منهاج السالکین و معراج الطالبین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'معراج (ابهام زدایی)' به 'معراج (ابهام‌زدایی)'
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'معراج (ابهام زدایی)' به 'معراج (ابهام‌زدایی)')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۴: خط ۲۴:
| پیش از =
| پیش از =
}}  
}}  
{{کاربردهای دیگر| معراج (ابهام زدایی)}}
{{کاربردهای دیگر| معراج (ابهام‌زدایی)}}
''' منهاج السالکین و معراج الطالبین''' نوشته‌ی شیخ کامل [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدین کبری]] است که توسّط استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] تصحیح و منتشر شده است. قابل ذکر است که مصحح مقدّمه‌ای کامل هم برای این رساله نوشته است.
''' منهاج السالکین و معراج الطالبین''' نوشته‌ی شیخ کامل [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدین کبری]] است که توسّط استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] تصحیح و منتشر شده است. قابل ذکر است که مصحح مقدّمه‌ای کامل هم برای این رساله نوشته است.


خط ۴۱: خط ۴۱:
در متن اصلی کتاب که به عربی است مطالب داخل قلاب بسیار بسیار زیاد دیده می‌شود که یا از بابت ناخوانا بودن نسخه اوّلیّه بوده است و یا در حکم اختلاف دو یا چند نسخه است که کلمات به اشکال گوناگون داخل گیومه قرار گرفته است، و شاید هم هر دو مورد نظر باشد، زیرا در صورت ناخوانا بودن متن بعید نیست که نسخه نویس از خود چیزی را احتمال داده باشد و به متن افزوده باشد، ولی از آنجا که باید حفظ امانت در استنساخ صورت می‌گرفت آن را در قلاب قرار داده تا از متن متمایز بوده باشد. مثلاً به پاراگراف اوّل متن توجّه بکنیم به این موارد بر می‌خوریم:
در متن اصلی کتاب که به عربی است مطالب داخل قلاب بسیار بسیار زیاد دیده می‌شود که یا از بابت ناخوانا بودن نسخه اوّلیّه بوده است و یا در حکم اختلاف دو یا چند نسخه است که کلمات به اشکال گوناگون داخل گیومه قرار گرفته است، و شاید هم هر دو مورد نظر باشد، زیرا در صورت ناخوانا بودن متن بعید نیست که نسخه نویس از خود چیزی را احتمال داده باشد و به متن افزوده باشد، ولی از آنجا که باید حفظ امانت در استنساخ صورت می‌گرفت آن را در قلاب قرار داده تا از متن متمایز بوده باشد. مثلاً به پاراگراف اوّل متن توجّه بکنیم به این موارد بر می‌خوریم:


الحمدلله الّذی یعلم میکائیل[مکائیل] البحار، ومثاقیل[میثاقیل] الجبال، مُنشئ السّحاب الثّقال، و مدبّر الأمور، و مقلّب الأحوال، و مقدّر الأرزاق، و الآجال ذی الفضل و الکرم [والاکرام]، و الجلال المنزّه عن الحلول و الإنتقال و الإتّصال و الإنفصال، ألمتّصف بصفات الکمال، ألمتقدّس عن النّقصان و الزّوال، المبرّئ عن مقالۀ أهل الکفر و الضّلال، هو الحیّ الّذی لا اله الّا هو الکبیر المتعال، لیس له شریک و لا شبیه و لا مثال، و أشهد أنّ محمّداً(ص) عبده و رسوله نبیّنا[نبیاً] صادقاً فی المقال، و رسولاً محموداً فی الفعال، مرضیاً فی الخصال صلّی‌الله‌علیه‌وآله و أصحابه خیر صحبٍ و آل<ref>متن، ص 51</ref>. چنانکه از این متن کوتاه که در ابتدای کتاب است بر می‌آید با چهار مورد داخل گیومه مواجه هستیم که اختلاف قرائت و خوانش را به نمایش می‌گذارد که از روی اختلاف نگارش و نسخه نویسی حاصل شده است.
الحمدلله الّذی یعلم میکائیل[مکائیل] البحار، ومثاقیل[میثاقیل] الجبال، مُنشئ السّحاب الثّقال، و مدبّر الأمور، و مقلّب الأحوال، و مقدّر الأرزاق، و الآجال ذی الفضل و الکرم [والاکرام]، و الجلال المنزّه عن الحلول و الإنتقال و الإتّصال و الإنفصال، ألمتّصف بصفات الکمال، ألمتقدّس عن النّقصان و الزّوال، المبرّئ عن مقالۀ أهل الکفر و الضّلال، هو الحیّ الّذی لا اله الّا هو الکبیر المتعال، لیس له شریک و لا شبیه و لا مثال، و أشهد أنّ محمّداً(ص) عبده و رسوله نبیّنا[نبیاً] صادقاً فی المقال، و رسولاً محموداً فی الفعال، مرضیاً فی الخصال صلّی‌الله‌علیه‌وآله و أصحابه خیر صحبٍ و آل<ref>متن، ص 51</ref>. چنانکه از این متن کوتاه که در ابتدای کتاب است بر می‌آید با چهار مورد داخل گیومه مواجه هستیم که اختلاف قرائت و خوانش را به نمایش می‌گذارد که از روی اختلاف نگارش و نسخه‌نویسی حاصل شده است.


در انتهای کتاب توضیحاتی وجود دارد که موقعیت کتاب و نسخه نویس را مشخص می‌کند که قابل تأمّل است. در انتهای اثر نسخه نویس که ارادتی به شیخ هم داشته می‌نویسد: ثمّ قال الشیخ المؤلّف لهذا الکتاب أنشدت فی وصف حال النفس و زبدة مقامی‌هذه الابیات <ref>متن، ص 70</ref>. که اشعاری نغز را از قول شیخ [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدین کبری]] می‌آورد که با متن کتاب هم تا اندازه‌ای همخوانی و موافقت دارد. و در انتها می‌نویسد: قد تمّت الرّسالۀ الشّریفۀ المسمّاه بمنهاج السّالکین و معراج الطّالبین فی علم السّیر و السّلوک و تصفیۀ القلب و آداب العبید و الملوک لشیخ الشّیوخ و مقتدی اهل الذّوق و الوجدان و السّلوک، الشّیخ نجم الدّین کبری ره. و أنا العبد الأقل محمّد حسن ألمسئ و ألمنشی ألملقّب بکمال الدّوله غفرالله تعإلی ذنوبه به تاریخ روز یکشنبه سوم شهر شعبان ألمعظّم 1318ق.
در انتهای کتاب توضیحاتی وجود دارد که موقعیت کتاب و نسخه نویس را مشخص می‌کند که قابل تأمّل است. در انتهای اثر نسخه نویس که ارادتی به شیخ هم داشته می‌نویسد: ثمّ قال الشیخ المؤلّف لهذا الکتاب أنشدت فی وصف حال النفس و زبدة مقامی‌هذه الابیات <ref>متن، ص 70</ref>. که اشعاری نغز را از قول شیخ [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدین کبری]] می‌آورد که با متن کتاب هم تا اندازه‌ای همخوانی و موافقت دارد. و در انتها می‌نویسد: قد تمّت الرّسالۀ الشّریفۀ المسمّاه بمنهاج السّالکین و معراج الطّالبین فی علم السّیر و السّلوک و تصفیۀ القلب و آداب العبید و الملوک لشیخ الشّیوخ و مقتدی اهل الذّوق و الوجدان و السّلوک، الشّیخ نجم الدّین کبری ره. و أنا العبد الأقل محمّد حسن ألمسئ و ألمنشی ألملقّب بکمال الدّوله غفرالله تعإلی ذنوبه به تاریخ روز یکشنبه سوم شهر شعبان ألمعظّم 1318ق.
خط ۵۴: خط ۵۴:
کتاب با مقدّمه‌ای بسیار عالی از استاد عرفان شناس [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] شروع شده که هم زندگی و سلوک شیخ کبری را مورد نظر قرار داده و هم به آثار متعدّد وی توجّه کرده و معرّفی نموده و هم در خصوص این رساله سخن گفته است. مصحح در این مقدّمه می‌نویسد: یکی دیگر از آثار پربار شیخ المشایخ حضرت پیر ولی تراش، جناب [[نجم الدین کبری]] رساله ي پُر ارج منهاج السّالکین و معراج الطّالبین است. این رساله با وجود کوتاهی در عین حال بسیار گرامی‌و نغز است و نکته‌هایی از باب سلوک در آن وجود دارد که در کمتر جایی از آثار عارفان می‌توان به آن دست یافت. منهاج السّالکین چنانکه از نام آن پیداست جهت ارشاد سالکان و طالبان حقیقت به رشته‌ی تحریر درآمده است و باز از ابتدای متن آن نیز چنانکه معلوم است به تقاضا و پرسش پرسنده‌ای به نگارش درآمده است و در پاسخ همان گونه که اشارت دادیم با عبارت مشهور: «خیر الکلام قلّ و دلّ» این نوشته را به پایان برده است<ref>مقدّمه، ص 47</ref>.
کتاب با مقدّمه‌ای بسیار عالی از استاد عرفان شناس [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] شروع شده که هم زندگی و سلوک شیخ کبری را مورد نظر قرار داده و هم به آثار متعدّد وی توجّه کرده و معرّفی نموده و هم در خصوص این رساله سخن گفته است. مصحح در این مقدّمه می‌نویسد: یکی دیگر از آثار پربار شیخ المشایخ حضرت پیر ولی تراش، جناب [[نجم الدین کبری]] رساله ي پُر ارج منهاج السّالکین و معراج الطّالبین است. این رساله با وجود کوتاهی در عین حال بسیار گرامی‌و نغز است و نکته‌هایی از باب سلوک در آن وجود دارد که در کمتر جایی از آثار عارفان می‌توان به آن دست یافت. منهاج السّالکین چنانکه از نام آن پیداست جهت ارشاد سالکان و طالبان حقیقت به رشته‌ی تحریر درآمده است و باز از ابتدای متن آن نیز چنانکه معلوم است به تقاضا و پرسش پرسنده‌ای به نگارش درآمده است و در پاسخ همان گونه که اشارت دادیم با عبارت مشهور: «خیر الکلام قلّ و دلّ» این نوشته را به پایان برده است<ref>مقدّمه، ص 47</ref>.


شرحی که استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در خصوص این رساله دارد بسیار جالب است، می‌گوید: رساله‌ی حاضر انصافاً از عالیترین کتابها در زمینه‌ی عرفان و تصوّف است و بیشتر می‌توان از آن با عنوان رساله‌ی عملیه و احکام عملی و عینی سلوک یاد کرد. شیخ کبری از یافته ها و دریافته‌هایش با صراحت و صداقت می‌نویسد و لحن صمیمی‌شیخ چنان است که هر خواننده را به خود جلب و جذب می‌کند و او را به تمامی‌به فکر و اندیشه فرو می‌برد. کلمات کوتاه و عالی او قهراً زمینه‌ای معنوی و روحانی دارد، نوع کلمات و ترتیب آن پیداست که از عالمی‌عامل صادر شده است و به همین خاطر هم بسیار تأثیر گذار است. خاصّه آن که با «دیدم» و «ندیدم»، «رأیتُ» و «مارأیت» آغاز شده و نشان از رسیدن و دیدن کامل دارد. آنچه را که شیخ به آن باور دارد و به آن رسیده را چنان در قالب کلمات ریخته که شرح و تفسیر آن شاید به این سادگیها نباشد. یافت این مراتب جز از پختگان ممکن نیست و توصیه‌ی آن نیز جز از مسئولی متعهّد بر نمی‌آید. نکته‌هایی که شیخ در این رساله به آنها اشاره کرده شاید برای هر کسی در هر سطحی مفید و کارآ باشد. و اگر بگوییم که این کتاب برای هر سالکی که در راه طریقت برای رسیدن به حقیقت گام بر می‌دارد در حکم کتابی بالینی است و وی هر لحظه و در هر شرایطی محتاج آن است بی راه نخواهد بود، زیرا از نوعی است که آدمی‌احساس می‌کند که مدام محتاج خواندن و تکرار آن چیزی است که شیخ به آن اشاره نموده است<ref>مقدّمه، صص 49-48</ref>.
شرحی که استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در خصوص این رساله دارد بسیار جالب است، می‌گوید: رساله‌ی حاضر انصافاً از عالیترین کتابها در زمینه‌ی عرفان و تصوّف است و بیشتر می‌توان از آن با عنوان رساله‌ی عملیه و احکام عملی و عینی سلوک یاد کرد. شیخ کبری از یافته‌ها و دریافته‌هایش با صراحت و صداقت می‌نویسد و لحن صمیمی‌شیخ چنان است که هر خواننده را به خود جلب و جذب می‌کند و او را به تمامی‌به فکر و اندیشه فرو می‌برد. کلمات کوتاه و عالی او قهراً زمینه‌ای معنوی و روحانی دارد، نوع کلمات و ترتیب آن پیداست که از عالمی‌عامل صادر شده است و به همین خاطر هم بسیار تأثیر گذار است. خاصّه آن که با «دیدم» و «ندیدم»، «رأیتُ» و «مارأیت» آغاز شده و نشان از رسیدن و دیدن کامل دارد. آنچه را که شیخ به آن باور دارد و به آن رسیده را چنان در قالب کلمات ریخته که شرح و تفسیر آن شاید به این سادگیها نباشد. یافت این مراتب جز از پختگان ممکن نیست و توصیه‌ی آن نیز جز از مسئولی متعهّد بر نمی‌آید. نکته‌هایی که شیخ در این رساله به آنها اشاره کرده شاید برای هر کسی در هر سطحی مفید و کارآ باشد. و اگر بگوییم که این کتاب برای هر سالکی که در راه طریقت برای رسیدن به حقیقت گام بر می‌دارد در حکم کتابی بالینی است و وی هر لحظه و در هر شرایطی محتاج آن است بی راه نخواهد بود، زیرا از نوعی است که آدمی‌احساس می‌کند که مدام محتاج خواندن و تکرار آن چیزی است که شیخ به آن اشاره نموده است<ref>مقدّمه، صص 49-48</ref>.


استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در خصوص نسخه‌های این اثر ارزشمند نیز در مقدّمه توضیح می‌دهد که: در رساله‌ی فعلی که این راقم انتسابی تام و معنوی به نویسنده‌ی بزرگ او دارد دو نسخه‌ی قدیمی‌از چاپ سنگی را که یکی از کتابخانه‌ی ملّی و دیگری از کتابخانه‌ی مرکزی مرکز دانشنامه‌ی جهان اسلام... به دست این جانب رسید را ملاحظه کرده و با هم تطبیق داده و به شکلی  که هم اکنون در اختیار دارید درآمده است. در این دو نسخه اختلاف چندانی در ظاهر وجود ندارد مگر در برخی کلمات که در یکی از این دو نسخه غلط نوشته شده و معلوم است که نسخه  نویس با آنکه خطّی خوش هم داشته در املاء آن چندان دقّت به خرج نداده است. یکی از این نسخه ها در سال 1318 قمری توسّط کمال‌الدّوله در دولت مظفّری نوشته شده است و اینکه این نوشته خود از روی کدام نسخه‌ی خطّی یا سنگی به نگارش درآمده معلوم نشده است. در انتهای این رساله عباراتی وجود دارد که بخشی از آن مربوط به نگارنده و خطّاط است، چنانکه می‌نویسد: و انا العبد الأقل محمّد حسن المسئ و المنشی الملقّب بکمال الدّوله غفرالله تعالی ذنوبه به تاریخ روز یکشنبه سوّم شهر شعبان المعظّم 1318 ق. نسخه‌ی دیگر نیز در چند سال قبل از این به نگارش درآمده یعنی در تاریخ 1303 قمری. چنانکه آخرین عبارت این نسخه نیز چنین است: در کارخانه عالی شأن رفیع مکان علیقلی خان قاجار سمت انطباع پذیرفت، سنه 1303ق. ما نیز به مناسبت تاریخهای دو نسخه که به هم بسیار نزدیک است متن را با نسخه‌ی 1318 ق تنظیم نموده ایم، دیگر نسخه نیز آنگونه که گفتیم فرق چندانی با این متن ندارد و لذا از نوشتن پاورقی و توضیح اضافی خودداری کردیم و احیاناً اگر چیزی بود در میان قلاب قرار دادیم<ref>مقدّمه، صص 51-50</ref>.
استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در خصوص نسخه‌های این اثر ارزشمند نیز در مقدّمه توضیح می‌دهد که: در رساله‌ی فعلی که این راقم انتسابی تام و معنوی به نویسنده‌ی بزرگ او دارد دو نسخه‌ی قدیمی‌از چاپ سنگی را که یکی از کتابخانه‌ی ملّی و دیگری از کتابخانه‌ی مرکزی مرکز دانشنامه‌ی جهان اسلام... به دست این جانب رسید را ملاحظه کرده و با هم تطبیق داده و به شکلی  که هم اکنون در اختیار دارید درآمده است. در این دو نسخه اختلاف چندانی در ظاهر وجود ندارد مگر در برخی کلمات که در یکی از این دو نسخه غلط نوشته شده و معلوم است که نسخه  نویس با آنکه خطّی خوش هم داشته در املاء آن چندان دقّت به خرج نداده است. یکی از این نسخه‌ها در سال 1318 قمری توسّط کمال‌الدّوله در دولت مظفّری نوشته شده است و اینکه این نوشته خود از روی کدام نسخه‌ی خطّی یا سنگی به نگارش درآمده معلوم نشده است. در انتهای این رساله عباراتی وجود دارد که بخشی از آن مربوط به نگارنده و خطّاط است، چنانکه می‌نویسد: و انا العبد الأقل محمّد حسن المسئ و المنشی الملقّب بکمال الدّوله غفرالله تعالی ذنوبه به تاریخ روز یکشنبه سوّم شهر شعبان المعظّم 1318 ق. نسخه‌ی دیگر نیز در چند سال قبل از این به نگارش درآمده یعنی در تاریخ 1303 قمری. چنانکه آخرین عبارت این نسخه نیز چنین است: در کارخانه عالی شأن رفیع مکان علیقلی خان قاجار سمت انطباع پذیرفت، سنه 1303ق. ما نیز به مناسبت تاریخهای دو نسخه که به هم بسیار نزدیک است متن را با نسخه‌ی 1318 ق تنظیم نموده‌ایم، دیگر نسخه نیز آنگونه که گفتیم فرق چندانی با این متن ندارد و لذا از نوشتن پاورقی و توضیح اضافی خودداری کردیم و احیاناً اگر چیزی بود در میان قلاب قرار دادیم<ref>مقدّمه، صص 51-50</ref>.


در این رساله عبارتهای کوتاه و نغزی که از ادراک و فهم و نیز تجربه‌ی سلوکی شیخ حاصل شده وجود دارد که بسیا کاربردی است و با حفظ آن می‌توان بسیاری چیزها را مدام در خاطر سپرد. از مقولات مورد توجّه این که بیان می‌دارد: چیزی نزدیکتر از مرگ و آخرت ندیده است. خیر دنیا و آخرت در قناعت است. شرّ دنیا و آخرت را در طمع و آز و زیاده خواهی دیده است. عمر کوتاه بسیاری را «لعلّ» و «عسی» و «سوف» رقم زده است که نشان از خامی‌و نادانی ایشان بوده است. برکت عمر و زندگی و روزی در بندگی و عبادت خداست. دوری از لقمه‌ی حرام و شبهه ناک چیزی است که پیوسته سفارش کرده است. بهشت با لقمه‌ی حلال و طیب و دوزخ با لقمه‌ی حرام شکل می‌گیرد. و نکاتی از این دست در این رساله بسیار زیاد دیده می‌شود.
در این رساله عبارتهای کوتاه و نغزی که از ادراک و فهم و نیز تجربه‌ی سلوکی شیخ حاصل شده وجود دارد که بسیا کاربردی است و با حفظ آن می‌توان بسیاری چیزها را مدام در خاطر سپرد. از مقولات مورد توجّه این که بیان می‌دارد: چیزی نزدیکتر از مرگ و آخرت ندیده است. خیر دنیا و آخرت در قناعت است. شرّ دنیا و آخرت را در طمع و آز و زیاده خواهی دیده است. عمر کوتاه بسیاری را «لعلّ» و «عسی» و «سوف» رقم زده است که نشان از خامی‌و نادانی ایشان بوده است. برکت عمر و زندگی و روزی در بندگی و عبادت خداست. دوری از لقمه‌ی حرام و شبهه ناک چیزی است که پیوسته سفارش کرده است. بهشت با لقمه‌ی حلال و طیب و دوزخ با لقمه‌ی حرام شکل می‌گیرد. و نکاتی از این دست در این رساله بسیار زیاد دیده می‌شود.


رساله دارای چند منهج است که هر منهجی در واقع فصلی جدا از دیگر فصول است، به طور کلّی 8 منهج در این کتاب وجود دارد که فواصل آنها بسیار کوتاه است. لحن شیخ در این رساله یاد آور جملات فصیح و بلیغ [[امام علی(ع)]] در [[نهج‌‌البلاغة (صبحی صالح)|نهج‌البلاغه]] است که کلمات در اوج و بلوغ و در هارمونی کامل و با قوافی و جناس عالی مطرح شده است. در المنهج الاول آمده است:
رساله دارای چند منهج است که هر منهجی در واقع فصلی جدا از دیگر فصول است، به طور کلّی 8 منهج در این کتاب وجود دارد که فواصل آنها بسیار کوتاه است. لحن شیخ در این رساله یاد آور جملات فصیح و بلیغ [[امام علی(ع)]] در [[نهج‌‌البلاغة (صبحی صالح)|نهج‌البلاغه]] است که کلمات در اوج و بلوغ و در هارمونی کامل و با قوافی و جناس عالی مطرح شده است. در المنهج الاول آمده است:
فی تعب الفقیر السّالک فی طریق التّصوّف سألتنی وفّقک الله تعالی عن حلیۀ الفقیر الصّادق اجعل یا أخی زادک التّقوی، و بضاعتک الافلاس، و سفرک الآخرۀ، و انفاسک المراحل، و منزلک القبر، و قرینک الصّبر، و صاحبک الیقین، و تدبیرک العجز، و حرکاتک السّکون، وبیتک الخلوۀ، و طعامک الجوع، و شرابک الدّمع، و لباسک الفقر، و نومک محاسبۀ العمر، و سادتک رکبتک، و مجلسک المسجد، و درسک الحکمۀ، و نظرک العبرة، و مراقبک الجیاد[الحیاء]، و رفیقک التّوفیق، و سمتک حُسن الخُلق، و معلّمک القناعۀ، و صلوتک الوداع، و صومک الصّمت، و همّک النّار، و فرحک الجنّۀ، و صحّتک الیأس، و مرضک الطّمع، و مذکّرک المقابر، و واعظک الأیّام، و مطربک الحزن، و سماعک ذکر الموت، و رقصک رفض الدّنیا و اریابها، و سلاحک[صلاحک] الوضوء، و مرکبک الورع، و خصمک الشّیطان، و عدوّک النّفس، و سجنک الدّنیا، و سجّانک الهوی، ولیلک التّضرّع، و نهارک الإستغفار و الإستعداد للموت، و حاصلک الوقت، و حصنک الدّین، و شعارک الشّرع، و حدیثک کتاب الله تعالی، و رأس ما لک حُسن الظنّ بالله، و حرفتک الصّلوۀ علی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، و عادتک الدّعا لجمیع المسلمین، و أمنک العمل الصّالح، و خوفک ردّ العمل و سوء الخاتمۀ و غایۀ همّتک الله تعالی و قصاری هواک هذا نعت الفقیر و سمته و  ماعداً ذاک فأمانی و غرور فاذا وفقت و فعلت عشت حرّاً و مت فارغاً و قمت بحمدالله تعالی من القبر أمناً و دخلت الجنّۀ سعیداً انشاءالله تعالی<ref>متن، صص 58-57</ref>.
فی تعب الفقیر السّالک فی طریق التّصوّف سألتنی وفّقک الله تعالی عن حلیۀ الفقیر الصّادق اجعل یا أخی زادک التّقوی، و بضاعتک الافلاس، و سفرک الآخرۀ، و انفاسک المراحل، و منزلک القبر، و قرینک الصّبر، و صاحبک الیقین، و تدبیرک العجز، و حرکاتک السّکون، وبیتک الخلوۀ، و طعامک الجوع، و شرابک الدّمع، و لباسک الفقر، و نومک محاسبۀ العمر، و سادتک رکبتک، و مجلسک المسجد، و درسک الحکمۀ، و نظرک العبرة، و مراقبک الجیاد[الحیاء]، و رفیقک التّوفیق، و سمتک حُسن الخُلق، و معلّمک القناعۀ، و صلوتک الوداع، و صومک الصّمت، و همّک النّار، و فرحک الجنّۀ، و صحّتک الیأس، و مرضک الطّمع، و مذکّرک المقابر، و واعظک الأیّام، و مطربک الحزن، و سماعک ذکر الموت، و رقصک رفض الدّنیا و اریابها، و سلاحک[صلاحک] الوضوء، و مرکبک الورع، و خصمک الشّیطان، و عدوّک النّفس، و سجنک الدّنیا، و سجّانک الهوی، ولیلک التّضرّع، و نهارک الإستغفار و الإستعداد للموت، و حاصلک الوقت، و حصنک الدّین، و شعارک الشّرع، و حدیثک کتاب الله تعالی، و رأس ما لک حُسن الظنّ بالله، و حرفتک الصّلوۀ علی رسول‌الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، و عادتک الدّعا لجمیع المسلمین، و أمنک العمل الصّالح، و خوفک ردّ العمل و سوء الخاتمۀ و غایۀ همّتک الله تعالی و قصاری هواک هذا نعت الفقیر و سمته و  ماعداً ذاک فأمانی و غرور فاذا وفقت و فعلت عشت حرّاً و مت فارغاً و قمت بحمدالله تعالی من القبر أمناً و دخلت الجنّۀ سعیداً انشاءالله تعالی<ref>متن، صص 58-57</ref>.


منهج دوم در خصوص محبت و خاصه محبت خداوند و چگونگی وصول به حق سخن گفته است<ref>متن، ص 59</ref>. منهج سوّم از ادب و آداب خلوت و اصلاح حال قلب مطالبی را بیان کرده است<ref>متن، صص 62-59</ref>. منهج چهارم اختصاص به معرفت نفس اختصاص دارد، این نفس همان است که در عرفان به آن می‌پردازند، یعنی نفس امّاره و نه نفس ناطقه‌ی فلاسفه، چنان که شیخ بیان می‌کند: «إعلم أنّ الله تعالی خلق النّفس شرّ الاشیاء و هی بین جنبیک» که مراد از نفس همان است که در قرآن نسبت به آن هشدار داده است. <ref>متن، ص 62</ref>. منهج پنجم در خصوص راه سلوک است که چه چیزهایی باید مراعات شود و از چه چیزهایی باید پرهیز گردد<ref>متن، صص 65-67</ref>. منهج ششم از دنیا و آخرت و از بهشت و دوزخ و راه آن سخن می‌گوید<ref>متن، صص 68-67</ref>. منهج هفتم از صفت و حقیقت دنیا می‌گوید و هشدارهای سلوکی را به مانند تازیانه بر ایشان فرود می‌آورد و بیدارباشی کامل را رقم می‌زند<ref>متن، صص 69-68</ref>. و منهج آخر از راه هدایت و ضلالت و از اسباب آن می‌گوید و سخن آخر را ختم به توحید می‌کند و درک و فهم و حرکت در توحید را شرط نجات و رستگاری می‌خواند<ref>متن، صص 70-69</ref>.
منهج دوم در خصوص محبت و خاصه محبت خداوند و چگونگی وصول به حق سخن گفته است<ref>متن، ص 59</ref>. منهج سوّم از ادب و آداب خلوت و اصلاح حال قلب مطالبی را بیان کرده است<ref>متن، صص 62-59</ref>. منهج چهارم اختصاص به معرفت نفس اختصاص دارد، این نفس همان است که در عرفان به آن می‌پردازند، یعنی نفس امّاره و نه نفس ناطقه‌ی فلاسفه، چنان که شیخ بیان می‌کند: «إعلم أنّ الله تعالی خلق النّفس شرّ الاشیاء و هی بین جنبیک» که مراد از نفس همان است که در قرآن نسبت به آن هشدار داده است. <ref>متن، ص 62</ref>. منهج پنجم در خصوص راه سلوک است که چه چیزهایی باید مراعات شود و از چه چیزهایی باید پرهیز گردد<ref>متن، صص 65-67</ref>. منهج ششم از دنیا و آخرت و از بهشت و دوزخ و راه آن سخن می‌گوید<ref>متن، صص 68-67</ref>. منهج هفتم از صفت و حقیقت دنیا می‌گوید و هشدارهای سلوکی را به مانند تازیانه بر ایشان فرود می‌آورد و بیدارباشی کامل را رقم می‌زند<ref>متن، صص 69-68</ref>. و منهج آخر از راه هدایت و ضلالت و از اسباب آن می‌گوید و سخن آخر را ختم به توحید می‌کند و درک و فهم و حرکت در توحید را شرط نجات و رستگاری می‌خواند<ref>متن، صص 70-69</ref>.
خط ۸۹: خط ۸۹:
{{وابسته‌ها}}
{{وابسته‌ها}}


[[منهاج السالکین و معراج الطالبین (مترجم وفائی بصیر)]]


[[تأویلات باطنی در شهود معنوی رنگ و نور]]
[[تأویلات باطنی در شهود معنوی رنگ و نور]]