مناقب العارفين: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'ی‎پ' به 'ی‌پ')
جز (جایگزینی متن - '،ب' به '، ب')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۴۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات کتاب
{{جعبه اطلاعات کتاب
| تصویر = NUR10282J1.jpg
| تصویر = NUR10282J1.jpg
| عنوان =  
| عنوان = مناقب العارفين
| عنوان‌های دیگر =  
| عنوان‌های دیگر =  
| پدیدآوران =  
| پدیدآوران = [[افلاکی، احمد بن اخی ناطور]] (نويسنده)
[[             ]] (       )


| زبان =  
[[يازيجي‏، تحسين]] (مصحح)
| کد کنگره = ‏‎
 
| زبان = فارسی
| کد کنگره = الف7م9 292/94 BP ‏‎
| موضوع =  
| موضوع =  
 
| ناشر =دنياى كتاب
| ناشر =
| مکان نشر = ايران - تهران 
 
| سال نشر = 1375ش
| مکان نشر =  
| سال نشر =  
 
| کد اتوماسیون = AUTOMATIONCODE10282AUTOMATIONCODE
| کد اتوماسیون = AUTOMATIONCODE10282AUTOMATIONCODE
| چاپ =  
| چاپ = 3
| شابک =  
| شابک =  
| تعداد جلد =  
| تعداد جلد = 2
| کتابخانۀ دیجیتال نور =  
| کتابخانۀ دیجیتال نور =10282
| کتابخوان همراه نور =10282
| کد پدیدآور =  
| کد پدیدآور =  
| پس از =  
| پس از =  
خط ۲۵: خط ۲۴:
}}  
}}  


'''مناقب العارفين'''، تألیف شمس‎الدین احمد افلاکی عارفی، با تصحیحات و حواشی و تعلیقات تحسین یازیجی، کتابی است در شرح حال خاندان مولوی‎ و مشایخ‎ طریقت مولویه.
'''مناقب العارفين'''، تألیف [[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|شمس‌الدین احمد افلاکی عارفی]]، با تصحیحات و حواشی و تعلیقات [[یازیجی، تحسین|تحسین یازیجی]]، کتابی است در شرح حال خاندان [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی‎]] و مشایخ‎ طریقت مولویه.


===انگیزه تألیف===
===انگیزه تألیف===
شمس‎ افلاکی به دستور نوه مولانا،‎ جلال‎الدین عارف که به اولو عارف چلبی نیز در این‎ کتاب نام‎بردار است، این‎ اثر‎ را در نیمه اول قرن‎ هشتم‎ نگاشته‎ است<ref>ر.ک: دماوندی، مجتبی، ص131</ref>.
[[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|شمس‎ افلاکی]] به دستور نوه [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا]]،‎ جلال‌الدین عارف که به اولو عارف چلبی نیز در این‎ کتاب نام‎بردار است، این‎ اثر‎ را در نیمه اول قرن‎ هشتم‎ نگاشته‎ است<ref>ر.ک: دماوندی، مجتبی، ص131</ref>.


===تاریخ نگارش===
===تاریخ نگارش===
این کتاب شصت سال‎پس از فوت‎ مولوی پایان یافته است‎. افلاکی‎ در سال 718ق/1318م، نگارش‎ کتاب‎ خویش را‎ آغاز‎ و در‎ سال 754ق/1353م، به فرجام آورده است. به این ترتیب نگارش‎ کتاب، 35 سال طول‎ کشیده‎ است<ref>ر.ک: همان</ref>.
این کتاب شصت سال‌پس از فوت‎ [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] پایان یافته است‎. [[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|افلاکی]]‎ در سال 718ق/1318م، نگارش‎ کتاب‎ خویش را‎ آغاز‎ و در‎ سال 754ق/1353م، به فرجام آورده است. به این ترتیب نگارش‎ کتاب، 35 سال طول‎ کشیده‎ است<ref>ر.ک: همان</ref>.


===اهمیت کتاب===
===اهمیت کتاب===
اثر حاضر، یکی از متون‎ معتبر‎ نثر فارسی است که از منابع اصلی پژوهشگران درباره شخصیت جلال‎الدین مولوی و خاندان و یارانش می‎باشد<ref>ر.ک: همان، ص129</ref>.
اثر حاضر، یکی از متون‎ معتبر‎ نثر فارسی است که از منابع اصلی پژوهشگران درباره شخصیت [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدین مولوی]] و خاندان و یارانش می‌باشد<ref>ر.ک: همان، ص129</ref>.


==ساختار==
==ساختار==
کتاب با مقدمه مؤلف آغاز و مطالب در ده فصل، در دو جلد، سامان یافته است.
کتاب با مقدمه مؤلف آغاز و مطالب در ده فصل، در دو جلد، سامان یافته است.


این کتاب با شیوه‌ای مریدانه و مخلصانه نگاشته شده و اشتباهات‎ و تضادهای بسیار دارد. از گذشتگان با بیاناتی غیر واقع، اسطوره می‎سازد و از معاصران با شیفتگی بسیار شخصیت‎های فراواقعی جلوه می‎دهد<ref>ر.ک: همان</ref>.
این کتاب با شیوه‌ای مریدانه و مخلصانه نگاشته شده و اشتباهات‎ و تضادهای بسیار دارد. از گذشتگان با بیاناتی غیر واقع، اسطوره می‌سازد و از معاصران با شیفتگی بسیار شخصیت‎های فرا واقعی جلوه می‌دهد<ref>ر.ک: همان</ref>.


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
در مقدمه، به موضوع فصول کتاب، اشاره گردیده است<ref>ر.ک: مقدمه، ج1، ص2-‎6</ref>.
در مقدمه، به موضوع فصول کتاب، اشاره گردیده است<ref>ر.ک: مقدمه، ج1، ص2-‎6</ref>.


کتاب ده فصل دارد که از‎ مناقب‎ بهاء الولد آغاز می‌گردد و در پی، مناقب محقق ترمذی، مولانا جلال‎الدین، شمس تبریزی، صلاح‎الدین زرکوب، حسام‎الدین چلبی، بهاءالدین ولد‎، امیر‎ عارف، امیر عابد می‎آید و دهمین‎ فصل‎ ویژه اولاد و اخلاف ایشان است<ref>ر.ک: دماوندی، مجتبی، ص131</ref>.
کتاب ده فصل دارد که از‎ مناقب‎ بهاء الولد آغاز می‌گردد و در پی، مناقب [[محقق ترمذی، سید برهان‌الدین حسین|محقق ترمذی]]، [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا جلال‌الدین]]، [[شمس تبریزی، محمد بن علی|شمس تبریزی]]، صلاح‌الدین زرکوب، حسام‌الدین چلبی، [[بهاءالدین ولد، محمد بن حسین|بهاءالدین ولد‎]]، امیر‎ عارف، امیر عابد می‌آید و دهمین‎ فصل‎ ویژه اولاد و اخلاف ایشان است<ref>ر.ک: دماوندی، مجتبی، ص131</ref>.


چهار تن از این افراد، محقق ترمذی، شمس تبریزی، صلاح‎الدین زرکوب و حسام‎الدین‎ چلبی از خاندان مولوی نیستند‎، ولی‎ بیشتر کتاب ویژه خاندان‎ مولوی‎ است<ref>ر.ک: همان</ref>.
چهار تن از این افراد، [[محقق ترمذی، سید برهان‌الدین حسین|محقق ترمذی]]، [[شمس تبریزی، محمد بن علی|شمس تبریزی]]، صلاح‌الدین زرکوب و حسام‌الدین‎ چلبی از خاندان [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] نیستند‎، ولی‎ بیشتر کتاب ویژه خاندان‎ [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]]‎ است<ref>ر.ک: همان</ref>.


بی‌گمان «مناقب ‎العارفين»، یکی از متون زیبا و ساده عرفانی است و با‎ فرصتی‎ طولانی که‎‎ نگارنده کتاب در اختیار داشته است، در نگارش اثر بسیار دقت دارد. نقل داستان‎ها و کرامات‎ جذابیت متن‎ را بیشتر می‎نماید و بااینکه نثر آن ساده است، آوردن اشعار فراوان‎ بر زیبایی‎ آن‎‎ افزوده است. روایت خواب‎ها و به اسطوره نزدیک شدن شخصیت‎ها نیز برتری دیگر کتاب‎ است<ref>ر.ک: همان، ص132</ref>.
بی‌گمان «مناقب ‎العارفين»، یکی از متون زیبا و ساده عرفانی است و با‎ فرصتی‎ طولانی که‎‎ نگارنده کتاب در اختیار داشته است، در نگارش اثر بسیار دقت دارد. نقل داستان‎ها و کرامات‎ جذابیت متن‎ را بیشتر می‌نماید و بااینکه نثر آن ساده است، آوردن اشعار فراوان‎ بر زیبایی‎ آن‎‎ افزوده است. روایت خواب‎ها و به اسطوره نزدیک شدن شخصیت‎ها نیز برتری دیگر کتاب‎ است<ref>ر.ک: همان، ص132</ref>.


کتاب از بن‎مایه‌های ‎‎افسانه‌ای‎ و اساطیری خالی نیست و این خود به لطف کتاب افزوده‎ و آن را از‎ اثری‎ تاریخی‎ به اثری ادبی ارتقا داده است<ref>ر.ک: همان</ref>.
کتاب از بن‌مایه‌های ‎‎افسانه‌ای‎ و اساطیری خالی نیست و این خود به لطف کتاب افزوده‎ و آن را از‎ اثری‎ تاریخی‎ به اثری ادبی ارتقا داده است<ref>ر.ک: همان</ref>.


آیات و احادیث و ابیات بیساری در متن‎ دیده می‎شود. تعابیر و کلمات و اصطلاحات خاص‎ صوفیه در این اثر بسیار است و کلمات‎ و ترکیبات مغولی نیز در‎ کتاب‎ دیده می‎شود. بیان‎ افلاکی در همه مناقب در عین استادی و در همه حال که نشان‎دهنده اطلاع وافر او از عربیت‎ است، ساده و دور از پیرایه‌های لفظی است<ref>ر.ک: همان</ref>.
آیات و احادیث و ابیات بیساری در متن‎ دیده می‌شود. تعابیر و کلمات و اصطلاحات خاص‎ صوفیه در این اثر بسیار است و کلمات‎ و ترکیبات مغولی نیز در‎ کتاب‎ دیده می‌شود. بیان‎ [[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|افلاکی]] در همه مناقب در عین استادی و در همه حال که نشان‌دهنده اطلاع وافر او از عربیت‎ است، ساده و دور از پیرایه‌های لفظی است<ref>ر.ک: همان</ref>.


اطلاعات تاریخی‎ این کتاب بسیار است و درباره مناسبت سرایش برخی از غزل‎های‎ مولانا توصیحاتی دارد، که البته باید با تردید به آن نگریست؛ به‎عنوان نمونه، روایت او درباره‎ غزلی که مولانا هنگام‎ مرگ‎ می‎سراید، با روایت فریدون سپهسالار تفاوتی دارد<ref>ر.ک: همان</ref>.
اطلاعات تاریخی‎ این کتاب بسیار است و درباره مناسبت سرایش برخی از غزل‎های‎ [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا]] توصیحاتی دارد، که البته باید با تردید به آن نگریست؛ به‌‎عنوان نمونه، روایت او درباره‎ غزلی که [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا]] هنگام‎ مرگ‎ می‌سراید، با روایت [[فریدون سپهسالار]] تفاوتی دارد<ref>ر.ک: همان</ref>.


نخستین بخش از کتاب به زندگانی پدر مولانا جلال‎الدین می‌پردازد. چون اصل برزندگانی مولوی است بایست پدری شگفت و شگرف داشته باشد و افسانه‌های افلاکی این مهم را برعهده دارد. داستان‎ها وخواب‎ها و کراماتی که او را همتای عارفان بسیار بزرگ جلوه‎ می‎دهد‎ و از پدر او، یعنی نیای مولوی‎ سخنانی به میان می‎آید. حال ‎بایست دید چقدر این داستان‎های زیبا درست و دقیقند. به قسمتی از‎ کتاب‎ که زندگانی بهاءولد در آن آمده است، دکتر عبدالحسین زرین‎کوب و عبدالباقی گولپیناری نیز،با دید انتقادی‎ نگریسته‌اند‎<ref>ر.ک: همان، ص132-‎133</ref>.
نخستین بخش از کتاب به زندگانی پدر [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا جلال‌الدین]] می‌پردازد. چون اصل برزندگانی مولوی است بایست پدری شگفت و شگرف داشته باشد و افسانه‌های [[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|افلاکی]] این مهم را برعهده دارد. داستان‎ها وخواب‎ها و کراماتی که او را همتای عارفان بسیار بزرگ جلوه‎ می‌دهد‎ و از پدر او، یعنی نیای مولوی‎ سخنانی به میان می‌آید. حال ‎بایست دید چقدر این داستان‎های زیبا درست و دقیقند. به قسمتی از‎ کتاب‎ که زندگانی بهاءولد در آن آمده است، دکتر [[زرین‌کوب، عبدالحسین|عبدالحسین زرین‌کوب]] و [[عبدالباقی گولپیناری]] نیز، با دید انتقادی‎ نگریسته‌اند‎<ref>ر.ک: همان، ص132-‎133</ref>.


نخستین‎ نکته‌ای که درخور توجه است، آن است که این‎ خانواده پیش از آنکه به عارف‎ و صوفی ملقب باشند، به واعظ و خطیب شناخته می‎شوند و در مهاجرت و سفرها نیز‎ ساکن‎‎ مدرسه‌ها‎ می‎شده‌اند و دیگر مطلب سلوک بهاءالولد است؛ نام پیر و شیخ طریقتی‎ که‎ او مراتب سیر و سلوک را نزدش گذرانده باشد در مناقب نیامده است و انتساب آنان به شیخ‎‎ نجم‎‎الدین‎ کبری اگر نادرست نباشد با تردید بسیار همراه است. دیگر نگاشته‌های مناقب‎‎ درباره‎ پدر‎ و نیای مولوی به‌اختصار بررسی می‎شود:
نخستین‎ نکته‌ای که درخور توجه است، آن است که این‎ خانواده پیش از آنکه به عارف‎ و صوفی ملقب باشند، به واعظ و خطیب شناخته می‌شوند و در مهاجرت و سفرها نیز‎ ساکن‎‎ مدرسه‌ها‎ می‌شده‌اند و دیگر مطلب سلوک بهاءالولد است؛ نام پیر و شیخ طریقتی‎ که‎ او مراتب سیر و سلوک را نزدش گذرانده باشد در مناقب نیامده است و انتساب آنان به شیخ‎‎ نجم‌الدین‎ کبری اگر نادرست نباشد با تردید بسیار همراه است. دیگر نگاشته‌های مناقب‎‎ درباره‎ پدر‎ و نیای مولوی به‌اختصار بررسی می‌شود:
# حسین خطیبی پدر بهاءولد و پدر بزرگ مولوی است؛‎ چند‎ نکته‎ در مناقب درباره او آمده‎ است که نادرست و باورناپذیر می‎نماید.
# [[حسین خطیبی]] پدر بهاءولد و پدر بزرگ [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] است؛‎ چند‎ نکته‎ در مناقب درباره او آمده‎ است که نادرست و باورناپذیر می‌نماید.
# ازدواج حسین‎ خطیبی‎ با دختر نازنین و موزون و ملیح و بی‎نظیر در کمال و جلال‎ علاءالدین محمد خوارزمشاه‎ بر مبنای‎ یک‎ خواب که پادشاه، وزیر و دختر و خطیبی با هم‎ خواب پیامبر(ص) را می‎بینند که دستور این‎ تزویج‎ می‎دهد، در سن سی سالگی که نیای مولوی را به خوارزمشاهیان می‌پیوندد، افسانه‌ای‎ بیش‎ نیست‎. این پیوند، بنیادی‎ تاریخی نیز ندارد<ref>ر.ک: همان، ص133</ref>.
# ازدواج [[حسین‎ خطیبی]]‎ با دختر نازنین و موزون و ملیح و بی‌نظیر در کمال و جلال‎ علاءالدین محمد خوارزمشاه‎ بر مبنای‎ یک‎ خواب که پادشاه، وزیر و دختر و خطیبی با هم‎ خواب پیامبر(ص) را می‌بینند که دستور این‎ تزویج‎ می‌دهد، در سن سی سالگی که نیای [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] را به خوارزمشاهیان می‌پیوندد، افسانه‌ای‎ بیش‎ نیست‎. این پیوند، بنیادی‎ تاریخی نیز ندارد<ref>ر.ک: همان، ص133</ref>.


نثر افلاکی نیز در مقوله ‎نثر صوفیانه جای دارد و آنچه این‎گونه‎ نثر‎ را‎ زیبا و دلپذیر می‎سازد جولان عنصر خیال و داستان‎وارگی و جنبه‌های ادبی و هنری آن است؛ به‎ویژه‎ در جای‎هایی که با ماورای طبیعت و خرق عادت و رؤیا و خواب پیوند می‎یابد. سخن‎ در‎ آن‎ است‎ که این‎گونه متون بدون نگرشی انتقادی نمی‎توانند مستند باشند و بسیاری با نادیده گرفتن‎ این‎ موضوع،‎ اشتباهاتی در نگاشته‌هایشان راه یافته است<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>.
نثر [[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|افلاکی]] نیز در مقوله ‎نثر صوفیانه جای دارد و آنچه این‎گونه‎ نثر‎ را‎ زیبا و دلپذیر می‌سازد جولان عنصر خیال و داستان‌وارگی و جنبه‌های ادبی و هنری آن است؛ به‌ویژه‎ در جای‌هایی که با ماورای طبیعت و خرق عادت و رؤیا و خواب پیوند می‌یابد. سخن‎ در‎ آن‎ است‎ که این‎گونه متون بدون نگرشی انتقادی نمی‌توانند مستند باشند و بسیاری با نادیده گرفتن‎ این‎ موضوع،‎ اشتباهاتی در نگاشته‌هایشان راه یافته است<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>.


فصل هشتم کتاب، ویژه‎ شرح حال نوه مولوی (امیر عارف) است؛ او که در این فصل عارفی‎ بزرگ و شگفت‎آور تصویر می‎شود‎، در‎ متون‎ عرفانی بعدی و تذکره و تراجم‎ها جایی ندارد و اثری به نظم یا نثر از‎ خود‎ به‎جای نگذاشته است. کسانی هم که به زندگانی مولانا و بررسی‎ احوال او پرداخته‌اند از نوه‎ او‎ سخنی به میان نیاورده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>.
فصل هشتم کتاب، ویژه‎ شرح حال نوه [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] (امیر عارف) است؛ او که در این فصل عارفی‎ بزرگ و شگفت‌آور تصویر می‌شود‎، در‎ متون‎ عرفانی بعدی و تذکره و تراجم‎ها جایی ندارد و اثری به نظم یا نثر از‎ خود‎ به‌جای نگذاشته است. کسانی هم که به زندگانی [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا]] و بررسی‎ احوال او پرداخته‌اند از نوه‎ او‎ سخنی به میان نیاورده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>.


او‎ مشوق‎ و حامی اصلی افلاکی، مرید خویش، بر نگاشتن و به انجام رسانیدن کتاب مناقب‎ بوده و تا‎ هنگام‎ مرگ او را بر اتمام کتاب‎ ترغیب‎ می‌کرده‎ است. شرح حال امیر عارف، آکنده است از کرامات و خوارق عادات‎ از‎ تولد‎ و کودکی تا بر کرسی و مسند ارشاد نشستن؛ کرامات‎ بسیاری‎ که‎ فقط‎ از‎ دید‎ افلاکی می‎تواند کرامت باشد. مقایسه احوال‎ و ارتباط و برخورد با دیگران و اندیشه‌های امیر عارف با پدربزرگش، می‎تواند روشنگر و بیانگر این‎ باشد که آیا می‎توان او را عارف‎ و صوفی یا «قطب الأبدال و الأوتاد» دانست یا فقط انتساب او به‎ مولوی، توجیه‎گر تمام ناشایست‎هایی است که از او در مقام یک عارف و صوفی سر زده است<ref>ر.ک: همان، ص136-‎137</ref>.
او‎ مشوق‎ و حامی اصلی [[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|افلاکی]]، مرید خویش، بر نگاشتن و به انجام رسانیدن کتاب مناقب‎ بوده و تا‎ هنگام‎ مرگ او را بر اتمام کتاب‎ ترغیب‎ می‌کرده‎ است. شرح حال امیر عارف، آکنده است از کرامات و خوارق عادات‎ از‎ تولد‎ و کودکی تا بر کرسی و مسند ارشاد نشستن؛ کرامات‎ بسیاری‎ که‎ فقط‎ از‎ دید‎ [[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|افلاکی]] می‌تواند کرامت باشد. مقایسه احوال‎ و ارتباط و برخورد با دیگران و اندیشه‌های امیر عارف با پدربزرگش، می‌تواند روشنگر و بیانگر این‎ باشد که آیا می‌توان او را عارف‎ و صوفی یا «قطب الأبدال و الأوتاد» دانست یا فقط انتساب او به‎ [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]]، توجیه‌گر تمام ناشایست‎هایی است که از او در مقام یک عارف و صوفی سر زده است<ref>ر.ک: همان، ص136-‎137</ref>.


وی که با‎ مشایخ‎ تصوف به نزاع برمی‎خیزد و گاه آنان را کتک می‎زند، شراب‎ می‎نوشد و با زنان سروسری دارد و ادب ظاهری و فروتنی را نیز ترک می‌کند و با خود سگ‎ نگاه می‎دارد و هیچ اشارتی‎ به‎ کیفیت سلوک او و دانش اندوختن او نیست، چگونه می‎تواند خلاصه هفت ولی باشد؟ این نوه که به قول افلاکی منظور نظر مولوی است و به‎ مثنوی‎ هماره می‎نازد معلوم‎ نیست که‎ حتی‎ تحصیل و دانشی داشته است یا نه؟ او فرزند سلطان‎ولد پسر مولانا و حاصل‎ ازدواج او با فاطمه خاتون دختر صلاح‎الدین زرکوب قونوی است<ref>ر.ک: همان، ص137</ref>.
وی که با‎ مشایخ‎ تصوف به نزاع برمی‌خیزد و گاه آنان را کتک می‌زند، شراب‎ می‌نوشد و با زنان سروسری دارد و ادب ظاهری و فروتنی را نیز ترک می‌کند و با خود سگ‎ نگاه می‌دارد و هیچ اشارتی‎ به‎ کیفیت سلوک او و دانش اندوختن او نیست، چگونه می‌تواند خلاصه هفت ولی باشد؟ این نوه که به قول [[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|افلاکی]] منظور نظر مولوی است و به‎ مثنوی‎ هماره می‌نازد معلوم‎ نیست که‎ حتی‎ تحصیل و دانشی داشته است یا نه؟ او فرزند سلطان‌ولد پسر مولانا و حاصل‎ ازدواج او با فاطمه خاتون دختر [[صلاح‌الدین زرکوب|صلاح‌الدین زرکوب قونوی]] است<ref>ر.ک: همان، ص137</ref>.


افلاکی داستانی‎ درباره‎ تولد وی می‎آورد که‎ فرزندان‎ این زوج نمی‎مانده‌اند و حتی‎ همسر سلطان‎ولد چون فرزندانش می‎مرده‌اند، آنان را سقط می‌کرده است و تولد و ماندن این‎ فرزند را بسیار عجیب و غیر عادی می‎داند و در جایی‎ دیگر‎ این گفته را فراموش می‌کند و می‌گوید: این زوج سه فرزند آورده‌اند؛ یکی‎ امیر عارف و دو دختر به نام‎های مطهره خاتون و شرف خاتون که مولانا یکی را عارفه و دیگری را عابده‎ لقب‎ نهاده است و دو همسر دیگر سلطان‎ولد نصرت خاتون و سنبله خاتون سه پسر برای او به دنیا‎ آورده‌اند. پیشگویی‎های بسیار شگفتی‎ برای او آورده شده است‎ که‎ همه‎ از زبان مولوی است<ref>ر.ک: همان</ref>.
[[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|افلاکی]] داستانی‎ درباره‎ تولد وی می‌آورد که‎ فرزندان‎ این زوج نمی‌مانده‌اند و حتی‎ همسر سلطان‌ولد چون فرزندانش می‌مرده‌اند، آنان را سقط می‌کرده است و تولد و ماندن این‎ فرزند را بسیار عجیب و غیر عادی می‌داند و در جایی‎ دیگر‎ این گفته را فراموش می‌کند و می‌گوید: این زوج سه فرزند آورده‌اند؛ یکی‎ امیر عارف و دو دختر به نام‎های مطهره خاتون و شرف خاتون که [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا]] یکی را عارفه و دیگری را عابده‎ لقب‎ نهاده است و دو همسر دیگر سلطان‌ولد نصرت خاتون و سنبله خاتون سه پسر برای او به دنیا‎ آورده‌اند. پیشگویی‌های بسیار شگفتی‎ برای او آورده شده است‎ که‎ همه‎ از زبان مولوی است<ref>ر.ک: همان</ref>.


اما ظاهرا دلیل بزرگی و تصوف او نظر مولوی و عنایت اوست. او ‎‎لزومی‎ به تحصیل و سلوک نداشته و نیازی به آموختن و دانستن در خود نمی‎دیده است. گاه‎ ریسمان‎ گردن‎ او را مولانا بر کتف می‌گرفته و می‌گفته که: «گاوک عارف توان شد»<ref>ر.ک: همان</ref>.
اما ظاهرا دلیل بزرگی و تصوف او نظر مولوی و عنایت اوست. او ‎‎لزومی‎ به تحصیل و سلوک نداشته و نیازی به آموختن و دانستن در خود نمی‌دیده است. گاه‎ ریسمان‎ گردن‎ او را مولانا بر کتف می‌گرفته و می‌گفته که: «گاوک عارف توان شد»<ref>ر.ک: همان</ref>.


در پایان می‎توان چنین گفت که «مناقب‎ العارفين» یکی از متون زیبای صوفیانه است و دل‎انگیزی‎ها و لطافت بسیار دارد و داستان‎های‎ شگفت و خواندنی پرجاذبه در آن فراوان است، ولی مستند نیست و از نظر محتوایی‎ کسانی که در تاریخ خاندان مولوی بدان رجوع می‌کنند، بایستی با احتیاط و نگرش ناقدانه آن را مطالعه‎ کنند‎. افلاکی درباره پیشینیان اسطوره‎سازی می‌کند و اغراق‎های صوفیانه را جایگزین‎ واقعیت می‎نماید و درباره معاصران خود نمی‎تواند حقیقت را مشاهده کند. تمام کارهای شگفت‎ و دور از انصاف و مردمی امیر عارف را‎ کرامات‎ می‌پندارد و برای این صوفی خودخواه عباراتی‎ می‎آورد که بنا بر نقد نگاشته‌های خودش هیچ درخور و شایسته او نیست <ref>ر.ک: همان، ص140</ref>.
در پایان می‌توان چنین گفت که «مناقب‎ العارفين» یکی از متون زیبای صوفیانه است و دل‌انگیزی‌ها و لطافت بسیار دارد و داستان‎های‎ شگفت و خواندنی پرجاذبه در آن فراوان است، ولی مستند نیست و از نظر محتوایی‎ کسانی که در تاریخ خاندان [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] بدان رجوع می‌کنند، بایستی با احتیاط و نگرش ناقدانه آن را مطالعه‎ کنند‎. [[افلاکی، احمد بن اخی ناطور|افلاکی]] درباره پیشینیان اسطوره‌سازی می‌کند و اغراق‌های صوفیانه را جایگزین‎ واقعیت می‌نماید و درباره معاصران خود نمی‌تواند حقیقت را مشاهده کند. تمام کارهای شگفت‎ و دور از انصاف و مردمی امیر عارف را‎ کرامات‎ می‌پندارد و برای این صوفی خودخواه عباراتی‎ می‌آورد که بنا بر نقد نگاشته‌های خودش هیچ درخور و شایسته او نیست<ref>ر.ک: همان، ص140</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
مناقب العارفين را یک بار سید عبدالباقی با اضافاتی به ترکی برگردانده است و کلمان هوار نیز آن‎ را به زبان فرانسوی‎ ترجمه نموده و در سال 1918-‎22 در پاریس به چاپ رسانیده است. دکتر تحسین‎ یازیجی در سال 1953م، این اثر را در دو جلد به ترکی‎ ترجمه‎ کرده است و نخستین چاپ‎ فارسی این اثر را نیز همو در سال 1959-‎1961م، با تصحیح و تعلیق و فهارس به چاپ‎ رسانده است<ref>ر.ک: همان، ص131</ref>.
مناقب العارفين را یک بار [[سید عبدالباقی]] با اضافاتی به ترکی برگردانده است و کلمان هوار نیز آن‎ را به زبان فرانسوی‎ ترجمه نموده و در سال 1918-‎22 در پاریس به چاپ رسانیده است. دکتر [[یازیجی، تحسین|تحسین‎ یازیجی]] در سال 1953م، این اثر را در دو جلد به ترکی‎ ترجمه‎ کرده است و نخستین چاپ‎ فارسی این اثر را نیز همو در سال 1959-‎1961م، با تصحیح و تعلیق و فهارس به چاپ‎ رسانده است<ref>ر.ک: همان، ص131</ref>.


فهرست مطالب هر جلد، در انتهای همان جلد آمده است.
فهرست مطالب هر جلد، در انتهای همان جلد آمده است.


در پاورقی‎ها، به اختلاف نسخ اشاره شده است<ref>ر.ک: پاورقی، ج1، ص239</ref>.
در پاورقی‌ها، به اختلاف نسخ اشاره شده است<ref>ر.ک: پاورقی، ج1، ص239</ref>.


==پانویس ==
==پانویس ==
خط ۸۸: خط ۸۷:
==منابع مقاله==
==منابع مقاله==
# مقدمه و متن کتاب.
# مقدمه و متن کتاب.
# دماوندی، مجتبی، «بشوی اوراق: نقد محتوایی بر دو بخش از مناقب العارفين»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: شناخت، بهار 1387، ‎شماره 57، علمی - ‎پژوهشی (12 صفحه، ‎از 129 تا 140)، به آدرس:
#[[:noormags:627483| دماوندی، مجتبی، «بشوی اوراق: نقد محتوایی بر دو بخش از مناقب العارفين»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: شناخت، بهار 1387، ‎شماره 57، علمی - ‎پژوهشی (12 صفحه، ‎از 129 تا 140)]].
www.noormags.ir/view/fa/articlepage/627483/
 
== وابسته‌ها ==
[[رده:کتاب‌شناسی]]


[[رده:کتاب‌شناسی]]
==وابسته‌ها==
{{وابسته‌ها}}


[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[ثواقب المناقب اولياءالله]]


[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:کتاب‌شناسی]]
 
[[رده:اسلام، عرفان، غیره]]
[[رده:مقالات جدید]]
[[رده: تصوف و عرفان]]
[[رده:طرائق صوفیه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۵۰

مناقب العارفين، تألیف شمس‌الدین احمد افلاکی عارفی، با تصحیحات و حواشی و تعلیقات تحسین یازیجی، کتابی است در شرح حال خاندان مولوی‎ و مشایخ‎ طریقت مولویه.

مناقب العارفين
مناقب العارفين
پدیدآورانافلاکی، احمد بن اخی ناطور (نويسنده) يازيجي‏، تحسين (مصحح)
ناشردنياى كتاب
مکان نشرايران - تهران
سال نشر1375ش
چاپ3
زبانفارسی
تعداد جلد2
کد کنگره
الف7م9 292/94 BP ‏‎
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

انگیزه تألیف

شمس‎ افلاکی به دستور نوه مولانا،‎ جلال‌الدین عارف که به اولو عارف چلبی نیز در این‎ کتاب نام‎بردار است، این‎ اثر‎ را در نیمه اول قرن‎ هشتم‎ نگاشته‎ است[۱].

تاریخ نگارش

این کتاب شصت سال‌پس از فوت‎ مولوی پایان یافته است‎. افلاکی‎ در سال 718ق/1318م، نگارش‎ کتاب‎ خویش را‎ آغاز‎ و در‎ سال 754ق/1353م، به فرجام آورده است. به این ترتیب نگارش‎ کتاب، 35 سال طول‎ کشیده‎ است[۲].

اهمیت کتاب

اثر حاضر، یکی از متون‎ معتبر‎ نثر فارسی است که از منابع اصلی پژوهشگران درباره شخصیت جلال‌الدین مولوی و خاندان و یارانش می‌باشد[۳].

ساختار

کتاب با مقدمه مؤلف آغاز و مطالب در ده فصل، در دو جلد، سامان یافته است.

این کتاب با شیوه‌ای مریدانه و مخلصانه نگاشته شده و اشتباهات‎ و تضادهای بسیار دارد. از گذشتگان با بیاناتی غیر واقع، اسطوره می‌سازد و از معاصران با شیفتگی بسیار شخصیت‎های فرا واقعی جلوه می‌دهد[۴].

گزارش محتوا

در مقدمه، به موضوع فصول کتاب، اشاره گردیده است[۵].

کتاب ده فصل دارد که از‎ مناقب‎ بهاء الولد آغاز می‌گردد و در پی، مناقب محقق ترمذی، مولانا جلال‌الدین، شمس تبریزی، صلاح‌الدین زرکوب، حسام‌الدین چلبی، بهاءالدین ولد‎، امیر‎ عارف، امیر عابد می‌آید و دهمین‎ فصل‎ ویژه اولاد و اخلاف ایشان است[۶].

چهار تن از این افراد، محقق ترمذی، شمس تبریزی، صلاح‌الدین زرکوب و حسام‌الدین‎ چلبی از خاندان مولوی نیستند‎، ولی‎ بیشتر کتاب ویژه خاندان‎ مولوی‎ است[۷].

بی‌گمان «مناقب ‎العارفين»، یکی از متون زیبا و ساده عرفانی است و با‎ فرصتی‎ طولانی که‎‎ نگارنده کتاب در اختیار داشته است، در نگارش اثر بسیار دقت دارد. نقل داستان‎ها و کرامات‎ جذابیت متن‎ را بیشتر می‌نماید و بااینکه نثر آن ساده است، آوردن اشعار فراوان‎ بر زیبایی‎ آن‎‎ افزوده است. روایت خواب‎ها و به اسطوره نزدیک شدن شخصیت‎ها نیز برتری دیگر کتاب‎ است[۸].

کتاب از بن‌مایه‌های ‎‎افسانه‌ای‎ و اساطیری خالی نیست و این خود به لطف کتاب افزوده‎ و آن را از‎ اثری‎ تاریخی‎ به اثری ادبی ارتقا داده است[۹].

آیات و احادیث و ابیات بیساری در متن‎ دیده می‌شود. تعابیر و کلمات و اصطلاحات خاص‎ صوفیه در این اثر بسیار است و کلمات‎ و ترکیبات مغولی نیز در‎ کتاب‎ دیده می‌شود. بیان‎ افلاکی در همه مناقب در عین استادی و در همه حال که نشان‌دهنده اطلاع وافر او از عربیت‎ است، ساده و دور از پیرایه‌های لفظی است[۱۰].

اطلاعات تاریخی‎ این کتاب بسیار است و درباره مناسبت سرایش برخی از غزل‎های‎ مولانا توصیحاتی دارد، که البته باید با تردید به آن نگریست؛ به‌‎عنوان نمونه، روایت او درباره‎ غزلی که مولانا هنگام‎ مرگ‎ می‌سراید، با روایت فریدون سپهسالار تفاوتی دارد[۱۱].

نخستین بخش از کتاب به زندگانی پدر مولانا جلال‌الدین می‌پردازد. چون اصل برزندگانی مولوی است بایست پدری شگفت و شگرف داشته باشد و افسانه‌های افلاکی این مهم را برعهده دارد. داستان‎ها وخواب‎ها و کراماتی که او را همتای عارفان بسیار بزرگ جلوه‎ می‌دهد‎ و از پدر او، یعنی نیای مولوی‎ سخنانی به میان می‌آید. حال ‎بایست دید چقدر این داستان‎های زیبا درست و دقیقند. به قسمتی از‎ کتاب‎ که زندگانی بهاءولد در آن آمده است، دکتر عبدالحسین زرین‌کوب و عبدالباقی گولپیناری نیز، با دید انتقادی‎ نگریسته‌اند‎[۱۲].

نخستین‎ نکته‌ای که درخور توجه است، آن است که این‎ خانواده پیش از آنکه به عارف‎ و صوفی ملقب باشند، به واعظ و خطیب شناخته می‌شوند و در مهاجرت و سفرها نیز‎ ساکن‎‎ مدرسه‌ها‎ می‌شده‌اند و دیگر مطلب سلوک بهاءالولد است؛ نام پیر و شیخ طریقتی‎ که‎ او مراتب سیر و سلوک را نزدش گذرانده باشد در مناقب نیامده است و انتساب آنان به شیخ‎‎ نجم‌الدین‎ کبری اگر نادرست نباشد با تردید بسیار همراه است. دیگر نگاشته‌های مناقب‎‎ درباره‎ پدر‎ و نیای مولوی به‌اختصار بررسی می‌شود:

  1. حسین خطیبی پدر بهاءولد و پدر بزرگ مولوی است؛‎ چند‎ نکته‎ در مناقب درباره او آمده‎ است که نادرست و باورناپذیر می‌نماید.
  2. ازدواج حسین‎ خطیبی‎ با دختر نازنین و موزون و ملیح و بی‌نظیر در کمال و جلال‎ علاءالدین محمد خوارزمشاه‎ بر مبنای‎ یک‎ خواب که پادشاه، وزیر و دختر و خطیبی با هم‎ خواب پیامبر(ص) را می‌بینند که دستور این‎ تزویج‎ می‌دهد، در سن سی سالگی که نیای مولوی را به خوارزمشاهیان می‌پیوندد، افسانه‌ای‎ بیش‎ نیست‎. این پیوند، بنیادی‎ تاریخی نیز ندارد[۱۳].

نثر افلاکی نیز در مقوله ‎نثر صوفیانه جای دارد و آنچه این‎گونه‎ نثر‎ را‎ زیبا و دلپذیر می‌سازد جولان عنصر خیال و داستان‌وارگی و جنبه‌های ادبی و هنری آن است؛ به‌ویژه‎ در جای‌هایی که با ماورای طبیعت و خرق عادت و رؤیا و خواب پیوند می‌یابد. سخن‎ در‎ آن‎ است‎ که این‎گونه متون بدون نگرشی انتقادی نمی‌توانند مستند باشند و بسیاری با نادیده گرفتن‎ این‎ موضوع،‎ اشتباهاتی در نگاشته‌هایشان راه یافته است[۱۴].

فصل هشتم کتاب، ویژه‎ شرح حال نوه مولوی (امیر عارف) است؛ او که در این فصل عارفی‎ بزرگ و شگفت‌آور تصویر می‌شود‎، در‎ متون‎ عرفانی بعدی و تذکره و تراجم‎ها جایی ندارد و اثری به نظم یا نثر از‎ خود‎ به‌جای نگذاشته است. کسانی هم که به زندگانی مولانا و بررسی‎ احوال او پرداخته‌اند از نوه‎ او‎ سخنی به میان نیاورده‌اند[۱۵].

او‎ مشوق‎ و حامی اصلی افلاکی، مرید خویش، بر نگاشتن و به انجام رسانیدن کتاب مناقب‎ بوده و تا‎ هنگام‎ مرگ او را بر اتمام کتاب‎ ترغیب‎ می‌کرده‎ است. شرح حال امیر عارف، آکنده است از کرامات و خوارق عادات‎ از‎ تولد‎ و کودکی تا بر کرسی و مسند ارشاد نشستن؛ کرامات‎ بسیاری‎ که‎ فقط‎ از‎ دید‎ افلاکی می‌تواند کرامت باشد. مقایسه احوال‎ و ارتباط و برخورد با دیگران و اندیشه‌های امیر عارف با پدربزرگش، می‌تواند روشنگر و بیانگر این‎ باشد که آیا می‌توان او را عارف‎ و صوفی یا «قطب الأبدال و الأوتاد» دانست یا فقط انتساب او به‎ مولوی، توجیه‌گر تمام ناشایست‎هایی است که از او در مقام یک عارف و صوفی سر زده است[۱۶].

وی که با‎ مشایخ‎ تصوف به نزاع برمی‌خیزد و گاه آنان را کتک می‌زند، شراب‎ می‌نوشد و با زنان سروسری دارد و ادب ظاهری و فروتنی را نیز ترک می‌کند و با خود سگ‎ نگاه می‌دارد و هیچ اشارتی‎ به‎ کیفیت سلوک او و دانش اندوختن او نیست، چگونه می‌تواند خلاصه هفت ولی باشد؟ این نوه که به قول افلاکی منظور نظر مولوی است و به‎ مثنوی‎ هماره می‌نازد معلوم‎ نیست که‎ حتی‎ تحصیل و دانشی داشته است یا نه؟ او فرزند سلطان‌ولد پسر مولانا و حاصل‎ ازدواج او با فاطمه خاتون دختر صلاح‌الدین زرکوب قونوی است[۱۷].

افلاکی داستانی‎ درباره‎ تولد وی می‌آورد که‎ فرزندان‎ این زوج نمی‌مانده‌اند و حتی‎ همسر سلطان‌ولد چون فرزندانش می‌مرده‌اند، آنان را سقط می‌کرده است و تولد و ماندن این‎ فرزند را بسیار عجیب و غیر عادی می‌داند و در جایی‎ دیگر‎ این گفته را فراموش می‌کند و می‌گوید: این زوج سه فرزند آورده‌اند؛ یکی‎ امیر عارف و دو دختر به نام‎های مطهره خاتون و شرف خاتون که مولانا یکی را عارفه و دیگری را عابده‎ لقب‎ نهاده است و دو همسر دیگر سلطان‌ولد نصرت خاتون و سنبله خاتون سه پسر برای او به دنیا‎ آورده‌اند. پیشگویی‌های بسیار شگفتی‎ برای او آورده شده است‎ که‎ همه‎ از زبان مولوی است[۱۸].

اما ظاهرا دلیل بزرگی و تصوف او نظر مولوی و عنایت اوست. او ‎‎لزومی‎ به تحصیل و سلوک نداشته و نیازی به آموختن و دانستن در خود نمی‌دیده است. گاه‎ ریسمان‎ گردن‎ او را مولانا بر کتف می‌گرفته و می‌گفته که: «گاوک عارف توان شد»[۱۹].

در پایان می‌توان چنین گفت که «مناقب‎ العارفين» یکی از متون زیبای صوفیانه است و دل‌انگیزی‌ها و لطافت بسیار دارد و داستان‎های‎ شگفت و خواندنی پرجاذبه در آن فراوان است، ولی مستند نیست و از نظر محتوایی‎ کسانی که در تاریخ خاندان مولوی بدان رجوع می‌کنند، بایستی با احتیاط و نگرش ناقدانه آن را مطالعه‎ کنند‎. افلاکی درباره پیشینیان اسطوره‌سازی می‌کند و اغراق‌های صوفیانه را جایگزین‎ واقعیت می‌نماید و درباره معاصران خود نمی‌تواند حقیقت را مشاهده کند. تمام کارهای شگفت‎ و دور از انصاف و مردمی امیر عارف را‎ کرامات‎ می‌پندارد و برای این صوفی خودخواه عباراتی‎ می‌آورد که بنا بر نقد نگاشته‌های خودش هیچ درخور و شایسته او نیست[۲۰].

وضعیت کتاب

مناقب العارفين را یک بار سید عبدالباقی با اضافاتی به ترکی برگردانده است و کلمان هوار نیز آن‎ را به زبان فرانسوی‎ ترجمه نموده و در سال 1918-‎22 در پاریس به چاپ رسانیده است. دکتر تحسین‎ یازیجی در سال 1953م، این اثر را در دو جلد به ترکی‎ ترجمه‎ کرده است و نخستین چاپ‎ فارسی این اثر را نیز همو در سال 1959-‎1961م، با تصحیح و تعلیق و فهارس به چاپ‎ رسانده است[۲۱].

فهرست مطالب هر جلد، در انتهای همان جلد آمده است.

در پاورقی‌ها، به اختلاف نسخ اشاره شده است[۲۲].

پانویس

  1. ر.ک: دماوندی، مجتبی، ص131
  2. ر.ک: همان
  3. ر.ک: همان، ص129
  4. ر.ک: همان
  5. ر.ک: مقدمه، ج1، ص2-‎6
  6. ر.ک: دماوندی، مجتبی، ص131
  7. ر.ک: همان
  8. ر.ک: همان، ص132
  9. ر.ک: همان
  10. ر.ک: همان
  11. ر.ک: همان
  12. ر.ک: همان، ص132-‎133
  13. ر.ک: همان، ص133
  14. ر.ک: همان، ص136
  15. ر.ک: همان، ص136
  16. ر.ک: همان، ص136-‎137
  17. ر.ک: همان، ص137
  18. ر.ک: همان
  19. ر.ک: همان
  20. ر.ک: همان، ص140
  21. ر.ک: همان، ص131
  22. ر.ک: پاورقی، ج1، ص239

منابع مقاله

  1. مقدمه و متن کتاب.
  2. دماوندی، مجتبی، «بشوی اوراق: نقد محتوایی بر دو بخش از مناقب العارفين»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: شناخت، بهار 1387، ‎شماره 57، علمی - ‎پژوهشی (12 صفحه، ‎از 129 تا 140).

وابسته‌ها