رضانامه؛ فرهنگ جامع الفبایی امام رضا علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای '
جز (جایگزینی متن - 'ه اند ' به 'ه‌اند ')
جز (جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای ')
خط ۲۶: خط ۲۶:
'''رضانامه؛ فرهنگ جامع الفبایی امام رضا علیه‌السلام'''، اثر [[محمدی، حسین|حسین محمدی]]، شامل شرح حال مختصری از زندگانی [[امام رضا علیه‌السلام|امام رضا(ع)]] و گروهی از فرزندان ایشان، همچنین مواردی همچون ادوار زندگانی و سیره عملی، آشنایی با یاران، خدمتکاران و روایان حدیث، مسیر هجرت امام از مدینه تا مروری بر آثار و یادگارهای بر جای مانده از ایشان، تاریخچه کامل بارگاه مطهر ایشان و موارد ارزشمندی از این دست می‌گردد.
'''رضانامه؛ فرهنگ جامع الفبایی امام رضا علیه‌السلام'''، اثر [[محمدی، حسین|حسین محمدی]]، شامل شرح حال مختصری از زندگانی [[امام رضا علیه‌السلام|امام رضا(ع)]] و گروهی از فرزندان ایشان، همچنین مواردی همچون ادوار زندگانی و سیره عملی، آشنایی با یاران، خدمتکاران و روایان حدیث، مسیر هجرت امام از مدینه تا مروری بر آثار و یادگارهای بر جای مانده از ایشان، تاریخچه کامل بارگاه مطهر ایشان و موارد ارزشمندی از این دست می‌گردد.


در بخشی از کتاب، سخن از اسماعیل خان طلایی آمده که چنین است: اسماعیل خان، از خیرین و هنرمندان ماهر شهر مشهد بود که به دستور نادر شاه افشار، سقا خانه حضرت را احداث کرد. در مورد اسماعیل خان طلایی داستان دیگری نیز نقل شده که بدین شرح می‌باشد: چند سال بعد از این که نادر سنگاب هرات را به مشهد و حرم [[امام رضا علیه‌السلام|امام رضا(ع)]] آورد، هدیه ای به دربار نادر رسید. نادر خواست آن هدیه را باز نماید که یکی از سرداران وی به نام اسماعیل خان چون آن بسته را مشکوک دید، مانع شد و از نادر خواست آن را در بیرون دربار و خارج از شهر باز نمایند. نادر موافقت نمود و بسته را در بیرون از شهر باز کردند که به محض گشوده شدن، بسته منفجر می‌شود. نادر این بلا جان سالم به در می‌برد و جهت ذکاوت اسماعیل خان و به شکرانه این که از این بلا جان سالم بدر برده است، دستور می‌دهد که هم وزن اسماعیل خان به او طلا و جواهر دهند. اسماعیل خوان که ذاتا فرد خیری بود، طلا های اهدایی نادرشاه را صرف ساختن جایگاهی برای سنگاب می‌کند و سقاخانه معروف به اسماعیل طلایی را می‌سازد.
در بخشی از کتاب، سخن از اسماعیل خان طلایی آمده که چنین است: اسماعیل خان، از خیرین و هنرمندان ماهر شهر مشهد بود که به دستور نادر شاه افشار، سقا خانه حضرت را احداث کرد. در مورد اسماعیل خان طلایی داستان دیگری نیز نقل شده که بدین شرح می‌باشد: چند سال بعد از این که نادر سنگاب هرات را به مشهد و حرم [[امام رضا علیه‌السلام|امام رضا(ع)]] آورد، هدیه‌ای به دربار نادر رسید. نادر خواست آن هدیه را باز نماید که یکی از سرداران وی به نام اسماعیل خان چون آن بسته را مشکوک دید، مانع شد و از نادر خواست آن را در بیرون دربار و خارج از شهر باز نمایند. نادر موافقت نمود و بسته را در بیرون از شهر باز کردند که به محض گشوده شدن، بسته منفجر می‌شود. نادر این بلا جان سالم به در می‌برد و جهت ذکاوت اسماعیل خان و به شکرانه این که از این بلا جان سالم بدر برده است، دستور می‌دهد که هم وزن اسماعیل خان به او طلا و جواهر دهند. اسماعیل خوان که ذاتا فرد خیری بود، طلا های اهدایی نادرشاه را صرف ساختن جایگاهی برای سنگاب می‌کند و سقاخانه معروف به اسماعیل طلایی را می‌سازد.


ضامن آهو از القاب [[امام رضا علیه‌السلام|امام رضا(ع)]] می‌باشد و پیرامون آن داستانی بیان شده که بنا به روایتی عامیانه، چنین نقل کرده‌اند: صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی می‌کند و آهو شکارچی را مسافت زیادی دنبال خود می‌دواند و عاقبت خود را به دامن [[امام رضا علیه‌السلام|حضرت علی بن موسی الرضا(ع)]] که اتفاقا در آن حوالی تضریف فرما بوده است می‌اندازد. صیاد که قصد شکار آهو را دارد، با ممانعت [[امام رضا علیه‌السلام|حضرت رضا(ع)]] مواجه می‌شود ولی چون آهو را صید و حق شرعی خود می‌داند، در مطالبه و استرداد آهو مبالغه و پافشاری می‌کند. امام(ع) حاضر می‌شود مبلغی  بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا آهو را آزاد کند. شکارچی نمی پذیرد و به عرض می‌رساند: الا و باالله، من همین آهو را که حق خودم است، م خواهم ولا غیر. آن وقت آهو به زبان می‌آید و سخن گفتن آغاز می‌کند و عرض امام(ع) می‌رساند که من دو بچه آهوی شیر خوار دارم که گرسنه‌اند و چشم بهخ راهند، بروم و شیرشان دهم و سیرشان کنم. حالا شما ضمانت مرا نزد ان ظالم بفرمایید که اجازه دهد برم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شود...
ضامن آهو از القاب [[امام رضا علیه‌السلام|امام رضا(ع)]] می‌باشد و پیرامون آن داستانی بیان شده که بنا به روایتی عامیانه، چنین نقل کرده‌اند: صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی می‌کند و آهو شکارچی را مسافت زیادی دنبال خود می‌دواند و عاقبت خود را به دامن [[امام رضا علیه‌السلام|حضرت علی بن موسی الرضا(ع)]] که اتفاقا در آن حوالی تضریف فرما بوده است می‌اندازد. صیاد که قصد شکار آهو را دارد، با ممانعت [[امام رضا علیه‌السلام|حضرت رضا(ع)]] مواجه می‌شود ولی چون آهو را صید و حق شرعی خود می‌داند، در مطالبه و استرداد آهو مبالغه و پافشاری می‌کند. امام(ع) حاضر می‌شود مبلغی  بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا آهو را آزاد کند. شکارچی نمی پذیرد و به عرض می‌رساند: الا و باالله، من همین آهو را که حق خودم است، م خواهم ولا غیر. آن وقت آهو به زبان می‌آید و سخن گفتن آغاز می‌کند و عرض امام(ع) می‌رساند که من دو بچه آهوی شیر خوار دارم که گرسنه‌اند و چشم بهخ راهند، بروم و شیرشان دهم و سیرشان کنم. حالا شما ضمانت مرا نزد ان ظالم بفرمایید که اجازه دهد برم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شود...