 | |||
| کتابخانۀ دیجیتال نور =12441 | |||
| کتابخوان همراه نور =12441 | |||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
| پس از = | | پس از = | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''تشريح الابدان''' تألیف [[ابن الیاس شیرازی، منصور بن محمد|منصور بن محمد بن الياس شيرازى]] به زبان فارسى است. | '''تشريح الابدان''' تألیف [[ابن الیاس شیرازی، منصور بن محمد|منصور بن محمد بن الياس شيرازى]] به زبان فارسى است. | ||
خط ۳۳: | خط ۳۶: | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
كتاب مشتمل بر يك مقدمه تحقيقى و متن اثر است. در مقدمه محقق در شرح حال مؤلف و آثار او، برخى نسخ خطى و شيوه تصحيح كتاب مطالب آمده است. متن كتاب نيز مشتمل بر پنج مقاله و يك خاتمه است. | كتاب مشتمل بر يك مقدمه تحقيقى و متن اثر است. در مقدمه محقق در شرح حال مؤلف و آثار او، برخى نسخ خطى و شيوه تصحيح كتاب مطالب آمده است. متن كتاب نيز مشتمل بر پنج مقاله و يك خاتمه است. | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
علم كالبدشناسى از قديمىترين شاخههاى علم پزشکى است كه از گذشتههاى دور به آن توجه مىشده كه نمونه اين توجه نگارش كتاب تشريح توسط حكيم يونانى [[جالینوس]] است. جنينشناسى براى پزشکان آن زمان، مسأله فوقالعاده پيچيدهاى محسوب مىشد، | علم كالبدشناسى از قديمىترين شاخههاى علم پزشکى است كه از گذشتههاى دور به آن توجه مىشده كه نمونه اين توجه نگارش كتاب تشريح توسط حكيم يونانى [[جالینوس]] است. جنينشناسى براى پزشکان آن زمان، مسأله فوقالعاده پيچيدهاى محسوب مىشد، بنابراین تعجبى ندارد اگر تمام شرحها و توصيفهاى آنان كمى پيچيده است. نویسنده در حقيقت، مدعى است كه در يك سقط روز ششم، قلب و كبد و مغز قابل تشخيص است ولى جرجانى و بيشتر نويسندگان براى تكميل جنين طبق مراحلى كه در قرآن ذكر شده، سى روز لازم دانستهاند. | ||
جنينشناسان پس از اين مرحله از آنچه اتفاق مىافتاد بىاطلاع بودند. | جنينشناسان پس از اين مرحله از آنچه اتفاق مىافتاد بىاطلاع بودند. نویسنده قلب را نخستين عضوى مىداند كه متكون مىشود اگرچه اولين عضوى كه كامل مىگردد ناف است. | ||
از مزاياى اين رساله وجود تصاويرى مربوط به هر فصل است. اين تصاوير كالبدشناسى در برخى نسخ خطى موجود از اين كتاب معمولاً از پنج يا شش عكس تشكيل شدهاند كه در تاريخ پزشکى به ويژه كالبدشناسى اهميت بسيارى دارد. اين تصاوير يك رشته طرحهايى هستند كه هر كدام يكى از دستگاههاى مهم بدن را نشان مىدهد. | از مزاياى اين رساله وجود تصاويرى مربوط به هر فصل است. اين تصاوير كالبدشناسى در برخى نسخ خطى موجود از اين كتاب معمولاً از پنج يا شش عكس تشكيل شدهاند كه در تاريخ پزشکى به ويژه كالبدشناسى اهميت بسيارى دارد. اين تصاوير يك رشته طرحهايى هستند كه هر كدام يكى از دستگاههاى مهم بدن را نشان مىدهد. | ||
خط ۵۰: | خط ۵۱: | ||
نویسنده در فصل دوم به شرح سلسله اعصاب مىپردازد. كالبدشناسان آن زمان اعصاب را چيزى شبيه به سرخرگها و سياهرگها مىشناختند و اين سه را تنها تشكيلاتى مىدانستند كه به شكل پخش و پراكنده در سراسر بدن يافت مىشود؛ از اينرو نتيجه مىگرفتند كه وظايف آنها مىبايستى يكسان باشد و چون وريدها و شريانها كه مجارى توخالى و عامل انتقال جوهر حياتى در بدن هستند، | |||
پس نتيجه مىگرفتند كه اعصاب تو خالى بوده و جوهر ذهنى را از مغز به ساير قسمتهاى بدن مىرسانند؛ مثلاً منصور مىنويسد: «عصبهايى كه پيوندگاه بينايى را در مغز به وجود مىآورند وظيفه آنها انتقال نيروى بينايى است. بقيه اعصاب خالى به نظر نمىرسند ولى حتى از درون اينها هم نيرو عبور مىكند چنانكه آب از درون گل، و روغن از لابلاى بادام مىگذرد. تشريح كلى اعصاب به خوبى بيان شده است. البته اشتباهاتى هم هست ولى اين اشتباهات را فقط كالبدشناسان نسلهاى بعد مىتوانستند تصحيح كنند.» | پس نتيجه مىگرفتند كه اعصاب تو خالى بوده و جوهر ذهنى را از مغز به ساير قسمتهاى بدن مىرسانند؛ مثلاً منصور مىنويسد: «عصبهايى كه پيوندگاه بينايى را در مغز به وجود مىآورند وظيفه آنها انتقال نيروى بينايى است. بقيه اعصاب خالى به نظر نمىرسند ولى حتى از درون اينها هم نيرو عبور مىكند چنانكه آب از درون گل، و روغن از لابلاى بادام مىگذرد. تشريح كلى اعصاب به خوبى بيان شده است. البته اشتباهاتى هم هست ولى اين اشتباهات را فقط كالبدشناسان نسلهاى بعد مىتوانستند تصحيح كنند.» | ||
فصل سوم كتاب درباره عضلات است. در اين زمان عضلات هنوز نامگذارى نشده بود لذا منصور در اينجا به شرح كلى ساختمان يك عضله معرفى اشكال مختلف آن به صورتى كه با چشم غيرمسلح ديده مىشود و ذكر تعداد عضلات اكتفا مىكند. اين قسمت اخير، يعنى تعداد عضلات همواره مورد اشكال كالبدشناسان عرب بوده است كه در تعداد شمارش مجموع عضلات، نظريات مختلفى دادهاند. | فصل سوم كتاب درباره عضلات است. در اين زمان عضلات هنوز نامگذارى نشده بود لذا منصور در اينجا به شرح كلى ساختمان يك عضله معرفى اشكال مختلف آن به صورتى كه با چشم غيرمسلح ديده مىشود و ذكر تعداد عضلات اكتفا مىكند. اين قسمت اخير، يعنى تعداد عضلات همواره مورد اشكال كالبدشناسان عرب بوده است كه در تعداد شمارش مجموع عضلات، نظريات مختلفى دادهاند. ابن سينا مجموع عضلات را 570 ذكر مىكند و اغلب نظريات هم در حوالى همين عدد است. | ||
فصل چهارم از وريدها و انشعابات آن سخن مىگويد. منصور در اين فصل به طور واضح نظريات | فصل چهارم از وريدها و انشعابات آن سخن مىگويد. منصور در اين فصل به طور واضح نظريات ابن سينا را بيان مىكند. ابن سينا وريدها را مشابه شريانها مىداند با اين تفاوت كه از جگر منشأ مىگيرند و بدون ضربان هستند و براى پخش جوهر حياتى از كبد به اندامهاى بدن آفريده شدهاند. منصور به تقليد از ابن سينا عقيده داشت كه وريد شريانى كه امروزه وريد ريوى ناميده مىشود، تعداد آن در هر سمت بدن دو وريد است در حالىكه يك وريد بيش نيست و اين تعدد به خاطر مضاعف بودن وظايف آنهاست. يعنى بايد به منظور تغذيه هم خون را به قلب و هم به ششها منتقل كند. منصور، قلب را سه بطن مىداند و بطن كوچك مركزى قلب را (كه در حقيقت وجود نداشت) نام دهليز داده است و نيز اظهار مىدارد كه رأس قلب با استخوان مخصوصى محكم مىشود. | ||
فصل پنجم اين رساله درباره شرايين و انواع آن است. وى در اين فصل به انواع سرخرگها و انشعابات آن با ذكر وظايف هر يك پرداخته است. منصور چون اغلب اطباى پيشين عقيده داشت كه اگر چه سرخ رگها حاوى مقدارى خون هستند ولى وظيفه مهم و اصلى آنها انتقال هوا و جوهر حياتى است. ضربان شريانها را وابسته به ضربان قلب مىدانستند و عقيده داشتند كه قلب جدا شده مىتواند مدتى با نظم مخصوص خود بتپد. | فصل پنجم اين رساله درباره شرايين و انواع آن است. وى در اين فصل به انواع سرخرگها و انشعابات آن با ذكر وظايف هر يك پرداخته است. منصور چون اغلب اطباى پيشين عقيده داشت كه اگر چه سرخ رگها حاوى مقدارى خون هستند ولى وظيفه مهم و اصلى آنها انتقال هوا و جوهر حياتى است. ضربان شريانها را وابسته به ضربان قلب مىدانستند و عقيده داشتند كه قلب جدا شده مىتواند مدتى با نظم مخصوص خود بتپد. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۶: | ||
==وضعيت كتاب== | ==وضعيت كتاب== | ||
كتاب با مقدمه تصحيح و تعليق يوسفبيگ باباپور انجام شده است. | كتاب با مقدمه تصحيح و تعليق يوسفبيگ باباپور انجام شده است. | ||
خط ۷۶: | خط ۷۵: | ||
مقدمه و متن كتاب | مقدمه و متن كتاب | ||
==وابستهها== | |||
{{وابستهها}} | |||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:کالبد شناسی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۹
تشریح الأبدان | |
---|---|
پدیدآوران | ابن الیاس شیرازی، منصور بن محمد (نویسنده)
بیگباباپور، یوسف (حاشيه نويس) بیگباباپور، یوسف (مقدمهنويس) |
ناشر | مجمع ذخائر اسلامی |
مکان نشر | قم - ایران |
چاپ | 1 |
شابک | 964-8589-99-2 |
موضوع | کالبد شناسی انسان - متون قدیمی تا قرن 14 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | QM 21 /م8ت5 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
تشريح الابدان تألیف منصور بن محمد بن الياس شيرازى به زبان فارسى است.
اين كتاب در اصل بدون نام است و نسلهاى بعدى آن را «تشريح بالتصوير» يعنى كالبدشناسى مصور، «تشريح البدن»، «رساله در تشريح بدن انسان» آن ناميدند. (تاريخ پزشکى ايران، ص374) اين رساله در سال 798ق به اتمام رسيد و به امير زاده پير محمد بهادر خان تقديم شده است.
مؤلف انگيزهاش را از نگارش اين اثر معرفت انسان دانسته است. (تشريح الابدان، ص43)
ساختار
كتاب مشتمل بر يك مقدمه تحقيقى و متن اثر است. در مقدمه محقق در شرح حال مؤلف و آثار او، برخى نسخ خطى و شيوه تصحيح كتاب مطالب آمده است. متن كتاب نيز مشتمل بر پنج مقاله و يك خاتمه است.
گزارش محتوا
علم كالبدشناسى از قديمىترين شاخههاى علم پزشکى است كه از گذشتههاى دور به آن توجه مىشده كه نمونه اين توجه نگارش كتاب تشريح توسط حكيم يونانى جالینوس است. جنينشناسى براى پزشکان آن زمان، مسأله فوقالعاده پيچيدهاى محسوب مىشد، بنابراین تعجبى ندارد اگر تمام شرحها و توصيفهاى آنان كمى پيچيده است. نویسنده در حقيقت، مدعى است كه در يك سقط روز ششم، قلب و كبد و مغز قابل تشخيص است ولى جرجانى و بيشتر نويسندگان براى تكميل جنين طبق مراحلى كه در قرآن ذكر شده، سى روز لازم دانستهاند.
جنينشناسان پس از اين مرحله از آنچه اتفاق مىافتاد بىاطلاع بودند. نویسنده قلب را نخستين عضوى مىداند كه متكون مىشود اگرچه اولين عضوى كه كامل مىگردد ناف است.
از مزاياى اين رساله وجود تصاويرى مربوط به هر فصل است. اين تصاوير كالبدشناسى در برخى نسخ خطى موجود از اين كتاب معمولاً از پنج يا شش عكس تشكيل شدهاند كه در تاريخ پزشکى به ويژه كالبدشناسى اهميت بسيارى دارد. اين تصاوير يك رشته طرحهايى هستند كه هر كدام يكى از دستگاههاى مهم بدن را نشان مىدهد.
مقدمه نسبتاً مفصل كتاب، شامل يك بحث دينى درباره حكمت خلقت نوع انسان از طرف خداوند و استدلال بر اينكه است كه چه قسمت از اندامهاى بدن اول بار در رحم تشكيل مىشود.
در فصل اول كتاب استخوانها تقريباً بهطور مفصل مورد گفتگو قرار مىگيرند و تعداد آنها صرفنظر از استخوانهاى كنجدى و لامى، 248 عدد معرفى مىشود. اين عددى بوده كه كالبدشناسان اسلامى عموماً پذيرفته بودهاند.
نویسنده در فصل دوم به شرح سلسله اعصاب مىپردازد. كالبدشناسان آن زمان اعصاب را چيزى شبيه به سرخرگها و سياهرگها مىشناختند و اين سه را تنها تشكيلاتى مىدانستند كه به شكل پخش و پراكنده در سراسر بدن يافت مىشود؛ از اينرو نتيجه مىگرفتند كه وظايف آنها مىبايستى يكسان باشد و چون وريدها و شريانها كه مجارى توخالى و عامل انتقال جوهر حياتى در بدن هستند،
پس نتيجه مىگرفتند كه اعصاب تو خالى بوده و جوهر ذهنى را از مغز به ساير قسمتهاى بدن مىرسانند؛ مثلاً منصور مىنويسد: «عصبهايى كه پيوندگاه بينايى را در مغز به وجود مىآورند وظيفه آنها انتقال نيروى بينايى است. بقيه اعصاب خالى به نظر نمىرسند ولى حتى از درون اينها هم نيرو عبور مىكند چنانكه آب از درون گل، و روغن از لابلاى بادام مىگذرد. تشريح كلى اعصاب به خوبى بيان شده است. البته اشتباهاتى هم هست ولى اين اشتباهات را فقط كالبدشناسان نسلهاى بعد مىتوانستند تصحيح كنند.»
فصل سوم كتاب درباره عضلات است. در اين زمان عضلات هنوز نامگذارى نشده بود لذا منصور در اينجا به شرح كلى ساختمان يك عضله معرفى اشكال مختلف آن به صورتى كه با چشم غيرمسلح ديده مىشود و ذكر تعداد عضلات اكتفا مىكند. اين قسمت اخير، يعنى تعداد عضلات همواره مورد اشكال كالبدشناسان عرب بوده است كه در تعداد شمارش مجموع عضلات، نظريات مختلفى دادهاند. ابن سينا مجموع عضلات را 570 ذكر مىكند و اغلب نظريات هم در حوالى همين عدد است.
فصل چهارم از وريدها و انشعابات آن سخن مىگويد. منصور در اين فصل به طور واضح نظريات ابن سينا را بيان مىكند. ابن سينا وريدها را مشابه شريانها مىداند با اين تفاوت كه از جگر منشأ مىگيرند و بدون ضربان هستند و براى پخش جوهر حياتى از كبد به اندامهاى بدن آفريده شدهاند. منصور به تقليد از ابن سينا عقيده داشت كه وريد شريانى كه امروزه وريد ريوى ناميده مىشود، تعداد آن در هر سمت بدن دو وريد است در حالىكه يك وريد بيش نيست و اين تعدد به خاطر مضاعف بودن وظايف آنهاست. يعنى بايد به منظور تغذيه هم خون را به قلب و هم به ششها منتقل كند. منصور، قلب را سه بطن مىداند و بطن كوچك مركزى قلب را (كه در حقيقت وجود نداشت) نام دهليز داده است و نيز اظهار مىدارد كه رأس قلب با استخوان مخصوصى محكم مىشود.
فصل پنجم اين رساله درباره شرايين و انواع آن است. وى در اين فصل به انواع سرخرگها و انشعابات آن با ذكر وظايف هر يك پرداخته است. منصور چون اغلب اطباى پيشين عقيده داشت كه اگر چه سرخ رگها حاوى مقدارى خون هستند ولى وظيفه مهم و اصلى آنها انتقال هوا و جوهر حياتى است. ضربان شريانها را وابسته به ضربان قلب مىدانستند و عقيده داشتند كه قلب جدا شده مىتواند مدتى با نظم مخصوص خود بتپد.
مدتها پيش از آن جرجانى بيان كرده بود كه اگر قلب يك حيوان را بلافاصله پس از مرگ آن خارج كنند، در خارخ از بدن مدتى به انقباض و انبساط خود ادامه مىدهد و از اين حقيقت به خوبى چنين نتيجه گرفته بود كه عامل حياتى جداگانهاى در درون قلب موجود است و همان وضع در مورد شرايين هم صادق دانسته بود.
فصل آخر به چيزى كه منصور آن را اعضاى مركب مىنامد اختصاص دارد. بهطور خلاصه منصور در اين فصل از قسمتهايى گفتگو مىكند كه ما آنها را در برابر دستگاهها عضو مىناميم. هر چند كه در برخى موارد نمىتوان اين چنين تمايزى را صادق دانست از جمله اينكه منصور قسمتهاى مختلف تشكيلدهنده دستگاههاى كليدى و تناسلى را در رديف اعضاى مركب منظور كرده است.
وضعيت كتاب
كتاب با مقدمه تصحيح و تعليق يوسفبيگ باباپور انجام شده است.
در پايان كتاب فهارس آيات، احاديث، اشعار، اشخاص اندامها، بيمارىها و كتابها و كتابنامه آمده است.
پاورقىهاى كتاب گاه به بررسى اختلاف نسخ و گاه به توضيح عبارتى از متن اختصاص دارد.
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب